سیارک دوم مسکن آدم خودپسنـد بود. آدم خودپسنـد چشمش که به

شازده کوچولو افتاد از همان دور داد زد:

    - به به! این هم یک ستایشگر که آمده مرا بستاید!

   آخر از نظر آدمهای خودپسند دیگران فقط برای تعریف و تمجید آنها خلق

شده اند و باید به رسالت زندگی خودشان یعنی «ستایش خودپسندان»

عمل کنند! 

 

 

    شـازده کوچولـو سـلام کـرد و گفت: چه کلاه عجیـب غریبـی سـرتـان

گذاشته ایـد!

   خودپسند جواب داد:مال قدردانی و اظهار تشکر از ستایشگران است.

   شازده کوچولو که چیزی دستگیرش نشده بود گفت: چی؟

   خودپسند گفت: دست هایت را به هم بزن و مرا تشویق کن.

   پسرک دست زد و خودپسنـد کلاهش را بـرداشـت و با خم کردن سر

لبخندزنان تشکر کرد.

   شازده کوچولو که از این کار خوشش آمده بود؛ با خودش گفت: دیدن

این تفریحش از دیدن شـاه بیشتـر اسـت! دوبـاره دست زد و دوباره آدم

خودپسند کلاهش را برداشت و به او لبخنـد زد و تشکـر کرد. امـا وقتی

پنج دقیقه گذشت، دیگر این کار لطفی برایش نداشت.

   

 

   این بود که پرسید چه کار باید کرد که کلاه از سرت بیفتد؟

   اما به نظـرش رسیـد که «خودپسنـد» صدایش را اصـلا" نشنیده؛ زیرا

خودپسندها فقط ستایش و تعریف دیگران را می شنوند و در مواقع دیگر

خود را به کری می زنند.

 

 

   خودپسند از شازده کوچولو پرسید: تو راستی راستی به من به چشم

ستایش و تحسین نگاه می کنی؟

   پسرک پرسیدک ستایش و تحسین یعنی چه؟

  - یعنی قبول اینکه من خوش قیافه ترین، خوش پوش ترین، ثروتمندترین

و باهوش ترین مردم این سیاره هستم.

   پسرک گفت: آخر روی این سیارک که فقط خودتـی و کلاهت! 

   خودپسند گفت: با وجود این ستایشـم کن. این لطـف را به من بکن.

 

  

   پسرک به نشانه ی بی تفاوتی شانـه اش را بالا انداخت و گفت: خوب

آخر چی این برایت جالب است؟

   به راه افتاد که برود و همان طور که می رفت با خودش فکر کرد:

   - این آدم بزرگ ها راستی راستی چه قدر عجیب و غریب هستند!