متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
نساجی و گلدوزی
پيشتر، شرحی در وصف قالی ايران ياد شد. منسوجات ايران هم در
بافت و گلدوزی و رنگرزی و كيفيت های گوناگون فنی و ذوقی، روزگاری
به اوج خود رسيد. اين آثار هنری بر بافته های چين در دورههای توء و
سوء و پس از آن اثر نهاد. (To يا So / To - shin يا Sang ، دو دوره از
تاريخ چين، در حكومت خاندان هایی به همين نام ها در سده های
چهارم و پنجم ميلادی).
منسوج محكم اگر چند صد سال هم بر آن گذشته و غبار و ته رنگی
همچون خاكستر بر آن پديد آمده و رنگ های گوناگون در آن به توازن و
هماهنگی رسيده باشد، همچون سبزه زاری پوشيده از گل های پاييزی
دل انگيز است. اما امروزه ديگر جامه ی سوزن دوزی شده نمی پوشند،
و فن سوزن دوزی هم كمكم رو به انحطاط رفته است. در قديم خانم های
خانه كه از اندرون بيرون نمی رفتند با به كار بردن و ابداع فن های بسيار
به گلدوزی سرگرم می شدند. نيز، از كار سخت و هنرمندانه ی خانم ها
که فن آن در روزگار ما تقريبا" از ميان رفته، گلدوزی ای است با نخ
ابريشم سفيد روی جانماز يا تن پوشی كه بيرون خانه در بر می كردند.
امروزه نمونه هایی از آن مانده، كه به گلدوزی و سوزن دوزی كرمانی و
كشميری معروف است. اين فن را بيشتر روی ماهوت از پشم و ابريشم
كار می كنند، و ازين ساخته شال و سفره يا پرده می سازند.
نقش اين شال و سوزن دوزی ها مانند نگاره ی "برگ ريزان" در اصطلاح
راهبان بودایی يا همان ترنج در سنّت هنری ايران است كه نمونهای
است از سرو، كه نشان "جاودانگی" است. زمينه ی اين بافته ها سرخ
يا سفيد است، با طرح هایی به رنگ های ملايم و نقش و نگار دوخته
شده بر حاشيه آن. بر روی هم، نقش و نمای اين كارها اثر چشمانداز
دشت بهاری پرگلی را دارد كه دستهای منظم از پرندگان، بالای آن در
پروازند.
ساخت هنری اين منسوج و پارچه های گلدوزی و سوزن دوزی شده،
رفته رفته كمتر می شود، به ويژه كه تازگی ها مواد صنعتی در تركيب
رنگ ها به كار می برند، كه در برابر آفتاب يا الكل ناپايدار است.
روزگاری بود كه گلدوزی و سوزن دوزی نفيس ايران كه نخ طلا و نقره
در آن كار شده بود بر آثار اروپای قرون وسطی برتری داشت. امروزه كار
گلدوزي كه روح و رايحه ی هنری آن غنی باشد بسی كمياب شده،
چندان كه در گنجينه ی سلطنتی (ايران) هم جز اندكی ازين نمونه ها
نمانده است. در اين ساخته ها نقش های زيبا و ظریف هنری، بيشتر بر
زمينه ی مخمل سرخ يا سياه، آفريده يا روی منسوج ابريشم آبی يا
ارغوانی با طلا و نقره عباراتی از قرآن مجيد يا قطعه شعری فارسی يا
طرح گل و بوته نشاندهاند. در خانواده های معروف و قديمی ايران
نمونه هایی از آثار اصيل و ديرسال اين هنر هنوز مانده، كه همانندش
نزد عتيقه فروشان هم كمتر ديده شده است.
مينياتور
مينياتور بر تارک هنرهای ايران می درخشد. مينياتور شيوه ای يكسره
خاوری در نقاشی است، و هر چند كه از نظرگاه نگارگری غربی نه فقط
فاقد بعدنمایی، كه دارای كمبودهای ديگر است، ارزش هنری بس والا
دارد.
در مينياتور هم، چنانكه در پرده های طومارمانند نقاشی قديم ژاپن،
گاهی تصويرها چنان ريز و دقيق است كه ديدن آن به ذرهبين نياز دارد.
بسيار می شود كه در نقاشی ای به قطع حدود بيست در هفت يا 8
سانتيمتر، 50 و حتی 100 نفر نموده شدهاند و با چنان جزء پردازی
كه خال صورت آنها هم پيداست. در مينياتورهایی كه صحنه های نبرد
و مانند آن (شكار و ...) را نشان می دهد، هر يک از چهره ها به حالت
و رفتار ديگر تصوير شده است. موزه ها يا مجموعه داران مشهور اروپا
و امريكا به داشتن اين نقاشی های نفيس و كمياب می بالند. اما
شمار مينياتورهایی كه امروزه در ايران مانده اندک است. در كتابهای
كهنه ی فارسی، كه پيشتر وصف آن را گفتم. هنوز شماری مينياتور
كه تاكنون از ميان كتاب بيرون نكشيده و نفروخته اند مانده است. من
هم حدود ده قطعه از اين مينياتورها را بهدست آوردم.
برای داشتن يكی از اين مينياتور ها، كتابی كهنه را يكجا خريدم. كار
اصيل قديم در ميان اينها دو سه قطعه بود، و مانده ی آن آسيب ديده و
معيوب يا مرمت شده يا ساختگی و كار جديدتر است. اين كيفيت به یک
نگاه فهميده می شود، و در می يابيم كه هنر صورتگری تا چه پايه افول
كرده است.
می گويند كه قديمترين مينياتور از دوره عباسيان در بغداد مانده و
متعلق به حدود سال يكهزار و دويست ميلادی (حدود 600 هجری)، و
تأثير نقاشی بيزانس (رومی) در آن پيداست. هولاگو خان، نواده ی
چنگيز و برادر كهتر منگوقاآن در ميانه ی سده ی سيزده ميلادی (هفتم
هجری) به بغداد تاخت و آثار هنری نیز در این حمله آسیب دید. اما آمدن
او (و مغولان)، برعكس، در هنر ايران اثر مثبت داشت و مينياتور ايرانی
رفتهرفته پديد آمد و بالنده شد. شروع اين تكوين در تركستان بود، و
شيوه ی نقاشی ای كه در اينجا برآمد و از صورتگری چينی مايه گرفته
بود و ارزش هنری والا و گرانسنگ داشت به سراسر ايران گسترش
يافت. چهره های نقش شده در مينياتورهای آن دوره، بيشتر لباس
فاتحان مغول دربر دارند و سيمای چينی، و صورت خندان ساده و
معصومانهای كه به رخسار كودكان مانند است در آن زياد ديده می شود.
اسبها هم ريزنقش و از گونه ی مغولی ترسيم شدهاند. در سده ی
چهارده (هشتم هجری) كه تيمور لنگ ايران را گرفت، اين هنر به اوج
رسيد و استادانی نامور يافت. شيوه ی اين نقاشی و تركيب رنگها در آن
چنان است كه چشم را زود به خود می گيرد، و پيداست كه هنرمند
رمز اصلی گيرایی هنرهای زيبا و تزئينی را يافته است. نيز، در بسياری
از مينياتورها، كنار هر تصوير، شعری مناسب آن نوشته است.
پردهسازان مينياتور اغلب در ادب هم دست داشتند. شعر نگاشته بر
كنار يا ميان مينياتور و نيز زمينه و موضوع نقاشی، زيبایی طبيعت را كه
در نقش و نما هم پيداست، بهتر وصف می كند.
از محبوبترين موضوعهای نقاشی ايرانی، داستان های عاشقانه
مانند خسرو و شيرين، ليلی و مجنون، يا صحنه های تاخت و تاز مغولان
است. لباس، جواهر، ساز و برگ و سلاح، و حتی خال رخسار هر یک
از چهره های مينياتور با دقت و جزء پردازي نشان داده شده است. از
چهره های رايج در مينياتور، شاهزاده خانم هندی است كه «هندو»
خوانده می شود. تختهسنگها در دشت و جويبار پرده ی مينياتور، با
قلم موی چينی به روشنی نشان داده شده است. مينياتور نمونه ای از
هنر راستين است كه نقش آن بر دل و جان می نشيند، چنانكه در آثار
ستايش برانگيز مكتب رضا عباسی در سده ی هفده ميلادی (يازده
هجری). اما نقاشی های بدلی امروز كه فقط تقليدی است و نمونه ی
بی ذوقی، گرم و گيرا نيست. روشن بينان ايران بر اين انحطاط دريغ
می آورند، و در تلاش اند تا اين هنر را باز به پايه ای كه در روزگار كهن
داشت برسانند.
حجاری و پيكرتراشی
نمونه های عالی پيكرتراشی بقايای باستانی نقش برجسته منقور
بر ديواره ی كوهها، ساخته هایی است كه در تخت جمشيد می بينيم.
جز اينها، آثاری همچون تكه سفالهای با نقش برجسته ی لعابدار كه از
كاخ شوش به دست آمده، گواه تاريخ اين هنر است.
پيكرتراشی از كهن ترين هنرهای ايران بوده، اما به احتمال بر اثر منع
تصويرنگاری و پيكرسازی در اسلام، مرمرتراشی در روزگاران بعد چندان
پيشرفت نكرده است. فقط كنده كاری روی چوب ترقی چشم گير كرده
است، و به خصوص در ساخته های خاتمكاری آثار نفيس و زيبا بسيار
است. اما صندوقهای چوبی، يا جعبه های ساخته از چوب در ايران
امروزه در دنيا در نازلترین سطح است. با اين همه، روی اين صندوقهای
رختدان يا يخدان نقش و نگار گيرایی می دهند كه نمودار ذوق ايرانی
است.
گونه ای كار موزاييک با چوب هست كه آن را در شيراز "خاتمكاری"
می نامند. در اين صنعت دستی، با كنار هم نهادن قطعه چوب های
بسيار كوچك و ظريف و چيدن سی و پنج تا چهل تكه چوب در سطحی
به اندازه ی 6×9 ميلی متر (با نقشهای هندسی) طرح موزاييک زيبایی
پديد می آورند. در خاتمكاری روی يك تار قديمی، در سطح 3 ميلی متر
مربع 438 تكه ی ريز خاتم كار شده و نقش هندسی بسيار دقيقی
ساخته شده است. لطف و ظرافت اين كارهای ذوقی، چين و شكن
موج زر و سيم را بر دريای آرام گرفته در مهتاب بهاری به ياد می آورد.
نقاشی و صورتنگاری هم به علت نهی آن در احكام اسلامی،
چندان پيشرفت نكرد. اما در اين دوره، نگارگری در هند بيش از ايران
ترقی يافت. در ايران از روزگار شاه عباس بزرگ نگارگران با اين كه در
شمار اندک بودند، با كشيدن تصاويری به سبک نقاشی خاور دور كه
تفاوت دور و نزديک (پرسپکتیو) در آن نموده نمی شد، يا سايه روشن
نداشت؛ نقاشی را پويا نگه داشتند و در دوره متأخر در نقاشی رنگ و
روغن به شيوه ی اروپا طبع آزمودند. اين هنر، چنانكه ازين پس ياد
خواهم كرد، در ايران ترقی چشمگيری يافت.
قلمدان سازی
از هنرهایی كه با نقاشی رابطه ی نزديک دارد، قلمدان سازی است.
برای نوشتن به فارسی، قلم نی و مرکب به كار می برند. در قديم،
ديوانيان و همه ی اهل داد و ستد هميشه قلمدان همراه داشتند. در
صحيفه ی حزقيال نبی، از اجزای عهد عتيق (یا همان کتاب تورات)
می يابيم كه دستكم از سه هزار سال پيش از قلمدان استفاده
می شده است. از قديم در خاورزمين، مردم می بايست هميشه قلم
و مرکب و كاغذ و مهر همراه داشته باشند. امروزه هم در ايران (برای
تسجيل اسناد و نامه ها) هميشه مهر با خود دارند. مركب را در دوات
فلزی راست گوشه ی كوچك كه سرپوش دارد می ريزند، و آن را با قلم
در جعبه ای همچون تيردان باريك و دراز (قلمدان) می گذارند. اين جعبه
گاهی فلزی است، اما بيشتر از چوب يا كاغذ فشرده است كه رويش را
لاک می گيرند و به نقش و نگار ظريف می آرايند. روی قلمدانهای عتيقه،
در ميان نقش گل و بوته، يك شعر يا عبارت مناسب هم نوشته است، و
نيز تاريخ و جای ساخت و ترقيم و تذهيب آن. روی قلمدانهای نفيس
قديم كه شاهكار هنری است، هر هنرمند (جعبه ساز و لاک كار و نقاش
و مذهّب) يك يك نام، امضا و تاريخ كار خود را نگاشته اند تا همين چندی
پيش، مردم قلمدان به بند كمر يا پر شالشان داشتند.
بيشتر قلمدان هایی كه يافتم و گرد آوردم به بلندی حدود 30 سانتی
متر و پهنای دو تا چهار سانتيمتر است، و هر دو سر آن انحنا دارد و مانند
سر ترن متروی فرانسه گرد است و دو سويش هم در بالا كمی انحنا
دارد. جعبه ی تویی آن مانند كشویی از يك سر قلمدان بيرون می آيد،
و جای دوات چينی در سر آن است.
می گويند كه خوشنويسان درجه ی یک هم خط هایی بر قلمدان
نوشته بودند. نقش زيبا و استادانه ی روی قلمدانها بيشتر پرده های
عشقی يا صحنه های شكار شاهانه يا داستان سلحشوران و
قهرمانان يا گل و پرنده است. اين تصويرها، به خلاف پردههای نقاشی
به واقعيت نزديک است، و طبيعی و گيرا می نمايد.
فلزكاری
صنعت و هنر فلزكاری از پيش از روزگار صفويان پيشرفت بسيار كرد.
سلاح هایی مانند زره، كلاه خود، شمشير و ديگر ابزار از نخستين
نمونه های اين ساخته های هنری است. در ميان ساخته های فلزی
و آثار هنر فلزكاری چيزهای سودمند مانند كوزه و گلدان و تشت و ديگر
اقلام اثاثه ی خانه با ساخت ممتاز و طرح و نقش های گوناگون ديده
می شود. اين هنر نيز پس از برآمدن صفويان به اوج رسيد. امروز هم
در يك راسته بازار اصفهان، صنعتكاران نقش پرداز روی طلا و نقره و
مس و برنج و ديگر فلزها، كارگاه و مغازه دارند. در ساخته های هنری
مسين، شهر دمشق هنوز معروف است. اما روزگاری بود كه
ساخته های شهرهای ايران دست كمی از كارهای دمشقی نداشت.
از نمونه ی اين ساخته ها دسته ی شمشير كهنه و طرائف ديگر است،
با چنان زيبایی و ظرافتی كه در نظر اول آن را با گلدوزی زيبای ابريشم
اشتباه می كنند!
نيز هنوز می توان اينجا و آنجا خاتمكاری ظريف و كلاه خود و سپر
زينت يافته با نقش های دقيق هنری ديد. ساخته های زينتی فلزی
كه با قلمزنی در سينی برنجی نقش های ظريف و زيبا درآوردهاند، و
نيز ظروف نقره كه روی آن با مته نقش داده اند، هنوز هم چندان گران
نيست. هنر ترصيع فلز، كه مانند زربفت و با خط های طلا و نقره و
مس بر زمينه ی فلز ديگر، نقش و نگار می اندازند، نيز از طريق کالاها
و کاروانهای تجاری به اروپا برده شد.
از صنايع دستی فلزكاری كه همه جا می شود يافت، سرقليان است.
در باره ی كوزه ی قليان پيشتر ياد شد. سرقليان كه جای آتش و تنباكو
است، كم و بيش به اندازه ی فنجان چای خوری ژاپنی است كه روی آن
قلمزنی يا ميناكاری كرده يا جواهر نشانده اند. روی شماری از اين
سرقليانها صحنه ی شكار يا رقص يا نقش اسليمی با قلم يا مينا ساخته
يا زمرد و فيروزه نشانده اند، كه كاری بسيار زيبا و ظريف می نمايد. بدل
اين سرقليانهای قديمی امروزه ساخته ميشود. اما هنوز می توان در
عتيقه فروشی ها سرقليانهای اصيل قديمی پيدا كرد. فيروزه كه محصول
ويژه ی ايران است برای زيب و زينت های گوناگون به كار می آيد. گاهی
اين سنگ را خرد می كنند (چنان كه در ساختن زيورآلات با طرح موزاييك)،
آن را حتی در ساختن مينياتور به كار بردهاند.
خود در عتيقه فروشی ها سه چهار شاهكار هنری سرقليان پيدا
كردم و گرفتم، كه هميشه به جای زيرسيگاری به كار می بردم.
هنوز صنايع دستی ساخته می شود، اما جنبه ی هنری آن كمتر به
پايه ی ساخته های قديم می رسد. از روی اتفاق چراغ پايه برنجی كهنه
كه زير و بالای ستون پايه اش پيكره سازی شده بود پيدا كردم، و بسيار
خوشحال شدم. هر چند كه اين چندان عتيقه نبود. به موزه های اروپا
كه برويم می توانيم آثار نفيس صنايع دستی (ايران) را ببينيم. در اين
ميان ساخته های نقره يا مس با طرح و نقش عالی، مانند مجموعه يا
سينی بزرگ غذا، يا چيزهای تزئينی و مجسمه های هنری هست.
فن پرداخت فلزات چندان رشد نكرده، اما هنر ميناكاری و كاربرد مينا
در صنايع دستی از سيصد سال پيش همچنان مانده است. روی مس
يا برنج، ميناكاری ـ بيشتر به رنگ آبی تيره و لاجوردی ـ می كنند، كه
گاه با طلا و نقرهكاری آميخته است. مينای هفت رنگ هم زياد است؛
اما امروزه، مينای هفت رنگ كار اصيل و قديم، كم پيدا می شود.
چينی و سفال سازی
با آمدن اسلام، كشيدن نقش موجودات زنده منع شد زيرا كه در
احكام اسلامی اين گونه نقش پردازی حكم بت سازی را دارد. نيز
عقايد اسلامی ميدان را برای شعر و هنر محدود كرد، چون از می و
مستی نهی شد. اما در روزگار صفويان، شاه عباس بزرگ بيش از
شاهان ديگر جانب هنر را گرفت و منع و نهی دينی چندان سخت
نبود و هنر ايران احيا شد.
به همت شاه اسماعيل بنيانگذار سلسله ی صفوی، (به يك حكم و)
در يك روز تقريبا" مردم سراسر ايران به شيعه تغيير مذهب دادند.
پادشاه (ساسانی) خسرو پرويز و پس از او شاه عباس بزرگ حاميان
بزرگ هنر بودند. در عهد ساسانيان خسرو پرويز صنعتگران و هنرمندان
را از چين فراخواند، و ظروف همانند طرح و كار چين زياد ساختند. اما
رفته رفته ظروفی كه نمودار ذوق و زيبایی شناسی ايرانی است در
اينجا درست كردند. نمونه ی آثار برتر ساخته شده از چينی در دوره ی
جديدتر، كوزه ی قليان و چيزهایی مانند آن است. چينی های ساخت
ايران در مقايسه با ساخته های چين هم به راستی لطيف و ظريف
است. اما ساخته هاي تقليدی سال های اخير در خور توجه و شايان
ذكر نيست.
زيارتگاه ها و آرامگاه های شاهان و مساجد كه در سراسر كشور
فراوان است با كاشی و سفال هایی كه لعاب روزگار خود را دارد زينت
شده است. رنگ مشخص عصر صفوی آبی تند ويژه ايران يا به اصطلاح
نيلی (به رنگ سنگ لاجورد) است كه در مساجد بزرگ اصفهان و
بناهای مانند آن در گوشه و كنار ايران می بينيم. اين بناها و زينتها
آثار هنر قديم ايران را به امروزيان رسانده است. اما اكنون ديگر
نمی توانند نظير اين آثار را بسازند.
ساختن نقش و نماهای عالی با سفال لعابدار هم در آن روزگار به
اوج رسيد. اما اين هم از شيوه ی نگارگری چين اثر فراوان پذيرفت
(چنان كه شيوه ی ترسيم ابر خجسته و نقش های مانند آن يكسره
سبك چينی دارد)، يا كه در تأثير شيوه ی نگارگری هند شد. اما نقش
و نماها بيشتر نماد والایی است از قهرمانان باستانی ايران كه داستان
آنها در شاهنامه ی فردوسی آمده است. در اين ميان صحنه ی ناساز
كشتن ديو سفيد هم كه به دست رستم از پا در می آيد هست. اگر
پی جوی همانندی برای نابودسازی ديو سفيد در داستانهای ژاپنی
باشيم، آن را با افسانه شوتن دوء جی مشابه می يابيم، كه قهرمان
آن مانند رستم پهلوان باستانی ايران است. (شوتن دوء جی؛ دزد يا
عيّاری در ژاپن قديم كه به هیأت ديوی می آمد و چيزهای پر بها را
می ربود.)
خط، خوشنويسی و كتاب آرایی
زيبایی زيب و زينت های ايرانی پس از غلبه ی دين محمدی به
راه های گوناگون جلوه يافت. دقت رياضی و خلاقيت ايرانی در هم
آميخت و در صنايع دستی نمود پيدا كرد. همچنان كه در چين و ژاپن،
در ايران هم خط و خوشنويسی را هنر می شناسند. اما در اينجا اثر
قلم را حتی در ساختمان ها يا در ظروف چينی و سفالی يا در
منسوجات در كار می آورند. شكسته نويسی با حروف عربی در
فارسی اثر زيبایی می سازد. هنوز هم در ری، نزديك تهران، سفال
لعابدار كهنه از دل خاك بيرون می آيد. نقش نوشته روی اين سفالها
به خط كوفی است، و كمی جديدتر آن به خط عربی. پس پيداست
كه خط نگاری روی سفال و بدل چينی در هزار و پانصد سال پيش در
روزگار ساسانيان فن و هنری بسيار پيشرفته بود.
به تشخيص اهل خبره، از ويرانه های كاخ های قديم سفال های
گوناگون بيرون آمده و اين سفالها در هر جا از گونه ای ديگر است. از
اينجا پيداست كه هنرمندان آن روزگار همه در پی خلاقيت و ابداع
شيوه ی خود بودند، نه در كار تقليد محض.
به روشنی می بينيم كه خط زيبا و خوشنويسی برای ايرانيان هنر
است، چنان كه كتابهای خطی كهنه يا مجموعه های خوشنویسی و
مرصع را در گنجينه ی اثاث خانه نگاه می دارند. كسانی (از سودجويان)
فقط تصاويری را كه برای آراستن كتاب در ميان برگ های آن است جدا
می كنند و در خارج (يا به بيگانگان) می فروشند. چنين است كه
كتابهایی كه هنرمندان برجسته ی قديم نوشته و ساختهاند رفته رفته
ناياب شده است، و امروزه اين گونه آثار را به سختی و با صرف پول
هنگفت می توان به دست آورد.
همچنان كه در خاور دور، در ايران آثار خوشنويسی قديم هم هست
كه قطعه های آن، هر چند كه پاره يا ناقص باشد، بسيار پر بها است.
امروزه هم هنرمندان خطاط و خوشنويسانی كه در خدمت دولت اند
حقوق زياد می گيرند؛ اما شمار آنان رفته رفته می كاهد و از ماشين
تحرير هم زياد استفاده می شود. خوشنويسی هم خود انواع گوناگون
دارد، چنانكه نستعليق يا شكسته، كه مشابه است با" كايشو" يا
"گيوشو" در خوشنويسی ژاپن.
همانند خط، تجليد و كتاب آرایی هم از هنرهای زيبای رايج و مشهور
است. چرم كشيده شده روی جلد يك كتاب كهنه را كه نقش و نگار
ظريف و پركار دارد، در جهان چرم و كار روسيه می شناختند، اما معلوم
شد كه به راستی ساخته ی ايران است.
نه فقط در جلد كتاب، كه در نقاشی و پرده سازی هم هنرورزی و
نقش سازی روی پوست هنوز استادانه و دل انگيز است. در اين
نقش ها و پرده دوزيها، با به هم پيوستن پوستها از رنگهای گوناگون
اثری چشم نواز پديد می آيد. جز تكه دوزی پوست، هنر آراستن و
جلوه دادن پوست يا جلد چرمين با طلا و نقره (تذهيب) هست، كه
كاری بسيار پر زحمت و وقت گير است. در گونه ای ديگر از تجلّد هنری
و كتاب آرایی هم از رنگ استفاده می كنند و به جلد، نقش برجسته
مانند سايه روشن می دهند. نيز نقش هایی مانند "ناشی جی" ژاپن
هم هست. گاه بر قاب آيينه ی كهنه هم، چنان كه در كتاب آرایی و روی
جلد كتاب، كار می شود و قاب چرمی را نقش و نگار می دهند. (ناشی
جی؛ گونه ای نقش سازی روی لاک و ظرفهای لاكی ژاپنی با
طلا و نقره به نگاره ی گلابی، و نيز طرح گلابی مانند در پارچه و
منسوج ديگر)
خوشنويسی متن و نقاشی صحنه هایی از داستانها و جلدآرایی
شاهنامه، سروده ی فردوسی، نمونه ی اعلای هنر كتاب آرایی است
كه بازمانده است. به دست آوردن و داشتن فقط بخشی از يك كتاب
كهنه ی نفيس می تواند آدم را گنجينهدار (و توانگر) كند.
با ديدن بقايای تخت جمشيد و شوش اين حقيقت را آشكار می يابيم
كه فرهنگ ايران، در سه هزار سال پيش به اوج رسيده بود. اما هنر ايران
با آن كه در اصل تجملی و زينت ساز است، گرايش بسيار به مفيد و
كارآمد بودن در زندگی نیز دارد. از اصول ثابت آن زيبایی شناسی و
گرايش به توازن و تعادل است، كه اين جوهر طبيعی ايران است. برابر
گفته ی كارشناسان، ديدگاهی كه ايران از آن به طبيعت می نگرد
پيكره سازانه و سه بعدی نيست. اين نگرش يكسره نقاش وار و در
سطح است. ايرانی نبوغی كم نظير در پرداختن نقش و نگار دارد. چنين
است كه در زمينه ی صنايع دستی اين نبوغ را در مواد و مصالح در
دسترس به كار گرفته، و با دلبستگی به نقش و حس دقيق
رنگ شناسی چيزهای سودمندی را كه مناسب زمانه و اقليم اوست
از كار درآورده و به كمال رسانده است.
در ايران امروز حتی خدمتکاران از زن و مرد حس و غريزه ی زيبایی
شناسی فراوان دارند، و در آراستن ميز و خط يادگاری نوشتن بر در و
ديوار و درخت و مانند آن، ناسازی و ناهماهنگی در كارشان نيست.
از روزگار باستان، از سه هزار پيش تا به امروز، ايرانی ملتی واحد
بوده، و كشوری كه صنايع و هنرهای دستی را تا به روزگار ما نگهداشته،
فقط ايران است. در حوزههای تمدنی مانند مصر يا آشور يا يونان، هيچ
جا هنر قومی و ملی تا امروز زنده و برجای نمانده است، در باره ی
فرهنگ مردم ساراسن هم حال چنين است. (بسياری از شرق پژوهان
و سفرنامه نويسان قديم، مثل پلانو كارپينی، روبروک Rubruk و
ماركوپولو، مسلمانان را به طور كلی (مردم) یا ساراسن (Saracens)
خواندهاند. در دايرة المعارف مصاحب هم می خوانيم كه اين نام را
يونانيان و روميان متأخر به مردم چادرنشين بيابان سوريه و عربستان،
كه مزاحم مرزهای امپراتوری روم در جانب سوريه بودند، اطلاق
میكردند؛ و سپس به همه ی عربها و در جنگهای صلیبی به همه ی
مسلمانان می گفتند.)
هنر و صنايع دستی ايران امروز تنزل كرده، گرچه برابر نظريهای اين
هم يكی از دورههای انتقالی است كه در تاريخ بارها تجربه شده است.
اما اين ملت اينك به تلاشی دوباره برخاسته است تا گذشته ی پر
افتخار را زنده كند و تند به اعتلای پيشين برسد.
مورخان هنری، بيزانس را خاستگاه عمده ی هنر باخترزمين
شناختهاند، و نيز تأييد می كنند كه هنرهای زيبای اين خاستگاه از راه
روم شرقی با هنر ايران ساسانی پيوندهای نزديك داشته است.
بدينسان ساسانيان سهم درخشانی در رساندن ذوق و زيبایی
شناسی شرقی به مغربزمين و گرفتن مايههای هنر و ذوق باختری
و آميختن آن با مايه های خاوری داشته اند.
هنر معماری
در بناهای ايرانی، از قديم، تا جای ممكن از مصالح نزديك و در
دسترس استفاده می شده است. امروزه هم در جنوب، برای خانه
سازی سنگ مانند مرمر، به كار می برند، و در شمال ساختمانهای
چوبي با بام سفالين زياد است. شيوه ی رنگ كردن ستونها، پيشانی
ديوار و زير بام و جاهای ديگر، گذاشتن بادگيرهای تهويه و خنك كننده
برای تابستان، و ديگر ويژگی های معماری هم چشمگير است. اسلوب
ساخت پنجره های سراها و بناها، كه مانند درهای كشویی كاغذپوش
ژاپنی از كف و سراسری باز می شود، و چنان تعبيه شده كه از ميان
اتاق و به راحتی از منظر حوض و باغچه و چشم انداز طبيعی بيرون لذت
ببريم، از ويژگی های معماری ايران است.
حتی در خانه های روستایی هم پنجره های بزرگ امكان می دهد
كه منظره ی بيرون را برابر چشم داشته باشند. در تهران، پايتخت ايران،
هم چوب و هم سنگ برای ساختمان سازی كم است. پس از آجر، كه
خشت پخته است، و با كشيدن ديوارهای گلی به سبك قديم ژاپن كه
از آميخته گل و كاه (كاهگل) درست می شود، خانه می سازند. فقط
در ساختن خانه های اعيان و مكان های مهم آجر و انواع سنگ به كار
می برند. در همه حال، طرح و تركيب های تزئينی در بناها، آن را
شكوهمند جلوه می دهد. به خصوص تركيب گنبد و طاقهای قوسی
زيباترين نما را می سازد. شيوه ی معماری اين طاقهای قوسی و
اجزای ديگر بنا، ميراث بيش از سه هزار سال تاريخ هنر ساختمان است.
در جایی كه بام سنگين است، با ستونهای چوبی شمع می زنند تا از
فشار به پايه و ديوارها كاسته شود؛ اما اين تركيب به هيچ روی
ناهماهنگی ايجاد نمی كند.
در ييلاق شميران، نزديك تهران، خانه ی ييلاقی ميان دره و نزدیک
رودخانه زياد ساخته اند، و ما هر تابستان يكی از آنها را اجاره
می كرديم. اين خانهها خشت و گلی است؛ اما وقتی كه قالی در آن
می گسترديم و اثاثیه را می چيديم، خانه از هنگامی كه خالی بود
بسی زيباتر می نمود و تقريبا" نمی شد آن را از خانه ی خالی كه
ديده بوديم باز شناخت. سفيران خارجی و مردم توانگر و اعيان ايران
همگی فصل تابستان را در شميران می گذرانند. نزديك اقامتگاه
ييلاقی ام خانه ی مجلل باغ فردوس بود. اينجا خانه ی ييلاقی يكی
از ديوانسالاران قديم بود، اما او به گناهی گرفتار شد و دولت اين
خانه را مصادره كرد. باغ فردوس حالا به ويرانی افتاده، اما ساختمانی
از آن به سبك رنسانس نمونه ی اروپایی است به كيفيتی كه هيچ
ناسازی و ناهماهنگی در آن نمی بينيم، و به خصوص آرايش داخلی
و كاشيكاری ديوار و زيرطاقی ها و تركيب ايوان با بناهای اروپا و امريكا
همسری دارد. معمار ايرانی كه اين بنا را طرح افكند از معماری اروپا
الگو گرفته، اما طرح غربی هيچ او را مقيد نساخته و نقشه را چنان از
كار درآورده است كه اگر معماران ساختمانهای دولتی امروزی ما اين
بنا را ببينند می خواهند از خجالت بميرند. اتصال ديوار به سقف با انحنا
و گرفتن زاويه با گچبری (به شيوه ی مقرنس كاری) انجام می شود
با خانه بندی موزون منظم مانند لانه ی زنبور عسل كه گاه با رنگ آميزی
و طلاكاری زينت می يابد.
ناگفته پيداست كه در بناهای ساخته شده از آجر، طاق قوسی و
ستونک پاطاق بيشتر كاربرد دارد، و مسلم است كه ايران هم از
معماری سومريان و تمدن بين النهرين سهمی داشت. اما شگفتی
برانگيز است كه در اين مرحله از تاريخ معماری فن طاق قوسی و
آجربندی كردن از پايين و به سقف رساندن (شيوه ی طاق گنبدی) هنوز
شناخته نبود و اين تركيب پيچيده را بی داشتن وسايل دقيق طراحی و
اندازه گيری و فقط با اسباب و ابزاری كه تقريبا" به تراز و گونيا محدود
بود از كار درآوردند. معماران ايرانی علم هنر ساختمان را نخوانده بودند،
اما باز معمار ژاپنی به پايه ی آنها نمی رسد.
در كاخ كنونی گلستان سقف و ديوار با قطعه های كوچک آيينه تزئين
شده است، به شيوه ای كه آن را آيينه كاری می خوانند و در واقع
خاتم كاری با آيينه است. اينجا را تالار برليان نام دادهاند، زيرا كه آيينه
كاری ديوار، آن چنان است كه ميليونها قطعه ی الماس تراش داده
پرتلاءلو بر ديوارها نشانده باشند. خانه های اشراف و اعيان ايران هم
چنين طرح و تزئينی دارد. چيزی كه در كاخ گلستان برايم چشمگير
نمود كاشی های كارشده بر پيشانی ديوارها است. از اين كاشی های
زيبا و درخشان هم چنان كه سفالينه های لعابدار قديم از ويژگی های
روبنای ساختمان ها در ايران بود، در حمام ساختمان سفارت و اقامتگاه
نيز كار شده است. یک تكه از اين سفالينه های لعابدار قديم چندين
هزار تومان ارزش دارد. اما تازه ساخته ی آن چندان قيمتی نيست زيرا
كه فن ساخت آن امروزه بسيار تنزل كرده است. سر در كاخ و زير طاقها
و دروازهها را همه از اين كاشی های زيبا كار می كنند. می گويند كه
فن و هنر كاشی سازی را در روزگار قديم، مانی از چين آورد. در تاريخ
جديد، شاه عباس اول، هنرمندان چينی را به اصفهان و كاشان دعوت
كرد. پيش از آن در ميانه ی سده ی سيزده ميلادی (هفتم خورشیدی)،
هولاگو خان برادر قوبيلای قاآن و سرسلسله ی ايلخانان ايران، صنعتگران
چينی را به اين سرزمين آورد. (مونگكه قاآن، قوبيلای قاآن و هولاگو خان
به ترتيب پسران اول، دوم، و چهارم تولوی خان، پسر چنگيز خان بودند.)
اين سفال لعابدار كه از تركيب هنر محلی با فن و صنعت چين پديد
آمده است امروزه هم «كاشی» يعنی ساخته ی كاشان خوانده
می شود.
اگر از نظر نظامی به روابط خارجی بينديشيم، ميان كشورهای نزديك
و پيرامون ايران اتحاد شوروی مهمترين آنهاست. اما از ديد همه سويه
كه بنگريم و بسنجيم قوه ی نظامی ايران به هيچ روی قابل مقايسه با
همسايگان قوی آن نيست. سران سياسی و نظامی ايران تقريبا"
همه شان در روسيه تحصيل كردهاند، و با اين كه از حكومت شوروی
دلخوش نيستند از آن ملاحظه دارند. البته در سراسر ايران، و به خصوص
در پايتخت، نفوذ روسيه به طور محسوس قوی است. گاهی از مرز قفقاز
خبر می رسد كه سربازان شوروی از مرز تجاوز كردهاند. در ماه آوريل
1929 میلادی (بهار 1308 خورشیدی) به هنگام انقلاب افغانستان هم
روزنامه های شوروی جنجال به راه انداختند كه قوای ايران به مرز
افغانستان تعدی كرده و غرب اين سرزمين را اشغال كرده است. وقتی
هم كه ايران درگير قيام عشاير فارس بود، تفسيرهای غيردوستانه از
سوی مسكو منتشر شد. از نظرگاه نظامی، ميانه ی دو كشور به هيچ
روی آرام نيست.
اين واقعيت كه انگليس در جنوب ايران منافع عمده دارد چشمگير
است، و به خصوص چون عراق و هند با ايران همسايه اند بريتانيا به
وضع نظامی ايران بسيار حساس است. اين شايعه كه آشوب و
شورشها در ايالت فارس و جاهای ديگر به تحريك انگليسی ها است
هميشه هست، و بی پايه و مايه هم نيست. به ملاحظه و مصلحت
نظامی، ايران اكنون تمايل دارد كه نفوذ انگليس را ريشه كن كند؛ و با
اين كه از هر كشور خارجی، اهل فن استخدام می كند، كارشناس
انگليسی (در برنامه های عمرانی) هيچ ندارد. به تازگی برابر موافقنامه
انگليس و عراق قرار شده است كه بريتانيا پايگاه هوایی خود را در خاك
عراق نگهدارد. ايران اين قرار و مدار را با سردی و ناخشنودی می نگرد.
نيز ايرانيان لزوما" با جنبش استقلال طلبی هند همدردی دارند.
در ماه ژوئن 1931 میلادی (تابستان 1310 خورشیدی) كه مسئله ی
مرزی ميان ايران و تركيه - كه كشدار شده بود - سرانجام داشت به
توافق می انجاميد، به ناگاه قيام كردهای تركيه پيش آمد. چون خط
مرزی اين دو كشور از ميان كوه آرارات می گذرد، برای دنبال و سركوب
كردن كردهای شورشی لازم آمد كه قوای تركيه وارد خاك ايران بشوند.
تركيه با توجه به نارسایی قوه ی نظامی ايران، پيشنهاد كرد كه در
اين كار به اتفاق وارد عمل بشوند، و چون ايران با اين خواست مخالفت
نشان داد به يكباره مناسبات دو كشور بسيار متشنج شد. دو دولت
هيأت هایی برای مذاكره تشكيل دادند تا موضوع را بررسی و مسئله را
حل بكنند. به هر روی، ايران در روابط مرزی با تركيه و شوروی از نظر
نظامی وضع دشواری دارد، و درگير مسائلی است كه برآمدن با آن تدبير
و تلاش فراوان می خواهد.
روابط ايران با افغانها، با اين كه اين دو ملت تقريبا" از يك نژادند، خوب
نيست و ايران احساس خوشايند نسبت به افغان ندارد. ايران با نهضت
تجددگرایی افغانستان به ابتكار امان اله خان، جانبداری نشان داد؛ اما
با پيشامد انقلاب در افغانستان و قيام و شورش عشاير در ايران، با
مرزهایی كه بوميان آسان می توانند از آن آمد و شد كنند، ميان دو
كشور تيرگی افتاد. در جريان آشوب در افغانستان یکباره شايع شد كه
سربازان ايرانی از مرز گذشته و هرات را گرفته اند، و بيم درگيری نظامی
ميرفت. اما با آرام شدن اوضاع در افغانستان، روابط دو كشور به حال
عادی برگشت. در اصل، افغانستان از نظر نظامی از ايران ملاحظه دارد
و با اين مملكت همسايه كه هم قوه و هماوردش نيست مسئله و معما
زياد دارد، و با بيم و احتياط به او می نگرد.
قشون ایران
نيروی لشكری ايران برابر اصلاحات نظـام سربـازگيـری از دوره ی
وزارت جنگ رضاشاه، با وضع قانون خدمت عمومی اجباری در سال
1925 بر پايه ای استوار بنياد شد. (گلشائیان می گوید: قانون نظام
اجباری (وظيفه) در 16 خرداد سال 1304 تصويب شده ولی اجرای
آن تا اواخر سال 1306 به تأخير افتاده بود.)
ايجاد اين ارتش و تسليحات جديد در اين كشور، البته كاری بزرگ
و بی سابقه و كمال مطلوب است، و نتايج چشمگير از آن انتظار
می رود. اما اين قانون هنوز به طور كامل به اجرا در نيامده است، چون
در ولايات ايل ها و مردم چادرنشين و اهل كوچ هستند و نسبت به
احضار مردان جوان به خدمت نظام در سراسر كشور نگرانی و
بی قراری نشان دادهاند. به تازگی هم قانون ثبت احوال اعلام شد، اما
مدتها خواهد كشيد كه اين قانون (و خدمت وظيفه) به طور سراسری
و يكسان در كشور اجرا بشود. (قانون سجل احوال در 14 خرداد 1304
تصويب شد.) قانون نظام وظيفه مردانی را كه به بيست و يك سالگی
رسيدهاند به خدمت سربازی فرا می خواند، كه دوره زير پرچم آن دو
سال و دوره ذخيره و احتياط هفده سال است.
استثنای معافيت از خدمت و تعويق در آن هم پيش بينی شده است،
و از اين نمونه است، تعويق يا تأخير در خدمت جوان هایی كه سرگرم
تحصيل اند.
امروزه ايران كاملا" زير حكومت استبدادی لشكری است، حال آن كه
وجود مجلس، نمود نظام (به ظاهر) پارلمانی است. اما قدرت مجلس،
رفته رفته می كاهد و به اقتدار دستگاه های لشكری افزوده می شود.
در باره ی همه ی امور نظامی و افراد قشون، پادشاه رأسا" تصميم
می گيرد، و هم او فرمانده ی كل قوا است. شاه خودش نظامی است
و رياست واقعی ستاد ارتش را هم دارد. در نتيجه ی اين وضع، نظاميان
در جامعه امتياز و موقع برتر دارند؛ چنان كه قانون ماليات بر درآمد كه به
تازگی و برای نخستين بار در ايران وضع شد، انواع ماليات ها را با ضريب
تصاعدی پيش بينی كرده است، اما نظاميان از همه ی اين ماليات ها
معاف شناخته می شوند. نيز فرماندهان لشكری كه از وابستگان و
معتمدان پادشاه اند مقام های مهم مملكت را از هر گونه احراز
میكنند، و امروزه بر سياست داخلی و امور كشوری ايران هم تا
اندازهای حكومت دارند.
اكنون قشون ايران حفظ امنيت داخلی را به زحمت تأمين می كند.
اما در بيابان ها و كوهستان های نواحی مرزی نزديك به سه ميليون
چادرنشين هستند و خان ها و رؤسای اين قبايل از گذشته، همچون
فرمانده ی نظامی و فرمانروای محلی ايالتی در چين، مردان رزمنده
خود را داشتند و مطيع فرمان حكومت مركزی نبوده و زير بار باج و
خراج (ماليات) نمی رفتهاند، و در جای حكمران مستقل در ناحيه و
شهر حوزه ی اقتدار خود مسلط و صاحب نفوذ بودهاند. اما پس از
حكومت يافتن سلسله تازه (پهلوی)، خان های قبايل به تدريج در
حيطه ی قدرت سياسی مركز در می آيند و در نتيجه،پيوسته ناراضی
و شاكی بودهاند و با اين سلسله دشمنی می ورزند. در اين وضع،
جلوگیری از سركشی و قيام آنها برای قشون ايران كار بسيار دشواری
است، به خصوص كه افراد اين قبايل بيش از سربازان قوای دولتی،
كه بيشتر از اهالی آبادی ها و شهرها هستند، با وضع و موقع محل
و كوره راه ها و كوهستان ها آشنایی دارند و (در عمليات حمله و گريز)
به آسانی پديد می آيند و باز پنهان می شوند و همه، مردانی ورزيده
و خوش بنيه اند و در تيراندازی چابک دست؛ پس برای قوای دولتی
حريفی بسيار سرسخت اند. با اين همه،از آغاز حكومت يافتن پادشاه
كنونی، داشتن اسلحه به تدريج سخت قدغن شد، و در نتيجه قبايل
هم رفته رفته مضيقه ی اسلحه و مهمات پيدا كردند، و انجام وظيفه
و پيشرفت كار قوای دولتی آسان تر شده است.
پس از برنشستن پهلوی، قشون كشی و عمليات عمده ی نظامی
حدود پنج بار بوده، همه برای سركوبی قبايل محلی، و هر بار تقريبا"
با موفقيت به انجام رسيده است. (به احتمال، اشاره است به طغيان
اسماعيل آقا سميتقو در آذربايجان، شورش شيخ خزعل در خوزستان،
شورش تركمن ها در تركمن صحرا و خلع سلاح آنها، غائله ی جنوب
توسط انگليسی ها و قيام عشاير جنوب)
در پی هر يك از اين درگيری ها، اسلحه ی قبايل مصادره شد تا بار
ديگر به مقاومت برنخيزند، و در عين حال در پارهای موارد تدبير متفرق
ساختن قبيله های سرسخت و نافرمان با كوچاندن آنها به جاهای
گوناگون برای جلوگيری از تجمع دوباره شان به كار گرفته شد. برای
نمونه در سال 1930 طوايف لر را كه در لرستان متمركز بودند به مركز
ايران كوچ دادند و هزاران تن از آنها را پراكنده ساختند. اين طوايف لر،
شرّ و لجوج بودند و ساليان دراز با كارهای خود حكومت مركزی را به
تنگ آورده بودند. گاهی نيز رؤسای قبايل و طوايفی كه سركوب
می شدند در جای گروگان در تهران توقيف و زير نظر بودند. بعضی از
سران قبايل درجه يك ايران هم اعدام شدند، چنان كه در ماه هفتم
سال 1931 میلادی در باره ی كسی مانند سميتقو كه رییس بزرگ
طوايف و سواران كرد نزديك شمال قفقاز بود، اين تدبير در كار آمد.
هر چند كه اين كارها بر نفرت قبايل از دولت می افزود. (مهديقلی
هدايت در خاطرات و خطرات نوشته است: «در بهار 1301 دست به
خلع اسلحه ايلات گذاردهاند. مُقدم، دفع شر اسماعيل آقا شكاك
است. نظاميان موفق شدند چهريق را از تصرف اسماعيل آقا درآورند.
خودش به خاك تركيه فرار كرد.
تعقيب اسماعيل آقا سميتقو كه كانون فساد اكراد است ادامه یافت
و خلع اسلحه از اصول مهمه ی برنامه است، چه در شمال چه در
جنوب.
در اسفند 1307 ايلات نزديكتر به مركز: بختياری، قشقایی و
شاهسون، تا درجه ای تحت تمكين در آمدهاند. عربستان (خوزستان)
هم پس از كوتاه شدن دست خزعل كه در تحت حمايت پادشاه
انگليس در تهران است تابع وزارت داخله است. تصفيه ی بلوچستان
در جريان است. «دوست محمد خان» كه سركشی می كرد و به
تهران آمده تحت نظر بود موفق به فرار شد در ثانی به بند افتاد و از
بند حيات جست ... در اين اوقات اسمعيل آقا هم كه فتنه ی آذربايجان
بود و به تركيه فرار كرده بود، تأمين خواسته، برگشته به تير غيب
مقتول شد.)
كشيده شدن راه های شوسه و راه آهن كه جابه جا شدن قوای
نظامی را آسان و سريع تر كرده، به نيروهای دولتی قدرت مقابله ی
بيشتر داده است. يکی از اين راه ها، جادهای است ميان دزفول و
خرمآباد كه ساختمان آن به تازگی به انجام رسيد. اين جاده از ميان
لرستان می گذرد و می تواند نفربرها و وسايل نقليه ی نظامی را به
سهولت و سرعت جابجا كند. خط آهن ميان دزفول و بندر شاپور (كه
پيشتر خورموسی نام داشت) هم، كه بخشی است از راه آهن
سراسری شمال به جنوب ايران، كشيده شده، پس سركوب كردن
ايلات جنوب آسان تر شده است. (در شهريور 1314 به موجب
تصويبنامه ی هيئت وزيران نام خورموسی به بندر شاپور بدل گرديد و
ابتدای راه آهن سراسری ايران در جنوب و از بزرگ ترين بنادر خليج
فارس است.)
اما ايلات در نواحی كوهستانی زندگی می كنند و اين نواحی
مسّاحی و نقشه برداری نشده است و نقشه دقيق آن در دست
نيست. نفربرها و ناقل های نظامی نمی توانند از بيشتر اين
كوهستان ها بگذرند، و ارتش منظم در عمليات خود در اين جا با
دشواری های گوناگون روبه رو است، زيرا كه افراد آن با اين نواحی
سخت گذر آشنایی و عادت ندارند. پس سركوبی قبايل شورشی
كاری دشوار است. از اين رو تربيت قوای نظامی و آموزش عمليات
كوهستانی و تعليم سوار نظام اهميت نخستين دارد.
تعليم افراد در سرباز خانه ها و آموزش نظری افسران با جدیت و
حرارت دنبال شده، اما آموزش عملياتی پيشرفت چندانی نداشته و
قشون به مانور نظامی در مقياس وسيع نپرداخته است. با نبودن
رسته های تخصصی مهندسی و فنی در قشون، كه لشكر را
پشتيبانی كند، سركوب كردن قاطع ايلات نافرمان، كاری بسيار دشوار
است. قبايل شورشی جاده های كشيده شده را به زودی تخريب و راه
انتقال نيرو و اسلحه را قطع می كنند. ضرورت شتاب در سازمان دادن
مهندسی ارتش و كارآ كردن آن احساس می شود. نيز، تشكيلات
پزشكی و بيمارستان نظامی و گروه های امدادی بسيار نارسا، و
تجهيزات رسته ی موتوری قشون، خيلی ناقص است.
هر بار در عملياتی كه پيش می آيد ماشين نفربر و ديگر وسايل حمل
و نقل موتوری را از مردم می گيرند، و كار را موقتا" چاره می كنند.
علت فراوان پيش آمدن اختلال حمل و نقل بار و مهمات در لرستان
همين است.
در سال 1932 (1311 خورشیدی) شمار افراد زير پرچم ارتش، نزديك
سی و هشت هزار بود. پادگان ها و لشكرهای عمده در سه شهر
تهران، تبريز و مشهد مستقر است، و آنكه در تهران است مهم تر از
همه، و زير فرمان مستقيم وزارت جنگ است.
در لرستان پنج لشكر و تيپ صحرایی مستقر شده و مركز آن در
خرم آباد است.
ارتش ايران حدود سی هواپيمای نظامی دارد كه، تا آنجا كه
می دانيم، در اين ميان فقط ده هواپيما برای عمليات نظامی كارآیی
دارد. همه ی اين هواپيماها روسی است. تا دو سه سال پيش شركت
هواپيمایی يونكرس آلمان، امتياز انحصاری هواپيمایی كشوری ايران را
داشت، و نيز متعهد شده بود كه مدرسه ی هواپيمایی در تهران
تأسيس بكند. اما شركت مركزی يونكرس در آلمان ورشكست شد و
اين مدرسه با اجرای طرح ديگری بيناد گرفت. (حسين محبوبی
اردكانی در تاریخ موسسات تمدنی ایران نوشته است: «در سال 1301
فرمان تشكيل دفتر هواپيمایی در ستاد ارتش صادر شد. پس از آن يك
فروند هواپيما از نوع يونكرس كه ساخت آلمان بود خريداری شد. در
خرداد 1303 نيز فرمان تشكيل هواپيمایی نظامی صادر شد. در سال
1305 ايران هفت فروند هواپيما از فرانسه و پنج فروند از روسيه خريداری
كرد ... ولی از اين دوازده هواپيما فقط دو هواپيما يكی از فرانسه و يكی
از روسيه سالم به تهران رسيد ... در مهرماه 1310 برای اولين بار
آموزشگاه خلبانی ايران در مهرآباد و آموزشگاه فنی هواپيمایی در
دوشان تپه تأسيس گرديد ... در سال 1312 با رسيدن هواپيماهایی كه
به انگلستان سفارش داده شده بود، اولين هنگ منظم نيروی هوایی
با سه گردان پروازی و يك قسمت فنی در قلعه مرغی تشكيل شد.»)
دولت در حراست محله ها و خيابان ها كوشش دارد، سربازانی را
كه دوره ی آموزش خدمت زير پرچم را گذراندهاند به پاسداری مكانهای
عمومی و كوی و خيابان بگمارد. با اين همه، از بنادر جنوب تا مركز ايران
مسافتی بسيار دور است، و بار و اثاثی كه در اين راه طولانی حمل
می كنند گاه به ناگزير دزديده يا گم می شود. بودجه ی قشون هر چه
باشد و به هر كيفيت، بسته به رأی پادشاه است، مجلس چارهای جز
تصويب بودجه پيشنهاد شده برای نظام ندارد. حق امتياز و درآمد ايران
از نفت كه شركت انگليسی می پردازد و در لندن نگهداری می شود
اكنون به معادل چند ده ميليون ين (ژاپن) می رسد، اما با اين كه به
ظاهر گفته می شود اين دارایی پشتوانه ی پول ايران - كه به ذخاير
طلا تكيه دارد - می باشد، چنين پيداست كه مقام های نظامی
همچنان آزادانه اين ذخيره را به مصارف كار خود می رسانند. برای
نمونه، در ماه مارس سال 1930 (اسفند 1308- فروردين 1309) مهمات
جنگی به ارزش يك ميليون ليره ی انگليس از كارخانه اسلحه سازی
براون اشكودا، چك و اسلواكی، خريدند. اين وسايل شامل تفنگ و
دارو و گلوله و مهمات جنگی ديگر بود. با اين تفنگ ها، پياده نظام را
مجهز می كنند. برای تهيه ی مسلسل های تازه و تكميل ساختمان
پادگانها و استحكامات كوهستانی هم هزينه می شود، و اين همه از
محل ذخيره ی ارزی ياد شده است.
در تهران قورخانه وسيع و فعال هست، و باز در جایی قريب 40
كيلومتری جنوب شرق اينجا يك كارخانه ی ساخت تفنگ سبك و مواد
منفجره بنياد كردهاند. اين تأسيسات مهمات سازی همه نسبتا" وسيع
است و با كمك كارشناسان آلمانی می گردد.
هنر ایران
قالی ايرانی از قديمترين صنايع و هنرهای اين سرزمين است و
ديرينه ی آن به روزگار كهن می رسد. به گفته ی محققان، شيوه ی
بافت و رنگ آميزی و ديگر ويژگی های قالی ايرانی از پنج هزار سال
پيش تا امروز چندان دگرگون نشده است. اما از آنجا كه فرش امروزه
در تأثير تعاليم دين محمدی واقع شده، طرح و نقشه ی آن تغيير يافته
است. با اين همه، چنان كه در مبحث معرفی تعاليم اسلام ياد كردم،
بايد ميان دو گونه طرح (به تناسب تأثير عقيدتی در آن) تفاوت بگذاريم:
يكی طرحی كه خاص نواحی و بافتدگان شيعه است، كه نقش هایی
مانند حيوان و درختان، گل و گياه، نقش اسلیمی، نقش پيچان و
گردابنما، و خطهای درهم و متقاطع دارد؛ و ديگر نقش های هندسی
مرسوم سنيان، با پيوند و تركيب زاويه و خط و مكعب و هشت گوشه و
نماهای هندسی ديگر. قالی بافته ی تركمان ها كه در اروپا و امريكا
خواهان بسيار دارد نمودار گونه دوم است.
مشهورترين نقش قديم ايرانی در قالی «درخت زندگی» و «فردوس»
است. برابر يك نظريه ی افسانه مانند، اين طرح يادگار روزگار ساسانيان
است و آوازه ی آن در همان ايام به غرب اروپا هم رسيده بود. گفتهاند
كه هنگامی كه سعد (وقّاص) عرب از بغداد آمد و پايتخت شاه خسرو
را گرفت، از غنايمی كه به چنگ آورد فرشی بود ابريشمين و به طول
بيش از شصت متر با طرحی از نمونه ی ساسانی، كه جويبار روانی
را نشان می داد. در اين قالی، زمين با زمينه ی زربفت، برگ ها با
ابريشم و گل های گوناگون با جواهر نشانده بر زر و سيم نموده شده
بود. نيز چند قالی كهن با يك نمونه نقش و طرح كه تا به امروز بازمانده
به تحقيق رسيده كه به سفارش يا برای شاه عباس بافته شده بوده
است.
از روزگار قديم ساختن طرايف برای پادشاه يا صدر اعظم با طرح و
نقش خاص به يك نمونه منحصر می شد، و ساختن مشابه و نظاير آن
هرگز مجاز نبود. امروزه هم در ميان قالی هایی كه آن را شاهكار و
عتيقه ی چشم گير می گويند، تقريبا" نميتوان دو قطعه همانند پيدا
كرد. از اين رو در اين روزگار اين نمونهها از پايه ی صنايع دستی فراتر
رفته و در زمره ی آثار نفيس هنری به شمار است. در مقايسه آثار
هنری می بينيم كه چون هنرمندان آن روزگار جدیت، دقت و ظرافت
در كار داشتند، قالی بافته ی آنها از آثار ممتاز هنری است.
در قالی نقش بهشت شاه عباسی، كه از ابريشم بافته شده است،
جویی پهن و پر آب (در ميان سبزه و گل) روان است و جويباری آن را
قطع می كند، و بدين سان اين نقش به چهار بخش جدا می شود. در
ميان نما، سرایی كوچك ديده می شود. در چشمهسار چهار پرنده كه
نمایی آميخته از لک لک و طاووس دارند آب تنی می كنند، و در ميان
درختان سرو و صنوبر، درختان ميوه اينجا و آنجا شكوفه كرده است.
پرندگان افسانه ای به هم نوك می سايند. گل های لاله، كه در حاشيه
كار شده، به جويبار سايه انداخته است؛ و نيز درختان در بيشه انبوه
(در ژاپنی «شين زان»، به معنی كوهسار پر درخت ترسناك؛ بيشه ی
انبوه كوهستانی كه كسی یارای رفتن به آنجا را ندارد.) و در گوشه و
كنار سبزه زار و كوی و گذرهای پهن و باريك ميان آن، نقشه ی قالی را
پر می كند.
يك قالی قديم ايرانی كه انگلستان به داشتن آن در گنجينه ی ملی
خود می بالد، در موزه ی ويكتوريا و آلبرت (Victoria Albert)،شاهكاری
است كه از يكی از اماكن مهم ايالت آذربايجان، از مقبره ی شيخ صفی
در اردبيل، آمده است. اين قالی در عصر شاه طهماسب (اول) صفوی
(حدود سال 1540 میلادی) بافته شده، و خوب پيداست كه نقش و
نگار ابری خاوری اين قالی از چين اثر پذيرفته است، و می گويند كه
نمونه ی عالی ترين فن بافت و طرح قالی ايرانی است.
از ويژگی های قالی ايران اين است كه نما و نقشه ی آن به تناسب
روستا يا قوميت بافنده اش فرق دارد. كسی كه تا اندازه ای با اين
نقش ها آشنا باشد، می تواند به يك نظر دريابد كه آن قالی محصول
كجا است. نقش و نگار گلها و پرندگان ظريف و زيبا در بافته های
كرمان، يا رنگ آميزی شاد و دل انگيز قالی تركمان و ويژگی هایی از
اين دست، نمودار جای بافت قالی است. در هر كدام از نواحی ايران،
رنگ زمينه ی قالی اصالت خود را دارد، و تقليد از جای ديگر نيست.
از كردستان در غرب تا خراسان در شرق ايران، بافته ی هر جا، ويژگی
و امتياز خود را نشان می دهد. قالی ايرانی چون سراسر دستبافت
است، در هر خط و نقشه و طرح آن و در عناصر و موادش كمی
ناهمواری يا يكدست نبودن پيداست. قالی اثری نيست كه آن را با
گونیا و خط كش بسنجند. در توضيح و توجيه اين ناهمواری و كاستی
می گويند كه اين حاصل طبيعی خطای باصره است، و نيز اجتناب
دانسته و فهميده از تقليد و شبيه سازی در رنگ و طرح آن. هم برای
دور كردن چشم بد، اندكی نقص و ناسازی در كار می گذارند!
اجزای نقشه ی قالی، حيوان ها و درخت و گل و گياه آن، هر یک
حالت نمادين و معنی خود را دارد. قالی ايران به اندازه های گوناگون
بافته می شود، و نام آن به تناسب كاربردش فرق می كند. قالی
معمولی را «فرش» می گويند. فرش ديگر «نمد» است كه زيراندازی
است به پهنای يك نازبالش كوچک، كه آن را هنگام نماز خواندن بر
زمين می گسترند و در سجده، پيشانی را به آن می رسانند.
«ساروق» و گليم در اندازه، كمی از نمد بزرگ تر است، و آن را به
انگليسی rag می گويند. روش بافتن قالی ها يكسان است. نخ را
می ريسند (پود)، و به دار می كشند؛ و چون نقش قالی قرينه است
بافتن آن را از ميان شروع می كنند و به طرف كنار قالی يا دار می روند.
رنگ قالی، گياهی و طبيعی است و (پشم را) با رنگ نباتی با دست
رنگ می كنند، پس آفتاب هم كه بخورد رنگ نمی بازد و باد و باران
هم رنگ آن را نمی برد، و با گذشت ساليان پيوسته بر جلای آن افزوده
و گرانبهاتر می شود. چنين است كه ارزش قالی خوب با كهنگی اش
نسبت مستقيم دارد. پس از پيدا شدن رنگ های صنعتی، به كار
رفتن آن (در رنگ آميزی پشم) يك چند شهرت و ارزش قالی ايران را
تنزل داد. اما پس از برنشستن پادشاه كنونی در بازرسی كيفيت قالی
سختگيری شد، و اگر رنگ صنعتی در آن به كار رفته باشد از صدورش
جلوگيری می كند. سازندهها هم می كوشند تا در قالی به روش قديم
از رنگ گياهی استفاده كنند.
قالی را بيشتر در كارگاه های كوچک خانگی می بافند. برای بافتن هر
قالی، چهار يا پنج كودک و نوجوان را پای دار قالی به كار وا می دارند.
یک سربافنده كنار آنها می نشيند و راهنمایی شان می كند. دقت
می شود كه هر بند انگشت از كار دستكم چهل و چهار يا چهل و پنج
گره داشته باشد. اين است كه به سر رساندن كار بافتن يك قالی ده
ذرعی بيش از یک سال می كشد. پس می توان دريافت كه چرا
قالی اين اندازه گران است. (ذرع؛ واحد طول قدیمی، تقریبا" برابر یک
متر امروزی)
اين روزها بازآفرينی مشابه شاهكارهای قديم قالی كم تر به توفيق
می انجامد. از سویی هم بهره كشی از نيروی كار خردسالان با
دستمزد بسيار نازل ده تا پنجاه "سن" در روز، قابل تأمل است. اما
از آنجا كه سطح زندگی عامه پايين است، هنوز مردم به اين گونه
مسائل اجتماعی توجه ندارند، خاصه كه در ايلات، قاليبافی كار جنبی
آنها است و برای روستانشينان وسيله ی كسب درآمد اضافی ناچيز و
كمك به معاش فقيرانه ی آنها. (سن؛ واحد قديم پول ژاپن، که هر صد
تای آن یک ین بود.)
امروزه در شهرهای بزرگ مانند اصفهان و كرمان بيش از پيش در
كارگاه های وسيع و به روش جديد قالی می بافند، و ديگر قالی ها
همچنان كه در قديم، محصول فرعی مردم روستانشين است.
به تازگی آلمانی ها و ديگران دستگاه های ماشينی برای بافتن
فرش شبيه قالی ايرانی ساخته اند. اما تفاوت اين فرش های ماشينی
با قالی دستباف ايرانی مانند اختلاف آهنگ نواخته شده با پيانو و پيانولا
است، و به راستی به هيچ روی با هم قابل مقايسه نيست.
(Pianola مانند پيانوی الكترونيكی امروز، نوعی پيانوی خودكار بود كه
در سالهای دهه 1920 رواج داشت، اما با رونق گرفتن گرامافون و
صفحه ی موسيقی، بازار آن از گرمی افتاد.)
مانی و دین او
آيين عمدهای را كه پس از تعاليم زرتشت در ايران ظهور كرد،دين مانی
دانستهاند. اين آيين را در زبان های ديگر به چند نام می خوانند.
(Manes /Manichaeus /Manichaeism /Manichaen) كسانی می گويند
كه رسم «فوتومانی» در عصر خدايان (اساطيری) در ژاپن، از اين آيين و
نام آن برآمده است. (Futomani، گونهای راه پيشگویی در ژاپن باستان،
با در آتش نهادن تيغه ی استخوان كتف گوزن نری كه پيش تر خط و
نشان هایی بر آن ترسيم شده بود. به تناسب نما و نگاره ی تركيدن
اين استخوان در آتش، خوب يا بد برآمدن فال دانسته می شد.)
مانی پيامبر (215 تا 276 میلادی) در سده ی سوم ميلادی
می زيست، و در اوايل روزگار پادشاهی شاپور اول ساسانی (كه در
سال 242 يا 243 برنشست) نام و آوازه يافت و در دربار نفوذ پيدا كرد،
اما پس از چندی شاپور با او بی مهر شد و او را راند، و مانی به هند
و تبت و چين رفت و آيين خود را در اين سرزمين ها تبليغ كرد.
مانی در سال 272 ميلادی (پس از درگذشتن شاپور) به ايران
بازگشت و هرمزد جانشين شاپور وی را گرامی داشت. از آن پس، مانی
آيين خود را بيشتر ميان مسيحيان بين النهرين تبليغ و ترويج می كرد،
و اصول و تعاليم مانوی كه او بنياد نهاده بود به زودی پيروان بسيار يافت.
آيين مانوی تلفيقی از عقايد زرتشتی و عيسوی (و بودایی و يونانی)
است، و اصول عقايد آن همانا تركيب عالم از دو عنصر و سفارش به
پرهيز از لذات دنيوی است. مانی با اين انديشه كه جهان درگير مبارزه ی
نيكی و بدی است كه به پيروزی نهایی نيكی می انجامد، ميانه ای
نداشت؛ و بر آن بود كه بنياد عالم بر خوبی و بدی هر دو است و عالم
از دو عنصر روشنی و تاريكی پيدا آمده، اما آرزو و اميد اين است كه
سرانجام روشنی از تاريكی جدا شود و جهان روی آرامش ببيند. مانی
(چون وظيفه ی انسان را تهذيب نفس می دانست تا تاريكی را از خود
دور سازد، پس) لذات دنيا مانند ازدواج را برای معتقدان نمی پذيرفت،
و گفت كه تكثير مردم منشاء بدی است.
پس از شاپور، هرمز پادشاه شد و او پس از چند ماهی درگذشت و
برادرش، بهرام اول (274 تا 277 میلادی) با مانی سخت دشمن بود و
سرانجام مانی را به اتهام الحاد از ميان برداشت. پوست تن او را كندند
و با كاه انباشتند و بر دروازه ی زندان شهر گندی شاپور (شهری كه شاه
شاپور نزديك كازرون در ايران بنياد كرد، و امروزه ديگر برجای نيست) به
نمايش گذاشتند. هنوز هم در آن سرزمين جایی كه «دروازه ی مانی»
خوانده می شود مانده است.
اين شيوه اعدام (كشتن و كاه در پوست كردن و به دار آويختن) را
گويا درباره ی والرين، امپراتور روم هم كه اسير لشكر ايران شده بود
به كار بردند.
آيين مانی با كشته شدن بنيادگر آن از ميان نرفت، و در گذر چندين
قرن در عالم پراكنده شد و تا بابِل و روم و فرنگ هم گسترش يافت. از
سوی شرق نيز در سمرقند و آسيای ميانه، چين و تبت منتشر شد.
در اسناد يافته شده در حفاری خاك ايالت شينچو در چين شواهدی
هست در اثبات منتشر شدن اين آيين در اينجا. اگوستین مقدس،
پيش از پذيرفتن دين مسيح، چند سالی پيرو آيين مانی بود.
(Saint Augustin كه در سال های 350 تا 430 میلادی می زيست.
پس از جوانی پرحادثه ای که داشت، بر اثر موعظه ی سنت آمبروآز
Saint Ambroise هدايت شد و از مشهورترين آباء كليسای لاتينی
گرديد. آثار عمده ی او عبارت اند از: شهر خدا و اعترافات؛ آگوستین،
حكيم الهی، فيلسوف، و عالم اخلاقی بود، و می كوشيد كه نحله ی
افلاطونی را با معتقدات مسيحی و عقل را با ايمان موافق سازد.)
مسيحيت و اسلام از مانويت اثر پذيرفت، اما امروزه خود اين آيين ديگر
پيروانی ندارد.
آیین های دیگر
مدارا و تساهل با پيروان آيين يهود و دين مسيح در اين نواحی (ايران
و پيرامون آن) مرسوم است. يهودی در ايران به خصوص در ميان عتيقه
فروشان بسيار است. كلدانيان يا ارامنه ی مسيحی هم هستند. كسانی
از اينان دنباله روی مذاهب كاتوليك رومی، و شماری از آنها پيرو مسيحيت
يونانی (ارتدوكس) و عدهای اهل ديگر مذاهب عيسوی مطلوب خود
هستند. اين مطالب را كه خواننده می داند باز برای تاكيد ياد كردم.
بيرون از اين دينها، فرقه ی بهایی است. اين آيين را در ميانه ی سده
نوزده، فرزند خانواده ی بازرگانی از شيراز به نام «بهاء» بنياد كرد. او
هنگامی كه فقط بيست و پنج سال داشت مدعی شد كه از سوی
خداوند به او وحی شده است، و خود را پيامبر خواند و در همه ی
زندگی اش دچار آزار و محنت بود. اين آيين نوساخته امروز در دنيا منتشر
شده و تبليغ گسترده می شود و همه جا پيروانی يافته است؛ اما در
خاستگاهش، ايران، چندان شكوفا نيست، و گمان دارم كه گروندگانش
پنهانی به آيين و آداب خود رفتار می كنند. اما در واقع مؤسسه های
آموزشی، مانند مدرسه ی متوسط، كه معمرين بهایی بنياد كردهاند،
هست. پيداست كه بهائيت آیینی شكوفا نيست، اما نفوذ بسيار دارد.
پادشاه كنونی ايران بر اين خواست و اراده است كه در ايران، مانند
تركيه، تفكيك دين از دولت را تحقق بخشد و روحانيون را از سياست
دور بكند. اما امروزه هم آخوندها در روستاها مكتب دارند و آموزش
مقدماتی به اطفال می دهند. بر سنگفرش مسجد می نشينند و به
بچهها قرآن خواندن و شيوه ی كتابت می آموزند.
چنانكه پيش تر ياد شد، پس از نهضت تجدّد در افغانستان، كشور
دوست و همسايه ی ايران، شيوه های افراطی اروپایی كه امان الله
خان پادشاه افغانستان فراآورده بود با مخالفت روحانيون روبرو شد.
سرانجام هم او را سرنگون ساختند و نظامات تازه او را برانداختند.
رضاشاه از اين پيشامد درس عبرتی گرفت و انديشه كرد، و از شتاب
خود در تجدد كاست. قدرت روحانيان از نظر اجتماعی و نيز سياسی
بسيار زياد است. مجتهدهای مقيم كربلا و نجف هم، كه در بيرون
مرزهای ايران است، چون اينجا اماكن مقدس شيعه است قدرت رهبری
دينی دارند؛ چنانكه در لازم بودن حجاب برای خانم ها و در امور ديگر
رأی می دهند. پس چون هنوز هم روحانيان متعصب لباس اروپایی را
قطعا" رد می كنند، اين رسوم خاص ايران (یعنی چادر و حجاب) به
آسانی منسوخ نخواهد شد. (در خاطرات و خطرات مهديقلی هدايت،
مخبرالسلطنه، در اين باره می خوانيم: «پادشاه افغانستان، امان الله
خان به تقليد كمال پاشا دست به تجدد اروپایی زده است آن هم آنچه
به سليقه ی اراذل و دورهگردان بلوار پسنديده است و به مراحل دور
از اموری كه مايه ی ترقی قوم است. برای خودنمایی كه منم كه كلاه
خود را عوض كردهام، در اروپا چرخی زده حال از راه ايران به وطن خود
مراجعت می كند. در 19 خرداد 1307 وارد ايران شد ... در مراجعت به
افغانستان مردم بر سر تغيير كفش و كلاه و كج كردن راه بدو شوريدند.)
قدرت و جايگاه روحانيان در ایران از اين نمونه پيداست كه در مراسم
گشايش دوره ی تازه ی مجلس، در دست راست جايگاه نخست وزيران
پيشين، اميران ارتش و ديگر مقامها به صف ايستادهاند، و در سوی ديگر
و روبروی آنها در دست چپ جايگاه چهرههای مهم طبقه ی روحانی در
لباس خاص خود نشستهاند و همه منتظر آمدن شاه هستند. اين صحنه
برای نمودن وضع ايران امروز بس گويا است. البته از تسلط و نفوذ
روحانيان بر فكر و دل مردم كمكم كاسته می شود، اما (معاصران هنوز)
به ياد دارند كه پيش از برنشستن پادشاه كنونی، اهل منبر با شور و
حرارت تبليغ می كردند و مردم را برمی انگيختند، و در نتيجه روابط
خارجی و امور ديگر ايران سخت آسيب ديد. در تاريخ معاصر ايران كار یک
سرمايه دار خارجی كه امتياز انحصار تنباكو را به چنگ آورده بود به علت
تبليغ و مخالفت روحانيان به شكست انجاميد. ايرانيها از زن و مرد
استعمال دخانيات را دوست دارند، اما روحانيان تنباكو را تحريم كردند.
(اشاره است به قضيه ی رژی: رژی عنوان اداره و شركت انحصاری
موسوم به «شركت شاهنشاهی تنباكوی ايران» است كه امتياز آن در
رجب 1307 (8 مارس 1890) در صدارت ميرزا علی اصغر خان امين
السلطان ... و برای مدت پنجاه سال به يكی از اتباع انگليسی موسوم
به ماژور تالبوت Talbot و شركای او ... واگذار شد.
شروع مقدمات اجرای اين امتياز با مخالفت علما و تجار و بعضی رجال
ايران مواجه و حكم تحريم دخانيات صادر شد، و عاقبت اين قرارداد در 26
ژانويه 1892 (25 جمادی الثاني 1309) رسما" لغو شد. غرامت هنگفتی
هم (با استقراض از روسیه) به كمپانی انگلیسی پرداختند!)
نمونه ی ديگر اين كه در زمان های قديم يك كارخانه ی قند بلژيكی
اصل با مخالفت روبرو شد و چنين تبليغ كردند كه آن كارخانه خرده
استخوان سگ را در قند می آميزد، و كارخانه سرانجام ناچار به تعطيل
شد. مسلمانان سگ را نجس می دانند. (مرحوم حسين محبوبی
اردكانی به نقل از افضل الملك نگارنده ی تاريخ افضل نوشته است:
حماقت كمپانی و مدير بلژيكی كارخانه ی قندسازی ايران در كهريزك
اين است كه در دو فرسخی تهران كارخانه ساخته، قندش را به تهران
ميآورند. نه مثل قند روسيه، وجه گمرك دارد و نه سی منزل و بيست
منزل به مكاری كرايه می داد ... با اين حالت او هم قند خود را مثل قند
روسيه به قيمت يک من پنج هزار به فروش می رساند .... علاوه بر این
اختلاف و ناحق گویی كمپانی بلژيكی به زارعان ايران كه مستأجر و
چغندر كار او بودند سبب شد کشاورزان به دولت عارض شدند. طرفين
به محاكمه ی جناب ناصر الملك راضی شدند ... از ايشان شنيدم كه
اظهار عجز می كرد و می گفت اگر بگويم حق به جانب ايرانی است
سفير دولت خارجه از ايران می رنجد. اگر بی انصافی كنم و بگويم
حق به جانب مدير بلژيك است اين ايرانيان با ديدن ضرر به محضر
علمای اسلام حاضر شده متحصن و ملتجی می شوند ...
به هر صورت مبارزه با شركت و كارخانه و محصول آن شروع شد و
شايع كردند كه «.. چون قند كهريزك به وسيله استخوان مرده سفيد
می گردد مصرف آن بر مسلمانان حرام است»، و مراد از استخوان
مرده، زغال حيوانی است.)
مسلمانها دستكم سه بار در روز نماز می خوانند. در راه سفرم به
اصفهان می ديدم كه در كشتزار يا بر كنار رودخانه همين كه وقت نماز
می شد همه دست از كار می كشيدند، (به نماز برمی خاستند) و به
سجده می افتادند و به سوی قبله نماز می گزاردند. نوكرها هم در اين
وقت توی اتاق می آمدند و چند دقيقه به نماز می ايستادند. نيز، به
دليل اين اعتقاد، بسياری از مردم از نوشيدن مسكرات خودداری میكنند.
ايران؛ خاستگاه شراب انگور است، و شراب شيراز از نظر تاريخی شهرت
دارد. اما امروزه كيفيت آن به طور قابل ملاحظه ای تنزل كرده است.
ايرانيان قديم شراب خوشگوار اين جا را به چين و اروپای غربی صادر
می كردند، اما حالا به علت منع دين محمدی شراب نوشيدن در اين جا
تقريبا" متروك است. اين هم طنز تاريخ است!
در ايران اين افسانه هست كه جمشيد، شاه اساطيری، خوشه ی
انگوری را از روی اتفاق، چندی نگاهداشته بود تا فاسد شود. شاه بانوی
او آب اين ميوه تخمير شده را نوشيد، چون از بيماری سخت رنج می برد
و خواست تا خود را از رنج زندگی برهاند. با چشيدن اين شراب، آن را
بسيار خوشگوار يافت، و به زودی به حالی ميان خواب و بيداری افتاد و
بيماری و دردش چنانكه گویی آن را از ياد برده باشد از ميان رفت. شراب
ايران از این جا پيدا شد. اما چون، اسلام شراب را منع و تحريم كرده
است، امروزه به ظاهر از اين محصول عالی پرهيز می شود، اما در واقع
مردم شراب شيراز را دوست دارند و می نوشند.
تعزیه؛ نمایش مذهبی
بيشتر نمايش های مذهبی در ايران از تعزيه داری يا سوگواری
شيعی (برای اهل بيت پيامبر) منشاء گرفته، و از اين رو «تعزيه»
خوانده شده است.
برابر افسانه های ايرانيان، اخلاف امام حسين، كه خود از مردم
عربستان بود، از ساسانيان كه خاندان پادشاهی ايران پيش از اسلام
است نسب دارند. اين شبيه به افسانه ی ديگری است كه می گويد
كه پدر اسكندر از تبار هخامنشيان بوده است.
می گويند كه امام حسين، نوه ی (دختری) حضرت محمد، دختر
يزدگرد را به همسری گرفت، و او را «شهربانو»، به معنی شاه بانو
خواند. يزدگرد (سوم) آخرين پادشاه ساسانی است كه در آن عصر
(در سده ی هفتم ميلادی) همه ی كشور ايران را برای سه نسل
يكپارچه كرد و زير فرمان آورد. يك مجلس تعزيه، عروسی حسين بن
علی را با او نشان می دهد. شهربانو بعد از امام حسين رنج ديد و
درگذشت. حسين بن علی در زنده بودنش با اين شاه بانو به مهر و
ملاطفت رفتار می كرد. (پس از رسيدن خاندان اسير شده ی يزدگرد
به عربستان) عمر، خليفه ی دوم، می خواست دختر يزدگرد را به
جای برده بفروشد.
در اين تعزيه، كلام و بيان بازيگران مانند گفتار «جوروری»، نمايش
عروسكی ژاپن، به سبک قديم است. هنگامی كه شهربانو را سر
برهنه در بازار (برده فروشان) می گردانند و آزار می دهند، ايرانيان به
ديدن اين صحنه ها اشك می ريزند و زمانه ی حضرت علی و امام
حسين را به ياد می آورند.
آیین زرتشت
شماری از ايرانيان پيرو آيين زرتشت اند. اين يكی از كهن ترين
اديان جهان است، و از ميان آيين های هم روزگار خود مانند ژوپيتر
(خدای خدایان یا زئوس) و آشور، يگانه دينی است كه هنوز پيروانی
دارد.
خاستگاه آيين زرتشت روشن نيست، اما به نظر می آيد كه آورنده ی
اين آيين در سده ی ششم پيش از ميلاد می زيسته و زادگاهش در
آذربايجان، در شمال ايران، بود.
در ايران، داريوش بزرگ نخستين پادشاهی بود كه آيين زرتشتی
داشت. كتاب مقدس اين آيين، اوستا نام دارد. "اوستا" به معنی آتش
است، و همانند ودا، كتاب مقدس برهمایی ها، در روزگاری كه تمدن
ايران و هند فصل مشترك داشت، از سوی خدای آريایی نازل شد.
(ودا، نام كتاب مقدس هندوان است كه آيين هندویی مبتنی بر آن
است. "وداها" سروده هایی هستند به زبان كهن سانسكريت و زمان
تصنيف آنها را 1000 تا 2000 سال قبل از ميلاد می دانند. برهما، دين
قديم هندوان است. پيروان آن به سه خدا يا رب النوع معتقدند: برهما
(خدای بزرگ)، و يشنو (محافظ)، و شيوا (مخرّب))
«زرتشت پيامبر» برابر نظريه ی استوار تاريخ دانان امروز انسانی
حقيقی بود كه كتاب مقدس اوستا و آيين يكتاپرستی را فرا آورد. خدای
اين آيين "اهورامزدا" است، که به معنی دارنده ی والاترين خرد
می باشد. اهورا به زبان سانسكريت اسورا است، و با آوانگاری
چينی - ژاپنی كه می نويسيم آشورا خوانده می شود. مزدا به معنی
روشنایی خرد است، و از همين رو گونه ای چراغ ساخت ژاپن را مزدا
نام دادند. (نام يك اتوموبيل معروف ساخت ژاپن، مزدا، هم از اهورامزدا
گرفته شده، هرچند كه در ژاپنی و به خط مفهوم نگار چينی - ژاپنی
آن را با دو نشانه ی نگارشی (به صورت آوانگاری) می نويسند كه
«كاجستان» معنی می دهد، اما می گويند كه اين از نام بلند خدای
آريایی گرفته شده است، و به كاركنان مزدا هم درباره ی ريشه ی
اين نام آموزش می دهند.)
در روزگاران بعد اين آيين از اصل و مفهوم حقيقی خود دور شد و به
صورت پرستش شرك آميز عناصر طبيعی درآمد، و سوای اهورامزدا،
به پرستيدن خدايان يا رب النوع هایی مانند ميترا و آناهيتا پرداختند.
بنياد اعتقاد زرتشتی بر سه اصل زير است:
اول: از كارها و پيشه ها، فقط كشاورزی ارزنده و ارجمند است.
دوم: همه ی كيهان صحنه ی نبرد ميان نيكی و بدی است.
سوم: طبيعت، مُرکب از هوا و آب و آتش و خاك، پاك است. پس
نبايد آن را آلود.
زرتشتيان، آتش را همواره همچون عنصر مقدسی گرامی می دارند.
در آيين زرتشت نمی توان آتش شمع را كشت و یا به هيزمی كه
می سوزد آب ريخت. نيز، چون كشيدن سيگار و هر گونه دُخان
ناسپاسی و بی حرمتی به آتش است، جايز نيست.
هنگامی كه روحانی زرتشتی بخواهد به محراب آتشگاه نزديك شود،
دهانش را می پوشاند (تا آتش را آلوده نسازد). كاری هم كه موجب
آلودن آب جاری شود، گناه است. مرده را به خاك نمی سپارند، و كالبد
مرده را برای آن كه فاسد نشود در بلندی برج بزرگی می گذارند تا
حيوان و پرنده آن را بخورد. در ايران هنوز هم در گوشه و كنار برج
خاموشی هست كه آن را "دخمه" می نامند و جسد مردگان زرتشتی
را آنجا می گذارند. زرتشتيان بر اين باورند كه اگر پرنده (مرده خوار)
نخست به چشم جسد نوك بزند، آن مرده رستگار و آمرزيده است و
به بهشت می رود.
زرتشت نخستين پيامبر است كه عقيده ی فناناپذير بودن روح را فرا
آورد، و يهوديت اين اعتقاد را از آيين زرتشت گرفت. بدينسان، يكی از
اصول عقايد مسيحيت (كه به نوبه ی خود عقيده به بقای روح را از دين
يهود گرفت) از آيين زرتشت مايه گرفته است.
پيروان آيين زرتشت بعدها از مسلمانان آزار ديدند و گريختند و به هند
هجرت كردند، و جماعت آنها در آن سرزمين "پارسی" خوانده شدند.
امروزه اولاد آنان در مسير معكوس، از هند به ايران كه وطن اصلی شان
است، بر می گردند. در ايران زرتشتيان را که گبر می خوانند، از حقوق
سياسی برخوردارند، و از حوزه ی انتخابی خاص خود نماينده به
مجلس می فرستند.
پارسی، به معنی اهل پارس يا فارس، همان Persia يا ايران، است.
از اين نام برمی آيد كه سرزمين ايران خاستگاه زرتشت بوده است.
جمعيت ايران حدود 10 ميليون نفر است، كه نزديك 7.5 ميليون نفر
آنها مسلمان شيعهاند. ديگر از مذاهب اسلامی، سنی است. حدود
800 هزار نفر از اهالی كردستان و آذربايجان اين مذهب را دارند. جز
اينها، گروه اقلیت پارسيان هم هستند كه زردشتی اند، و نيز ارامنه
و آسوريان كه مسيحی اند، و بنی اسراییل كه يهودی اند.
در سخن از اسلام بايد گفت كه حتی در كشور ما، ژاپن نیز شماری
از مسلمانان هستند، و به خصوص در منچوری و چين و كشورهای
جنوبی آسيا و هند و ممالک آفريقا، كه اين سرزمين ها بر روی هم
بيش از يكصد ميليون مسلمان دارد. جای دريغ است كه با آن كه
واردكنندگان ساخته های كشورمان بيشتر مسلمان ها هستند، مردم
ژاپن در باره ی اسلام چندان نمی دانند.
امروزه تفاوت و اختلاف ميان دو مذهب بزرگ اسلام، شيعه و سنی،
همچون گذشته خطير نيست، اما بيشتر مردم تركيه (عثمانی سابق) و
تاتار و عربستان كه سنی اند در قديم با ايرانيان كه مذهب شيعه دارند
مخالفت داشتند و بر سر مذهب ميانشان جنگ بود. ويرانه ی اين جنگها
جای جای در سراسر اين سرزمين ها بازمانده است!
پس از آنكه محمد (ص) در عربستان ظهور كرد و اسلام به نيروی
شمشير و قرآن بر آسيای غربی غلبه يافت، اولاد و بازماندگانش به
عنوان خليفه و جانشين در جای رهبر سياسی و هم پيشوای دينی
حكومت يافتند. علی داماد و پسر عموی پیامبر و همسر دختر او
فاطمه، دو پسر به نام های حسن و حسين پيدا كرد. بعد از مرگ
حضرت علی، فرزند ارشدش حسن به جانشينی او برداشته شد.
شيعيان، علی و اولادش را دوازده «امام» می خوانند، و در جای
قديس و معصوم پرستش و پيروی می كنند. از سوی ديگر، سنی
مذهبان فقط چهار خليفه پس از پیامبر را می پذيرند، و امامان را به
جانشينی پيامبر نمی شناسند. روزگاری نبردی ميان آبادی ها و
نواحی عربستان درگرفت و امام حسين فرزند حضرت علی كه خلافت
را حق خود می دانست از رقيبش يزيد، و لشكر او، شكست يافت.
اين رويداد را فاجعه ی كربلا می خوانند. از همين جا بود كه در اسلام
انشعاب پيدا آمد، و به دو مذهب جدا شد. هم اكنون نيز ويرانههای
كربلا و نجف نزديك بغداد برجا است. مذهب شيعه از اينجا برآمد كه
مردم حسين را كه با فرزند معاویه در كربلا جنگيد و كشته شد، شهيد
شمردند و فداكاريش را گرامی و مقدس داشتند.
به راه افتادن دسته های عزاداری
هنوز هم تقويم معمول در ايران ماهی به نام محرم دارد كه از روز
يكم تا دهم آن مراسم باشكوهی برگزار می شود. عزاداری كه برای
امام حسين، فرزند امام علی در آخرين روز اين دهه برپا می شود از
همه ی آيين های دنيا ترس برانگيزتر است، زيرا كه در اين عزاداری
مردم برای اينكه درد و رنجی را كه شهيدان كشيدند خود تجربه كنند
و پيوسته ياد و جايگاه والايشان را نگاه دارند، تن خود را با آلات بُرنده،
زخم می زنند و خون خود را می ريزند. (اشاره است به قَمه زنی)
امروزه هم گاه برای نامسلمانان و بيگانگان ديده شدن در شهر در
ماه محرم خطرناك است. گاه می بينيم كه مردم بيرق سرخ برداشته،
و همچنان كه فرياد می زنند "علی، حسين" و بر سينه می كوبند و
بازوهايشان را با كارد و قمه زخم می كنند و از تنشان خون می ريزد،
در شهر راهپیمایی می كنند.
وقتی كه به آبادی بختياری نشين، حدود 500 كيلومتری جنوب تهران،
برای شكار رفته بودم، از روی اتفاق به راهپیمایی محرم برخوردم. اما
زود رفع نگرانيم شد، چون راهپيمایی ای كه ديدم از آن كه وصفش را
شنيده بودم آرام تر بود. حس كردم كه مراسم محرم اين آبادی فقط
گونه ای آيين شكرگزاری برای نعمت و بركت خداوند، مانند جشن
خرمن، است. اما در واقع همه ی مراسم يادبود فاجعه ی عاشورا
چنين نيست. وضع اين مراسم به تناسب محل و موقع تفاوت دارد.
يكی از معروف ترين آيين های عزاداری محرم كه شاهد بودم،
دسته هایی از سينه زنان است كه راهپيمایی می كنند، و طبل نوازی
در جلو، آهنگ حركت و سينه زدن آنها را منظم می كند. هر دسته يك
طبل نواز دارد، و عزاداران به آهنگ آن طبل خود را با زنجير می زنند؛
ضرباهنگ طبل كه تند می شود، آنها هم تندتر زنجير می زنند. به دنبال
دسته های زنجيرزن، اسبی كه با زره باشكوه و آراسته، و گاه با سپر
و كلاه خود سوراخ شده با تير، زينت شده است، می آيد. به دنبال آن
بازيگر اصلی مراسم آن روز، مردی كه به هيأت (امام) حسين درآمده
است و مردانی كه خود را شبيه برادرش عباس و يارانش درآوردهاند،
سوار بر اسب های زيبا و آراسته به ساز و برگ روانند. هر دو برادر زره
ايرانی مُرصّع و شكوهمندی دربر دارند كه آن را بیشتر از خانواده های
بزرگ و قديمی يا عتيقه فروشان معروف می گيرند. همه ی اهل بيت
و خويشان (امام) حسين لباس سبز پوشيدهاند. حتما" در ميان اين
جمع نوجوانی هست از همه برازندهتر كه گيرایی بی مانند دارد. او
شبيه قاسم، پسر برادر (امام) حسين، است.
روايت كردهاند كه او در جنگی كه در روز عروسی اش درگرفت،
كشته شد. پس در آن راهپيمایی رختخواب داماديش را كه از سوی
عروسش فرستاده شده، و اثاث مجللی را كه زيورها و منسوج های
زيبا گرداگرد آن آويخته است و چراغ ايرانی در ميان آن گذاشته اند تا
جلوه ی بيشتر يابد (همان حجله)، می برند. پس از اين شبيه ها و
حجله، مردان تنومند كه از كمر به بالا تقريبا" برهنه اند می آيند، و
همچنان كه با دست و بازو بر سينه و شانه ی خود می زنند راه
می پيمايند. گاهی سردسته ی عزاداران می ايستد و به دسته فرمان
می دهد كه درجا بزنند. همه، به فرياد، «علی» و «حسين» می گويند،
و دسته باز به راه می افتد و رفته رفته قدمهايشان تند می شود، و هر
بار در پيش رفتن و ايستادن با هم دم می گيرند؛ و چكاچك شمشيرها
كه به هم می زنند طنين ترسآور دارد!
در دهه ی عزاداری محرم، روز دهم است كه نمايش می دهند و
شبيه می گردانند، اما راهپيمایی (و سينه و زنجيرزنی) تقريبا" هر روز
برگزار می شود، و سرانجام شامگاه روز دهم برای شيعيان علوی به
خصوص شبی پر قدر است. در اين شب، دسته های عزادار چيزهایی
را كه شبيه پيكر حسين و تابوت عباس ساخته اند بر دوش می برند.
بينندگان همه اشك می ريزند، و ماتم زدهاند. گاهی از كنار اين نعشها
دست يا پای شبيه را می توان ديد، اما البته سر مردی كه شبيه نعش
شده با دقت پوشانده شده است و ديده نمی شود. دو كبوتر با زنجير
به نعش (امام) حسين بسته شده است كه آن را پاسداری می كنند،
و بال اين كبوترها هم به خون آغشته است.
دختری جوان كه گويا دختر (امام) حسين است بر كجاوه نشسته
و بر سر و مويش خس و خاك ريخته است. همچنان كه دسته شبيه
(شهدا و كاروان اسرا) پيش می رود، مردمی كه به نظاره ايستادهاند
دستها را به سوی نعش ها باز می كنند و می گريند. يك شبيه كه به
جای شمر بازی می كند با چند جلاد سرخ پوش پيرامون و محافظ
اسيرانند. آنها به هيأت ملاهای اريخا، در سازی كه به شاكوهاچی
(نی لبك ژاپنی) مانند است می دمند و پيش می روند. (اريها يا اريحه،
كه Jericho هم خوانده می شود؛ شهری قديمی در فلسطين، واقع
در 23 كيلومتری بيت المقدس» بوده و اكنون جایی است در اردن و
آنجا آثار تاريخی وجود دارد که يادگار پنج هزار سال پيش از ميلاد است.)
آوای سازهای عزا، با صدا و همهمه ی شهر درهم می شود و بر
جانها اثر می کند.
سر اسب (حامل شبيه نعش شهدا) را با پر طاووس زينت دادهاند.
سردار لشكر يزيد كه بر امام و یارانش پيروز شد، مرد بد عهد اهل كوفه،
عبد الرحمن بن زياد، سراپا سرخ پوشيده است. ابن زياد حتی چترش
هم سرخ است. حتی عمر بن سعد و لشكريانش هم جامه ی سرخ
دربر دارند. (در ميان آنها) فقط دو طفل اند كه سبز پوشيده و آنها را با
طناب سرخ بسته اند و می برند. (دوطفلان مسلم) اين نشان می دهد
كه در آن وقت فرزندان ياران (امام) حسين آزار می ديدند و آنان را به
اسيری می بردند. اين طفلان كه شيونكنان می روند قاپوق بر دوش
دارند. اين قاپوق سه گوشه و از چوب درست شده است. (به ژاپنی
«كوبيكاسه»؛ چارچوبی كه چند سوراخ داشت و سر و دست های
گناهكاران را در آن سوراخ ها نگاه می داشتند.)
در پايان اين كاروان دسته ی بنی امیه می رود،و در آن ميان «فرنگی»
يعنی مردی پيرو آيين مسيح هست. برابر داستان های شيعی، يكی
از فرنگيان مسيحی با (امام) حسين همدلی داشت و سرانجام هم
به لشكر حسين پيوست و در ميان ياران و در سوی او جنگيد. اين پيرو
دين عيسی كلاهی همچون كلاه خود بر سر دارد، لباس (رزم) همسان
ديگران پوشيده، عينك بر چشم و دستكش بر دست دارد و بر اسب
نشسته است. در كنار و همپای كاروان اسيران، رزمندگان بدوی
می روند.
![]() |