متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
من از شب های تاریک و بدون ماه می ترسم
نه از شیر و پلنگ؛ از این همه روباه می ترسم
من از صد دشمنِ دانای لامذهب نمی ترسم
ولی از زاهدِ بی عقلِ ناآگاه می ترسم
من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمی ترسم
ولی از نفرین یک مظلوم، از یک آه، می ترسم
اگر چه راه دشوار است و مقصد ناپدید، امّا
نه از سختی ره، از سستی همراه می ترسم
من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهی
اگر افتد به دست آدمِ خودخواه می ترسم
نیکـی به تمـــام خلــق آیـیــن مـــن است
خدمت به بشر، مایه ی تسکین من است
این است خلاصـــه ی جهـــان بینـــی من:
پیغمبــر مـن عقـل؛ خرد دیــــن مـن است
نکند موسم سفر باشد
ساربان، خفته ی بی خبر باشد
بوی باران تازه می آید
نکند بوی چشم تر باشد
سخنی از وفا شنیده نشد
نکند گوش خلق، کر باشد
نکند عشق در برابر عقل
دست از پا درازتر باشد
نکند در قلمرو احساس
کاسه از آش داغ تر باشد
نکند پرده چون فرو افتد
داستان، داستان زر باشد
زیر این نیم کاسه های قشنگ
نکند کاسه ای دگر باشد
دختر گلفروش ما، نکند
یار لات سر گذر باشد
نکند قصه ی گل و بلبل
همه پایین تر از کمر باشد
نکند آن که درس دین می داد
از خدا، پاک بی خبر باشد
نکند خطبه های قطره ی آب
در دل سنگ، بی اثر باشد
نکند گفته های آیینه
از دهانش بزرگ تر باشد
ایستادن چو سرو در این باغ
نکند پاسخش تبر باشد
نکند نان به نرخ روز شود
چامه، کبریت بی خطر باشد
من از شب های تاریک و بدون ماه می ترسم
نه از شیر و پلنگ؛ از این همه روباه می ترسم
من از صد دشمنِ دانای لامذهب نمی ترسم
ولی از زاهدِ بی عقلِ ناآگاه می ترسم
من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمی ترسم
ولی از نفرین یک مظلوم، از یک آه، می ترسم
اگر چه راه دشوار است و مقصد ناپدید، امّا
نه از سختی ره، از سستی همراه می ترسم
من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهی
اگر افتد به دست آدمِ خودخواه می ترسم
بخوان به نام گل سرخ،
در صحاری شب
که باغ ها همه بیدار و بارور گردند.
بخوان، دوباره بخوان،
تا کبوتران سپید
به آشیانه ی خونین دوباره برگردند.
من از شب های تاریک و بدون ماه می ترسم
نه از شیر و پلنگ؛ از این همه روباه می ترسم
من از صد دشمنِ دانای لامذهب نمی ترسم
ولی از زاهدِ بی عقلِ ناآگاه می ترسم
من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمی ترسم
ولی از نفرین یک مظلوم، از یک آه، می ترسم
اگر چه راه دشوار است و مقصد ناپدید، امّا
نه از سختی ره، از سستی همراه می ترسم
من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهی
اگر افتد به دست آدمِ خودخواه می ترسم
![]() |