متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
از بوف کور به عنوان یکی از بهترین رمانهای قرن بیستم یاد میشود. اثری که هم به سبک کارهای ادگار آلن پو خیالی و ترسناک است و هم تحت تاثیر هزار و یک شب قرار دارد و علاوه بر این، نیم نگاهی هم به مسائل فلسفی و هستیشناسانه دارد. رمان بوف کور اگرچه به فرانسوی و انگلیسی هم ترجمه شده، متاسفانه همچنان آن طور که باید مورد توجه مخاطبان دنیای غرب قرار نگرفته است. هدایت از پیروان جدی ژان پل سارتر بود. به همین دلیل میتوان تایید کرد که بوف کور به نوعی با الهام از تهوع سارتر نوشته شده است. در هر دو رمان، با راویای طرف هستیم که در دنیایی سرگیجهآور، خیالی و پرتکرار به سر میبرد و زاویه دید داستان به صورت پیوسته تغییر میکند.
در ژانری که بوف کور نوشته شده است، با شاهکارهای زیادی همچون دفترهای مالده لائوریس بریگه از راینر ماریا ریلکه، نامیرا از آندره ژید، سقوط از آلبر کامو و خانواده پاسکال دوارته از کامیلو خوسه سلا طرف هستیم. این نوع داستانها، با بهرهمندی از نوعی سبک روایی که شبیه اعترافهای پشت سرهم میماند، به تدریج خواننده را وارد اعماق جهان تکاندهنده راوی میکنند. این داستانها معمولا با یک شوک به پایان میرسند. برای مثال در رمان سلا، مرد به یک باره تصمیم میگیرد مادرش را به قتل برساند.
بوف کور با یک ابراز احساسات قوی و آرام شروع میشود:
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد.
این دردها را نمیشود بکسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند – زیرا بشر هنوز چاره و دوائی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است – ولی افسوس که تاثیر اینگونه داروها موقت است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.
آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی، این انعکاس سایه روح که در حالت اغماء و برزخ بین خواب و بیداری جلوه میکند کسی پی خواهد برد؟
در یک داستان، بخش افتتاحیه نقش بسیار مهمی دارد، چرا که لحن داستان مشخص میشود و در همین ابتدا متوجه میشویم قرار است در بقیه اثر با چه چیزی سروکار داشته باشیم. چیزی که در این همین ابتدا توجه ما را جلب میکند، گنگ بودن قلم هدایت است. او هیچ وقت نمیگوید منظورش از زخم چیست. زخم جسمی؟ یا روحی؟ او در ادامه دوباره بر روی این درد و رنج ناشناخته راوی تاکید میکند و هم چنان ما را سردرگم نگه میدارد. ما متوجه میشویم که تنها داروی آن «فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است.» ولی ما میدانیم که این نوع مسکنها در نهایت منجر به سقوط میشوند و به جای تسکین درد، باعث بدتر شدن آن میشوند
تا اواسط داستان، مخاطب تصور میکند که به داستان بوف کور پی برده است. او خیال میکند با داستان یک انسان رمانتیک طرف است که عاشق یک شاهدخت خیالی و دست نیافتنی شده است. ولی هدایت تمام تصورات مخاطب را به هم میزند و داستان را وارد لایههای پیچیدهتری میکند. همچون قهرمانهای نیمهدیوانه داستانهای آلن پو، قهرمان بوف کور هم تصمیم میگیرد تصویر این عشق خیالی را پیش از نابود شدن، جاودانه کند. به همین دلیل شروع به طراحیهای مختلف از او میکند، ولی تلاشهایش فایدهای ندارد.
رازهای آزاردهنده زیادی در بوف کور وجود دارند. چه ارتباطی بین دختر اثیری و زن لکاته مورد نفرت راوی وجود دارد؟ آیا هر دو یک زن هستند؟ شاید هر دو میخواهند زن را به طور کلی نمایش دهند؟ پیرمرد قوزی، عموی راوی است یا اصلا خودش است؟ آیا راوی به خاطر مصرف تریاک در خیال و رویا به سر میبرد یا اصلا دیوانه شده است؟ نکند مرده باشد؟ واقعا آیا میتوان مشخص کرد در دنیای واقعی داستان دقیقا چه اتفاقی افتاده است؟
تعریف کردن داستان کتاب بوف کور کار سختی است. اگر بخواهید بخشهای مهم داستان را تعریف نکنید، بیشتر باعث پیچیدهتر شدن رمان برای مخاطب میشوید. در ظاهر این رمان داستانش در ایران میگذرد، ولی در اصل با یک درام پیچیده و التهابآور طرف هستیم که مکان اصلی وقوع آن، روح مضطرب انسان است.
در رمان وارد قلمرویی میشویم که در آن، مرگ و زندگی با هم ادغام میشوند. با جهانی سرشار از خیال و هستی طرف هستیم که در آن امیال بیمصرف، ابهام و هوسهای سرکوب شده وارد زندگی میشوند و با صدای بلند، در صدد انتقام جویی برمیآیند. در قلب بوف کور، یک حس بیگانگی عمیق دیده میشود. حس دور شدن از احساسات و ارتباطات انسانی. در این حس، یک فریاد اگزیستانسیالیستی ژرف دیده میشود. در رمان، مخاطب هیچ وقت با قطعیت نمیتواند اعلام کند چه اتفاقهایی واقعا رخ داده است و چه اتفاقهایی خیالی هستند. تنها چیزی که بدون تردید میتواند بپذیرد این است که
"در زندگی زخم هایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا می خورد و می تراشد."
بنیاد نوبل، قلم کنزابورو اوئه را اینگونه توصیف میکند: «کسی که با نیرویی شعرگونه جهانی را خلق میکند که در آن زندگی و افسانه درهم میآمیزد تا تصویری تحیرآمیز از مخمصههای انسان معاصر بیافریند». تمام این خصیصههای جهان داستانی اوئه را میتوان در «گریه آرام» یافت. این رمان وقایع سه دوره زمانی در روستای اوکوبو واقع در شیکوکوی ژاپن را بازگو میکند.
عمده روایت داستان به ماجرای دو برادر میپردازد که از هر جهت قطبهای مخالف یکدیگرند. یکی مطیع و رام و دیگری سرکش و هنجارشکن. همچنان که اوئه خود را آنارشیستی میداند که به دموکراسی عشق میورزد، میتوان میتسوبورو، استاد ادبیات و تاکاشی، برادر کوچکتر او را تبلور این دو دیدگاه در وجود نویسنده دانست. میتسوبورو زندگی روزمره و غمگینی دارد که فرزندی بیمار و همسری الکلی بر تلخی زندگیاش افزوده است. در طرف مقابل تاکاشی سر در باد دارد و مدام در حال تمرد و مبارزه با وضع موجود است.
او در کشورش در جنبشهای دانشجویی خشونتآمیز حضوری فعال داشته است و سپس راهی آمریکا میشود و در گروه نمایشی دورهگرد نقش ایفا میکند. او مجددا به ژاپن برمیگردد و سرآغاز شورشهای دیگری در روستای اجدادیشان میشود. تاکاشی برای هدایت این شورش از برادر کوچکتر پدر پدربزرگشان که در سال ۱۸۶۰ شورش دهقانان علیه افزایش مالیات را هدایت کرده است الهام میگیرد. عنوان اصلی داستان «بازی فوتبال و اولین سال مانن» است که به دو ماجرای کلیدی قصه اشاره دارد. بازی فوتبال بیانگر خیزش روستاییان ژاپنی علیه مالک کرهای سوپرمارکت روستاست. این شورش توسط جوانان روستایی هدایت میشود که در پوشش بازی فوتبال مشغول تمرینات رزمی و نظامی هستند. قسمت دوم عنوان داستان، مانن، دورهای از تاریخ ژاپن است که در سال ۱۸۶۰ آغاز شد و در سال ۱۸۶۱ پایان یافت. در اولین سال مانن، آشوب روستاییان به علت افزایش مالیات رقم میخورد و این حادثه بهشکلی الگوی شورشهای ۱۸۷۱، ۱۹۴۵ و ۱۹۶۰ داستان میشود. اشاره به اولین سال مانن را میتوان کنایهآمیز دانست چراکه در این سال دو حادثه مهم تاریخی در ژاپن اتفاق میافتد. یکی اینکه اولین عکاس حرفهای غربی از آمریکا به ژاپن پا میگذارد و دیگری اینکه اولین مأموریت دیپلماتیک ژاپن به آمریکا رقم میخورد. کنار هم قراردادن وقایع داستانی «گریه آرام» و وقایع تاریخی میتواند جالب توجه باشد. خصوصا اینکه بیشتر وقایع اساسی داستان پس از جنگ جهانی دوم رخ میدهند. از سوی دیگر عنوانی که مترجم انگلیسی کتاب برگزیده نیز کاملا مرتبط با محتوای داستان است. از اولین سطور داستان و مونولوگ ناامیدانه میتسوبورو در چاله و فضای گرگومیش اطراف حس حزن و اندوه را میتوان دریافت.
هم میتسوبور بیتفاوت افسرده است و هم تاکاشی عاصی. همسر میتسوبور از غم فرزندشان که مبتلا به عقبماندگی ذهنی است در آستانه فروپاشی روانی قرار گرفته است. درنهایت سرانجام شورش و تخریب خانه اجدادی غم و اندوه را در ذهن تداعی میکند. علاوه بر اندوه و ناامیدی، خشونت دیگر زمینه «گریه آرام» است. داستان مملو از درگیریها و خشونتهاست. در خانواده میتسوبور از گذشته خشونتی تکرار شده است که خود هم علت و هم معلول آن بودهاند. آنها آتشی را میگسترانند که خود در آن میسوزند. اوئه به گونهای این خشونتها را توصیف میکند که گویی جزئی معمول از زندگی انسان به نظر میرسند و بیش از حس وحشت و درد، غم و افسردگی را سبب میشود. روایت سرگذشت برادر بزرگتر میتسوبور و تاکاشی از این دست خشونتهاست. در سال ۱۹۴۵ برادر بزرگتر در حمله به کرهایهای برده که بهعنوان کارگر وارد روستا شدهاند، شرکت میکند و یکی از کرهایها در این نزاع کشته میشود. کرهایها با نیروی بیشتر برای انتقام برمیگردند. سوبارو داوطلبانه و تنها در انتظارشان مینشیند و بهشکل وحشیانهای کشته میشود. هنگامی که میتسو با جسد برادرش مواجه میشود توصیف او از جسد تألمبرانگیز است. ساختار قدرت دیگر زمینهای است که اوئه توجه مبسوطی به آن داشته است. گونهای از قدرت بر مبنای نژاد در روابط کرهایهای روستا و ژاپنیها برجسته است. کرهایها بهعنوان برده از وطنشان به ژاپن آورده شدهاند و تحت استعمار ژاپنیها قرار دارند.
پس از جنگ جهانی دوم و نزول قدرت ژاپن کرهایهای روستا بهلحاظ اقتصادی قدرت را به دست میگیرند که سوپرمارکت روستا سمبل این قدرت اقتصادی است. ژاپنیهایی که بالادستی کرهایها را نمیتوانند برتابند دست به شورش نافرجامی میزنند. پیش از این شورش چالش قدرت خود را بهصورت نزاع دستهجمعی کرهایها و ژاپنیها در سال ۱۹۴۵ بروز داده است که به کشتهشدن یک نفر از هر گروه خاتمه مییابد. دیگر نوع قدرت، قدرت فئودالی است که در سال ۱۸۶۰ شورش دهقانان در مخالفت با افزایش مالیات را در هم کوبیده است. اما دهقانان در سال ۱۸۷۱ مجددا بر میخیزند و با خودکشی یکی از مقامات استانی فرو مینشیند. سومین نوع ساختار قدرت را میتوان تلویحا از «گریه آرام» دریافت. هرچند اوئه آشکارا به روابط بینالمللی ژاپن اشارهای نمیکند اما از برخی نشانهها میتوان به این ساختار قدرت پی برد. همچنان که پیشتر به آن اشاره شد در سال ۱۸۶۰ اولین مأموریت دیپلماتیک ژاپن در آمریکا اتفاق میافتد. از حضور کرهایهای برده در روستا، تهاجم ژاپن به کشورهای اطراف در ذهن متبادر میشود و از آنچه در اتفاقات بعد از ۱۹۴۵ در داستان مشاهده میشود میتوان به نزول قدرت ژاپن پی برد. در قسمتی از داستان میخوانیم: «یاد آن روز که جیپهای اشغالگر برای اولین بار وارد دره شدند در خاطرم زنده شد. امپراتور و افرادش مانند غریبههای پیروز در آن سپیدهدم اواسط تابستان بودند.
ریشسفیدهای دره با آنکه در عمل ناظر شکست کشور بودند، قادر به تندادن به شکست نبودند، به همین دلیل حضور نیروهای بیگانه را ندیده گرفتند و به امور روزانه خود پرداختند اما همه وقت روحشان در عذاب بود». رمان «گریه آرام» داستان طغیانها است: طغیانهای درونی و بیرونی، طغیانهای فردی و اجتماعی. درحالیکه میستوبور از بیرون انسانی خنثی و منفعل به نظر میرسد درونش غوغایی برپاست که او خود میترسد به مرز جنون کشانده شود. میتسوبور از آن ترسان است که همچون دوست صمیمیاش با چهرهای بزکشده خود را حلقآویز کند. او در جستوجوی پاسخی برای وقایعی است که بر او گذشته است و قادر نیست ستمی که روزگار بر او روا داشته است را توجیه کند. اما درنهایت همان موجود رام میماند. تاکاشی نیز مملو از سرکشیهاست. درحالیکه نویسنده چندان به بلبشوی درونی تاکاشی نمیپردازد، میتوان از آنچه بر او گذشته است و آنچه انجام میدهد پی برد که درون ناآرامی دارد و همین باطن ناآرام او را به سمت شورشها سوق میدهد
منبع:روزنامه شرق
![]() |