|
متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
|
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
[ مست و دیوانه ]
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ تا لذت جان بینی
جان را چه خوشی باشد بیصحبت جانانه
تو وقف خراباتی دخلت می و خرجت می
زين وقف به هشياران مسپار يکی دانه
ای لولی بربط زن تو مست تری يا من
ای پيش چو تو مستی، افسون من افسانه
از خانه برون رفتم مستیم به پیش آمد
مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مضمر صد گلشن و کاشانه
صد گلشن و کاشانه
گفتم ز کجایی تو تسخر زد و گفت ای جان
نیمیم ز ترکستان نیمیم ز فرغانه
نیمیم ز آب و گل نیمیم ز جان و دل
نیمیم لب دریا نیمی همه دردانه
گفتم که رفیقی کن با من که منت خویشم
گفتا که بنشناسم من خویش ز بیگانه
چون کشتی بیلنگر کژ میشد و مژ میشد
در حسرت او مرده صد عاقل و فرزانه
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
چون می رود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر آن گوهر یکدانه نهادیم
در دل ندهم ره پس از این مِهر بُتان را
مُهر لب او بر در این خانه نهادیم
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم

دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
رخ فرسوده ی زردم غم صفرای تو دارد
سر من مست جمالت دل من دام خیالت
گهر دیده نثار کف دریای تو دارد
ز تو هر هدیه که بردم به خیال تو سپردم
که خیال شکرینت فر و سیمای تو دارد
غلطم گر چه خیالت به خیالات نماند
همه خوبی و ملاحت ز عطاهای تو دارد
گل صدبرگ به پیش تو فروریخت ز خجلت
که گمان برد که او هم رخ رعنای تو دارد
سر خود پیش فکنده چو گنه کار تو عرعر
که خطا کرد و گمان برد که بالای تو دارد
جگر و جان عزیزان چو رخ زهره فروزان
همه چون ماه گدازان که تمنای تو دارد
دل من تابه ی حلوا ز بر آتش سودا
اگر از شعله بسوزد نه که حلوای تو دارد
هله چون دوست به دستی همه جا جای نشستی
خنک آن بیخبری کو خبر از جای تو دارد
اگرم در نگشایی ز ره بام درآیم
که زهی جان لطیفی که تماشای تو دارد
به دو صد بام برآیم به دو صد دام درآیم
چه کنم آهوی جانم سر صحرای تو دارد
خمش ای عاشق مجنون بمگو شعر و بخور خون
که جهان ذره به ذره غم غوغای تو دارد

شهرام ناظری در 29 بهمن 1328 خورشیدی در کرمانشاه به دنیا آمد.
در کودکی، مادرش او را با شعر و آواز آشنا کرد و پدرش که صدایی لطیف
داشت و با گوشه ها و ردیف های آواز ایرانی آشنا بود، دانسته هایش را
در اختیار فرزند گذاشت. پسر، نواختن سه تار را نیز از پدرش آموخت.
در 7 سالگی اولین برنامه ی هنری خود را در رادیو کرمانشاه اجرا کرد
و در 11 سالگی نیز توانست در رادیو تلویزیون ایران چند برنامه ی دیگر
آوازخوانی اجرا کند. شهرام ناظری در 17 سالگی برای بهره بردن از
مکاتب و استادان موسیقی به تهران آمد و نواختن سه تار را نیز ادامه
داد. از آغاز دهه ی پنجاه در سطح کشور شناخته شد و در نیمه ی دوم
قرن حاضر ـ که آخرین سالش را پیش روی داریم ــ همراه با محمدرضا
شجریان به تأثیرگذارترین و برجسته ترین شخصیت های موسیقی ایران
تبدیل شدند، به طوری که هر ایرانی در طول روز و طی شب اثری از آثار
این دو عزیز را زمزمه می کند.

در 26 سالگی به استخدام رادیو تلویزیون ایران درآمد و در سال های
1360 تا 64 به تدریس موسیقی و ردیف های آوازی به علاقمندان پرداخت.
او در پنج دهه فعالیت خود بیش از 40 آلبوم منتشر کرده است. علاوه بر
فارسی به زبان مادری اش یعنی کردی کرمانشاهی نیز آواز می خواند
که «شیرین شیرین» و «واران وارانه» از نمونه های آن است.
شهرام ناظری در آثار خود بیشتر از اشعار مولانا بهره برده است، هر
چند که در اشعار معاصر پارسی نیز یدی طولا دارد. همچنین او از اولین
کسانی است که با استفاده از موسیقی مقامی، اشعار شاهنامه ی
فردوسی را اجرا کرده است. در اجرای شعرهای مولوی پیشروی تمامی
خوانندگان است. آلبوم «مثنوی موسی و شبان» و «صدای سخن عشق»
او رویکرد جدیدی به موسیقی و شعر عرفانی به حساب می آید که در
اواخر دهه ی پنجاه و اوایل دهه ی شصت از خود به جا گذاشته است.
همچنین به مناسبت هشت صدمین سالگرد تولد مولوی دو اثر «گل
صد برگ» و «یادگار دوست» را منتشر کرد که اولی از پرفروش ترین آثار
موسیقی ایران شد و دومی به عنوان «اولین سمفونی ایرانی» شناخته
شد.
ناظری در سال مولوی نیز آلبوم «مولویه» را در خارج از کشور اجرا کرد
که «دیپاک چوپرا» نیز در این آلبوم حضور دارد. این آلبوم که به نام «شور
رومی» معروف شد یکی از بهترین آلبومهای سال جهان معرفی شد.
شهرام ناظری همچنین اجراهای صحنه ای شاهنامه خوانی را در
آمریکا، فرانسه و تونس انجام داده است. از آلبوم هایی که بر اساس
اشعار شاهنامه تولید شده می توان به «درفش کاویانی» و «کاوه ی
آهنگر» اشاره کرد.

ناظری در بسیاری از کشورهای جهان برنامه و کنسرت اجرا کرده
است و به دریافت جوایز متعددی از مجامع و کشورهای مختلف مفتخر
شده است: دریافت نشان لژیون دونور از کشور فرانسه در سال 2007،
دریافت عنوان «هنرمند برتر آسیا» در سال 2007، دریافت جایزه ی
«اسطوره ی زنده» از دانشگاه UCLA، دریافت نشان طلایی سماع از
دست اسین چلبی ــ نواده ی مولانا در سال 1386 در شهر قونیه ی
ترکیه، دریافت کلید طلایی شهر خوی و مقبره ی شمس در جشنواره ی
بین المللی شمس تبریزی در 1386، دریافت لوح سپاس از شهردار
ارواین کالیفرنیا به خاطر ترویج پیام معنوی صلح به وسیله ی موسیقی
و اشعار مولوی، دریافت لوح سپاس از کنگره ی آمریکا، دریافت تقدیرنامه
از دانشگاه هاروارد به دلیل نقش مؤثرش در معرفی مولوی به دنیای
غرب و نوآوری در موسیقی ایرانی که سبب جذب مخاطبان غربی شده
است؛ از جمله افتخارات اوست!
از جمله آلبوم های او بر اساس شعر معاصر ایران «سفر عسرت» و
«امیرکبیر» است که از اشعار مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، شفیعی
کدکنی، هوشنگ ابتهاج، فریدون مشیری، عارف قزوینی، ملک الشعرای
بهار و شاعران گرانقدر دیگر استفاده کرده است. همچنین در آلبوم
«زمستان» از شعر زمستان اخوان ثالث سود برده است. در «گلستانه»
که در زمستان 1366 اجرا شده به مناسبت شصتمین سال تولد سهراب
سپهری از اشعار او استفاده شده است.
شهرام ناظری از استادان خود عبدا... خوان دوامی، محمود کریمی،
علی برومند و دکتر داریوش صفوت یاد می کند و می گوید چند سالی با
استاد شجریان معاشر بوده و همواره از او آموخته و آموخته هایش را در
جای خود به کار گرفته است.
او می گوید به جز موسیقی کلاسیک، موسیقی شرق، بخصوص هند
را خیلی دوست دارد، کار قوال های تاجیکستانی و موسیقی فلامنکو و
حتی جاز بلوز را نیز گوش می دهد.
در اینجا آواز گلستانه ی او را می توانید بشنوید.
از دوسـت بـه یـادگـار دردی دارم
کان درد به صـد هزار درمان ندهم
اندر دل بی وفا غم و ماتم باد
آن را که وفا نیست ز عالم کم باد
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد
جز غم که هزار آفرین بر غم باد
در عشق توام نصیحت و پند چه سود
زهراب چشیده ام مرا قند چه سود
گویند مرا که بند بر پاش نهید
دیوانه دل است پام بر بند چه سود
من ذرّه و خورشید لَقایی تو مرا
بیمار غمم عین دوایی تو مرا
بی بال و پر اندر پی تو می پرم
من کَه شده ام،چو کهربایی تو مرا
غم را بر او گزیده می باید کرد
وز چاره طمع بریده می باید کرد
خون دل من ریخته می خواهد یار
این کار مرا به دیده می باید کرد
آبی که از این دیده چو خون می ریزد
خون است،بیا ببین که چون می ریزد
پیداست که خون من چه برداشت کند
دل می خورد و دیده برون می ریزد
عاشق همه سال مست و رسوا بادا
دیوانه و شوریده و شیدا بادا
با هشیاری غصه هر چیز خوریم
چون مست شدیم،هر چه بادا بادا
دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد
دل در غم عشق مبتلا خواهم کرد
جان را سپر تیر بلا خواهم کرد
عمری که نه در عشق تو بگذاشته ام
امروز به خون دل قضا خواهم کرد
از بس که برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من
دردا که ز هجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من
تا با غم عشق تو مرا کار افتاد
بیچاره دلم،بیچاره دلم در غم بسیار افتاد
بسیار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنین زار،اما نه چنین زار که این بار افتاد
سودای تو را بهانه ای بس باشد
مدهوش تو را ترانه ای بس باشد
در کشتن ما چه می زنی تیغ جفا
ما را سر تازیانه ای بس باشد
ما کار و دکان و پیشه را سوخته ایم
شعر و غزل و دو بیتی آموخته ایم
در عشق،که او جان و دل و دیده ی ماست
جان و دل و دیده، هر سه را سوخته ایم
|
|