متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

همایون شجریان

خودم تنها تنها دلم
چو شام بی فردا دلم
چوکشتی بی ناخدا
به سینه دریا دلم
به سینه دریا دلم
تو ای خدای مهربان تو
ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
چو شیشه مینا دلم
تو هم برو ای بی وفا مبر بر لب نام مرا
دل تنگم بیگانه شد نمیخواهد دیگر تو را
نشان من دیگر مجو حدیث دل دیگر مگو
دلم شکسته زیر پا نمیخواهد دیگر تو را
نمیخواهد دیگر تو را
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
چو شیشه مینا دلم
تو هم برو ای بی وفا مبر بر لب نام مرا
دل تنگم بیگانه شد نمیخواهد دیگر تو را
نشان من دیگر مجو حدیث دل دیگر مگو
دلم شکسته زیر پا نمیخواهد دیگر تو را
نمیخواهد دیگر تو را
تو ای خدای مهربان تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر چو شیشه مینا دلم

هما میرافشار


برچسب‌ها: همایون شجریان, تصنیف های سرزمین مادری, انوشیروان روحانی, هما میرافشار
 |+| نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم فروردین ۱۴۰۳ساعت 10:14  توسط بهمن طالبی  | 

دکتر عبدالکریم سروش طی یک سخنرانی، کشته شدن 15 هزار فلسطینی به دست ارتش اسراییل را «سفاکانه و جنایت آمیز» نامید و از نامه یورگن هابرماس، متفکر آلمانی به همراه سه استاد دانشگاهی دیگر و همچنین اظهارات نوح هراری، در اعمال جنایت اسراییل علیه مردم فلسطین انتقاد شدید و اظهار تاسف کرد.

او ضمن اظهار شادمانی از اتفاق تازه ای که در حمله اسراییل به غزه رخ داده یعنی وقفه موقتی که فعلا به مناسبت یا به بهانه مبادله اسرا، حاصل شده، افزود: این چندروزه، این دو بیت استاد شفیعی کدکنی از خاطر من عبور می کرد، که :

بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب که باغ ها همه بیدار و بارور گردند

بخوان دوباره بخوان تا کبوتران سپید به آشیانه خونین دوباره برگردند

بازهم تکرار می کنم که اسراییل برای مبادله اسرا، پای میز مذاکره با کسانی نشسته است که آنان را تروریست می نامید، و این که خواستار ریشه کن کردن آنها بود، این امر نشانه قوی برای شکست اسراییل در این جنگ ستم کارانه و دغلکارانه بود، و امید می بریم که فلسطینییان به زندگی خود بتوانند بازگردند، و امیدواریم، که همه همدلان هم دعا کنند که این شر، از سر این منطقه برکنده شود و چه اسراییلیان منظورم یهودیان است و چه فلسطینییان در کنار هم ، بتوانند به راحتی زندگی کنند و این گونه آتش مخاصمت میان آنان افروخته نباشد و دست در خون یکدیگر نبرند.

با اندوه بسیار کشته شدن سفاکانه و جنایت آمیز 15 هزار نفر یا بیشتر به دست ارتش اسراییل را نظاره می کنیم. ولی اکنون نیم برق امیدی در دل ها می جهد. که مگر این جنگ نامتقارن، و این نسل کشی جنایت کارانه خاتمه پیداکند. و فلسطینیان دوباره روی آرامش و آسایش ببینند. اگر چه در این 75 سال گذشته هیچگاه آرام و آسوده نبوده اند. همواره مورد تهدید و حمله بودند و جان می باختند. به امید یک آینده روشن تری به صبوری نشسته بودند و در مقابل متجاوزان گاه دفاع و گاه پس می نشستند و گاه، دست صلح دراز می کردند، وعده هایی را باور می کردند و بعدها درمی یافتند که آن دست صلح دراز شده ، و آن وعده ها همه دروغ بوده و چاره ای برای آن ها باقی نماند جز این که از جان خودشان مایه بگذارند.

اما اکنون علاوه بر این که آبروی نداشته ی اسراییل در دنیا رنگ باخت، وجدان بسیاری از مردم جهان که شاید از چند و چون ماجرا خبر نداشتند، بیدار شد. علاوه بر این همه جا طبل وحشیگری آن ها را بر بام تاریخ به صدا درآوردند،

جبهه بندی فیلسوفان در تفسیر عملیات «توفان الاقصی»

از یک طرف فیلسوف مشهور آلمانی را داریم؛ آقای یورگن هابرماس که در دهه نهم عمر خویش است، یعنی عمر بلندی را پشت سرنهاده و نزدیک به صدسالگی است، و با این که توجه به آزادی و به جامعه مابعد سکولار و مابعد دینی، در آثار او نمود بسیار دارد، و یک جامعه خوب را جامعه ای می داند که در آن مجال گفت و گو بین گروه های مختلف باشد، با همه این احوال با سه تن دیگر از دانشگاهیان نامه تاسف آمیزی را امضاء کردند، و در آن علی الاصول حق را به اسراییل دادند که به فلسطین و به غزه حمله کند و چنین جنایت هایی را به بار بیاورد! همچنین آقای نوح هراری که در این اواخر شهرت بسیار پیدا کرده بود و به صورت مورخ فیلسوف او را معرفی می کردند، باز هم همان تعصب های نژادی و قومی و قبیله ای او بیدار شد و بدون آن که ذره ای حق را به طرف مقابل بدهد، تمام حقوق را متوجه به اسراییل کرد و ارتش اسراییل را به خاطر جنایت هایش ستود.

در برابر مواضع فیلسوفانی چون نوح هراری و هابرماس که به حمایت از اسراییل اقدام کردند، مواضع بیش از 400 فیلسوف جهانی در جبهه مقابل آنان امیدوارکننده است: مثلا خانم جودیس باتلر که استاد فلسفه دانشگاه برکلی است، همراه با 400 و اندی فیلسوف دیگر از دانشگاه های مختلف سراسر جهان نامه بسیار صریحی را به امضاء رساندند و از همکاران و هم کسوتان خودشان هم دعوت کردند تا پای نامه را امضاء کنند؛ نامه بسیار صریحی که بدون اما و اگر و بدون قید و شرط، این نسل کشی نژاد پرستانه ارتش جنایتکار اسراییل را محکوم کردند؛ این موجب شادمانی است.

در کشوری مثل ایران یا عربستان و ... محکوم کردن اسراییل و جنایت های او کار آسانی است و پاداش هم به دنبال دارد، اما در کشوری مثل آمریکا، انگلستان و یا فرانسه، محکوم کردن اسراییل کار بسیار پرهزینه ای است و آن هایی که پا پیش می گذارند، از همه چیزشان می گذرند؛ از آسایش شان، شغل شان، و درآمدشان. چون همه این ها می تواند مورد تهدید قرار بگیرد. و آن ها را در تنگنای آبرویی و معیشتی قرار بدهد.

اما حتی به فیلسوفان گذشته که مراجعه می کنیم باز همین دوگانگی را مشاهده می کنیم، به تضاد فکری دو فیلسوف بزرگ «لویناس و پوپر» اشاره کنیم: فیلسوف مشهور فرانسوی و یهودی به نام لویناس که اکنون از دنیا رفته ، او را فیلسوف «دیگری» می شمردند. لویناس همیشه در تئوری پردازی های خودش، به دیگری به other توجه داشت، به این معنا که به چهره آنان (دیگری) که نظر می کنیم، باید خویشتن را در آن ها ببینیم. با این همه این جناب فیلسوف، در بخش از افاضات خودش در گذشته به صراحت گفته بود که فلسطینی ها «دیگری» اسراییل نیستند، و همان تز نژاد پرستانه ای که فلسطینی ها زیردست هستند، توسط این جناب فیلسوف هم ابراز شد.

در سوی دیگر به یک فیلسوف یهودی الاصل دیگری برخورد می کنیم به نام کارل پوپر، که فیلسوف علم، و در اصل اتریشی آلمانی بود. گرچه پدر و مادر او از یهودیت بازگشته و اعتنا به دین مسیحیت کرده بودند، با این همه پوپر به زبانی که صریح تر از آن سراغ نداریم، صهیونیزم، و نژاد پرستی را محکوم کرده بود.

همجنین در خبرها دیدم که 300 نفر از وکلای فرانسوی به فلسطینیان مظلوم وعده داده اند که چون ارتشی پشت سر آنان خواهند ایستاد، و در مجامع بین المللی و دادگاه های بین المللی از حقوق آنان دفاع خواهند کرد. باید به آنان آفرین و دستمریزاد گفت، و باید خوش بود که چنین وجدان های بیداری در زمانه ما هستند که پروای نام و نان ندارند و در کنار مظلوم می ایستند.

از طرف دیگر خیلی خیلی خشنودم وقتی می بینم در کشورمان ایران هیچ تعرضی نسبت به یهودیان صورت نگرفت. این نقطه روشن و امیدی است برای این که بدانیم می توان میان نژادپرستی و دین صهیونیست با دین یهود، تفاوت نهاد. و این که مردم مسلمان ما به خوبی این را دانستند که نه هر کسی که یهودی است دل با ارتش اسراییل و با نژادپرستی و نسل کشی دارد که در جای خود بسیار نیکوست.

او در ادامه به «روابط حسنه ایرانیان با یهودیان در طول تاریخ » اشاره کرد و گفت: «بارها برای شما گفته ام که 12 یا 13 پیامبر از پیامبران بنی اسراییل در ایران مدفون هستند؛ در تویسرکان، در شوش، در نهاوند و جاهای دیگر. و قدیمی ترین مراکز یهودیان در همدان است. روابط همیشه نیکو بوده است. هیچ وقت یهودیان در ایران آن سرگذشتی را نداشته اند که یهودیان در اروپا داشته اند؛ آن طور که ذلیل و زیر دست و خانه به دوش بوده اند، و در نهایت هم که به سوزاندن و اعدام چندین میلیون آن ها انجامید. آن هم به دست همین اروپایی ها، و اکنون تاوان آن ها را متاسفانه باید فلسطینی های مظلوم بپردازند. این اتفاقی که در ایران افتاد، بسیار نیکوست، و در کشورهای عربی دیگر هم ما نشانی نیافتیم که چنین خصومت کوری با یهودیان برود. بسیار عالی است و همین توازن را باید نگاه داشت، باید قدر دانست و از این حیث هم باید اندیشه های نژادپرستانه اسراییلی را منزوی کرد. بنابراین ادیان می توانند اگر این جباران نباشند کنار هم به نیکی و مسالمت زندگی کنند. اما همین که پای این قدرت های شیطانی در میان می آید آن جاست که ادیان هم در ورطه خشونت می افتند و پیروان ادیان هم گاهی دست تعرض به سوی دیگری دراز می کنند.درحالی که پیامبرانشان همواره در حال صلح بودند. و نه موسی با عیسی، نه عیسی با موسی، و نه محمد با عیسی و موسی، هیچ کدام مشکلی نداشتند، خصومت که هیچ، بلکه برادران یکدیگر بودند، همه قطره هایی متعلق به یک دریا، همه ستاره های متعلق به یک کهکشان بودند اما متاسفانه وقتی که این متاع نفیس آسمانی، یعنی دیانت، به دست آلودگان افتاد، آنگاه آن را آلوده کردند. و مهر خباثت خود را بر آن زدند و روزگار مردم را تباه و سیاه کردند. آرزو می کنیم برافتادن این تباهی ها و سیاهی ها و این تبهکاران و سیاه کاران را!


برچسب‌ها: عبدالکریم سروش, نوح هراری, یورگن هابرماس, جودیس باتلر
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیستم فروردین ۱۴۰۳ساعت 10:46  توسط بهمن طالبی  | 

تصور کنید ایران، سوریه، لبنان یا ترکیه با حمایت کامل تسلیحاتی و دیپلماتیک از طرف چین و روسیه، قصد و امکانات لازم برای بمباران ‌تل‌آویو ‌را بمدت ‌سه ‌ماه ‌به‌صورت ‌شبانه‌روزی و کشتار ‌ده‌ها ‌هزار ‌اسراییلی، معلولیت افراد ‌بی شمار، ‌بی‌خانمان ‌شدن ‌میلیون‌ها ‌انسان، و تبدیل شهر به تلی از آوار ‌غیر قابل‌سکونت، مانند ‌غزه‌ی ‌امروز را داشتند. تنها برای چند ثانیه تصور کنید که ایران و متحدانش ‌به عمد بخش‌های پرجمعیت تر تل‌آویو، بیمارستان‌ها، کنیسه‌ها، مدارس، دانشگاه‌ها، کتابخانه‌ها، یا ‌در واقع ‌هر مکان پر تراکم شهری را هدف قرار می‌دادند تا از حداکثر تلفات غیرنظامی اطمینان حاصل کنند و به دنیا اعلام می کردند که صرفا به دنبال نتانیاهو و کابینه‌ی جنگی او هستند.... سپس از خود بپرسید که ‌ایالات‌متحده، بریتانیا، کانادا، استرالیا، اتحادیه‌ اروپا و ‌بالاخص ‌آلمان، در عرض بیست و چهار ‌ساعت پس از وقوع این ‌سناریوی ‌خیالی، چه می کردند؟

اکنون به واقعیت بازگردید و این حقیقت را ‌موردتوجه ‌قرار دهید که از ‌۷ اکتبر (و چندین دهه قبل تر از این تاریخ) تاکنون متحدان غربی تل‌آویو ‌نه‌تنها ‌شاهد رفتارهای اسراییل با مردم فلسطین بوده‌اند، بلکه تجهیزات نظامی، بمب، مهمات و پوشش های دیپلماتیک نیز برای آن‌ها فراهم کرده‌اند، ‌و در عین حال ‌رسانه‌های آمریکایی توجیهات ایدئولوژیکی برای کشتار و نسل‌کشی فلسطینیان را ارائه کرده‌اند.

سناریوی ‌تخیلی ‌ذکر ‌شده، حتی برای ‌یک ‌روز هم توسط نظم موجود جهانی ‌قابل‌تحمل ‌نخواهد بود. برای اوباشان جنگی ‌ایالات‌متحده، اروپا، استرالیا و کانادا که تماما حامیان اسراییل هستند، ما مردمان ‌بی‌پناه ‌جهان، درست مانند فلسطینیان، به‌ حساب ‌نمی‌آییم ‌و به‌رسمیت شناخته ‌نمی‌شویم. این تنها ‌یک ‌واقعیت سیاسی نیست، بلکه مرتبط به فرضیات اخلاقی و جهان فلسفی آن چیزی است که نام «غرب» بر خود نهاده است.

هیچ‌یک ‌از مایی که در بیرون از این دایره فرضیات اخلاقی اروپایی قرار داریم، در ‌درون جهان ‌فلسفی آنها وجود نداریم. اعراب، ایرانیان، مسلمانان، مردم آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین، ما هیچ کدام، موجودیت واقعی برای فیلسوفان اروپایی نداریم، جز زمانی که به صورت ‌یک تهدید متافیزیکی دیده می شویم که باید مغلوب و خاموش شود.

از امانوئل کانت و هگل شروع می‌کنیم و با امانوئل ‌لویناس ‌و اسلاوی ‌ژیژک ‌ادامه می‌دهیم، ما موجودات عجیب‌ الخلقه، اشیا بی جان و ‌سوژه های قابل بررسی هستیم که وظیفه‌ رمزگشایی از ما بر عهده ی مستشرقان گذاشته شده، و بدین ترتیب، کشتار ‌ده‌ها ‌هزار نفر از ما توسط اسراییل یا آمریکا و متحدان ‌اروپاییش، ‌لحظه‌ای ‌درنگ و ‌تأمل ‌در ذهن فیلسوفان اروپایی ایجاد ‌نمی‌کند.

مخاطبان اروپایی هم‌‫قبیله

شما مخاطبان اروپایی تبار اگر شک دارید، تنها نگاهی به فیلسوف برجسته‌ی اروپایی یورگن ‌هابرماس ‌و چند تن از همکارانش بیندازید، که در اقدامی حیرت‌انگیز و با توحشی ‌سنگدلانه، از کشتار فلسطینیان توسط اسراییل حمایت کردند.

پرسش اکنون دیگر این نیست که ما در مورد ‌هابرماس که در حال حاضر ‌94 ‌ساله است، به‌ عنوان ‌یک ‌انسان ممکن است چه فکری بکنیم. پرسش این است که ما درباره‌ی او ‌به‌عنوان ‌یک ‌دانشمند علوم اجتماعی، به عنوان یک فیلسوف و متفکر انتقادی چه فکری می توانیم داشته باشیم. آیا آنچه او تصور می کند دیگر برای دنیا اهمیتی دارد، اگر که تاکنون داشته است؟

دنیا درباره‌ یکی دیگر از فیلسوفان مشهور آلمانی، مارتین ‌هایدگر، پرسش‌های مشابهی را به خاطر وابستگی‌های مذموم او به نازیسم مطرح کرده است. به نظر من، اکنون باید چنین سؤالاتی را در باره صهیونیسم گرایی خشن ‌هابرماس ‌و ‌عواقب قابل توجه آن که می تواند بر چگونگی درک مجموعه ی آثار فلسفی او اثر بگذارد، بپرسیم.

اگر ‌هابرماس ‌ذره‌ای فضا در فرضیات اخلاقی خود برای مردمانی مانند مردم فلسطین قائل نیست، آیا هیچ دلیلی وجود دارد تا ما ارزش کل پروژه‌ آثار فلسفی او را مرتبط به بقیه ی بشریت و فراتر از محدوده ی مخاطبان اروپایی ‌هم‌ تبار ‌خودش، بدانیم؟!

آصف بیات، ‌جامعه‌شناس ‌برجسته ایرانی، در ‌نامه‌ای ‌سرگشاده به ‌هابرماس ‌گفت که سخنان او در مورد وضعیت غزه «با عقایدش در تناقض است».

با تمام احترامی که برای آصف بیات قائلم اما نظر من ‌خلاف ‌او است. من معتقدم که ‌بی‌اعتنایی ‌هابرماس ‌به مرگ ‌و ‌زندگی ‌فلسطینیان ‌کاملاً با حمایت او از صهیونیسم مطابقت دارد. ‌بی‌اعتنایی ‌هابرماس ‌به زندگی ‌فلسطینی‌ها ‌با ‌یک جهان‌بینی ‌گسترده‌تری ‌هماهنگ است که در آن غیراروپاییان، اصلا انسان به شمار ‌نمی‌آیند، یا «حیوانات ‌انسان‌نما» هستند!

این بی‌اعتنایی مطلق نسبت به فلسطینی‌ها عمیقاً در درون فرضیات فلسفی آلمان و اروپا ریشه دارد. باور عمومی این است که ‌آلمانی‌ها ‌به دلیل احساس گناه به خاطر هولوکاست، تعهدی قوی برای حمایت از اسراییل دارند.اما برای بقیه‌ی جهان، ‌همان‌گونه ‌که در اسنادی که آفریقای جنوبی به دیوان بین‌المللی دادگستری ارائه کرده است، اثبات شده که بین آنچه آلمان در دوران نازی‌ها انجام داده و آنچه اکنون در دوران رژیم صهیونیستی انجام می‌دهد، سازگاری کاملی وجود دارد!

بر ما ببخشید اگر چنین ‌می‌اندیشیم ‌که آنچه امروز آلمان انجام ‌می‌دهد، ‌نه ‌بخاطر احساس گناه از هولوکاست، بلکه به‌خاطر حس دلتنگی برای ‌نسل‌کشی ‌است، ‌زیرا همواره در قرن گذشته (نه ‌فقط ‌در صد ‌روز گذشته) از ‌قتل‌عام ‌فلسطینیان توسط اسراییل به صورت افراطی حمایت کرده است.

انحطاط اخلاقی اروپا

اتهام ‌اروپامحوری ‌که دائماً علیه ادراک فیلسوفان اروپایی در باره ی جهان، مطرح می‌شود، صرفاً مبتنی بر نقص شناختی در نحوه تفکر آنها نیست، بلکه به سبب نمود مستمر از یک انحطاط اخلاقی در تفکر آنها است. در موارد متعددی در گذشته، من به نژادپرستی ‌درمان‌ناپذیر ‌در قلب تفکرات فلسفی اروپایی و مشهورترین نمایندگان آن در عصر حاضر ‌اشاره ‌کرده‌ام. این رذالت اخلاقی ‌یک ‌اشتباه سیاسی صرف و یا ‌یک ‌غفلت ایدئولوژیک نیست. بلکه تباهی اخلاقی در تفکر فلسفی آنها ریشه دوانده است و همین امر سبب شده است تا تفکر آنها به‌ طور ‌درمان‌ناپذیری، یک نوع تفکر ‌قبیله‌ ای ‌باقی بماند.

در اینجا، باید این جمله ی معروف شاعر پرافتخار اهل مارتینیک، ‌«امه ‌سزر» را تکرار کنیم که می گوید: «بله، بررسی دقیق و بالینی اقدامات هیتلر و ‌هیتلریسم ‌ارزش دارد و ما باید به این طبقه ی متوسط ممتاز، انسانگرا و بسیار مسیحی قرن بیستم، یعنی اروپایی ها، نشان دهیم که ‌نادانسته ‌ویژگی‌هایی ‌مشابه هیتلر را در درون خودشان دارند، گویی یک هیتلر در درون آنها ساکن شده است و مانند شیطان در جلد آنها فرو رفته است. این افراد از هیتلر انتقاد می ‌کنند، ‌درحالی‌که ‌دارای ‌ویژگی‌های ‌مشابهی هستند و همین نشان دهنده‌ی تناقض آنها است. ‌در نهایت آنچه این انسان های طبقه متوسط ‌به خاطر آن نمی‌تواند ‌هیتلر را ببخشد، جنایت هیتلر، ‌فی نفسه ‌نیست، یا جنایت او علیه بشریت و تحقیر انسان نیست، بلکه جنایت او علیه انسان "سفید پوست" است و تحقیری است که به انسان اروپایی روا داشته، این برای آنها قابل بخشش نیست! چون واقعیت این است که هیتلر ‌همان روش های ‌استعمارگران اروپایی را به کار برده است که تا آن زمان منحصراً اعمال آنها برای مردم عرب، هند و آفریقا و ... مجاز بود!»

فلسطین امروز امتداد جنایت های استعماری است که ‌سزر ‌در نقل‌قول بالا بدان اشاره ‌می‌کند. به نظر ‌می‌رسد ‌هابرماس ‌غافل از این است که حمایت او از کشتار فلسطینیان کاملاً با آنچه اجدادش در نسل کشی نامیبیا ‌انجام داده اند، مطابقت دارد. فیلسوفان آلمانی چون شترمرغی سر در لاک خود ‌فروبرده‌اند ‌و خود را در توهمات اروپایی ‌شان غرق کرده‌اند ‌و تصور ‌می‌کنند ‌که مردم جهان نیز آنها را ‌آنگونه ‌که واقعا هستند، ‌نمی‌بیند!

درنهایت، به نظر من، ‌هابرماس ‌هیچ‌چیز ‌تعجب‌آور ‌یا متناقضی نگفته است، یا نکرده است. ‌برعکس او کاملاً با تبارگرایی ‌درمان‌ناپذیر ‌شجره‌ ی فلسفی خود، که به دروغ، حالتی جهان شمول به خود گرفته، هم‌ساز است. جهان اکنون دیگر به این حس کاذب جهان‌شمولی واقف شده است. فیلسوفانی مانند والنتین-ایو ‌مودیمبه ‌در جمهوری دموکراتیک کنگو، والتر ‌مینیولو ‌یا انریکه ‌دوسل ‌در آرژانتین، یا ‌کوجین ‌کاراتانی ‌در ژاپن، نسبت به ‌هابرماس ‌و امثال او ادعای مشروع‌تری نسبت به ‌جهان شمول بودن ‌دارند.

به نظر من، ورشکستگی اخلاقی بیانیه‌ ‌هابرماس ‌در مورد فلسطین، نقطه‌ی ‌عطفی بین تناسبات استعماری فلسفه‌ اروپایی با بقیه‌ جهان است. جهان از خواب کاذب فلسفه‌ ی نژادمحور اروپایی بیدار شده است،

امروز، ما این رهایی را مدیون رنج جهانی مردمانی نظیر ‌فلسطین ‌هستیم که ‌قهرمانی‌ تاریخی آنها و ‌فداکاری‌های ‌طولانی شان سرانجام بربریت عریان در درون بنیاد «تمدن غرب» را بی مصرف کرده است.

حمید دباشی/استاد دانشگاه کلمبیا


برچسب‌ها: حمید دباشی, یورگن هابرماس, امانوئل لویناس, اسلاوی ژیژک
 |+| نوشته شده در  جمعه هفدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:56  توسط بهمن طالبی  | 

شب مهتاب

امشب به بر من است آن مایه ی ناز

یارب تو کلید صبح در چاه انداز

ای روشنی صبح به مشرق برگرد

ای ظلمت شب با من بیچاره بساز

امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام

حبیبم اگر خوابه طبیبم رو می خوام

گویید فلانی آمده آن یار جانی آمده

مست است و هشیارش کنید

خواب است و بیدارش کنید

آمده حالتو احوالتو سفید روی تو سيه موی تو ببیند برود

امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام

حبیبم اگر خوابه طبیبم رو می خوام

کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی

می باشد و می باشد و می باشد و می

او گه لب "می" بوسد و گه من لب وی

او مست و ز "می" گردد و من مست و ز وی

امشب شب مهتابه حبیبم رو می خوام

حبیبم اگر خوابه طبیبم رو می خوام

ماه غلام رخ زیبای توست

سرو کمر بسته ی بالای توست ای عزیزم

مجمع دل های پریشان جمع ای حبیب ای طبیبم

چین و خم زلف چلیپای توست ای عزیزم

ای مه انور لعل تو شکر ، از همه بهتر قند مکرر

جانم جانم قند مکرر لب و دندان توست ای عزیزم

قند مکرر لب خندان توست ای حبیبم


برچسب‌ها: علی اکبر شیدا, سیما بینا, تصنیف های سرزمین مادری
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 7:3  توسط بهمن طالبی  | 

جشن ۵۰ سالگی «خانه‌ای کوچک در چمنزار» با برگزاری یک جشنواره و نمایشگاه!

روز جمعه ۲۲ مارس ۲۰۲۴ هزاران نفر در پارک رانچو سانتا سوزانا در دره سیمی ولی (simi valley) کالیفرنیا گرد هم آمدند تا یاد سریال «خانه‌ای کوچک در چمنزار» را در پنجاهمین سال ساخته شدنش، دوباره زنده کنند.

وقتی از ملیسا گیلبرت پرسیده شد که چرا طرفداران سریال «خانه‌ای کوچک در چمنزار» وقتی او را می‌بینند، گریه می‌کنند، وی پاسخ آماده‌ای داشت.

در نشست سه روزه‌ای که در جشنواره سیمی ولی کالیفرنیا با حضور بازیگران این سریال برگزار شد، این بازیگر به جمعیت گفت: فکر می‌کنم این سریال احساسات بسیار زیادی را در مردم برانگیخت و وقتی آن‌ها دوباره همه ما را با هم می‌بینند، همه احساسات ۵۰ سال پیش را از طریق فرزندان و نوه‌هایشان به یاد می‌آورند. این یک گردهمایی بزرگ خانوادگی است.

مایکل لندون فقید که ۵۰ سال پیش بازیگر نقش پدر این سریال بود در جمع بازیگران حضور نداشت، اما بازیگرانی مانند ملیسا گیلبرت که نقش لورا اینگلز را بازی می‌کرد و همچنین آلیسون آرنگریم بازیگر نقش نلی اولسون، کارن گراسل بازیگر نقش کارولین اینگلز مادر خانواده، بانی بارتلت بازیگر نقش گریس ادواردز، دین باتلر بازیگر نقش آلمانزو وایلدر و لینوود بومر بازیگر نقش آدام کندال حاضر بودند و مردم در انتظار گرفتن امضا و عکس با آنها در صف های طولانی ایستادند!

بیشتر لوکیشن‌های قدیمی بازسازی شده بودند. سازمان‌دهندگان همچنین یک نمایشگاه کوچک از کپی‌هایی از فیلمنامه‌های قدیمی، عکس‌ها، جعبه‌های ناهار الهام‌گرفته از خانه کوچک و دوربین پاناویژن دهه ۷۰ میلادی، یعنی زمانی که ساخت این مجموعه ی تلویزیونی شروع شد، عرضه کردند.

چشمگیرترین مورد هم بازسازی خانه اولسون بود که حاضران زیادی به نوبت در آن عکس می‌گرفتند و نیز چرخ دستی لندون که شبیه‌سازی شده بود.

در این جشنواره نشست هایی با بازیگران اصلی برگزار، و مراسم ویژه‌ای هم برای ادای احترام به لندون که سال ۱۹۹۱ درگذشت و دیگر بازیگران این سریال که از دنیا رفته‌اند برگزار شد.

شرکت کنندگان در این جشنواره ۴۵ دلار برای حضور یک روزه در این همایش می پرداختند!

«خانه ای کوچک در چمنزار» سریالی است که بر مبنای رمان لورا اینگلز وایلدر ساخته شده‌است. این سریال که از ۳۰ مارس ۱۹۷۴ تا ۲۱ مارس ۱۹۸۳ هر هفته از کانال ان‌بی‌سیNBC آمریکا پخش می‌شد، در ۹ فصل ساخته شد و ۳ فیلم سینمایی نیز در ادامه آن ساخته شد.

این سریال داستان خانواده‌ای کشاورز در قرن نوزدهم را تصویر می‌کند که در شهر کوچکی به نام والنات گرو در ایالت مینه‌سوتا اقامت کردند. در این سریال داستان زندگی لورا اینگلز، فرزند دوم این خانواده که قهرمان اصلی است، از کودکی تا دوران تدریس در مدرسه و ازدواجش در والنات گرو نشان داده می‌شود.


برچسب‌ها: مجموعه های تلویزیونی, خانه کوچک
 |+| نوشته شده در  شنبه یازدهم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:35  توسط بهمن طالبی  | 

تازه شدم

در ســکــوتــی مــانــده بــودم نــا امــیــد

روزم بـلـنـد شـبـم کـوتـاه مـویـم ســپـیـد

هر چه که بود بیهوده بود رنگی نداشت

دفتر عمر ورق می خورد آهنگی نداشت

هر چه که بود بیهوده بود رنگی نداشت

دفتر عمر ورق می خورد آهنگی نداشت

لاکـن در آن سـکـوت گـران کـسی رسیـد

کـسـی کـه جـان بـه جـان خسته ام دمیـد

هـر چه بـد بود از یادم رفت اندازه شـدم

مه رو وا کـرد خورشیـد آمـد تـازه شـدم

لاکـن در آن سـکـوت گـران کـسی رسیـد

کـسـی کـه جـان بـه جـان خسته ام دمیـد

هـر چه بـد بود از یادم رفت اندازه شـدم

مه رو وا کـرد خورشیـد آمـد تـازه شـدم


برچسب‌ها: فرامرز اصلانی
 |+| نوشته شده در  جمعه سوم فروردین ۱۴۰۳ساعت 11:16  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا