متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
چرا می نویسم؟
شاید به این سبب،
که این الفبای من است
آنچه انتقام خود را
از این زمانه ی سرکش می گیرد!
از آنها که
کفش هایشان را با جوهر
من برق می اندازند!
درنظرم،
این شراب آبی رنگ
که بر کاغذ من سرازیر شده،
خون الفبا است
بگیر آن را ... بنوش!
که جوهر،
شرابِ متانت است!
شاید همه چیز سایه ای بیش نباشد!
از خود هدف جهان را می پرسیدم
و جستجو می کردم
معنای زندگی خود را.
عارفی رهگذر بر من گذشت و
مکثی کرد
و سایه اش بر دیوار افتاد
همان سایه
جواب من بود.
بر دفترهای مشقم
بر میز، روی درخت ها
بر شن، روی برف
می نویسم نامت را،
بر اوراق خوانده شده
بر همه ی اوراق سپید
سنگ، خون، کاغذ یا خاکستر
می نویسم نامت را،
بر قاب های طلایی
بر سلاح مبارزان
بر تاج شاهان
می نویسم نامت را،
بر جنگل و بیابان
بر آشیانه ها و گل ها
بر بازآوای کودکی ام
می نویسم نامت را،
بر شگفتی های شبانه
بر نان سفید روزها
و بر فصول عشق باختن
می نویسم نامت را،
بر تکه های آبی آسمان
بر آفتاب مانده ی مرداب
بر دریاچه های روشن از مهتاب
می نویسم نامت را،
بر سرزمین ها، روی افق
بر بال پرندگان
و بر کنگره ی سایه ها
می نویسم نامت را،
بر هر وزش صبحگاهان
بر دریا و بر قایق ها
بر کوه از خرد رها
می نویسم نامت را،
بر حباب ابرها
بر رگبار خوی کرده
بر باران انبوه و بی معنا
می نویسم نامت را،
بر اشکال نورانی
بر زنگ رنگ ها
بر حقیقت مسلم
می نویسم نامت را،
بر راه های بی خواب
بر جاده های بی پایاب
بر میدان های از آدمی پر
می نویسم نامت را،
بر چراغی که برمی افروزد
بر چراغی که خاموش می شود
بر منزل سراهایم
می نویسم نامت را،
بر میوه ی دوپاره
از آئینه و از اتاقم
بر صدف تهی بسترم
می نویسم نامت را،
بر سگ لطیف و شکم پرستم
بر گوشهای تیز کرده اش
بر قدم های نو پایش
می نویسم نامت را،
بر درگاه خانه ام
بر اشیای مأنوس
بر موج آتش مقدس
می نویسم نامت را،
بر هر تن تسلیم
بر پیشانی دوستانم
بر دستی که فراز آید
می نویسم نامت را،
بر پنجره ی شگفتی ها
بر لب های محتاط
از پشت دیوار سکوت
می نویسم نامت را،
بر سرپناه ویران شده
بر فانوس های به گل نشسته
بر دیوارهای اندوه
می نویسم نامت را،
بر غیبت ناخواسته
بر تنهایی عریان
بر گام های مرگ
می نویسم نامت را،
بر سلامت بازیافته،
بر خطر ناپدیدار
بر امیدی که از خاطره رهاست
می نویسم نامت را،
و با قدرت واژه ای؛
زندگی را از سرمی گیرم
از برای شناخت تو من زاده ام
تا بخوانمت به نام؛
«آزادی»
تاریخ نگار نوشت
در جنگ صد نفر کشته شدند و فقط همین!
باید که تامل کنی و بنگری که
صد نفر یعنی صد روح،
صد رودخانه،
صد خیابان،
و هزاران پنجره
صد همسر گریان
و صد پاییز برگ ریز
صدها رویای پرپرشده
و هزار بوسه ی ناکام و یخ زده
و هزار باغ خزان زده
تنها در چشم شاعر است که
با این صد جان رفته
صد نیلبک و صد ترانه
و هزار تبسم گل و صدها هزار آینه شکسته
و دریای اشک خدا پدیدار می شود!
در سینهام
دالانهای فراخ باز شود
و تمام دریاها را در خود فرو برَد
پنجرههای عریض
تمام خیابانها را چراغان کنند
بامها
باروها را بر هم نشانند
شهرهای پَرت
از نو جان گیرند
قطارها زن و شوهرها را بردارند و
راهی شوند
کشتی شکستههای قراضه باز به آب زنند
و نور سر پنچهی پا در آب کند
ناقوسها!
هوا تندتر به گِرد خویش بگردد
و جهان... جهان
در مشت کودکی جا گیرد.
ناقوسها!
فرشتهای از آسمان، وحی آورده است.
دوستت دارم
و نگرانم روزی بگذرد
که تو تن زندگیام را نلرزانی
و در شعر من انقلابی بر پا نکنی
و واژگانم را به آتش نکشی
دوستت دارم
و هراسانم دقایقی بگذرند،
که بر حریر دستانت دست نکشم
و چون کبوتری بر گنبدت ننشینم
و در مهتاب شناور نشوم
سخنت شعر است
خاموشیت شعر
و عشقت
آذرخشی میان رگهایم
چونان سرنوشت
دوست دارم گهگاه گم شوم
مثل پرندههای پاییز
میخواهم میهنی تازه بیابم
غیر قابل دسترس
و خدایی
که مرا تعقیب نکند!
و سرزمینی که دشمنم نباشد!
میخواهم از پوستم بیرون بزنم
از صدایم
و از زبانم
و مثل عطر مزرعهها
سیال شوم!
میخواهم از سایهام فرار کنم!
و از عنوانهایم
میخواهم از مارها و خرافهها بگریزم،
از دست خلفا
و حاکمان و وزیران!
میخواهم مثل پرندگان، دوست داشته باشم
ای شرق ــ دشنهها و چوبههای دار!
میخواهم
مثل پرندگان پاییز
عشق بورزم!
صلح؛ آه دو عاشق است که تن میشویند
با نور ماه
صلح پوزش طرف نیرومند است از آنکه
ضعیفتر است در سلاح و نیرومندتر است در افق.
صلح اعتراف آشکار به حقیقت است:
با خیل کشتگان چه کردید؟
شاعر در شعرهای دیگر، از دوستی میگوید و عشق:
«یا او، یا من!»
جنگ چنین میشود آغاز.
اما با دیداری نامنتظر، به سر میرسد:
«من و او!»
و نیز از قدرت و معجزه عشق میگوید:
بیست سطر درباره عشق سرودم
و به خیالم رسید که این دیوار محاصره
بیست متر عقب نشسته است.
برای اثبات عشقم به تو
چهار شاهد دارم
حال آن که
برای اثبات هر قضیهای دو شاهد لازم است:
تپش قلبم
لرزش بدنم
تکیدگی جسمم
بندآمدن زبانم
![]() |