متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

میان خاطره هایت

آسمان ابریست

از آفاق چشمانم بپرس

ابر بارانیست

از اشک چو بارانم بپرس

تخته ی دل در کف امواج غم خواهد شکست

نکته را از سینه سرشار توفانم بپرس

نبودی و نشنیدی

دلم به گریه نشسته

میان خاطره هایت

چه کرده ای که پس از تو

به هر کجا که تو بودی

غمی نشسته به جایت

کجای این شب هجران

کجای این همه راهی

که از دریچه چشمت

نمی رسم به نگاهی

در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست

آن چه را می گویم از آیینه ی جانم بپرس

آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم

گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس

بگو که از غم عشقت چگونه جان برهانم

چگونه این همه غم را به هر طرف بکشانم

نه پای رفتن از این جا، نه طاقتی که بمانم

چگونه دست دلم را به دست تو برسانم


برچسب‌ها: همایون شجریان, تصنیف های سرزمین مادری
 |+| نوشته شده در  سه شنبه سی ام اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 10:15  توسط بهمن طالبی  | 

اشک مهتاب و صدای استاد شجریان

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

کنار چشمه ای بودیم در خواب

تو با جامی ربودی ماه از آب

چو نوشیدیم از آن جام گوارا

تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

تو نیلوفر شدی من اشک مهتاب

تن بیشه پر از مهتابه امشب

پلنگ کوه ها در خوابه امشب

به هر شوقی دلی سامان گرفته

دل من در تنم بی تابه امشب

دل من در تنم بی تابه امشب

به من گفتی که دل دریا کن ای دوست

همه دریا از آن ما کن ای دوست

دلم دریا شد و دادم به دستت

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست

مکش دریا به خون پروا کن ای دوست


برچسب‌ها: محمدرضا شجریان, تصنیف های سرزمین مادری, اشک مهتاب, سیاوش کسرایی
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و پنجم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 10:2  توسط بهمن طالبی  | 

درد فراق تو

دیگر مرا بعد تو مرهمی نیست مرهمی نیست

درد فراق تو درد کمی نیست کمی نیست

خون دلم حرف نگفته دارم گیره کارم

شانه ی تو نیست که سرم بزارم هی ببارم

هنوز این غم ز دل بیرون نرفته

همه کس بود مرا همان که رفته

شده کارم گریه تموم هفته

تو ندانی غمت چه استوار است

تو نباشی که زندگی قمار است

تا ابد دل به اندوهت دچار است

مرا بعد از تو خندیدن محال است

در حوالی غمت پیر شدم پیر شدم

من دگر از زندگانی بعد تو سیر شدم

رفتی و بعد تو بازنده ی تقدیر شدم


برچسب‌ها: محسن چاووشی, تصنیف های سرزمین مادری
 |+| نوشته شده در  دوشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 10:13  توسط بهمن طالبی  | 

به سوی تو... به شوق روی تو

به سوی تو

به شوقِ روی تو…

به طرفِ کوی تو...

سپیده‌ دم آیم

مگر تو را جویم

بگو کجایی…

نشانِ تو؛ گه از زمین

گاهی ز آسمان جویم!

ببین چه بی‌ پروا؛ ره تو می پویم!

بگو کجایی…

کی رود رخِ ماهت؛ از نظرم؟ نظرم…

به غیر نامت؛ کی نامِ دگر ببرم

اگر تو را جویم

حدیثِ دل، گویم

بگو کجایی…

به دستِ تو دادم؛ دلِ پریشانم

دگر چه خواهی…

فتاده ام از پا

بگو که از جانم؛ دگر چه خواهی…!

یک دم از خیالِ من؛ نمی روی ای غزال من

دگر چه پرسی؛ ز حالِ من

یک دم از خیالِ من؛ نمی روی ای غزال من

دگر چه پرسی؛ ز حالِ من

تا هستم من

اسیرِ کوی توام

به آرزوی توام

اگر تو را جویم

حدیثِ دل گویم

بگو کجایی…

به دستِ تو دادم؛ دلِ پریشانم

دگر چه خواهی…

فتاده ام از پا

بگو که از جانم؛ دگر چه خواهی…!


برچسب‌ها: کوروس سرهنگ زاده, مجید وفادار, عبدالله فاطمی, تصنیف های سرزمین مادری
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه هفدهم بهمن ۱۴۰۳ساعت 7:29  توسط بهمن طالبی  | 

【با اجرای سوگند】

اين دو روزه دنيا مثل خواب و رويا گذرونه

با هم آشتی كنيم كه بهار دوباره گل فشونه

پرسون پرسون یواش یواش اومدم در خونتون

ترسون ترسون لرزون لرزون اومدم در خونتون

يك شاخه گل در دستم سر راهت بنشستم

از پنجره منو ديدی همچون گل ها خنديدی

وای به خدا آن نگهت از خاطرم نرود

وای به خدا آن نگهت از خاطرم نرود

گفتم... گفتم ... به خدا قهر گناهه

دل منتظره... چشم به راهه...

ای من به فدات ناز مكن تو

با چشم سيات ناز مكن تو

اين دو روز دنيا مثل خواب و رويا گذرونه

با هم آشتی كنيم كه بهار دوباره گل فشونه


برچسب‌ها: تصنیف های سرزمین مادری, سوگند, پرسون پرسون
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه هفدهم آبان ۱۴۰۳ساعت 7:30  توسط بهمن طالبی  | 

همایون شجریان

خودم تنها تنها دلم
چو شام بی فردا دلم
چوکشتی بی ناخدا
به سینه دریا دلم
به سینه دریا دلم
تو ای خدای مهربان تو
ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
چو شیشه مینا دلم
تو هم برو ای بی وفا مبر بر لب نام مرا
دل تنگم بیگانه شد نمیخواهد دیگر تو را
نشان من دیگر مجو حدیث دل دیگر مگو
دلم شکسته زیر پا نمیخواهد دیگر تو را
نمیخواهد دیگر تو را
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
چو شیشه مینا دلم
تو هم برو ای بی وفا مبر بر لب نام مرا
دل تنگم بیگانه شد نمیخواهد دیگر تو را
نشان من دیگر مجو حدیث دل دیگر مگو
دلم شکسته زیر پا نمیخواهد دیگر تو را
نمیخواهد دیگر تو را
تو ای خدای مهربان تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر چو شیشه مینا دلم

هما میرافشار


برچسب‌ها: همایون شجریان, تصنیف های سرزمین مادری, انوشیروان روحانی, هما میرافشار
 |+| نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۳ساعت 10:14  توسط بهمن طالبی  | 

شب مهتاب

امشب به بر من است آن مایه ی ناز

یارب تو کلید صبح در چاه انداز

ای روشنی صبح به مشرق برگرد

ای ظلمت شب با من بیچاره بساز

امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام

حبیبم اگر خوابه طبیبم رو می خوام

گویید فلانی آمده آن یار جانی آمده

مست است و هشیارش کنید

خواب است و بیدارش کنید

آمده حالتو احوالتو سفید روی تو سيه موی تو ببیند برود

امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام

حبیبم اگر خوابه طبیبم رو می خوام

کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی

می باشد و می باشد و می باشد و می

او گه لب "می" بوسد و گه من لب وی

او مست و ز "می" گردد و من مست و ز وی

امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام

حبیبم اگر خوابه طبیبم رو می خوام

ماه غلام رخ زیبای توست

سرو کمر بسته ی بالای توست ای عزیزم

مجمع دل های پریشان جمع ای حبیب ای طبیبم

چین و خم زلف چلیپای توست ای عزیزم

ای مه انور لعل تو شکر ، از همه بهتر قند مکرر

جانم جانم قند مکرر لب و دندان توست ای عزیزم

قند مکرر لب خندان توست ای حبیبم


برچسب‌ها: علی اکبر شیدا, سیما بینا, تصنیف های سرزمین مادری
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 7:3  توسط بهمن طالبی  | 

تصنیف تمنای دل

دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل
بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی
بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود
وز رشته ی گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که من با این دل
بی آرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی
بر زلف او عاشق شدم
عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من
غافل شود از یاد من
قدرم نداند
فریاد اگر از کوی خود
وز رشته ی گیسوی خود
بازم رهاند
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
در پیش بی دردان چرا
فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل
با یار صاحب دل کنم
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
از گل شنیدم بوی او
مستانه رفتم سوی او
تا چون غبار کوی او
در کوی جان منزل کنم
وای ز دردی که درمان ندارد
فتادم به راهی که پایان ندارد
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که در گرداب غم
از فتنه ی گردون رهی
افتادم و سرگشته چون
امواج دریا شد دلم
افتادم و سرگشته چون
امواج دریا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم


برچسب‌ها: تصنیف های سرزمین مادری, مرضیه, رهی معیری
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه سوم اسفند ۱۴۰۲ساعت 10:18  توسط بهمن طالبی  | 

از بهاران چه خبر؟!

عاشقان ، عاشقان تازه به تازه از بهاران چه خبر
از بهار،از گل و باغ و بوی باران،چه خبر
چشم اگر از غم بپوشی
سر اگر از خزان برآری
صد هزاران جوانه دارم
در هوایم اگر بباری
عاشقان،عاشقان تازه به تازه از بهاران چه خبر
ازبهار،از گل و باغ و بوی باران،چه خبر
بخوان زیر باران که یار توام
تو عید منی،من بهار توام
اگر شب تبر می زند،نیفتاده ام
که در سایه سار توام
بگو با زمین و زمان
که تا آخرین نفس بی قرار توام
تو در شبِ من
جوانه ی نوری
بیا که مرا
نمانده صبوری
به شعر شبانه،به باغ زمانه،تو عطر بهاری
خوشا تو بخندی،خوشا تو بخوانی،خوشا تو بباری
عاشقان،عاشقان تازه به تازه از بهاران چه خبر
از بهار،از گل و باغ و بوی باران،چه خبر


برچسب‌ها: همایون شجریان, تصنیف های سرزمین مادری, شهرداد روحانی, اهورا ایمان
 |+| نوشته شده در  یکشنبه یکم بهمن ۱۴۰۲ساعت 11:54  توسط بهمن طالبی  | 

 

[ مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است ]

 

از خون جوانان وطن لاله دمیده

از ماتمِ سروِ قدشان، سرو خمیده

در سایه ی گل، بلبل از این غصه خزیده

گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

 

چه کج رفتاری ای چرخ

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!

 

از دست عدو ناله ی من از سر درد است

اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است

جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است

مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است

 

چه کج رفتاری ای چرخ

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

 


برچسب‌ها: ابوالقاسم عارف قزوینی, علیرضا قربانی, تصنیف های سرزمین مادری
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۱ساعت 21:38  توسط بهمن طالبی  | 

 

     [ بوی تنهایی ]


خالیه سفره ی زمین
دست سخاوت تو کو
زخمیه شونه های عشق
مرهم رحمت تو کو
سنگینه پلک لحظه ها
نبض زمین نمی زنه
قلب قناریای عشق
بی تو یقین نمی زنه
من از عبور جمعه ها
از بوی تنهایی پرم
زیر سفال سقف شب
ثانیه ها رو می شمرم

 


کجا تو موندگار شدی
که روز ما سیاه شده
دست دعای من دیگه
از آسمون جدا شده
یه شب میایی از سفر
باغ پر برگ و بر می شه
ستاره های شیشه ای
می شکنه و سحر می شه
مزرعه ی شرقیمونو
هجومی از ملخ زده
شعله خورشیدی بزن
تو قلبایی که یخ زده
اسب بهارو زین بکن
تا باغچمون جون بگیره
روی غبار جاده ها
شرشر بارون بگیره
خالیه سفره ی زمین
دست سخاوت تو کو
زخمیه شونه های عشق
مرهم رحمت تو کو

 


برچسب‌ها: تصنیف های سرزمین مادری, حسین زمان
 |+| نوشته شده در  جمعه بیستم خرداد ۱۴۰۱ساعت 21:24  توسط بهمن طالبی  | 

 

ماه غریبستان

 

 

دیده بگشا ای به شهد مرگ نوشینت رضا

 

دیده بگشا بر عدم ای مستی هستی فزا

 

دیده بگشا ای پس از سوء القضا حسن القضا

 

دیده بگشا از کرم رنجور دردستان علی

 

بحر مروارید غم گنجور مردستان علی

 

دیده بگشا رنج انسان بین و سیل اشک و آه

 

کبر پستان بین و جام جهل و فرجام گناه

 

تیر و ترکش، خون و آتش، خشم سرکش، بیم چاه

 

دیده بگشا بر ستم در این فریبستان علی

 

شمع شبهای دژم. ماه غریبستان علی

 

دیده بگشا نقش انسان ماند با جامی تهی

 

سوخت لاله، مرد لیلی، خشک شد سرو سهی

 

ز آگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی

 

دیده بگشا ای صنم ای ساقی مستان علی

 

تیره شد از بیش و کم، آیینه ی هستان علی

 

علی معلم دامغانی

 

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, محمد اصفهانی, تصنیف های سرزمین مادری, علی معلم دامغانی
 |+| نوشته شده در  شنبه سوم اردیبهشت ۱۴۰۱ساعت 15:42  توسط بهمن طالبی  | 

 

   [ آیا شما بی گناهید؟! ]

 

بگذر از کوی ما، کن نظر سوی ما،

 

به هر طرف ببین چو رو کنم


در پی من دوان، گشته پیر و جوان

 

از این جنون چه گفتگو کنم؟!


به گریه ی ندامتم، ز انتظار بی پایه ای


چو می کند ملامتم ز جفای تو همسایه ای


چه گفتگو برای او کنم، بر این بلا چگونه خو کنم؟!


ای فرزانگان، بر دیوانگان این ملامت چرا کنید؟!

 

کم تماشای ما کنید


از من بگذرید، راه خود روید،

 

عاشقان را رها کنید، کم تماشای ما کنید


مگر به شهر شما ــ قسم شما را به خدا ــ


جنون عاشقی تماشا دارد،


بسوزد آنکه هست و حاشا دارد؟!

 

من؛ عاشقم و گنهکار، آیا همه ی شما بی گناهید؟!


من؛ گمره ام و بی قرار، آیا همه ی شما سر به راهید؟!


آیا همه ی شما بی گناهید؟!

 


برچسب‌ها: مرضیه, رحیم معینی کرمانشاهی, همایون خرم, تصنیف های سرزمین مادری
 |+| نوشته شده در  شنبه پانزدهم آبان ۱۴۰۰ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 

 

[ مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است ]

 

از خون جوانان وطن لاله دمیده

از ماتمِ سروِ قدشان، سرو خمیده

در سایه ی گل، بلبل از این غصه خزیده

گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

 

چه کج رفتاری ای چرخ

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!

 

از دست عدو ناله ی من از سر درد است

اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است

جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است

مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است

 

چه کج رفتاری ای چرخ

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!

 


برچسب‌ها: ابوالقاسم عارف قزوینی, علیرضا قربانی, تصنیف های سرزمین مادری
 |+| نوشته شده در  سه شنبه هجدهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 14:0  توسط بهمن طالبی  | 

 

           [ زبان نگاه ]


نشود فاش کسی، آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسـان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم ده به نگاهی که زبان مـن و توست

روزگاری شد و کس، مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چـه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان مـن و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

گفـت و گویی ز خیال و ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل

هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

وای از این آتش روشن که به جان من و توست

 


برچسب‌ها: هوشنگ ابتهاج, شعر معاصر ایران, پرواز همای, تصنیف های سرزمین مادری
 |+| نوشته شده در  شنبه پانزدهم خرداد ۱۴۰۰ساعت 16:0  توسط بهمن طالبی  | 
مطالب قدیمی‌تر
  بالا