متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
خورشید دوست داشتنی ما با منظومه اش به دور مرکز کهکشان راه شیری می گردد. هر بار گردش کامل خورشید به دور کهکشان، ۲۵۰ میلیون سال طول می کشد. جالب است که بدانید سرعت خورشید در این حرکت ۲۲۰ کیلومتر بر ثانیه است.
دانشمندان می گویند با توجه به عمر چهار و نیم میلیارد ساله ی منظومه ی خورشیدی. تاکنون ۱۸ بار کهکشان راه شیری را دور زده ایم. اکنون در نوزدهمین گردش و شاید آخرین گردش هستیم!
آیا می توانید با توجه به سرعت و زمان حرکت، طول مدار گردش ما به دور مرکز کهکشان را به دست آورید؟
شهلا لاهیجی در ۸۱ سالگی درگذشت!
بانو شهلا عبدالله زاده لاهیجی در اردیبهشت ۱۳۲۱ یعنی در وضعیت پر التهاب کشور پس از جنگ دوم جهانی در یک خانواده ی روشنفکر در تهران متولد شد. در آغاز نوجوانی به همراه خانواده اش به شیراز مهاجرت کرد. از همان سنین به نوشتن مقالات در روزنامه ها و نشریات دیگر پرداخت. در ۱۵ سالگی به تهیه ی برنامه ای در رادیو شیراز مشغول شد. یک سال بعد با انجمن جهانی زنان نویسنده و روزنامه نگار، مکاتبه کرد و به عضویت این انجمن در آمد. او به روش مکاتبه ای جامعه شناسی را در دانشگاه آزاد لندن خواند و بعدها مرکز تحقیقات زنان را دایر کرد که یک موسسه ی پژوهشی بود. لاهیجی در ۱۳۶۲ با پایه گذاری انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، لقب اولین بانوی ناشر ایرانی را به دست آورد.
کتاب هایی چون زن در جستجوی رهایی، تصویر زن در آثار بیضایی، و فراز و فرود جنبش زنان در سوسیال دموکراسی آلمان از جمله نشریات این مرکز و تالیفات و ترجمه های شهلا لاهیجی می باشد. همچنین کتاب دو جلدی پژوهشی در هویت تاریخی زنان ایرانی را به همراه مهرانگيز کار نوشت.
لاهیجی در سال ۲۰۰۱ جایزه ی آزادی نوشتن را از انجمن جهانی قلم دریافت کرد و در نمایشگاه بین المللی کتاب گوتنبرگ ۲۰۰۷ سوئد نیز جایزه ی آزادی نشر به او اهدا شد.
بانو لاهیجی در روز دوشنبه ۱۸ دی ۴۰۲ در بیمارستانی در تهران از دنیا رفت. روحش شاد و یادش گرامی!
مطالعه ی کتاب های ایشان را به همه خوانندگان گرانمایه ی این صفحه توصیه می کنم.
عبدالله موحد/ دارنده ی ۶ مدال جهانی و المپیک در کشتی
پهلوانی، رسم و راه دیگری است/ پهلوان، از ناجوانمردی بری است
سی ویژگی یک فردِ نُرمال/ از نظر دکتر سریع القلم
1- در رانندگی از فرعی به اصلی، کامل میایستد بعد حرکت میکند چون شهرنشین است؛
2- حتی دشمنان خود را با “آقای یا خانم” خطاب میکند چون اعتماد به نفس دارد؛
3- ارتفاع ادب و حشمت او بالاتر از دانش، ثروت و قدرت او قرار دارد؛
4- با صنعت فریب آشناست ولی چون بنیان هستی را صدق میداند، از آن پرهیز میکند؛
5- چند مرحله جلوتر، به پی آمدهای سخن خود فکر میکند بعد حرف میزند چون زندگی امری دراز مدت است؛
6- نهایت تلاش خود را میکند تا شخصیتی با ثبات داشته باشد چون پایداری شخصیت، اعتماد ساز است؛
7- مادامی در قدرت میماند که فکر جدیدی داشته باشد و گرهای را باز کند چون نگران قضاوت تاریخ است؛
8- که در جهان تخصصی امروز، فقط در یک رشته مینویسد و اظهار نظر میکند؛
9- که نیاز روانی به غیبت، بد گویی و نفرت ندارد چون سعی میکند از غوغای کثرت فاصله گیرد؛
10- که به واسطۀ مزایای سِمَت، در پی جبران محرومیتهای دوران کودکی نیست؛
11- معتقد است اهانت به دیگران، در مقطعی به خود او باز می گردد؛
12- وقتی نمیتواند سر موقع به قراری برسد، زنگ می زند یا پیغام میفرستد؛
13- در پی این نیست دیگران را مثل خود کند چون هر فردی، عالم و گذشتۀ خاص خود را دارد؛
14- آنقدر آشغال را در دست خود نگه میدارد تا سطلِ زباله پیدا کند؛
15- اهتمام میورزد تا بازارِ پررونق سایه روشن های جهل را با گسترشِ آگاهی خود بهتر بشناسد؛
16- در صندلی های پشت تاکسی، پاهای خود را جمع میکند تا دو نفر دیگر راحت باشند؛
17- با دو نفر دیگر در عرض پیاده رو، راه نمیرود و سدّ راه عبور دیگران نمیشود؛
18- تبلیغ عبادت خود را با باطنِ “بِشنو از نی” در تضاد میداند؛
19- تاریخ میخواند تا انتظارات خود را بر واقعیتها منطبق کند؛
20- از راه رفتن روی برگهای پاییزی و صدای خش خش آنها لذت میبرد؛
21- چراغهای روشن اضافی در محل سکونت و کار خود را خاموش میکند؛
22- در مورد دیگران، با Fact و نه شنیدهها و تخیلات، قضاوت میکند؛
23- در لحن، کلام، رفتار، نگاه، نحوۀ نشستن و واکنشهای او، تکّبر حس نمیشود؛
24- با توجه به واقعیتهای جهانِ امروز، به کثرت گرایی فکری اعتقاد دارد؛
25- که کتاب میخواند و کتاب خواندن در افکار و رفتار او تاثیر دارد؛
26- در کش و قوسهای میان هیجان و فکر، بر خود مسلّط است؛
27- هم به توسعۀ فردی خود توجه میکند وهم به رفع مشکلات دیگران؛
28- درجهان فوق العاده زیبای امروز، برای موسیقی، هنر، سینما و تئاتر وقت میگذارد؛
29- به همۀ کشورها، ملتها و نمادهای ملّی آنان مانند زبان، آیین و هویت احترام میگذارد؛
30- تا میتواند کار میکند، زحمت میکشد و انتظارات خود را از دیگران به حداقلِ ممکن میرساند
سیمین دانشور، خالق سووشون، استاد دانشگاه، پژوهشگر، و مترجم، در شمار نخستین زنان نویسنده ایران است که سیزده کتاب داستان، چند کار تحقیقی و بیش از بیست کتاب ترجمه در کارنامه ادبی خود دارد. او در سال ۱۳۰۰ در شیراز در خانوادهای روشنفکر و تحصیلکرده به دنیا آمد. پدرش دکتر محمدعلی دانشور، پزشک بود و مادرش قمرالسلطنه حکمت، هنرمندی نقاش و مدیر هنرستان دختران شیراز. سیمین در مدرسه انگلیسیها درس خواند. نخستین مجموعه داستانش را با عنوان «آتش خاموش» در سال ۱۳۲۷ زمانی که دانشجوی ادبیات دانشگاه تهران بود، به تشویق مرتضی کیوان و فاطمه سیاح که استادان راهنمایش بودند، منتشر کرد. پیش از آن اما با رادیو ایران و نشریاتی چند همکاری داشت. از دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی، دکترا گرفت. سال ۱۳۲۹ با جلال آلاحمد ازدواج کرد و سالی پس از آن برای ادامه تحصیل راهی آمریکا شد. خود میگوید: «اقامت در آمریکا چشم و گوشم را باز کرد. از نظر تحصیلی در کلاسهای نویسندگی خلاقه خیلی چیزها آموختم و به طور وسیعی در جریان داستاننویسی و رماننویسی آنجا قرار گرفتم. تکنیک نویسندگی خود را مرهون والاس استگنر (stagner) هستم؛ این که روایت نمیکنم و نشان میدهم، این که قید و صفت کم به کار میبرم، اینکه از فعل و اسم بیشترین استفاده را میکنم، این که استناد و تخیل را به هم میآمیزم،..». پس میتوان گفت او در شمار نخستین نویسندگانی در ایران است که ادبیات مدرن را تحصیل کرده و در آگاهی به ترفندهای ادبی، رمان و داستان نوشته است.
از میان آثار دانشور «سووشون» جایگاهی ویژه در ادبیات معاصر دارد و در واقع میتوان آن را در شمار آثار «نوکلاسیک» و یا «کلاسیک مدرن» محسوب داشت، اگرچه ادبیات مدرن را هنوز جایی و جایگاهی در دانشگاههای ایران نیست.
سووشون در سال ۱۳۴۸ منتشر شد. به اندکزمانی به چاپهای مکرر رسید، و با بیش از نیممیلیون نسخه، به پُرفروشترین و پرخوانندهترین رمان کشور تبدیل شد. کمتر کتابخوانی یافت میشود که آن را نخوانده باشد. بیش از بیست بار بازچاپ شد. پس از آشوب های ۵۷ در نخستین بازچاپ، با بیش از شصت صفحه سانسور منتشر شد. در همین حذفهای مکرر بود که نویسنده بازچاپ آن را دیگر صلاح ندانست. سووشون به زمانی منتشر شد که؛ فرهنگ مردمحور حاکم، ارج و منزلتی برای زن به عنوان نویسنده نمیشناخت و در همین رابطه نیز تا سالها پس از انتشار، اعتنایی بدان نکرد. به زمانی که در افکار عمومی نسبت به خلاقیت زن شک حاکم بود و در ادبیات جز صدایی مردانه، صدایی دیگر شنیده نمیشد. با اینهمه سووشون در تثبیت صدا و دیدی زنانه در ادبیات آغازگر بود.
سووشون، از هویت زن ایرانی میگفت. با نثری ساده و ظریف و یکدست؛ نثری راهگشا همچون نثر دهخدا در «چرند پرند». نثری پالوده و بیغلط و راحت در خواندن. سووشون می کوشد تا ذهنیت زن ایرانی را نشان دهد و به قول نویسنده «نورافکن ذهن خودم را بر زری منطبق کردم.»
موضوع سووشون دردی عمومی است. تاریخ و سیاست در آن به خیالی ناب درمیآمیزند تا رؤیاهای شیرین هستی بال بگشایند و انسان دردمند به امیدی، زندگی را به سوی آیندهای بهتر تحمل کند. سووشون رمانی است سیاسی و به نظر نویسنده «سیاست را نمیشود از زندگی حذف کرد.» او میخواهد «شاهدی باشد از زمانه خود». سووشون سراسر نبرد بین حق و باطل، خیر و شر است.
دانشور در این راه به قول خودش «واقعیت را ایدهآلیزه» کرده است، زیرا عشق و کین در آن همچون رؤیا و کابوس در ترکیبی نو از واقعیت و روایت در کنار هم، تو در تو، قصه در قصه، به تعابیر مختلف قرار گرفتهاند. سووشون سراسر تصویر است؛ تصویر در تصویر، نقش در نقش در هم تنیده، تا چشماندازی نو بر خواننده ارزانی دارد. سووشون همخوان است با ذهن و ذهنیت ایرانی. لایه بیرونی آن منطبق است با آرزوهای ذهنهای سادهنگر و در این راستا میتواند همچون رمانی سرگرمکننده و عامهپسند خواننده داشته باشد.
در سووشون چیزی ویران میشود به این امید که چیزی دیگر بر خرابههای آن بنیان گیرد. حوادث رمان در شیراز میگذرد؛ به سالهای دهه بیست. در سالهای پایانی جنگ جهانی دوم. به زمانی که قشونهای خارجی در کشور حضور دارند و قشون انگلیس حاکم بر شیراز است، جنگ سمیرم اتفاق میافتد و سرکوب میشود، فعالیتهای سیاسی گسترش یافته و همه میکوشند کشوری را که رو به سوی سقوط دارد، بسازند و بازسازند. سووشون داستان مردمانی است در جستوجوی هویت. تاریخ پسزمینه رمان است، بیآنکه رمانی تاریخی باشد. سووشون داستانی است نمادین که در آن خیر و شر در برابر هم صفآرایی کردهاند. این نبرد به امید پیروزی نیروهای خیر به پیش میرود و اگرچه در پایان آن قهرمان داستان کشته میشود ولی راه او ادامه دارد. قهرمانانی دیگر گام به راه میگذارند.
در سووشون زری، شخصیت اصلی رمان، زندگی خویش را روایت میکند. زری زنی است تحصیلکرده، سه فرزند دارد و چهارمین را آبستن است. زری خانهدار است و حافظ خانه. شوهرش، یوسف که در خارج از کشور اقتصاد و کشاورزی تحصیل کرده، مالکی است که بر کشت و برداشت در روستاهایی که به ارث برده، روزگار میگذراند. میانه خوبی با حکومت ندارد و با تنی چند از همفکران خویش نقشه برای مبارزه میکشند. یاران او اما نان به نرخ روز میخورند. سودای وکالت و وزارت در سر دارند. وفا به عهد و دوستی ندارند.
زری دل به شوی سپرده، پیرو اوست و حرفهایش را در خود و برای دیگران به تحسین و گاه هراسی نهفته در ذهن، بازمیگوید و تکرار میکند، اگرچه گاه به شک، آنها را با شوهر نیز در میان میگذارد. دوست ندارد جنگی که در بیرون خانه جاریست، به درون خانه راه یابد.
یوسف، شوهر زری قهرمانی بیباک و پاک و نیک است که تا پایان رمان نام او در کنار دیگر آدمهای نیک داستان باقی میماند. او به تنهایی بیش از هر حزب و سازمانی برای آبادانی کشور و همچنین علیه بیگانان مبارزه میکند. نه تنها دوستان، دشمنان نیز ستایشگر او هستند. بر آسمان هستی این قهرمان، هیچ لکه ابری دیده نمیشود. او مثل همه مردم نیست، نمیخواهد رعیتهایش گرسنه باشند. نمیخواهد سرزمین خود را «خالی از مرد» ببیند.
در همین «مردانگی» خویش ضدانگلیسیهاست، آنان را تاراجگر ثروت کشور میداند. از متحدین و متفقین به یکسان متنفر است. یوسف در این راه، در «شکستی غرورآمیز» جان خویش از دست میدهد. او خوب زیست و خوب مُرد و نامش به نیکی جاوید ماند. یوسف همچون سیاوش، اسطورهای زیست و «شهید» شد. نام رمان نیز برگرفته از همین نگاه است؛ سوگ سیاوش. خاکسپاری یوسف به یک تظاهرات عظیم مذهبی و سیاسی میماند. حکومت مخالف آن است. مردم به مقابله برمیخیزند و کار به خشونت کشیده میشود. به ناچار جنازه را شبانه به گورستان میبرند و بدون نمازی بر آن دفن میکنند. و این پایان داستان است که گریههای فروخورده در گلوی زری با یاد پیام تسلیت دوست ایرلندییوسف، مک ماهون، به او پایان مییابد؛ «گریه نکن خواهرم، در خانهات درختی خواهد رویید و درختهایی در شهرت و بسیار درختان در سرزمینت. و باد پیغام هر درختی را به درخت دیگر خواهد رسانید و درختها از باد خواهند پرسید: در راه که میآمدی سحر را ندیدی؟»
در میان آدمهای رمان، زری تنها کسی است که تیپ نیست، شخصیت او در رمان شکل میگیرد و میبالد. در واقع به اعتبار زری است که سووشون رمان میشود. زری در تردید و شک، ترس را تجربه میکند. احساس یکسانی در برابر حوادث ندارد و خواننده واکنش او را نمیتواند حدس بزند. سراسر وجودش پرسش است. تحسینگر شهامت شوهر است، آسایش را در خانه و برای خانواده در نظر دارد، اما معترض هم هست. همین اعتراض در او رشد میکند و در پایان به او هویت میبخشد. او همچون یوسف سر نترس ندارد، چون فکر میکند زن است و خالق و آفریننده. در همین راستا آرزو میکند؛ :کاش دنیا دست زنها بود. زنها... قدر مخلوقشان را می دانند!
مطالعه ی رمان سووشون را به همه خوانندگان گرانمایه ی این صفحه توصیه می کنم.
https://s31.picofile.com/file/8471347676/0c99d4dee5e4dbc1592f2a45a4f4d165.pdf.html
![]() |