متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

                                 تو را دوست دارم

 

 

  علیرضا قربانی در 15 بهمن 1350 در تهران به دنیا آمد. در دوران

کودکی به قرائت قرآن پرداخت و از سیزده سالگی صدای رسای

خود را در خواندن اشعار پارسی نیز آزمود. از سال 1375 فعالیت

حرفه ای خود را در عرصه ی موسیقی و خوانندگی شروع کرد و

پس از آغاز فعالیت رسمی ارکستر موسیقی ملی ایران به رهبری

استاد فرهاد فخرالدینی و خوانندگی استاد شجریان در 1377 به

همکاری با آن پرداخت.

    قربانی در بسیاری از جشنواره های معتبر دنیا در آسیا، اروپا و

شمال آفریقا حضور داشته است. همکاری مشترکش با «درصف

حمدانی» خواننده ی تونسی  و خواندن رباعیات خیام با استقبال

فوق العاده روبه رو شده است.

   علیرضا قربانی همچنین به بازخوانی آثار آهنگسازان معروف و

قدیمی ایران در دو آلبوم «رسوای زمانه» و «رفتم و بار سفر

بستم» پرداخته است.

   حریق خزان یکی از آثار بدیع قربانی است که با اشعار فریدون

مشیری و هوشنگ ابتهاج و آهنگسازی مهیار علیزاده تهیه شده

است. علیرضا قربانی سپس به اتفاق همایون شجریان و علیزاده

به تهیه ی آلبوم «افسانه ی چشمهایت» پرداخت.

   در اینجا ترانه ی «تو را دوست دارم» او را می توانید بشنوید.

 


برچسب‌ها: علیرضا قربانی
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و هفتم خرداد ۱۴۰۱ساعت 22:38  توسط بهمن طالبی  | 

 

[ مردی اگرت هست کنون وقت نبرد است ]

 

از خون جوانان وطن لاله دمیده

از ماتمِ سروِ قدشان، سرو خمیده

در سایه ی گل، بلبل از این غصه خزیده

گل نیز چو من در غمشان جامه دریده

 

چه کج رفتاری ای چرخ

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ!

 

از دست عدو ناله ی من از سر درد است

اندیشه هر آنکس کند از مرگ، نه مرد است

جان بازی عشاق، نه چون بازی نرد است

مردی اگرت هست، کنون وقت نبرد است

 

چه کج رفتاری ای چرخ

چه بد کرداری ای چرخ

سر کین داری ای چرخ

نه دین داری، نه آیین داری ای چرخ

 


برچسب‌ها: ابوالقاسم عارف قزوینی, علیرضا قربانی, تصنیف های سرزمین مادری
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و پنجم خرداد ۱۴۰۱ساعت 21:38  توسط بهمن طالبی  | 

 

     [ بوی تنهایی ]


خالیه سفره ی زمین
دست سخاوت تو کو
زخمیه شونه های عشق
مرهم رحمت تو کو
سنگینه پلک لحظه ها
نبض زمین نمی زنه
قلب قناریای عشق
بی تو یقین نمی زنه
من از عبور جمعه ها
از بوی تنهایی پرم
زیر سفال سقف شب
ثانیه ها رو می شمرم

 


کجا تو موندگار شدی
که روز ما سیاه شده
دست دعای من دیگه
از آسمون جدا شده
یه شب میایی از سفر
باغ پر برگ و بر می شه
ستاره های شیشه ای
می شکنه و سحر می شه
مزرعه ی شرقیمونو
هجومی از ملخ زده
شعله خورشیدی بزن
تو قلبایی که یخ زده
اسب بهارو زین بکن
تا باغچمون جون بگیره
روی غبار جاده ها
شرشر بارون بگیره
خالیه سفره ی زمین
دست سخاوت تو کو
زخمیه شونه های عشق
مرهم رحمت تو کو

 


برچسب‌ها: تصنیف های سرزمین مادری, حسین زمان
 |+| نوشته شده در  جمعه بیستم خرداد ۱۴۰۱ساعت 21:24  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا