متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
او بهـتـر از «دمـوستس» سخن می گویـد،اما نـه برای
احقاق حق خویش.او بهتر از «بوسوئه» سخن می گوید،
اما نـه در دربار لویـی،بلکه پیشاپیش ستمدیدگان،بر سر
قدرتمندان است که فـریاد می کشد.او شمشیرش را نه
برای دفاع از خود یا خانواده و ملت خود و نه برای دفاع از
قـدرتهـای بزرگ،که برای نـجات مـاست که از نیـام بیرون
می کشد.
او بهتر از سقراط می اندیشد،اما نه برای اثبات فضایل
اخلاقــی «اشـــراف»، بـلـکـه بــرای اثــبــات ارزشــهــای
انسانی ای که در مـا بیشتر است تا اشراف. زیرا او وارث
قــارون هـا و فـرعــون هـا و مــوبــدان نیـست. او خود نـه
مـحراب دارد و نـه مـسجد، او قـربـانـی مـحراب است!
او در همـان حال که در محراب عبادت، رنج تن و نیش
خنجر را فراموش می کند، به خاطر ظلمی که بر یک زن
یهـودی رفته است، فـریاد می زند که؛ اگر کسی از این
نـنـگ بمیـرد، قـابل سـرزنش نیـست.
او، برادر، مـرد شعـر و زیبـایی سخن است، امـا نه چون
شاهنامه که در شصت هزار بیتش، یک بار، تنهـا یک بار،
از نژاد ما و از برادری از ما، سخن گفته. از کاوه، آهنگری
که معلـوم بود از تبـار مـاست، و آزادی و انـقـلاب و نجات
مـردم را تـعهد کرده است. اما هنـوز برنخاسته، این تنها
قهرمـان تبـار ما که به شاهنامه راه یافته، گم می شود،
کجا؟ چرا؟ چون تـبـار و نـژاد فـریــدون درخشیـدن گرفتـه
است! این است که در تمام شاهنامه بیش از چند بیـت
از او سخن نرفته است.
او مظهـر عدالت و مظهـر تفکر است،اما نه در گوشه ی
کتابخانـه ها،مدرسه ها و آکادمـی ها،و نه در سلسله ی
علمـای تـر و تمیـز در طـاقـچه نشستـه که از شـدت تفکر
عمیـق! از سرنـوشت مـردم و رنج خلق و گرسنگی تـوده
بی خبـرنـد.او در هـمان حال که در اوج آسمـان هـا پــرواز
می کند،نـالـه ی کودک یتیمـی تمـام انـدامش را مُرتَعِش
می کند.
همچون یک کارگر،همـچون من و تـو کار می کنـد، و با
همان پنجه هـایی که آن سطـرهـای عـظـیـم خدایـی را
می نویسد،پنجه در خاک فرو می برد،چاه می کند،قنات
احداث می کنـد و در شوره زار آب برمی آورد.در دل قنات
ناگهان فریـاد می زند:بالایم بکشید،چون به بالای قناتش
می آورند،سـر و رویـش را گل پـوشـانـده است.آب فـواره
می کشد و در آن بـیـابان سـوزان پیرامـون مدیـنـه جاری
می شـود.بنی هـاشـم خوشـحال می شـونـد،امـا او در
همان حال نفس نگردانـده می گویـد:«مـژده باد بر وارثان
من که از این آب یک قطره نصیب ندارند!»؛که بر من و تو
وقف کرده است،برادر!
چرا این همه مکارم و فضائل از علی گفته می شود،
اما خود علی با ما سخن نمی گوید؟
متوجه هستید که چرا و چگونه
و تا چه حد آگاهانه و فریب کارانه
علی را این همه تجلیل می کنند،
اما یک کلمه هم از خود علی سخن نمی گویند؟!
اگر علی را بیابیم
او به ما خواهد گفت که چگونه زندگی کنیم،
چگونه بیندیشیم،
چگونه بپرستیم،
و چگونه امتی، بسازیم
و چگونه رسالت خودمان را در برابر جامعه ی خود،
در برابر بشریت،
و در برابر زمان انجام دهیم و...
چگونه مسلمانی باشیم!
اگر علی را بشناسیم
این بدنهای مرده و فِسرده مان،
روح مسیحایی علی را خواهند گرفت
و زندگی و سرنوشت شب زده مان
با آتش خدایی سینه ی علی
برافروخته خواهد شد.
دکتر علی شریعتی
![]() |