|
متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
|
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
اين دو روزه دنيا مثل خواب و رويا گذرونه
با هم آشتی كنيم كه بهار دوباره گل فشونه
پرسون پرسون یواش یواش اومدم در خونتون
ترسون ترسون لرزون لرزون اومدم در خونتون
يك شاخه گل در دستم سر راهت بنشستم
از پنجره منو ديدی همچون گل ها خنديدی
وای به خدا آن نگهت از خاطرم نرود
وای به خدا آن نگهت از خاطرم نرود
گفتم... گفتم ... به خدا قهر گناهه
دل منتظره... چشم به راهه...
ای من به فدات ناز مكن تو
با چشم سيات ناز مكن تو
اين دو روز دنيا مثل خواب و رويا گذرونه
با هم آشتی كنيم كه بهار دوباره گل فشونه
خودم تنها تنها دلم
چو شام بی فردا دلم
چوکشتی بی ناخدا
به سینه دریا دلم
به سینه دریا دلم
تو ای خدای مهربان تو
ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
چو شیشه مینا دلم
تو هم برو ای بی وفا مبر بر لب نام مرا
دل تنگم بیگانه شد نمیخواهد دیگر تو را
نشان من دیگر مجو حدیث دل دیگر مگو
دلم شکسته زیر پا نمیخواهد دیگر تو را
نمیخواهد دیگر تو را
تو ای خدای مهربان
تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر
چو شیشه مینا دلم
چو شیشه مینا دلم
تو هم برو ای بی وفا مبر بر لب نام مرا
دل تنگم بیگانه شد نمیخواهد دیگر تو را
نشان من دیگر مجو حدیث دل دیگر مگو
دلم شکسته زیر پا نمیخواهد دیگر تو را
نمیخواهد دیگر تو را
تو ای خدای مهربان تو ای پناه بی کسان
به سنگ غم مشکن دگر چو شیشه مینا دلم
هما میرافشار
در ســکــوتــی مــانــده بــودم نــا امــیــد
روزم بـلـنـد شـبـم کـوتـاه مـویـم ســپـیـد
هر چه که بود بیهوده بود رنگی نداشت
دفتر عمر ورق می خورد آهنگی نداشت
هر چه که بود بیهوده بود رنگی نداشت
دفتر عمر ورق می خورد آهنگی نداشت
لاکـن در آن سـکـوت گـران کـسی رسیـد
کـسـی کـه جـان بـه جـان خسته ام دمیـد
هـر چه بـد بود از یادم رفت اندازه شـدم
مه رو وا کـرد خورشیـد آمـد تـازه شـدم
لاکـن در آن سـکـوت گـران کـسی رسیـد
کـسـی کـه جـان بـه جـان خسته ام دمیـد
هـر چه بـد بود از یادم رفت اندازه شـدم
مه رو وا کـرد خورشیـد آمـد تـازه شـدم
عاشقان ، عاشقان تازه به تازه از بهاران چه خبر
از بهار،از گل و باغ و بوی باران،چه خبر
چشم اگر از غم بپوشی
سر اگر از خزان برآری
صد هزاران جوانه دارم
در هوایم اگر بباری
عاشقان،عاشقان تازه به تازه از بهاران چه خبر
ازبهار،از گل و باغ و بوی باران،چه خبر
بخوان زیر باران که یار توام
تو عید منی،من بهار توام
اگر شب تبر می زند،نیفتاده ام
که در سایه سار توام
بگو با زمین و زمان
که تا آخرین نفس بی قرار توام
تو در شبِ من
جوانه ی نوری
بیا که مرا
نمانده صبوری
به شعر شبانه،به باغ زمانه،تو عطر بهاری
خوشا تو بخندی،خوشا تو بخوانی،خوشا تو بباری
عاشقان،عاشقان تازه به تازه از بهاران چه خبر
از بهار،از گل و باغ و بوی باران،چه خبر
[ مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است ]
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتمِ سروِ قدشان، سرو خمیده
در سایه ی گل، بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!
از دست عدو ناله ی من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ
خالیه سفره ی زمین
دست سخاوت تو کو
زخمیه شونه های عشق
مرهم رحمت تو کو
سنگینه پلک لحظه ها
نبض زمین نمی زنه
قلب قناریای عشق
بی تو یقین نمی زنه
من از عبور جمعه ها
از بوی تنهایی پرم
زیر سفال سقف شب
ثانیه ها رو می شمرم
کجا تو موندگار شدی
که روز ما سیاه شده
دست دعای من دیگه
از آسمون جدا شده
یه شب میایی از سفر
باغ پر برگ و بر می شه
ستاره های شیشه ای
می شکنه و سحر می شه
مزرعه ی شرقیمونو
هجومی از ملخ زده
شعله خورشیدی بزن
تو قلبایی که یخ زده
اسب بهارو زین بکن
تا باغچمون جون بگیره
روی غبار جاده ها
شرشر بارون بگیره
خالیه سفره ی زمین
دست سخاوت تو کو
زخمیه شونه های عشق
مرهم رحمت تو کو
دیده بگشا ای به شهد مرگ نوشینت رضا
دیده بگشا بر عدم ای مستی هستی فزا
دیده بگشا ای پس از سوء القضا حسن القضا
دیده بگشا از کرم رنجور دردستان علی
بحر مروارید غم گنجور مردستان علی
دیده بگشا رنج انسان بین و سیل اشک و آه
کبر پستان بین و جام جهل و فرجام گناه
تیر و ترکش، خون و آتش، خشم سرکش، بیم چاه
دیده بگشا بر ستم در این فریبستان علی
شمع شبهای دژم. ماه غریبستان علی
دیده بگشا نقش انسان ماند با جامی تهی
سوخت لاله، مرد لیلی، خشک شد سرو سهی
ز آگهی مان جهل ماند و جهل ماند از آگهی
دیده بگشا ای صنم ای ساقی مستان علی
تیره شد از بیش و کم، آیینه ی هستان علی
علی معلم دامغانی
تشنـه در بادیـــه مردیـــم به امید فرات
در یکم آذر 1336 خورشیـدی در خانـواده ای هنـردوست چشـم به
جهان گشود. تولد در چنین خانـواده ای سبب شد تا او از همان آغاز
زندگی با موسیقـی و آواز دمسـاز شود. خانواده ی وی این استعداد
ذاتی فرزندشان را در مسیر آموزش و تربیت قرار دادند.

این گونه شد که پدر، نخستین معلـم آوازش شد و عمـویش اولین
استـاد مـوسیـقـی اش. عمـوی ایرج، یـدالله بـسطـامـی از استـادان
چیره دست و معلم موسیقی آن دوران بود. از این رو با تشکیل گروه
موسیقی، ایرج نیز به آنها ملحق شد و در رادیـو تلویـزیون به خوانـدن
موسیقـی پرداخت. پس از آن با کمک حسیـن سـالاری از نـوازنـدگان
نامـدار کرمانی به کلاس آواز استاد محمـدرضا شجریان راه یافت و به
فراگیری آواز و ردیفهای آوازی پرداخت. بسطامی در آن زمان با وجود
مشکلات راه و مسافت زیاد، هفتـهای یک بار به عشق فراگیـری آواز
از بم به تهران میآمد. نقطه عطف زندگی هنری بسطامـی آشنایی
با پرویز مشکاتیان نوازنده ی مشهور سنتور بود. بسطامی در کنار این
استاد چیره دست توانست فن تلفیق شعر و موسیقی را فرا گیرد.

نخستین همکاری ایرج بسطـامی با گروه استـاد مشکاتیـان، اجرای
آهنگ افشاری مرکب در تالار رودکی بود که چند شب اجرا شد. سبک
نـو و تـازه ی بسطـامـی در ارائـه ی این آهنـگ سبـب گردیـد تا با تیراژ
گسترده ای منتشر شود.
«افـق مهـر» نیـز آهنگـی بـود از آلبـومــی به همیـن نــام، از اشعـار
خواجوی کرمانی که مشکاتیان کار ساخت آن را انجام داد و بسطامی
آن را خواند.
صبـح وصـل از افـق مهــــر بـرآیـــد روزی
این شـب تـیره ی هـجران به سرآید روزی
پس از اجرای این آهنگ، بسطـامی با گروه مشکاتیـان به اروپا رفت
و در یک دوره ی سه مـاهـه در آنـجا به اجرای آهنگ پـرداخت. پس از
بازگشت، بسطامی کار خود را روی اشعار ملک الشعرای بهار شروع
کـرد و این آلبوم «وطن من» نام گرفت که استقبال فراوانی از آن شد.

در میـان قطعـات این آلبـوم، تـصنیـف «وطـن من» از طـرف سـازمـان
یونسکو به عنوان سرود ملی اعلام شد. مشکاتیان تنها افتخار زندگی
خود را ملی شدن ترانـه ی وطن مـن با صـدای بسطـامی در سازمـان
یونسکو میدانست.
ای خطـه ی ایـــران میهـن، ای وطـن من
ای گشته به مهر تو عجین،جان و تن من
دردا و دریغـا که چـنـان گـشتــی بـیبرگ
کز بـافتـــه ی خویـش نـــداری کفــن مـن
ایـرج در طول فعـالیـت هنـری اش هفتـه ای یک روز به زادگـاهش،
کـرمـان مـی رفـت تا کلاس آوازش را بـرگـزار کنـد. بسطـامی پس از
دوره ی نخست همکاری خود با مشکاتیان، دو اثر را با همکاری گروه
دستـان منتـشـر کرد و سپـس آلبــوم «خانـه بـوی گـل گـرفـت» را با
آهنگسـازی حسـن پرنیا و نـوازنـدگی گروه همایون به انتشار رساند.
البته این آلبوم ابتدا با نام «تحریر خیـال» در 1372 خورشیدی انتشار
یافت و در 1378 خورشیـدی تصحیـح شد و با کیفیتـی بهتـر و با نـام
جدید «خانه بوی گل گرفت» توسط انتشارات نواگر به بازار موسیقی
عرضه شد.

همچنیـن بسطـامـی در اواخر دهـه ی 70 آلبـوم «فسـانـه» را با
آهنگسازی کیوان ساکت و نوازندگی گروه وزیری در دستگاه راست
پنـجگاه و آواز ابوعطـا و با اشعـاری از نیمـا یـوشیـج، پـرویـز ایرانپـور،
استاد سخن سعدی، حافظ شیریـن سخن، نـاصر خسرو قبادیانـی،
اسماعیل خویی و وحید موحد منتشر کرد.
مجموعه ی «موسم گل» یکی از بهترین آهنگ های بسطامی به
شمار می رفت. همچنیـن در 1383 خورشیـدی و پس از درگذشتش
یک آلبـوم دیگر به نام «کنسـرت راست پنـجگاه» از او با آهنگسـازی
پرویز مشکاتیـان منتشر شد. این آلبـوم حاصل کنسرت بسطامـی با
گروه عارف به سرپرستی و آهنگسازی مشکاتیان در دستگاه راست
پنجگاه بود.
آلبوم «رقص آشفته» نیز به آهنگسازی حسن پرنیا در 1381 توسط
انتشارات آواز بیستون منتشر شد. این آلبوم شامل 10 تصنیف و ساز
و آواز بود که در این میان، قطعه ی سوم آن یعنی «تصنیف گلپونهها»
با شعری از هما میرافشار به شدت مورد استقبال قرار گرفت. این اثر
یکی از زیباترین و معروفترین آثار ایرج بسطامی است که به خصوص
بعد از درگذشت او در حادثه ی زمین لرزه ی بم آوازهای ملی یافت.
بسطامی در آلبـوم رقـص آشفتـه با ترجیـع بند «من مانده ام تنهای
تنها» و در مجموعه افق مهر با «ای خوشا مست و خراب اندر خرابات
آمده» بر سر زبان ها افتاد.
گل پــونـــه ها آزار آدم هـــا مـــــرا کشـت
گل پونــــه ها نـــامهــربـانــــی آتشـــم زد
گل پونه ها بی همـــزبـــانـــی آتشـــم زد
گل پونه ها در بــاده ها مستــی نمـانــده
جز اشکِ غــم در ساغــر هستـی نمانده
گل پونـه ها دیگر خدا هـم یـاد من نیست
هم دردِ دل، شبها به جز فریاد من نیست
ایرج بسطامی در زمین لرزه ی پنجم دی سال 1382 بم، به دیار باقی
شتافت ولی صدای دلنشینش همواره گرمی بخش محفل هموطنانش
خواهد ماند!
در (اینجا) تصنیف گل پونه ها را بشنوید.
بگذر از کوی ما، کن نظر سوی ما،
به هر طرف ببین چو رو کنم
در پی من دوان، گشته پیر و جوان
از این جنون چه گفتگو کنم؟!
به گریه ی ندامتم، ز انتظار بی پایه ای
چو می کند ملامتم ز جفای تو همسایه ای
چه گفتگو برای او کنم، بر این بلا چگونه خو کنم؟!
ای فرزانگان، بر دیوانگان این ملامت چرا کنید؟!
کم تماشای ما کنید
از من بگذرید، راه خود روید،
عاشقان را رها کنید، کم تماشای ما کنید
مگر به شهر شما ــ قسم شما را به خدا ــ
جنون عاشقی تماشا دارد،
بسوزد آنکه هست و حاشا دارد؟!
من؛ عاشقم و گنهکار، آیا همه ی شما بی گناهید؟!
من؛ گمره ام و بی قرار، آیا همه ی شما سر به راهید؟!
آیا همه ی شما بی گناهید؟!

[ مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است ]
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتمِ سروِ قدشان، سرو خمیده
در سایه ی گل، بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!
از دست عدو ناله ی من از سر درد است
اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است
جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است
مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است
چه کج رفتاری ای چرخ
چه بد کرداری ای چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!
نشود فاش کسی، آنچه میان من و توست
تا اشارات نظر نامه رسـان من و توست
گوش کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم ده به نگاهی که زبان مـن و توست
روزگاری شد و کس، مرد ره عشق ندید
حالیا چشم جهانی نگران من و توست
گر چـه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان مـن و توست
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفـت و گویی ز خیال و ز جهان من و توست
نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل
هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست
سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر
وای از این آتش روشن که به جان من و توست
[ مست و دیوانه ]
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بیصحبت جانانه
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زين وقف به هشياران مسپار يکی دانه
ای لولی بربط زن تو مست تری يا من
ای پيش چو تو مستی، افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
صد گلشن و کاشانه
گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مژ میشد
در حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
[ دانلود ]
چون به یاد تو می افتم
دیده ام از اشک تر می شه
شادی از من می گریزه
گریه هم بی اثر می شه
وقتی این شعرو می خونم
همش تو در برابرمی
می دونم تو هم می دونی
که امید آخرمی
وقتی چلچله ها می یان
از سفرهای دورا دور
از تو می پرسم چو هر یک
می کنند از بامم عبور
عبور ... عبور
عبور ... عبور
چو ز تو هیچ خبری نیست
ساز من بی آهنگ می شه
می نویسم که بدانی
دلم برایت تنگ می شه
با چنین تنهایی و درد
شب می شه دنیای خورشید
به خودم می گم که ای کاش
چشمونم تو رو نمی دید
وقتی چلچله ها می رن
به سفرهای دورا دور
از تو می گویم چو هر یک
می کنند از بامم عبور
عبور ... عبور
عبور ... عبور

خالیه سفره ی زمین
دست سخاوت تو کو
زخمیه شونه های عشق
مرهم رحمت تو کو
سنگینه پلک لحظه ها
نبض زمین نمی زنه
قلب قناریای عشق
بی تو یقین نمی زنه
من از عبور جمعه ها
از بوی تنهایی پرم
زیر سفال سقف شب
ثانیه ها رو می شمرم
کجا تو موندگار شدی
که روز ما سیاه شده
دست دعای من دیگه
از آسمون جدا شده
یه شب میایی از سفر
باغ پر برگ و بر می شه
ستاره های شیشه ای
می شکنه و سحر می شه
مزرعه ی شرقیمونو
هجومی از ملخ زده
شعله خورشیدی بزن
تو قلبایی که یخ زده
اسب بهارو زین بکن
تا باغچمون جون بگیره
روی غبار جاده ها
شرشر بارون بگیره
خالیه سفره ی زمین
دست سخاوت تو کو
زخمیه شونه های عشق
مرهم رحمت تو کو
بیا بنویسیم روی خاک، رو درخت، رو پر پرنده، رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ، روی آب، توی دفتر موج، رو دریا
بیا بنویسیم که خدا ته قلب آینه است
مثل شور فریاد یا نفس تو حصار سینه است
با همیشه موندن وقتی که هیچی موندنی نیست
اوج هر صدای عاشقه که شکستنی نیست
با صدام میام همه جا تو رو می نویسم
روی آینه ی گریه هام، گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشه ی صدا، نبض عشق، زیر پوست خاکه
بیا بنویسیم روی خاک، رو درخت، رو پر پرنده، رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ، روی آّب، توی دفتر موج رو دریا
توی خواب خاک ریشه ها موسم شکفتن
هم صدای من می خونن وقت از تو گفتن
چشم بستمو تو بیا به سپیده وا کن
با ترانه ی نفسات باغچه رو صدا کن
با صدام میام همه جا تو رو می نویسم
روی آینه ی گریه هام، گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشه ی صدا، نبض عشق، زیر پوست خاکه
بیا بنویسیم روی خاک، رو درخت، رو پر پرنده، رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ، روی آب، توی دفتر موج رو دریا
با ترانه ی نفسات من ترانه می گم
اسمتو مثه یه غزل عاشقانه می گم
بیا که دیگه وقتشه، وقت برگشتنه
بوی پیرهنت که بیاد، لحظه ی دیدنه
با صدام میام همه جا تو رو می نویسم
روی آینه ی گریه هام، گونه های خیسم
ای که معنی اسم تو آسمون پاکه
ریشه ی صدا، نبض عشق، زیر پوست خاکه
بیا بنویسیم روی خاک، رو درخت، رو پر پرنده، رو ابرا
بیا بنویسیم روی برگ، روی آّب، توی دفتر موج رو دریا
|
|