متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
رفت بشار و هنوز آکنده از کین است غرب
باز مشغول ستم بر شام خونین است غرب
دیکتاتور سرنگون شد، پس چه میخواهد دگر؟
در ستیز اکنون چرا با خلق مسکین است غرب؟
گفت خواهد شد پس از بشار، اینجا، چون بهشت
شد جهنم! بر کدامین عهد و آیین است غرب؟
حملهور شد گرچه اسراییل در ظاهر به شام
منشأ این غده ی بدخیم و چرکین است غرب
نقشه شومی به سر، از نیل دارد تا فرات
پس به غرب آسیا مشغول تمرین است غرب
گر چو قذافی ز اسب افتاد بشارالاسد ای عرب!
شادی مکن، زیرا که بر زین است غرب
بردی از خاطر چه ارزان شاه ایران را فروخت؟
فکر کردی روز سختی با سلاطین است غرب؟
هم تو خواهی دید با تکفیریانشای دمشق!
هم تو میبینی کییف! همدست پوتین است غرب
ترکتازی کم کن اردوغان! در این ویرانهها.
چون که فردا بر سرت آوار سنگین است غرب
خاور از این دیو، جز کشتار و ویرانی ندید
مثل کابوس است دشنام است نفرین است غرب
شیر غران است نزد ارتش بی ساز و برگ
مخفی اما مثل موش، از هیبت چین است غرب
مثل جغدی بر فراز غزه این زندان تنگ
ناظر سلاخی خلق فلسطین است غرب
سخت، اما در شگفتم نزد برخی دوستان
همچنان صیاد عقل و رهزن دین است غرب
هان مبادا دل ببندید ای جوانان عجم
بر سراب آرزو در باختر، این است غرب!
سواد دموکراسی می آورد. باورتان می شود؟! این گزاره ساده و عجیب حاصل ده سال پژوهش ژوزف هنریچ انسان شناس بلندآوازه دانشگاه بریتیش کلمبیا در ونکوور است.
قصه روشن است. بی سوادی سیستمی ، ناکارآمدی و نادانی سیستمی می زاید و این سیستم ها هم برای حفظ قدرت چاره ای جز خودکامگی و استبداد و زورگویی ندارند. همچنین این سیستم ها به دلیل ناکارِآمدی و نادانی، نظام آموزشی را هم ناکارآمد می کنند و موجب گسترش بی سوادی همگانی می شوند. برآیند این وضعیت تقویت و بازتولید خودکامگی و استبداد است.
مشکل اصلی کجاست؟ این هم روشن است. ساختار شناختی و مغزی انسان بی سواد فاقد ذهن تحلیلی و انتقادی است و نمی تواند پیچیدگی ها را تجزیه و تحلیل نماید.
پرسش هنریچ معمای جهان امروز است:
جوامع غربی دموکراتیک چگونه از دولت های پیشامدرن به دولت های مدرن دموکراتیک رسیدند اما سایر کشورها نرسیدند؟
این معمای بزرگ را بسیاری از محققان و متفکران بزرگ کاویده اند، اما پاسخ هنریچ کاملا متفاوت از بقیه است.
هنریچ نشان می دهد جوامع دموکراتیک از سال ۵۰۰ میلادی تحولات شان را آغاز کردند و نه از رنسانس در پانصد سال پیش.
همچنین هنریچ نشان می دهد دولت ها و سامان سیاسی دموکراتیک حاصل دو تحول ساختاری است:
1) ظهور سواد همگانی؛
۲) تحول نهاد خویشاوندی.
بحث تحول نهاد خویشاوندی را که از هزار و پانصد سال پیش آغاز شد فعلا کنار می گذارم و جدا بیان می کنم. اما بحث سواد و دموکراسی را مختصر می گویم. البته کتاب او ۸۷۸ صفحه است و فقط نتیجه اش را می گویم.
اروپا از قرن شانزدهم سوادآموزی همگانی را آغاز کرد و تا ۱۹۵۰ تمام جمعیت باسواد شدند. به قول هنریچ : «در قرن شانزدهم مهارت خواندن و نوشتن همچون آتش به پنبه زار اروپا افتاد » .
هنریچ در دیباچه اش می نویسد سوادآموزی همگانی مغز انسان را تغییر داد و باعث شد « مداربندی های عصبی آن از نو سیم پیچی شد » و « لُب پیشانی به ویژه در ناحیه بروکا که نقش مهمی در تکلم دارد تغییر کرد» و در نتیجه این تغییر : « پردازش گفتار و تفکر درباره اذهان دیگران » هم متحول شد.
« خواندن » حتی بیش از نوشتن نقش مهمی در این تحول داشت. خوانایی و نویسایی قلمرو واژگانی ما را گسترش می دهد، تفکر مفهومی و انتزاعی را ایجاد می کند، باعث ذخیره و انباشت تجربه ها و دانش ها می شود، شیوه تفکر تحلیلی و انتقادی را جایگزین شیوه تفکر کلی می سازد، درک همدلانه را تقویت می کند، موجب تقویت تفکر مستقل می گردد، و شکل تازه ای از تعاملات اجتماعی را می آفریند.
هنریچ اینها را نشان می دهد و بیان می کند که اینها لازمه دموکراسی اند. میزان پیشرفت دموکراسی تابعی از میزان خوانایی و نویسایی مردم هر جامعه است.
در کتابم « الفبای زندگی» همین قصه را درباره بحران دموکراسی در ایران شرح داده ام. می دانم باسواد کردن ۲۱ میلیون نفر جمعیت بی سواد کنونی کار ساده ای نیست.
سخت تر از آن میلیون ها نفری هستند که دیپلم و حتی مدرک دانشگاهی دارند اما خوانا و نویسا نیستند.
در « الفبای زندگی » نشان داده ام محتاج مدرسه ایم اما مدرسه ای با کیفیت که بتواند انسان توانمند خوانا و نویسا تربیت کند. این راه تحقق دموکراسی در ایران است. اگرچه این راهی نیست و نباشد که یک شبه طی شود.
دکتر نعمت الله فاضلی
جمعی از اندیشمندان، فرهیختگان و هنرمندان نامدار ایرانی در بیانیهای تاکید کردند که سه جزیره «تنب کوچک»، «تنب بزرگ» و «ابوموسی»، بخشهای جداناپذیری از آب و خاک ایران بوده و خواهد بود.
در این بیانیه که نسخهای از آن در اختیار خبرگزاری ایسنا گذاشته شده، آمده است:
به نام گشایندهی کارها
ایران سرزمین یکپارچه و تاریخی همهی ایرانیان در میانهی انبوهی از دشواریها و مخاطرهها، در معرض نگرانی جدیدی قرار گرفته است. اتحادیه اروپا با حمایت از ادعاهای بیپایه و بینتیجهی دولت امارات، حاکمیت تاریخی و حقوقیمان بر جزایر همیشه ایرانی خلیج فارس را "اشغالگری" خوانده است. این اقدام تهدیدی است علیه تمامیت ارضی و حاکمیت ملی ایران و مغایر با قواعد بنیادین حقوق و روابط بینالملل.
دلالتهای اسناد حقوقی، سوابق متقن تاریخی، مختصات روشن جغرافیایی، فرهنگی و سیاسی بسیار محکمتر از آن است که تردیدی در حق حاکمیت ایران بر سه جزیرهی تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی به وجود آید.
دولتهای ایرانی نه تنها طی بیش از نیم قرن اخیر و پس از آخرین توافقهای بینالمللی و منطقهای، عملا حق بلامنازع حاکمیت ملی را بر این جزایر به کار بستهاند، بلکه از دوران باستان این سه جزیره بخشیهایی جداییناپذیر از آب و خاک ایران بوده و خواهند بود.
اکنون و آیندهی ما نیز در حفظ این آب و خاک، جدا از دیروز و گذشتهی ما نیست. به گفتهی فردوسی بزرگ "همان است ایران که بود از نخست"؛ پس به عنوان فرزندان ایران از همهی ایرانیان عزیز میخواهیم در وطن و دور از وطن به نام ایران، صدای بلند و رسای دفاع از یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران در همه ساحتهای اندیشهای، فرهنگی، تاریخی، هنری، اجتماعی، سیاسی، مدنی، حقوقی و ارتباطی آن باشند.
ایران سرزمین تفاوتها، تکثرها و چندگانگیهاست؛ اما بیش از هر زمان دیگر "نگهبان ایران و بیدار باشیم!"
اسامی امضاکنندگان این بیانیه به شرح زیر است:
١. اسماعیل آذر (ادیب)
۲. محمدعلی آذرشب (زبانشناس)
۳. منیژه آرمین (نویسنده)
۴. مجید انتظامی (آهنگساز)
۵. حبیب احمدزاده (سینماگر)
۶. حسن امین (استاد حقوق)
۷. حسن انوری (استاد ادبیات فارسی)
۸. غلامرضا اسلامی (معمار)
۹. زینتالسادات امامی (مینیاتوریست)
۱۰. ساعد باقری (شاعر)
۱۱. طاها بهبهانی (استاد هنرهای تجسمی)
۱۲. محمدعلی باشهآهنگر (کارگردان)
۱۳. بهروز بهزادی (پیشکسوت رسانه)
۱۴. محمد بقایی ماکان (استاد ادبیات فارسی)
۱۵. حسن بلخاری (استاد فلسفه هنر)
۱۶. مرضیه برومند (کارگردان)
۱۷. فرهاد توحیدی (فیلمنامهنویس)
۱۸. کمال تبریزی (کارگردان)
۱۹. رسول جعفریان (استاد تاریخ)
۲۰. جلیل جوکار (استاد نگارگری)
۲۱. ابراهیم حاتمیکیا (کارگردان)
۲۲. نجفقلی حبیبی (استاد فلسفه)
۲۳. علیرضا خمسه (سینماگر)
۲۴. هادی خانیکی (استاد ارتباطات)
۲۵. علی اصغر دادبه (استاد ادبیات فارسی)
۲۶. رضا داوری اردکانی (فیلسوف)
۲۷. داریوش رحمانیان(استاد تاریخ)
۲۸. جلال رفیع (پیشکسوت رسانه)
۲۹. علی رواقی (استاد ادبیات فارسی)
۳۰. محسن رنانی ( استاد اقتصاد)
۳۱. علیرضا زریندست (فیلمبردار)
۳۲. غلامحسین زرگرینژاد (استاد تاریخ)
۳۳. حسامالدین سراج (خواننده)
۳۴. دکترحسین سراج زاده (جامعه شناس)
۳۵. محمدحسین ساکت (استاد حقوق)
۳۶. حسین شریفقاسمی (ایرانشناس)
۳۷. علی اکبر شکارچی (نوازنده)
۳۸. یونس شکرخواه (استاد ارتباطات)
۳۹. بهروز شعیبی (کارگردان)
۴۰. علیرضا شجاعنوری (سینماگر)
۴۱. منوچهر صدوقی سها (استاد فلسفه)
۴۲. اردشیر صالحپور (نمایشنامهنویس)
۴۳. کیانوش عیاری (کارگردان)
۴۴. حسین عباسینژاد (استاد اقتصاد)
۴۵. عباس عبدی (فعال رسانه)
۴۶. افشین علا (شاعر)
۴۷. مهرداد غفارزاده (نویسنده)
۴۸. حسن فتحی (کارگردان)
۴۹. ابوالفضل فاتح (مؤسس خبرگزاری ایسنا)
۵۰. مقصود فراستخواه (استاد جامعهشناس)
۵۱. محمود فرشچیان (استاد نگارگر)
۵۲. فرهاد فخرالدینی (موسیقیدان)
۵۳. محمد قوچانی (روزنامهنگار)
۵۴. یدالله کابلی (استاد خوشنویسی)
۵۵. عبدالجبار کاکایی (شاعر)
۵۶. رضا کیانیان (بازیگر)
۵۷. جلالالدین کزازی (استاد ادبیات فارسی)
۵۸. علی موسوی گرمارودی (شاعر)
۵۹. عبدالله گنجی (روزنامهنگار)
۶۰. مهدی گلشنی (استاد فلسفه علم)
۶۱. محمدحسین لطیفی (کارگردان)
۶۲. سهیل محمودی (شاعر)
۶۳. حسین محجوبی (نقاش)
۶۴. داریوش مؤدبیان (کارگردان تئاتر)
۶۵. منوچهر محمدی (تهیهکننده سینما)
۶۶. مجید مجیدی (کارگردان)
۶۷. سعید معیدفر(جامعه شناس)
۶۸. حسین مسافر آستانه (کارگردان تئاتر)
۶۹. حسین معصومی همدانی (استاد فلسفه)
۷۰. سیدغلامرضا موسوی (تهیهکننده سینما)
۷۱. مهدی محبتی (استاد ادبیات فارسی)
۷۲. مصطفی محقق داماد (استاد حقوق)
۷۳. بیژن مقدم (روزنامهنگار)
۷۴. سیدعطاءالله مهاجرانی (استاد تاریخ و ادبیات)
۷۵. مسیح مهاجری (پیشکسوت رسانه)
۷۶. محمد مهاجری (فعال رسانه)
۷۷. محمدعلی مهدویراد (نویسنده و پژوهشگر)
۷۸. سیدرضا میرکریمی (کارگردان)
۷۹. محمود میرمحمدی (استاد تعلیم و تربیت)
۸۰. علی نصیریان (بازیگر)
۸۱. حمیدرضا نوربخش (رئیس خانه موسیقی)
۸۲. داریوش پیرنیاکان (موسیقیدان)
بهار معجزه است!
ذهن انسان برحسب عادت گمان می كند، هر چه «خلاف آمد عادت بود»، نشانی از معجزه را دربر دارد. اما چهار فصل سال و خورشيد و ماه و آسمان و هوا و باد صبا و شعله آتش و قطره باران و ذره خاك و... كلمهای كه بر زبان ما می گردد، چون همه عادی به نظر می رسند، حقيقتا عادی اند. چنين نيست. گفتهاند ما با بصر، صورت پديدهها و نسبت ظاهری آنها را شناسایی می كنيم و می بينيم. مثلا مراقبيم به ديوار بر نخوريم. با بصيرت نسبت بين مفاهيم و باطن امور را می سنجيم. نسبت بين صدق و كذب، وفا و جفا، محبت و نفرت، دانایی و نادانی و...
بهار از جمله پديدههایی است كه نيازمنديم، هم صورت بهار را به خوبی ببينيم. بر شكوفهها و گلها و تازگی و طراوت برگ و باغ چشم بدوزيم. با دم عطرآگين باد صبا نفس تازه كنيم و نيز نيازمنديم، باطن بهار را ببينيم.
ببينيم چگونه از سنگ و خاک، سبزه و لاله می رويد.
در آستانه نوروز سال ۱۳۹۰ با طيب صالح در طنجه، در ساحل اقيانوس قدم می زديم، سخن از سال نو و بهار شد. گفتم: ايرانيان نقطه تعادل زمان را در آغاز بهار شناسایی كردهاند. اين نقطه تعادل زمان، همراه با شكفتن شكوفهها و درخشش سبزی برگها و تازه شدن نفس هواست. از اين رو سال نو در تقويم ما با تقوم ميلادی و قمری متفاوت است! گفتم، ما رسم ديد و بازديد و هديه داريم. فضای زندگی اجتماعی دگرگون ميشود. مردم حتی به ديدن كسانی می روند كه ممكن است بين آنان كدورتهایی اتفاق افتاده باشد.
طيب صالح گفت: «من هم به شما به عنوان یک دوست برای رسيدن سال نو و بهار هديهای بدهم. اين هديه جد من است، در همان روستایی كه در رمان «موسم هجرت به شمال» روايت شده است. جدّم به من گفت: «اهل شكايت و ملامت و ملالت نباش!»
هر چه در اين باره بينديشيم، در آستانه سال نو شايسته است. گاه و بلكه بسا، خانه دلهایمان مثل خانه تنهايمان نياز به زدودن غبار دارد. غبارروبی دلها، زدودن گلايهها و كينهها كه بر دلهای ما و بر بالهای پرواز ما سنگينی می كند.
به همين خاطر در معارف دينی و اخلاقی ما توصيه شده است: با كسانی كه با شما قطع رابطه كردهاند، پيوند برقرار كنيد. كدورتها را بتارانيد تا سبكبال شويد. وقتی جامعه با دشواری ها و زندگی با تنگناهای مختلف روبهرو ميشود، اگر دلهای ما غبارزدایی نشود و بالهای مان سبك نشود، زندگی دشوارتر می شود. می بايست در رابطه با خانواده و دوستان و آشنايان و مردم خود مثل خاک نرم بود و:
در بهاران كی شود سرسبز سنگ
خاك شو تا گُل برویی رنگ رنگ
سید عطاالله مهاجرانی
خوانندگان گرانمایه جهت مطاله ی بیشتر دو پی دی اف زیر را در باره ی رمان "هجرت به سوی شمال" مطالعه کنید.
https://s32.picofile.com/file/8480847018/Taiieeb_Salih_1391_M_Farasatkhah.pdf.html
ياد من باشد، هرچه پروانه كه میافتد در آب،
زود از آب درآرم.
ياد من باشد كاری نكنم . كه به قانون زمين برخورد.
ياد من باشد فردا لب جوی، حولهام را هم با چوبه بشويم
ياد من باشد تنها هستم.
***
ماه بالای سَر تنهايی است
![]() |