متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ

دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس


قوی کسی است که نه منتظر می ماند خوشبختش کنند؛ نه اجازه

می دهد بدبختش کنند. مارلون براندو


دوستان عزیز برای مطالعه ی مطالب انتخاب رشته، انتخاب شغل و مطالعه ی

تست های شغل یاب هالند و گوکلن « اینجا » را کلیک کنید.

 |+| نوشته شده در  جمعه دوم تیر ۱۳۹۶ساعت 22:54  توسط بهمن طالبی  | 

معاون امنیتی فرماندار تهران می گوید: روند طرد اتباع غیرمجاز در تهران، کُند شده است. اکنون در بعضی نقاط شهر، کلونی‌هایی از تجمع این افراد شکل گرفته، بنابراین لازم است پلیس مهاجرت و گذرنامه، با تمرکز ویژه این نقاط را شناسایی کرده و اجرای قانون و طرح‌های دستگیری و طرد را با سرعت و جدیت دنبال کنند.

همچنین کارفرمایان و مسئولان اجرایی باید به نرخ بیکاری در شهرستان تهران و ضرورت اشتغال کارگران ایرانی توجه ویژه داشته باشند و از به کار گیری اتباع به شدت پرهیز کنند.

و سومین نکته، بازگشت مجدد اتباع طرد شده به کشور است که موجب نگرانی شدید است و این امر نشانه ضعف در کنترل مرزها است.

&&&&

این نکات به روشنی نشان می‌دهند برنامه اخراج افغان هایی که در دولت سیزدهم براساس طرح بسیار زیانبار و خطرناکی که در آن دولت اجرا شد وارد ایران شده و در سراسر کشور به صورت کاملاً بی‌ضابطه مشغول فعالیت‌های نامعلوم شدند و بخش مهمی از امکانات معیشتی، آموزشی، خدماتی، انرژی و اشتغال کشور را به خود اختصاص دادند، عقیم مانده است.

مهم‌تر اینکه تعدادی از آنها مرتکب اقدامات خلاف امنیتی شدند به طوری که در جریان جنگ 12روزه مشخص شد عده‌ای از این افراد به عنوان مزدوران اسراییل ملعون، درصدد ضربه زدن به موجودیت ایران برآمده و به مثابه عوامل دشمن عمل کرده اند!

این واقعیت‌های تلخ، مسئولان امنیتی را بر آن داشت که برنامه‌ای برای اخراج اتباع افغانستانی غیرمجاز به اجرا درآورند و تا مدت کوتاهی این برنامه اجرا شد ولی همان طور که در گزارش معاون امنیتی فرمانداری تهران آمده، در حال حاضر این روند کُند شده و تأسفبارتر اینکه روند بازگشت اتباع بار دیگر شدت گرفته است. با توجه به گزارش‌هائی که از شتاب گرفتن بازگشت این افراد می‌رسد، متأسفانه برنامه اخراج اتباع غیرمجاز، بی‌اثر شده و کشور بار دیگر در حال تبدیل شدن به محل تاخت و تاز آنها شده است.

مردم ایران، ده‌ها سال از پناهندگان افغانستانی پذیرائی و با احترام با آنها رفتار کردند و این فرهنگ را هم‌اکنون هم دارند ولی آنچه در سال‌های اخیر اتفاق افتاده نه مهاجرت است و نه پناهندگی، بلکه یک تهاجم است.

عرف بین‌الملل این است که پذیرش اتباع خارجی از مجموع کشورهای مختلف، فقط تا سه درصد جمعیت خود کشور می‌تواند باشد. براین اساس در ایران که حدود ۹۰ میلیون جمعیت دارد، مجموع اتباع خارجی که می‌توانند به کشور بیایند چیزی کمتر از سه میلیون نفر خواهد بود که سهم اتباع افغانستانی از این رقم کمتر از چند صد هزار نفر می شود در حالی که اکنون به بالای ۱۰ میلیون نفر یعنی بیش از ۱۲ درصد جمعیت ایران رسیده است!

در مورد نیروی کار خارجی هم، قانون وجود دارد. نیروی کار خارجی باید به میزان مشخص و برای زمان مشخص و با چارچوبی که کشور میزبان مشخص می‌کند وارد شود و کار کند و برگردد ولی در ایران هیچ یک از این ضوابط رعایت نمی‌شود. مهم‌تر اینکه میلیون‌ها نفر از اتباع افغانستانی بدون هویت و اسناد شناسایی در سرتاسر ایران مستقر شده و به تعبیر معاون امنیتی فرمانداری تهران در مناطقی از کشور کلونی‌هایی از تجمع آنها شکل گرفته است.این وضعیت است که برای کشور خطرناک است و امنیت جامعه را به شدت تهدید می‌کند!

مانع اصلی حل مشکل اتباع غیرمجاز افغانستانی در ایران وجوه سه گروه است. یک گروه، سوداگرانی هستند که از حضور اتباع، پول کلانی به جیب می‌زنند، گروه دیگر افرادی هستند که دنبال منافع سیاسی خود هستند و گروه سوم ساده‌لوحانی هستند که با شعارهای فریبکارانه‌ای مانند جهان وطنی و نفی مرز برای کشورهای اسلامی، حضور بی‌ضابطه اتباع را توجیه می‌کنند. در واقع این گروه سوم، ابزاری هستند برای آن دو گروه دیگر که از فرصت ایجاد شده توسط ساده‌لوحان فریب‌خورده، اهداف مادی و اغراض سیاسی خود را محقق نمایند!

انتظار می‌رفت دولت چهاردهم برای جبران خسارت‌های وارد شده توسط دولت سیزدهم در زمینه اتباع، اقدام کند ولی نکرد!

وزارت کشور که مسئول امنیت کشور است باید این خطر را جدی بگیرد و به مسئولیت خود در جلوگیری از استمرار این خطر فاحش عمل کند.

روزنامه جمهوری اسلامی

 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیستم آذر ۱۴۰۴ساعت 7:0  توسط بهمن طالبی  | 

ضعف ساختاری در اقتصاد خانوار، مسکن، محیط‌زیست و خدمات عمومی در ایران، کشورمان را در جایگاه ششم، پایین‌ترین کیفیت زندگی در سال‌۲۰۲۵ قرارداد. ایران در سال‌های اخیر با چالش‌های عمیق و ساختاری در حوزه مسکن و زیرساخت شهری مواجه بوده‌است؛ چالش‌هایی که مستقیما بر شاخص کیفیت زندگی اثر می‌گذارند. رشد مداوم قیمت مسکن، افت توان خرید خانوار، کاهش سرعت نوسازی و افزایش فرسودگی شهری باعث شده‌است که نسبت قیمت مسکن به درآمد خانوار در بسیاری از شهرهای بزرگ در سطوحی قرار گیرد که تامین سرپناه را به یکی از دشوارترین مسائل زندگی تبدیل کند.

همزمان وضعیت زیرساخت‌های حمل‌ونقل، شبکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خدمات شهری و کیفیت هوای کلان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شهرها فشار مضاعفی بر بخش شهری و رفاه روزمره مردم وارد کرده‌است. براساس گزارشی که Numbeo، (بزرگ‌ترین پایگاه داده‌های جهانی از هزینه و کیفیت زندگی در کشورهای مختلف)، منتشر کرد، در شاخص کیفیت زندگی سال‌۲۰۲۵، اختلاف میان کشورهای بالای جدول و انتهای جدول چشمگیر است. در این رتبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی که ۸۹‌کشور بررسی شده‌اند، لوکزامبورگ در جایگاه نخست و نیجریه در انتهای آن قرار گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

در این شاخص، ایران با رتبه ۸۴، رتبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای نزدیک به انتهای جدول دارد و ششمین کشور از پایین‌ترین سطح کیفیت زندگی را به خود اختصاص داده‌است. کشورهایی مانند لوکزامبورگ، هلند، دانمارک، عمان، سوئیس، فنلاند و نروژ به دلیل عملکرد قوی در ۹ زیرشاخص اصلی توانسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند امتیاز بالایی کسب کنند. این کشورها معمولا ترکیبی از ثبات اقتصادی، زیرساخت‌های شهری کارآمد، قدرت خرید بالا، امنیت اجتماعی، سلامت عمومی و محیط‌زیست پاک را ارائه می‌دهند، به‌ویژه توان مالی بالای خانوارها، حمل‌ونقل عمومی پیشرفته، شفافیت نهادی و کیفیت خدمات شهری نقش محوری در جایگاه بالای آنها داشته‌است.

در مقابل، ۱۰ کشور انتهای جدول شامل نیجریه، ونزوئلا، بنگلادش، سریلانکا، مصر، ایران، پرو، کنیا، ویتنام و فیلیپین، معمولا با مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از مشکلات هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زمان روبه‌رو هستند. این کشورها اغلب با قدرت خرید بسیار پایین مواجهند؛ یعنی هزینه‌های زندگی نسبت به درآمد سنگین است. در برخی از آنها بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ثباتی سیاسی، ناامنی، فساد و محدودیت دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی وضعیت را دشوارتر کرده‌است. آلودگی هوا، ترافیک، کیفیت پایین زیرساخت‌ها و مشکلات مسکن در بسیاری از این کشورها وضعیت کلی کیفیت زندگی را کاهش می‌دهد.

دنیای اقتصاد/ صدیقه نژادقربان


برچسب‌ها: کیفیت زندگی, حمل و نقل عمومی, پاکی هوا
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه نوزدهم آذر ۱۴۰۴ساعت 6:55  توسط بهمن طالبی  | 

احمد طاهری ، رییس مرکز ملی هوا و تغییر اقلیم سازمان محیط زیست می گوید:

مطابق آخرین سیاهه انتشار آلودگی هوا در شهر تهران، سهم حدود ۶۰ درصدی در انتشار ذرات معلق و حدود ۸۰ درصدی در آلاینده‌های گازی، مربوط به منابع متحرک آلوده کننده ی هوا، یعنی خودروهای سواری، موتورسیکلت ها، اتوبوس ها و کامیون ها است. بقیه آلودگی ها، یعنی ۴۰ درصد ذرات معلق و ۲۰ درصد گازهای آلاینده، مربوط به منابع ساکن آلاینده مثل کارخانه ها و اماکن صنعتی، نیروگاه های برق، پمپ بنزین ها و کارگاه های ساخت خانه است.

از ۶۰ درصد آلودگی ذرات معلق، مربوط به منابع متحرک، خودروهای سواری حدود ۱۴ درصد، موتور سیکلت‌ها حدود ۱۰ درصد و کامیون‌ها حدود ۲۵ درصد و همچنین اتوبوس‌های واحد و اتوبوس‌های سرویس هم در همین حدود انتشار ذرات در شهر تهران به عهده دارند.

در کلان‌شهرهایی مثل تهران و مشهد، نقش منابع متحرک، پررنگ است و بیشترین سهم را در انتشار آلاینده‌ها دارند، اما در کلان‌شهرهایی مثل اراک و اصفهان نقش منابع ساکن افزایش پیدا می‌کند.


برچسب‌ها: آلودگی هوا, ذرات معلق, گازهای آلاینده, منابع متحرک آلاینده
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه دوازدهم آذر ۱۴۰۴ساعت 6:30  توسط بهمن طالبی  | 

واکنش استاد شفیعی کدکنی به بی حرمتی به حکیم فردوسی پاکزاد


برچسب‌ها: فردوسی پاکزاد, محمدرضا شفیعی کدکنی
 |+| نوشته شده در  سه شنبه یازدهم شهریور ۱۴۰۴ساعت 10:4  توسط بهمن طالبی  | 

متوسط بارندگی در ایران ۲۶۰ میلی متر است، یعنی بر هر مترمربع از خاک ایران ۲۶ سانتی متر در یک سال برف و باران می بارد. البته در چند سال گذشته در اغلب خشکی های نیم‌کره ی شمالی از بارش ها کاسته شده و به عنوان مثال در سال آبی گذشته_از مهر ۴۰۲ تا آخر شهریور ۴۰۳_ ۲۴۶ میلی متر بارندگی به جای ۲۶۰ میلی متر در ایران داشته ایم. هواشناسی میزان بارش در ایران را در سال آبی جاری _اول مهر ۴۰۳ تا آخر شهریور ۴۰۴ یعنی ۴۰ روز دیگر_ چهل درصد کمتر از پارسال برآورد کرده است.

مسئله: حساب کنید به طور متوسط چند میلی متر بارش در سال آبی جاری دریافت کرده ایم.

عکسی از یک ایستگاه باران سنجی در ایران

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم مرداد ۱۴۰۴ساعت 10:33  توسط بهمن طالبی  | 

در گفت و گو با دکتر رضا منصوری دارای دکترای نجوم و فیزیک از دانشگاه وین و استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف، ایشان بر ظرفیت‌های عظیم "میهن‌دوستی" و "فرهنگ ایرانی" تأکید دارد، به‌ویژه پس از جنگ ۱۲ روزه اخیر. دکتر منصوری مفهوم "ایران" را فراتر از مرزهای سیاسی، به عنوان یک تجربه‌ی تمدنی کهن و فرهنگی دُرافزا تعریف می‌کند که توانایی جذب تفاوت‌ها و هم‌افزایی اقوام مختلف را دارد. او توضیح می‌دهد که در مخاصمه اخیر، "حس تعلق به وطن" و "همبستگی ملی" حتی در میان منتقدان حکومت نیز تقویت شد که این نشانه‌ای از "آگاهی جمعی" و هشداری به سیاست‌گذاران است که: "بدون ملت، نمی‌توان ایران را اداره کرد." منصوری مهمترین راه برون‌رفت از بحران‌ها و ایجاد امید را داشتن "خرد علمی" و "عقلانیت مدرن" در تصمیم‌گیری‌ها و حکمرانی می داند. و در نهایت، تأکید می‌کند که عشق به ایران با نقد سیاست‌ها تناقضی ندارد؛ بلکه نقد آگاهانه نشانه‌ی تعلق واقعی است و ساخت "روایت جمعی واقعی از ایران"، با تکیه بر خرد علمی، می‌تواند به امیدآفرینی و حرکت به سوی شکوفایی ملی منجر شود. از نظر منصوری وقتی شور ملی، از خرد علمی محروم بماند، به ضد خود بدل شده و به جای امیدآفرینی، موجبات یأس عمومی را فراهم می‌آورد. اکثر تألیفات دکتر منصوری متمرکز بر دو موضوع «ایران» و «سیاست‌گذاری علم» است.

به نظر شما «میهن‌دوستی» چه ظرفیت‌هایی برای ایران خلق می‌کند؟

میهن‌دوستی برای ما ایرانیان مفهومی چندلایه است. در لایه اول، ایران کشوری مستقل با مرزهای سیاسی مشخص است، اما در لایه‌ای عمیق‌تر، ایران مفهومی فرهنگی و تاریخی است که فراتر از مرزهای امروزی امتداد دارد؛ مفهومی که از هزاران سال پیش شکل گرفته و نسل‌ به ‌نسل منتقل شده است. این تمدن کهن بعدها در قالب فرهنگ ایرانی تبلور یافت؛ فرهنگی که امروز فراتر از مرزهای سیاسی، در بخش‌هایی از کشورهای همسایه نیز حضور دارد. اگر از جغرافیا فراتر رویم، وطن، خانه‌ای است که حس «تعلق»، «دفاع» و «همبستگی» ذیل سقف بزرگ آن شکل می‌گیرد.

فرهنگ ایرانی همواره ظرفیت هم‌افزایی داشته و اقوام، زبان‌ها و آیین‌های مختلف در آن با تعامل، بر غنای آن افزوده‌اند. این فرهنگ با جذب تفاوت‌ها، نه حذف آنها، تاب‌آوری بالایی در برابر بحران و تغییر نشان داده است. در دنیای مدرن، این ویژگی تاریخی به مزیتی مهم برای اداره جوامع تبدیل شده است و به آنها توان هم‌زیستی و مشارکت داده است. میهن‌دوستی، اگر برخاسته از این فرهنگ باشد، تنها به معنای «عشق به خاک» نیست؛ بلکه به معنای پاسداری از یک تجربه تمدنی است که الهام‌بخش آینده می‌شود.

چه امری باعث شد در جنگ ۱۲ روزه، «حس تعلق به وطن» بیش از همیشه در میان ایرانیان نمود پیدا کند؟

آنچه اهمیت دارد، نه چرایی این پدیده، بلکه خود رخداد است؛ اتفاقی واقعی با نمودهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آشکار که نمی‌توان نادیده گرفت. در این مخاصمه ۱۲ روزه، برخلاف انتظار برخی در خارج و حتی گروه‌هایی در داخل، ملت ایران واکنشی معنادار نشان داد. علت را باید در ۴۵ سال گذشته جست. شور ابتدای انقلاب، با هدف ساختن جامعه‌ای آرام و مدنی، کم‌کم جای خود را به جریانی داد که بر تفکری واحد پافشاری داشت و با حذف صداهای دیگر، جامعه را به سوی قطبی شدن کشاند که با فرهنگ دُرافزا و پذیرای ایران در تضاد بود.

اوج این انحراف زمانی نمود پیدا کرد که برخی گفتند:«اگر ناراضی هستید، جمع کنید و از ایران بروید!» چنین نگاهی راه را برای سوءاستفاده دشمنان باز کرد؛ کسانی که همواره در پی شکاف و تفرقه بوده‌اند. اما ملت ایران در لحظه‌ای تاریخی ایستاد. حتی منتقدان حکومت نیز در برابر دشمن سکوت کردند یا در جبهه ایران قرار گرفتند. این هشداری روشن به سیاست‌گذاران ما بود:«بدون ملت، نمی‌توان ایران را اداره کرد.»

کدام ظرفیت‌های فرهنگ ایرانی، ما را از بحران‌ها گذر داد؟

نخستین ظرفیت، همان احساسی است که ایرانیان نسبت به فرهنگ خود دارند؛ فرهنگی دُرافزا که در طول تاریخ توانسته اقوام و باورهای مختلف را در خود جای دهد و هویتی منسجم بسازد. اما ظرفیت مهم‌تری نیز هست که من آن را «خِرَدمندی علمی» می‌نامم. یعنی اتکای فرد و حکمرانی به دانشی که نه بر مفاهیم منسوخ، بلکه بر دستاوردهای علمی چهارصد سال اخیر بشر استوار باشد. متأسفانه در برهه‌هایی، این خِرَدمندی علمی کمتر در ساختارهای تصمیم‌گیر ورود پیدا کرد. بر خلاف تبلیغات گسترده درباره علم، واقعیت این است که در علم مدرن سرمایه‌گذاری کمی انجام دادیم. مردم ما درک و پذیرش درستی از خرد علمی دارند. اکنون باید این ظرفیت مردمی را جدی گرفت و وارد فرآیندهای تصمیم‌سازی کرد. «تکیه بر عقلانیت علمی و مدرن» راه عبور ما از بحران‌هاست.

پیش از جنگ ۱۲ روزه، ادعا می‌شد ایرانیان چشم‌اندازی روشن و امیدی به آینده ندارند. آیا می‌شود یک جامعه نومید چنین مقاومت امیدوارانه‌ای از خود نشان دهد؟

امید یا نومیدی، بیشتر تجربه‌ای فردی است اما از منظر جامعه‌شناختی، نمی‌توان به‌ طور مطلق گفت ایرانیان نومید بوده‌اند. در بخشی از جامعه، احساس یأس وجود داشته، اما در بخش بزرگ‌تری از مردم و نهادهای مدنی، امید همواره زنده بوده است. پیش از مخاصمه اخیر نیز نهادهای اجتماعی و شهروندان در لایه‌های گوناگون فرهنگی و در نقاط مختلف کشور، با نگاهی خوش‌بینانه برای آینده ایران تلاش می‌کردند. آنچه این روزها برجسته شد، «آگاهی جمعی» بود؛ اینکه امیدواری و مشارکت، حتی در سطح فردی، نه‌ فقط بر آینده ایران، بلکه بر آرامش منطقه اثر می‌گذارد.

ساخت «روایت جمعی از ایران» چه سهمی در امیدآفرینی دارد؟

ساخت «روایت جمعی از ایران»، نحوه‌ای که یک ملت تجربیات تاریخی‌اش را بازگو می‌کند، خالق امید اجتماعی است، اما به ‌شرطی که این روایت واقعی باشد، نه کاذب. خطر زمانی جدی می‌شود که روایت‌هایی برجسته شود که ظاهراً امیدبخش ‌است، اما جامعه را از مسیر واقعی توسعه منحرف می‌کند. امید زمانی مؤثر است که به حرکت منتهی شود؛ حرکتی برای بهتر زیستن، رشد اقتصادی و شکوفایی ملی. باید دید پس از این رخداد ۱۲ روز جنگ، مردم چگونه از آن یاد خواهند کرد. اگر «خردمندی علمی» را در حکمرانی به کار گیریم، روایت امیدبخش ساخته می‌شود. امید واقعی زمانی شکل می‌گیرد که روایت جمعی ما با خرد علمی مدرن پیوند برقرار کند. در غیر این‌ صورت، امید هم به ابزاری برای انکار واقعیت بدل می‌شود.

آیا ما توانسته‌ایم چنین «روایت‌های ملی» خلق کنیم تا در سایه آن، مصالح عمومی ایرانیان مشخص شود؟

این پرسشی بنیادی است. در این زمینه می‌خواهم به کتابی اشاره کنم که به ‌زودی با عنوان «انسان ایرانی؛ آینده ایران» منتشر می‌شود. در این کتاب، با نگاهی تحلیلی و تاریخی، تلاش کرده‌ام به این پرسش پاسخ دهم که ایران چیست، چگونه آن را شناخته‌ایم، از تاریخ پرفرازونشیب‌مان چه آموخته‌ایم و چگونه می‌توانیم با عبور از دوران‌های انحطاط، آینده‌ای روشن‌تر برای آن ترسیم کنیم. پیشنهاد می‌کنم منتظر انتشار آن باشید؛ چراکه این مباحث در آن با دقت و عمیق دنبال شده ‌است.

می‌توان عاشق ایران بود، اما منتقد برخی سیاست‌ها شد؟ این تناقض چگونه قابل درک و مدیریت است؟

بله، این مسئله در تفاوت میان «فرد» و «جامعه» ریشه دارد. جامعه فقط مجموعه‌ای از انسان‌ها نیست؛ بلکه از کنار هم قرار گرفتن رفتارها و نگرش‌ها و برهم‌کنش‌های فردی، ویژگی‌هایی جمعی برمی‌آید که لزوماً در تک‌تک افراد وجود ندارد. این تناقض که مطرح می‌کنید، ناشی از نادیده‌ گرفتن همین تمایز است. حکمرانی، امری مقدس یا تغییرناپذیر نیست. سیاست‌گذار باید به منافع و خواست مردم توجه کند، اما ما هنوز گرفتار این تصور هستیم که اگر «افراد اصلح» به قدرت برسند، همه‌ چیز حل می‌شود.

در حالی‌ که تجربه‌های جهانی نشان داده‌ حتی نیک‌نیت‌ترین مدیران نیز در اثر پیچیدگی ساختار اجتماعی، تصمیم‌هایی می‌گیرند که «ناخواسته» یا «نامنتظر» به نتایج منفی منجر می‌شود. آنچه اهمیت دارد، نقدپذیری و یادگیری از پیامدهاست. دوست ‌داشتن ایران به‌ معنای سکوت در برابر خطا نیست؛ بلکه نقد آگاهانه، نشانه‌ای از تعلق واقعی به این سرزمین است.

ایرنا


برچسب‌ها: دکتر رضا منصوری, روایت جمعی, خرد علمی, امیدآفرینی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 10:21  توسط بهمن طالبی  | 

اگرچه اخلاق، در کنار اعتقادات و احکام، یکی از سه بخش مهم دینِ اسلام و بلکه مهم‌ترین بخش دین اسلام به شمار می‌آید، به نظر می‌رسد که همه ی دین‌داران، در جامعه ی ما، لزوماً اخلاقی نیستند. دقت در رفتار مردمان جامعه ی ما نشان می‌دهد که انگار تضاد و تقابلی میان دین و اخلاق وجود دارد. اگر «دین» را به معنای پای‌بندی به ظواهر شرعی و اخلاق را به معنای پای‌بندی به مسائلی مانند صداقت، خیرخواهی، فروتنی، قناعت، خوش‌قولی، خویشتن‌داری، دوراندیشی، احترام گذاشتن به دیگران، بخشندگی، حیا و نظایر آنها بدانیم، به نظر می‌رسد که با توجه به دو معیار «دین» و «اخلاق» می‌توانیم انسان‌ها را به چهار گروه تقسیم کنیم:

1) دین‌دارانِ اخلاقی؛ یعنی کسانی که هم به ظواهر شرعی، مانند نماز و روزه، مقیدند و هم اخلاقی رفتار می‌کنند.

2) دین‌دارانِ غیراخلاقی؛ یعنی کسانی که به ظواهر شرعی پای‌بندند، ولی امور اخلاقی را رعایت نمی‌کنند.

3) اخلاقی‌های غیردین‌دار؛ یعنی کسانی که به مسائل اخلاقی پای‌بندند، ولی تعهدی به مسائل شرعی ندارند. این افراد ممکن است به دینی غیر از دین من مؤمن باشند، یا اینکه حتی به خدا هم اعتقادی نداشته باشند.

4) غیراخلاقی‌های غیردین‌دار: یعنی کسانی که نه به اخلاق مقیدند و نه به دین.

به نظر من «دین‌دارانِ اخلاقی» اگر به رذائلی مانند تعصب و جزم‌اندیشی و تقلید و بی‌مدارایی آلوده نباشند، از شادی و آرامش بیشتری برخوردارند و می‌توان برای پیمان‌هایی مانند دوستی و همکاری و ازدواج، با خیال راحت به سوی آنها رفت. بر این اساس می‌توان دریافت که «غیردین‌دارانِ غیراخلاقی» کمترین امتیاز را به خود اختصاص می‌دهند و در پایین جدول قرار می‌گیرند.

اما در مورد دو دسته ی دیگر باید بگویم که به نظر می‌رسد که «اخلاقی‌های بی‌دین» بر «دین‌دارانِ بدونِ اخلاق» برتری دارند و به نظر من «اخلاقی‌های ملحد» نیز قطعاً بر دین‌دارانی که به اخلاق پای‌بند نیستند، ترجیح دارند، البته به شرط آنکه در کفر و الحادِ خود، تعصب و جزم‌اندیشی و بی‌مدارایی نداشته باشند و وجود خود را نسبت به حقیقت باز نگه دارند. با یک اخلاقیِ ملحد می‌توان زندگی کرد و پیمان بست و ارتباط داشت، ولی با یک متدینِ بدون اخلاق نه!

ایرج شهبازی


برچسب‌ها: دینداری, اخلاق, ایرج شهبازی
 |+| نوشته شده در  شنبه سوم خرداد ۱۴۰۴ساعت 9:6  توسط بهمن طالبی  | 

گرِیتا تین‌تین تونبَری (Greta Tintin Thunberg) که در رسانه ها به گرتا تونبرگ معروف است، زاده ی ۳ ژانویه ی ۲۰۰۳ در سوئد و فعال محیط زیست است که به خاطر فعالیت برای آگاه‌سازی جهانی در مورد خطرات ناشی از تغییرات اقلیمی، و با سؤال از سیاستمداران برای پاسخگویی به بی عملی خود در مورد بحران آب و هوا مشهور است.

در اوت ۲۰۱۸، هنگامی که تونبری ۱۵ ساله بود به حالت اعتصاب، مدرسه را ترک کرد و در خارج از پارلمان سوئد، تابلویی را در دست گرفت که مضمون آن اقدام سریع تر در زمینه ی تغییرات اقلیمی بود.

دانش آموزان مناطق مختلف نیز دست به اعتراضات مشابه زدند. آنها با هم جنبش آب و هوا در مدرسه با نام «جمعه‌ه برای آینده» را ترتیب دادند.

پس از سخنرانی تونبری در کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل ۲۰۱۸ اعتصابات دانش آموزی به شکل هفتگی در مناطقی از دنیا صورت گرفت. در سال ۲۰۱۹، حداقل دو اعتراض هماهنگ شده در چندین شهر برپاشد که در هر یک بیش از یک میلیون دانش آموز شرکت کردند.

تونبری به صراحت لهجه، در بیان واقعیت، در ملاء عام و در برابر رهبران سیاسی و اجتماعی شهرت دارد. او در سخنرانی‌هایش اقدام فوری برای رسیدگی به «بحران آب و هوا» را خواستار می‌شود.

در خانه، تونبری پدر و مادر خود را متقاعد کرده تا شیوه ی زندگی خود را برای کمک به کاهش ردپای کربن تغییر دهند، مثلاً از مسافرت‌های هوایی یا خوردن گوشت پرهیز کنند.

در ماه مه سال ۲۰۱۹، مجله ی تایم روی جلد خود، او را به عنوان «رهبر نسل بعدی» معرفی کرد و خاطرنشان کرد که بسیاری او را یک شخصیت الهام‌بخش و یک الگو می‌دانند. تونبری و جنبش اعتصاب مدرسه ای همچنین در یک فیلم مستند ۳۰ دقیقه‌ای با عنوان «جهان را دوباره گرتا کنیم» مطرح شدند. برخی رسانه‌ها تأثیر وی در صحنهٔ جهانی را «اثر گرتا تونبری» توصیف کرده‌اند!

تونبری در ماه های اخیر از حقوق مردم غزه دفاع کرده و نسل کشی اسراییل را به شدت محکوم کرده است و به همین دلیل رسانه های اروپایی، از ترس اسراییل، دیگر نام و صحبت های او را در برنامه هایشان قیچی کرده اند.


برچسب‌ها: گرتا تونبری, تغییرات اقلیمی, نسل کشی در غزه
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و دوم اردیبهشت ۱۴۰۴ساعت 9:48  توسط بهمن طالبی  | 

سواد دموکراسی می آورد. باورتان می شود؟! این گزاره ساده و عجیب حاصل ده سال پژوهش ژوزف هنریچ انسان شناس بلندآوازه دانشگاه بریتیش کلمبیا در ونکوور است.

قصه روشن است. بی سوادی سیستمی ، ناکارآمدی و نادانی سیستمی می زاید و این سیستم ها هم برای حفظ قدرت چاره ای جز خودکامگی و استبداد و زورگویی ندارند. همچنین این سیستم ها به دلیل ناکارِآمدی و نادانی، نظام آموزشی را هم ناکارآمد می کنند و موجب گسترش بی سوادی همگانی می شوند. برآیند این وضعیت تقویت و بازتولید خودکامگی و استبداد است.

مشکل اصلی کجاست؟ این هم روشن است. ساختار شناختی و مغزی انسان بی سواد فاقد ذهن تحلیلی و انتقادی است و نمی تواند پیچیدگی ها را تجزیه و تحلیل نماید.

پرسش هنریچ معمای جهان امروز است:

جوامع غربی دموکراتیک چگونه از دولت های پیشامدرن به دولت های مدرن دموکراتیک رسیدند اما سایر کشورها نرسیدند؟

این معمای بزرگ را بسیاری از محققان و متفکران بزرگ کاویده اند، اما پاسخ هنریچ کاملا متفاوت از بقیه است.

هنریچ نشان می دهد جوامع دموکراتیک از سال ۵۰۰ میلادی تحولات شان را آغاز کردند و نه از رنسانس در پانصد سال پیش.

همچنین هنریچ نشان می دهد دولت ها و سامان سیاسی دموکراتیک حاصل دو تحول ساختاری است:

1) ظهور سواد همگانی؛

۲) تحول نهاد خویشاوندی.

بحث تحول نهاد خویشاوندی را که از هزار و پانصد سال پیش آغاز شد فعلا کنار می گذارم و جدا بیان می کنم. اما بحث سواد و دموکراسی را مختصر می گویم. البته کتاب او ۸۷۸ صفحه است و فقط نتیجه اش را می گویم.

اروپا از قرن شانزدهم سوادآموزی همگانی را آغاز کرد و تا ۱۹۵۰ تمام جمعیت باسواد شدند. به قول هنریچ : «در قرن شانزدهم مهارت خواندن و نوشتن همچون آتش به پنبه زار اروپا افتاد » .

هنریچ در دیباچه اش می نویسد سوادآموزی همگانی مغز انسان را تغییر داد و باعث شد « مداربندی های عصبی آن از نو سیم پیچی شد » و « لُب پیشانی به ویژه در ناحیه بروکا که نقش مهمی در تکلم دارد تغییر کرد» و در نتیجه این تغییر : « پردازش گفتار و تفکر درباره اذهان دیگران » هم متحول شد.

« خواندن » حتی بیش از نوشتن نقش مهمی در این تحول داشت. خوانایی و نویسایی قلمرو واژگانی ما را گسترش می دهد، تفکر مفهومی و انتزاعی را ایجاد می کند، باعث ذخیره و انباشت تجربه ها و دانش ها می شود، شیوه تفکر تحلیلی و انتقادی را جایگزین شیوه تفکر کلی می سازد، درک همدلانه را تقویت می کند، موجب تقویت تفکر مستقل می گردد، و شکل تازه ای از تعاملات اجتماعی را می آفریند.

هنریچ اینها را نشان می دهد و بیان می کند که اینها لازمه دموکراسی اند. میزان پیشرفت دموکراسی تابعی از میزان خوانایی و نویسایی مردم هر جامعه است.

در کتابم « الفبای زندگی» همین قصه را درباره بحران دموکراسی در ایران شرح داده ام. می دانم باسواد کردن ۲۱ میلیون نفر جمعیت بی سواد کنونی کار ساده ای نیست.

سخت تر از آن میلیون ها نفری هستند که دیپلم و حتی مدرک دانشگاهی دارند اما خوانا و نویسا نیستند.

در « الفبای زندگی » نشان داده ام محتاج مدرسه ایم اما مدرسه ای با کیفیت که بتواند انسان توانمند خوانا و نویسا تربیت کند. این راه تحقق دموکراسی در ایران است. اگرچه این راهی نیست و نباشد که یک شبه طی شود.

دکتر نعمت الله فاضلی


برچسب‌ها: خوانایی و نویسایی, ژوزف هنریچ, نعمت الله فاضلی, بیسوادی سیستمی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هشتم آذر ۱۴۰۳ساعت 11:1  توسط بهمن طالبی  | 

بهار معجزه است!

ذهن انسان برحسب عادت گمان می كند، هر چه «خلاف آمد عادت بود»، نشانی از معجزه را دربر دارد. اما چهار فصل سال و خورشيد و ماه و آسمان و هوا و باد صبا و شعله آتش و قطره باران و ذره خاك و... كلمه‌ای كه بر زبان ما می گردد، چون همه عادی به نظر می رسند، حقيقتا عادی اند. چنين نيست. گفته‌اند ما با بصر، صورت پديده‌ها و نسبت ظاهری آنها را شناسایی می كنيم و می بينيم. مثلا مراقبيم به ديوار بر نخوريم. با بصيرت نسبت بين مفاهيم و باطن امور را می سنجيم. نسبت بين صدق و كذب، وفا و جفا، محبت و نفرت، دانایی و نادانی و...

بهار از جمله پديده‌هایی است كه نيازمنديم، هم صورت بهار را به خوبی ببينيم. بر شكوفه‌ها و گل‌ها و تازگی و طراوت برگ و باغ چشم بدوزيم. با دم عطرآگين باد صبا نفس تازه كنيم و نيز نيازمنديم، باطن بهار را ببينيم.

ببينيم چگونه از سنگ و خاک، سبزه و لاله می رويد.

در آستانه نوروز سال ۱۳۹۰ با طيب صالح در طنجه، در ساحل اقيانوس قدم می زديم، سخن از سال نو و بهار شد. گفتم: ايرانيان نقطه تعادل زمان را در آغاز بهار شناسایی كرده‌اند. اين نقطه تعادل زمان، همراه با شكفتن شكوفه‌ها و درخشش سبزی برگ‌ها و تازه شدن نفس هواست. از اين رو سال نو در تقويم ما با تقوم ميلادی و قمری متفاوت است! گفتم، ما رسم ديد و بازديد و هديه داريم. فضای زندگی اجتماعی دگرگون مي‌شود. مردم حتی به ديدن كسانی می روند كه ممكن است بين آنان كدورت‌هایی اتفاق افتاده باشد.

طيب صالح گفت: «من هم به شما به عنوان یک دوست برای رسيدن سال نو و بهار هديه‌ای بدهم. اين هديه جد من است، در همان روستایی كه در رمان «موسم هجرت به شمال» روايت شده است. جدّم به من گفت: «اهل شكايت و ملامت و ملالت نباش!»

هر چه در اين باره بينديشيم، در آستانه سال نو شايسته است. گاه و بلكه بسا، خانه دل‌هایمان مثل خانه تن‌هايمان نياز به زدودن غبار دارد. غبارروبی دل‌ها، زدودن گلايه‌ها و كينه‌ها كه بر دل‌های ما و بر بال‌های پرواز ما سنگينی می كند.

به همين خاطر در معارف دينی و اخلاقی ما توصيه شده است: با كسانی كه با شما قطع رابطه كرده‌اند، پيوند برقرار كنيد. كدورت‌ها را بتارانيد تا سبكبال شويد. وقتی جامعه با دشواری ها و زندگی با تنگناهای مختلف روبه‌رو مي‌شود، اگر دل‌های ما غبارزدایی نشود و بال‌های مان سبك نشود، زندگی دشوار‌تر می شود. می بايست در رابطه با خانواده و دوستان و آشنايان و مردم خود مثل خاک نرم بود و:

در بهاران كی شود سرسبز سنگ

خاك شو تا گُل برویی رنگ رنگ

سید عطاالله مهاجرانی

خوانندگان گرانمایه جهت مطاله ی بیشتر دو پی دی اف زیر را در باره ی رمان "هجرت به سوی شمال" مطالعه کنید.

https://s32.picofile.com/file/8480847018/Taiieeb_Salih_1391_M_Farasatkhah.pdf.html

https://s32.picofile.com/file/8480847026/%D9%85%D8%B7%D8%A7%D9%84%D8%A8_%D9%85%D9%88%D8%B3%D9%85_%D9%87%D8%AC%D8%B1%D8%AA_%D8%A8%D9%87_%D8%B4%D9%85%D8%A7%D9%84.pdf.html


برچسب‌ها: مولا جلال الدین محمد, عطاالله مهاجرانی, طيب صالح, موسم هجرت به شمال
 |+| نوشته شده در  دوشنبه پنجم آذر ۱۴۰۳ساعت 10:42  توسط بهمن طالبی  | 

استاد، شما در بحث توسعه یافتگی در آثار خود اشاره به تقدم توسعه اقتصادی بر توسعه سیاسی دارید. در کتاب «اقتدارگرایی ایرانی در عهد قاجار» هم با یک بررسی تطبیقی به تجربه اروپا اشاره کرده اید که اول توسعه اقتصادی را دنبال کرده اند. این ایراد ممکن است، وارد باشد که چطور می‌‏شود راهی را که اروپا رفته و کشورهای دیگر برای توسعه یافتگی خود طی کردند، ما هم به عنوان مسیر توسعه بپیماییم؟

پاسخ: تفکرات چپ مارکسیستی در تاریخ شصت ساله اخیر فکری و روشنفکری ایران بسیار مسلط بوده است. حتی اعتقاد دارم بسیاری از افکار اقتصادی و سیاست خارجی که امروز وجود دارد ریشه‏ های چپ مارکسیستی دارد. ما هنوز از تفکر چپ‌‌ رها نشده‏ ایم. در حالیکه جهان بیست سال پیش مبانی تفکر چپ را به تاریخ سپرد هنوز ما آن را به تاریخ نسپرده ‏ایم. یک دلیلش این است که تفکر چپ با منافع جریان‏های سیاسی ما سازگاری دارد. اگر ما کشوری و ملی فکر کنیم و ببینیم برای کل ایران چه پارادایمی مناسب است، تفکر چپ را‌‌ رها می‌‎کنیم. زیرا تفکر چپ در دنیا شکست خورد. سرنوشت توسعه یافتگی ایران خارج از حلقه تجربیات بشری نیست. یعنی نمی‌‎توانیم بگوییم که ما یک تافته جدا بافته‏ ای در نظم جهانی هستیم و پیشرفت ما هیچ وجه مشترکی با کره جنوبی، ترکیه و برزیل ندارد. اتفاقاً ما که حتی در حوزه الگو‌ها باید بومی سازی کنیم، در این بومی سازی می‌‎توانیم الگوهای جدی از این کشور‌ها بگیریم؛ برای نمونه، با توجه به اینکه ذخایر عظیم فسیلی داریم حتماً تولید ثروت ملی در ایران تابع ذخایر فسیلی است که ما با چه فرمولی ‌‌نهایت بهره برداری را از آن‌ها بکنیم. اگر به یک جوان ۲۲ ساله صد میلیارد تومان ارث برسد یا می‌‎تواند صرف خرید ساختمان و ماشین لوکس و خرج خوشگذرانی کند و یا اینکه با مشورت‏های اقتصادی، ارث خود را در ده سال دو برابر کند.

اینکه برخی‌ها در ایران می‌‎گویند وجود نفت باعث عقب افتادگی ما شده این قابل مناظره و بحث است. نه این گونه نیست. ما می‌‎توانستیم از نفت و گاز به عنوان سکوی پرش توسعه اقتصادی و اجتماعی استفاده کنیم، نه اینکه نفت بفروشیم و کالا وارد کنیم. این شبیه آن ارثی است که به آن جوان ۲۲ ساله رسیده و آن جوان صرف خرید ساختمان و ماشین لوکس می‌کند. اینجاست که توسعه یافتگی، سطحی از فکر است و با مبحثی که شما مطرح کرده‏ اید اهمیت پیدا می‌‏کند که سبک زندگی ما اصالتاً سبک زندگی خوش‎گذرانی و عمدتاً تحت تأثیر رفع امور غریزی است. خطوط چهره یک پیرمرد ۷۵ ساله ژاپنی نشان از زحمات فراوانی است که او در طول سال‌ها کشیده است و این سبک زندگی آنهاست. آلمانی‎‌ها هم همینطور آن‌ها ساعت شش و نیم صبح می‌روند به سرکار. حال آنکه در حوزه مدیترانه اروپا تازه افراد ساعت ۹ صبح قهوه می‌‎خورند که ساعت ۱۰ به سر کار بروند. تفاوت این سبک زندگی با آن سبک زندگی در این است که یکی می‌‏شود آلمان و یکی هم آن کشور مدیترانه‌ای.

بنابراین از جهان باید بیاموزیم. سرنوشتمان به این جهان گره خورده است. این تفکر در کشور که به دنبال اندیشه‏‌ها و راهکار درونی در داخل هست؛ غافل از این که می‌توان از تجربه دیگر کشور‌ها آموخت. ما می‌‏توانیم از تجربیات کشورهای دیگر بیاموزیم و خیلی سریع‌تر مسیر توسعه یافتگی را طی کنیم. این خیلی عاقلانه نیست که چه در دانشگاه یا در حوزه‌های اجرایی از رموز پیشرفت کشورهای توسعه یافته جهان غافل باشیم و فکر کنیم خودمان باید الگویی طراحی کنیم. چه بسا می‌‎توانیم از تجربیات کشورهایی که به تازگی توسعه یافتند استفاده کنیم. اتفاقاً الان در دانشگاه‏‌های ما وضعی پیش آمده که خیلی علاقه به فهم جهان وجود ندارد؛ یعنی آن فضای دستگاه‏ های دولتی که می‌‏خواهد همه چیز را از منظر داخلی نگاه کند به شدت به دانشگاه‌های ما سرایت پیدا کرده است. علاقه به فهم جهان و فهم الگوهای کشورهای دیگر بسیار کاهش یافته است، در حالی که می‌‎توانیم از جهان در تمام حوزه‌های مدیریت اجتماعی موارد زیادی بیاموزیم.

برای مثال در موضوع آلودگی شهر تهران، ما شهرهای بزرگ دنیا را قبلاً مطالعه نکرده‌ایم و معضلات شهرهایی مثل جاکارتا، توکیو، ریو، نیویورک و پاریس که شهرهایی با جمعیت بیش از ده میلیونی هستند، بررسی و مطالعه نکرده‌ایم. بالاخره آن‌ها هم انسانهایی هستند که در یک حوزه جغرافیایی دیگر زندگی می‌‏کنند و اطراف شهر آن‌ها صنایع تأسیس شده ولی شهرهای آن‌ها آلوده نیست. ما نرفتیم آن‌ها را مطالعه کنیم و کار مقایسه‌ای انجام دهیم. باید توجه داشت که کار مقایسه ‏ای در دهه ‏های اخیر در کشور بسیار ضعیف و همین باعث شده که از این جریان بسیار آموزنده جهانی عقب بیفتیم. دلیلش هم این است که آنقدر تحت تأثیر چپ مارکسیستی هستیم که جهان را فقط امپریالیسم می‌‎بینیم. ما نمی‌دانیم که جهان فقط امپریالیسم نیست بلکه این جهان مسئله محیط زیست و مسائل صنعت، آموزش، تکنولوژی و مدنیت و کاهش جرائم اجتماعی نیز دارد.

پلیس نیویورک از سوئدی‏‌ها آموخت که با مجرمان چگونه برخورد کند و در یک روند پنج ساله جرایم در نیویورک ۴۰ درصد کاهش یافت. این دو کشور هر دو صنعتی هستند و از یکدیگر یاد می‌‎گیرند و با هم تعامل فکری دارند. مجریان ما در یک حلقه و لوپ تقریباً بسته و داخلی فکری قرار دارند که این وضعیت به سطح جامعه هم منتقل شده و از این بد‌تر در دانشگاه هم وجود دارد. یعنی جامعه، دانشگاه و دستگاه ‏های اجرایی همه در یک قالب صرف درونی فکری قرار گرفته‌اند و گریزی به جهان برای یادگیری و تغییر در آن‌ها دیده نمی‌‏شود. آنجاست که می‌‏توانیم مناظره را مطرح کنیم و ببینیم دیگران چه کار کردند. آنقدر سیاسی فکر می‌‎کنیم که تمام جهان را یک پدیده و هیولایی سیاسی می‌‏بینیم. شاید موضوع سیاسی ۱۰ درصد واقعیت بیرونی باشد در حالیکه یکسری مسائل انسانی هم وجود دارد که می‌‎توانیم از آن‌ها بیاموزیم.


برچسب‌ها: توسعه یافتگی, دکتر محمود سریع القلم, فهمیدن جهان, تجربیات ملل دیگر
 |+| نوشته شده در  جمعه هجدهم آبان ۱۴۰۳ساعت 11:12  توسط بهمن طالبی  | 

سی فرآیندی که به وفاق ملی می‌انجامد

  1. نرخ تورم تک رقمی است؛
  2. چون نرخ تورم تک رقمی است، نیازی به دروغگویی نیست و راستگویی ستونِ اصلی وفاق است؛
  3. در انتخابات، مردم به احزاب و برنامۀ آنها رای می دهند و نه به افراد؛
  4. عامۀ مردم از هویتی شفاف، اولویت بندی شده و مورد اجماع برخوردارند؛
  5. اکثریتِ مطلقِ رسانه‌ها، غیردولتی هستند؛
  6. گروه‌ها و احزاب سیاسی در مسائل کلان فلسفی اجماع دارند و اختلاف آن­ها صرفاً در سیاست­ گذاری ها است؛
  7. رسانه‌ها درعلنی کردن فساد مالی از مراجع قضایی پیشروتر هستند؛
  8. مردم با اعتقاد وعلاقه قوانین را رعایت می‌­کنند؛
  9. شهروندان برای سفر به خارج، چندان نیازی به ویزا ندارند؛
  10. ثبات شاخص‌های اقتصادی، شهروندان را تک شخصیتی و علاقه مند به همکاری کرده است؛
  11. شهروندان به کار و فعالیت خود متکی هستند و نه رانت اقتصادی و سیاسی؛
  12. زنانِ متخصص در کنارِ مردان متخصص، جزیی از تصمیم­ سازان کشور هستند؛
  13. مدیران و مجریان به کشور تعهد دارند و نه فقط به افراد؛
  14. بخش خصوصی حداقل هشتاد درصد تولید و خدمات را در اختیار دارد؛
  15. حکومت و عامۀ مردم، سرمایه ­داری و اقتصاد رقابتی را پذیرفته‌اند و به قواعد آنها پایبندند؛
  16. هر اقدامی در سیاست­ خارجی، فایدۀ اقتصادی برای کشور دارد؛
  17. به موجب حساسیت به اعتبار ملی، بخش خصوصی کالاهای با کیفیت صادر می‌کند؛
  18. شهروندان با حوصله، صبر، محبت و احترام به دیگران رانندگی می‌کنند؛
  19. آنقدر پول ملی ثبات دارد، کسی به انباشت طلا و ارز فکر نمی‌کند؛
  20. اگر مجریان اشتباه کنند، حداقل عذرخواهی و عموماً استعفا می‌دهند؛
  21. احترام و تصویرِ مثبتِ کشور در جامعۀ جهانی برای حکمرانان حیاتی است؛
  22. حسِ هم ­نوع دوستی میانِ مردم بسیار فراگیر است؛
  23. آنقدر شهروندان تعلق به وطن دارند که قبل ازموعد، مالیات خود را پرداخت می‌کنند؛
  24. به ندرت فردی یا خانواده‌ای به فکر مهاجرت می‌افتد؛
  25. بالاترین مصونیت را خبرنگارانی دارند که fact عرضه می‌کنند؛
  26. دولت، صرفاً نهادی برای خوب زندگی کردن و پول جمع کردن مجریان نیست؛
  27. در تعامل با همسایگان، اساس بر اعتماد، حذف ویزا و تبادل گستردۀ کالا و خدمات است؛
  28. تفکیکِ قوا به معنای حقوقی و سیاسی آن تحقق یافته است؛
  29. تسهیل سرمایه­ گذاری خارجی و مناسباتِ شفافِ مالی مورد اجماعِ همه دولت‌هایی است که به قدرت می رسند؛
  30. به واسطۀ تک­ رقمی بودن نرخِ تورم، شهروندان نگرانِ آینده نیستند.

برچسب‌ها: وفاق ملی, آزادی رسانه ها, نرخ تورم, دکتر محمود سریع القلم
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه دهم آبان ۱۴۰۳ساعت 6:58  توسط بهمن طالبی  | 

بر اساس مطالعات روان‌شناسان، کسانی که رمان می‌خوانند میان انسان‌ها بیشترین قدرت همدلی با دیگران را دارند و قابلیتی دارند با عنوان «تئوری ذهن» که در کنار آنچه خود به آن اعتقاد دارند، می‌توانند عقاید، نظر و علائق دیگران را هم مدنظر قرار دهند و درباره آن قضاوت کنند.

آن‌ها می‌توانند بدون این که عقاید دیگران را رد کنند یا از عقیده خودشان دست بردارند، از شنیدن عقاید دیگران لذت ببرند.

تعجبی هم ندارد که کتاب‌خوان‌ها آدم‌های بهتری باشند. کتاب خواندن تجربه کردن زندگی دیگران با چشم دل است. یاد گرفتن این نکته که چه طور بدون این که خودت در ماجرایی دخیل باشی، بتوانی دنیا را در چارچوب دیگری ببینی.


برچسب‌ها: خواندن, همدلی, رمان, همدلی با اشخاص داستانی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه هفتم آبان ۱۴۰۳ساعت 10:13  توسط بهمن طالبی  | 

· به گونه‌ای تربیت می شویم که نگاهمان اجتماعی نیست

به طور کلی ما به گونه‌ای در خانواده، مدرسه و جامعه تربیت می شویم که نگاهمان نگاه اجتماعی نیست؛ نگاهمان نگاه عمومی نیست. به عنوان مثال در شهر تهران، شهرداری همه جا تبلیغ کرده که ما از شهروندان خواهش می کنیم کمتر آشغال تولید کنند. چون ما ظاهراً در دنیا جزو شهروندانی هستیم که استعداد بالایی در تولید زباله دارند. اگر ما خارج از منافع شخصی فکر کنیم، جامعه و انسان های دیگر هم برای ما اهمیت پیدا می‌کنند. بسیاری از ما، خارج از خود و منافع خود به حقوق انسان های دیگر بی‌تفاوت شده‌ایم.

ما ایرانی ها یک ظاهری داریم و یک باطنی. این در حالی است که فرد ژاپنی و آلمانی، حتی ترکیه‌ای یک کاراکتر و شخصیت بیشتر ندارد. اما ما به عنوان یک ایرانی یک ظاهری داریم که خود را موجه معرفی می کنیم و حرفهای بسیار زیبایی می زنیم و از قضا بخش مهمی از حرفهای ما نیز اخلاقی و معنوی و در مذمت دنیا است اما سبک زندگی ما به شدت خودمحور و مادی است و به دنبال سود شخصی و حفاظت از منافع فردی خود هستیم.

از صحبت های دکتر سریع القلم در باره ویژگی های منفی سبک زندگی کنونی ایرانیان


برچسب‌ها: خودمحوری, دکتر محمود سریع القلم, سبک زندگی, سبک زندگی ایرانی
 |+| نوشته شده در  جمعه چهارم آبان ۱۴۰۳ساعت 10:40  توسط بهمن طالبی  | 
مطالب قدیمی‌تر
  بالا