متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

   آیا علی ابن ابی طالب حتی در میدان جنگ، در برابر کسانی که

تشنه ی خون او بودند، بردباری و صبر نداشت؟ و آنان را با سینه ای

فراخ و صورتی باز به سوی فضیلت نمی خواند؟ آیا آنان را با مهر و

عاطفه در آغوش نمی گرفت؟ و سپس مانند برادری، آنان را مورد

بازخواست و گله قرار نمی داد؟ و همچون درختی استوار، در قبال

دیوانگی بادهای تند، در برابر آزار آنان صبر و حوصله به کار نمی برد؟

 

 

   آیا سراسر زندگی علی، یک سلسله پایداری و استواری در برابر

توفان هایی نبود که از هر گوشه ای به سوی او رو آورده بودند؟ آیا

زندگی وی یک رشته بردباری و نستوهی در قبال مصیبت ها و

دردهایی نبود که از هر طرف به او یورش می آوردند؟ و آیا هوس های

اشراف و سودپرستان نبود که همراه دنیا، بر او پشت کرده بودند و

می خواستند که نیکی ها و فضائل انسانی را از او سلب کنند و او

در پرتوی صبر و شکیبایی در ایمان خود، همچون کوهی پایدار در

برابر توفان ها، محکم و استوار بود؟ آیا او همیشه این سخن را تکرار

نمی کرد: «آن کسی که ایمان ندارد، صبر و شکیبایی ندارد ...»؟

 

 

   در مکتب امام علی فضیلت صبر، مفهوم دیگری هم داشت و آن

این که انسان از مصیبتی که بر او وارد شده، ناله و فریاد برپا نکند

و در واقع، درد خود را افزایش ندهد، بلکه تنها به وسیله ی صبر و

بردباری است که می توان زشتی و ناراحتی را، از هر طرفی که

آمده است، دفع کرد: «مصیبت و اندوهی که وارد می شود، یکی

است و اگر به خاطر آن بی تابی و ناشکیبایی به خرج دهید، آن

مصیبت دو تا می شود ... و برای سختی ها و رنج ها پایانی است

و بی شک درد و رنج هر کسی سرانجام خاتمه خواهد یافت، و

انسان عاقل کسی است که اگر دچار یک ناراحتی و گرفتاری شد،

آن را به دست فراموشی می سپارد تا مدت آن به سر آید، زیرا

کوشش برای از بین بردن آن، پیش از سرآمدن مدت طبیعی، بر

ناراحتی ها و گرفتاری ها می افزاید.» 

 

 

   البته اهل خرد آگاهند که امام علی نه تنها در برابر مسائلی که

دوست نمی داشت شکیبا و بردبار بود، بلکه در قبال چیزهایی هم

که دوست می داشت، خویشتن دار و شکیبا بود و وضع او در این

زمینه، همچون وضع فیلسوف یونان ــ سقراط ــ است. 

   و در این مورد است که فلسفه ی حقیقی صبر و شکیبایی و

مفهوم کامل و ارزش بزرگ آن، روشن و آشکار می گردد و مولا این

عقیده ی خود را با سخنی کامل و جامع چنین بیان داشته است:

«صبر و شکیبایی دو نوع است: صبر در برابر چیزی که

نمی پسندید و شکیبایی در قبال آنچه دوست می دارید.»!

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, صبر و بردباری, جورج جورداق, فلسفه و عرفان
 |+| نوشته شده در  جمعه سوم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 0:24  توسط بهمن طالبی  | 

 

   سقراط در میدان جنگ، شجاع و با شهامت بود تا آنجا که اگر جنگی

را ضروری و یا مطابق با حق می دانست، از مرگ در راه آن باکی

نداشت. او از گرفتاری ها و مصائبی که در نتیجه ی جنگ برای او پیش

می آمد نمی هراسید، و در واقع اگر وظیفه ایجاب می کرد که او کشته

شود، در حساب او برای زندگی ارزشی باقی نمی ماند.

   تاریخ جنگ های یونان برای او پیروزی های بی شماری را ثبت کرده

است که مهم ترین آنها دو جنگ «بوتیدیه» و «دیلیوم» بود. او در این دو

نبرد جوانمردی های گوناگون و قهرمانی های مردانه ای از خود نشان

داده است که نظیر آنها را کمتر می توان یافت و بسیار دیده شد که او

زندگی خود را در معرض نابودی قرار داده و به تنهایی به قلب صفوف

دشمن فرو رفته تا یک زخمی و مجروح را از این طرف یا آن طرف، نجات

دهد.

 

 

   اما علی ابن ابی طالب؟ نام او در جایی برده نمی شود مگر آنکه در

ذهن گوینده و شنونده، شهامت قهرمانانه و بی نظیر او جلوه کند. و البته

این بی انصافی است که ما در این زمینه، قهرمانی از قهرمان های بزرگ

تاریخ را با علی ابن ابی طالب مقایسه کنیم. 

 

 

   و شاید صفات و خصال قهرمانانه ی موجود در علی ابن ابی طالب و

سقراط فقط به این جهت تا این پایه همانندی دارند که سرچشمه ی

آنها در هر دو مرد، یکی بوده است؛ چنان که هدف نهایی آنها نیز یکی

بوده است. پس در واقع، این چنین شجاعت و این چنین جوانمردی ها،

با این شکل یگانه و بی مانند، در کسی گرد نمی آیند مگر این که افق

اندیشه ی وی خیلی بلند و متعالی باشد و اوج روحی او به مرتبه ای

برسد که در راه حق و نیکی، از استقبال خطر یا مرگ نترسد.

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, سقراط, جورج جورداق, فلسفه و عرفان
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه یکم اردیبهشت ۱۴۰۰ساعت 22:12  توسط بهمن طالبی  | 

 

   توانگران از دادن آنچه در دست دارند دریغ ورزیدند و بر آن دل بستند.

                                                                                 علی

   آیا مردم سودپرست و مال دوست، از صمیم قلب میهن خود را دوست

می دارند؟

                                                                                  ولتر

 

   ولتر در باره ی میهن دوستیِ گروه های سرمایه دار و استثمارگر، که

ادعا دارند تنها آنها وطن را دوست می دارند و جهاد و کوشش در راه آن

را فقط به خویشتن نسبت می دهند، شک و تردید دارد، و آنها را دورو و

منافق می داند و می گوید:

   «انسان از خود می پرسد: آیا مردم سودپرست و مال دوست از صمیم

قلب میهن خود را دوست می دارند؟!»

   و همچنین می بینید که ادبا و نویسندگان عصر ولتر، گام را فراتر نهاده

و به طور کلی افراد این گروه را متهم می سازند که آنها نه از انسانیت 

بویی برده اند، نه از چهارپایان به شمار می آیند، بلکه فقط شکلک هایی

هستند که در صورت ظاهر، آدم به شمار می آیند، ولی تنها چیزی که از

دنیای بشری دارند مال و ثروت است و بس!

 

 

   اما علی ابن ابی طالب در این موضوع هم از ولتر و همفکرانش سبقت

دارد و مسائلی را مطرح می کند که تجارب و آزمایش های قرون، نشان

داده که آنها حقیقت هایی انکار ناپذیرند. امام علی بدون هیچ گونه تردید

و دودلی می فرماید:

   «ثروتمندان و خوشگذران های ملل، فقط به مال و نعمت دل بسته اند

و گردن کشی کردند»

   در این گفتار بدون کوچک ترین ابهامی، تصریح شده که سرمایه داران

توجهی به مسائل میهنی و کارها و دردهای مردم ندارند و تنها هدف آنها،

این است که مال و ثروتی بر دارایی خود بیفزایند و فقط به چیزهایی مایلند

که به سود آنان باشد، بدون آنکه به وضع توده ی مردم هم اندیشه کنند.

... مال و ثروت اساس شهوت ها است ... و سرمایه دار هرگز به آنچه دارد

راضی نیست و دارایی وی، او را از چیزی که در دست ندارد، بی نیاز

نمی سازد. ... و آن کس که مال و ثروتی اندوخت، خود رأی و خودپسند

گردد»، و کسی که خودخواه و خودپسند شد، میهنی ندارد که آن را

دوست بدارد و در جهان انسانیت، برادران همنوعی ندارد که در سختی

روزگار، با آنها شریک و همدم باشد!

 

 

   راستی چقدر زیبا و جالب است جمله ای که امام در تصویر چگونگی

وضع روانی سرمایه دار آورده و گفته است: «توانگر به آنچه در چنگ

آورده دل می بندد و با آن مردم را می گزد» و آن کس که فقط به ثروت

و مال خود دل بندد، حق است که ولتر در وطن دوستی او شک بورزد. 

   و همچنان که ولتر، کارگر را مورد احترام و ستایش قرار می دهد و

آدم های بیکاره و خوشگذرانِ چاپلوس را پست و حقیر می شمارد،

علی بن ابی طالب هم مفهوم  و ارزش وجود انسان را مبتنی بر کاری

که انجام می دهد می داند و دورویان و مردم چاپلوس را پست معرفی

می کند. 

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, سودپرستی نه وطن پرستی, شیفتگان قدرت نه خدمت, استعمارگران خارجی استحمارگران داخلی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیستم اسفند ۱۳۹۹ساعت 23:29  توسط بهمن طالبی  | 

 

    انسان آیینه ی انسان است، او را امیدوار می سازد و نیازمندی های

وی را رفع می کند. (علی)

  افراد بشر را باید چنان بنگریم که گویی همه یکی هستند. (پاسکال)

 

   بهترین سرزمین ها جایی است که تو را در پناه خود گیرد؛ تنگدست

و فقیر در میهن خود نیز غریب و بیگانه است. (علی)

   میهنی که در آن به تو ظلم شود، ارزش و فایده ای ندارد. (لابرویر)

 

   محصول و دسترنج آنان برای دهان های دیگران نیست، و باید از آن

خودشان باشد. (علی)

   مردم را از همین نانی محروم می سازند که گندمش را خود کاشته اند. (یک

ادیب فرانسوی)

 

 

   به گفته ی پاسکال و دیگران در باره ی یکسان بودن همه ی انسانها

که بنگریم می بینیم که تعالیم امام علی همه بر پایه ی همین احساس

مطلق نسبت به انسانیت واحد و وحدت نژاد بشری و لزوم همکاری و

تعاون بین فرزندان انسان پی ریزی شده است: «هر انسانی در خلقت

مانند تو است» و «انسان آیینه ی انسان است».

 

 

   یکی از نویسندگان و ادبای فرانسه از ته دل فریاد برمی آورد و

شرایط و اوضاع ناگواری که ده ها نسل انسانی در آن به سر برده اند،

را فاش می کند و می گوید: «آنان رنج و زحمت شخم زنی و افشاندن

بذر و آبیاری و درو کردن را تحمل می کنند و سپس خود آنان از همین

نانی که تخمش را کاشته اند، محروم می گردند». همین فریاد و

برخورد را به نوع دیگر و در شکل مثبتی در شیوه ی علی وقتی که

می خواهد جامعه را به شکلی انسانی و دادگر در آورد، شاهدیم، تا

اثری از استثمار و محرومیت انسان، دیگر در آن وجود نداشته باشد.

   امام در باره ی فرزندان آن جامعه سخن ارزشمندی را می فرماید

که خود سخن نشان می دهد تا چه حد از نظر ریشه و نتیجه،

عمیق تر و اساسی تر از گفته ی ادیب فرانسوی است: «محصول و

ثمره ی دسترنج آنان برای دهان های دیگران نیست.»

 

 

   و اگر در باره ی معنی کلمه ی «وطن» تعمق کنیم و بخواهیم مفهوم

جدید آن را که در ادبیات نهضت روشنگری و ادبیات انقلاب کبیر فرانسه

آمده دریابیم، می بینیم که لابرویر آن را در جمله ی کوتاهی بیان

می کند که تاثیر آن در آثار همه ی نویسندگان و ادبای آن دوره و بعد از

آن به چشم می خورد: «میهن توأم با ستم، ارزشی ندارد». و نظیر

همین مفهوم در باره ی وطن، که در واقع اصلی از اصول تکوین میهن به

شمار می رود، از نظر علی ابن ابی طالب دور نمانده که فرموده است:

   «تنگدست و بینوا در میهن خود هم، غریب و بیگانه است» و

«هیچ سرزمینی برای تو بهتر از سرزمین دیگر نیست و بهترین سرزمین ها

جایی است که تو را پذیرا باشد». یعنی بهترین سرزمین ها و وطن 

حقیقی تو جایی است که تو در آن آرامش داشته باشی و مورد محرومیت

و ظلم قرار نگیری.

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, مسیر شیعه در تاریخ, استبداد و استبدادزدگی, خبائث طبقه ی حاکمه
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۹ساعت 22:40  توسط بهمن طالبی  | 

 

    بیت المال نه از من و نه از آن توست.

 

   هرگز نمی توانیم به کسی بیش از حقش چیزی بدهیم.

 

   آیا به من می گویید که پیروزی را با ستم به افراد ملت بجویم؟! به

خدا سوگند تا ستارگان در آسمان به دنبال یکدیگر روانند، این کار را

نخواهم کرد!

                                                                                 علی

 

   طلحه و زبیر گفتند: ما با این شرط بیعت می کنیم که در مسئله ی

خلافت با تو شریک باشیم.

   علی گفت: نه، هرگز!

                                                                       

    و علی هر مالی را که احتکارگران به ناروا گرد آورده بودند، با دقت از

آنان گرفت؛ بدان سان که پوست عصا را از آن جدا می کنند!

 

 

   آری! این همه دارایی از کجاست؟ این قصرها و کاخ ها از کجا به

دست تو آمده؟ در صورتی که از روزی که نور آفتاب بر تو تابیده، عملی

که به نفع توده ی مردم باشد، از جانب تو دیده نشده است! اما باید

دانست که اگر زمانی گذشت که تو ثروت و زمین را غصب کردی، این

دلیل آن نیست که هر کجی و انحرافی به همان حال باقی بماند، زیرا

حق را هیچ چیزی باطل نتواند کرد و بنابراین هر مزرعه و زمینی،

هر مال و ثروتی که بدون حق بخشوده شده، باید به بیت المال برگردد

ولو اینکه با آن، زنان بسیاری ازدواج کرده باشند و یا در سراسر روی

زمین پراکنده شده باشد؛ زیرا عدالت که وسعتی برای ملت است،

هرگز تنگ نخواهد شد و هرگز در چهارچوب حدودی که دستاویز

سودپرستان است، محدود نخواهد گشت!

 

 

   زمینی که با خویشاوندی و یا با استفاده از مقام، به دست آمده، باید

به بیت المال برگردد. علی می بیند که زمین خواران همه از طبقه ی

حاکمه و ثروتمندان و بزرگان هستند؛ که مردم را برای بهره برداری از

خیرات و منافع آن، به کار گرفته و به بردگی می کشانند و همین هم

باعث افزایش ثروت در نزد آنان و نابودی و ذلت دیگران خواهد شد. و

سپس مالکان بزرگ، آنچه را که خرده مالکان دارند، از آنها خواهند

گرفت تا در میان ملت دو طبقه به وجود آید:

               فئودال ها و مالکان بزرگ؛ 

             و بیچارگان محروم از همه چیز!

 

   به همین خاطر است که امام می گوید: «و باید کسی در طمع گرفتن

مزرعه و کشتزاری از تو نباشد و در حقابه ی همسایه ی خود طمع نبندد،

و کاری که به شرکت باید انجام داد، سختی کار را به عهده ی دیگران

نگذارد.»

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, مسیر شیعه در تاریخ, احترام و کرامت انسان, چرا جامعه ی طبقاتی
 |+| نوشته شده در  سه شنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۹ساعت 20:51  توسط بهمن طالبی  | 

 

   حکومت از نظر علی ابن ابی طالب دری نیست که حاکم آن را بر روی

ثروت ها و بیت المال بگشاید و به حد اشباع از آن بردارد و سپس آن را

میان قوم و خویش ها، نزدیکان و یاران خود تقسیم نماید! بلکه حکومت

دری است که حاکم آن را برای برپایی عدالت میان مردم می گشاید که

مساوات را در بهترین شکل ممکن، بین مردم برپا دارد، هر کسی را به

اندازه ی کوشش و کارش پاداش دهد و تا آنجا که امکان دارد از احتکار و

استثمار جلوگیری کند و همیشه و در همه حال حق و عدالت را در نظر

داشته باشد، اگر چه این امر به کشته شدن حاکم به دست تبهکاران

منتهی گردد. حاکم باید دل ها و خردها را به نیکی سوق دهد و باید این

نیکی در اخلاق و راه و روش او، اصـول و قـواعـد ثـابتـی داشتـه باشد؛ و

علی پس از تصدی خلافت، به یکی از کارکنانش چنین نوشت:

   «امــا بعد! بهـره ی تو از حکومـت، مــالی نباشد که استفاده کنی و

خشمی نباشد که ــ آن را با انتقام گرفتن ــ فرونشانی، بلکه باید نصیب

تو، از بین بردن باطل و زنده نمودن حق باشد».

 

 

   حکومت از نظر علی، گرفتن داد توده از گروه ستمگر و تجاوزکار است،

زیرا که «دست خدا با جماعت است». حکومت با دوستی و رفاقت،

و خویشی و نزدیکی پابرجا نمی شود، و علی از این منطق، در فهم

خلافت، تعجب می کند و سخنی کوتاه، رسا، ساده و عمیق دارد که

گویی جرقه ی عقل و ندای روح است: «شگفتا! آیا خلافت و حکومت

به رفاقت و قرابت بستگی دارد؟!»

 

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, مسیر شیعه در تاریخ, استبداد و استبدادزدگی, چرا جامعه ی طبقاتی
 |+| نوشته شده در  شنبه نهم اسفند ۱۳۹۹ساعت 23:2  توسط بهمن طالبی  | 

 

   خزانه های بغداد، پایتخت «عباسی» از ثروت های زمین پر و سرریز

گشت؛ لیکن این اموال مانند دیگر امتیازات تنها نصیب خلفا و فرزندان

آنان و وزیران می شد و یا آنانی که مورد خشم و غضب قرار نگرفته

بودند؛ اما توده ی مردم که در میان آنها افراد شایسته، با استعداد و

پشتکار بالا فراوان بودند و افرادی که تملق گویی نمی کردند و پیشانی

به آستان ولی امر مسلمین جهان نمی سایند، در فقر و تنگدستی به

سر می بردند. برخی هیچ نداشتند و دیگران به حد کفاف نمی رسیدند.

   بدین سان دو طبقه ی اجتماعی با شکافی عمیق شکل گرفت:

   طبقه ی مرفهین که از آسایش افراطی برخوردار بودند و طبقه ی

تهیدستان که با مرگ و نیستی دست و پنجه نرم می کردند. در میان

این دو طبقه نیز گروهی آسیب پذیر با وضعیتی مناسب قرار داشت

ولی همواره بیم آن می رفت که آنان نیز در طبقه ی تهیدستان سقوط

کنند. 

   دارایی های حکومت، خرج قصرهای خلفا و امیران و خوشگذرانی 

آنان و افراد حامی حکومت می شد و اینان در خانه های خود بی پروا

بر چاکران و کنیزان و خواجگان خود بذل و بخشش می کردند. خلفا و

امیران و دیوانسالاران، طبقه ی اول از حیث رفاه در جامعه ی عباسی

بودند و پس از آنان، بازاریان قرار داشتند که در ناز و نعمت به سر

می بردند. اما مردم عادی در فلاکت و ویرانی و بین مرگ و زندگی

دست و پا می زدند. بغداد میان کوخ های ویران و محقر و قصرهای

عظیم و افراشته را با هم جمع کرده بود و آسمانش نعمت و نقمت

را  در کنار هم داشت. یکی از شاعران آن دوران در باره ی این شهر

چنین سروده است: «بغداد، برازنده ی ثروتمندان است نه کسی که

در فقر و تنگدستی شب را به صبح می رساند.» و یکی از مرفهین

بغدادی سروده است: آیا هنگام پیمایش طول و عرض زمین به دیاری

برخورده ای که مانند بغداد، بهشت روی زمین باشد؟! زندگی در آن

باصفا و درختانش سرسبز است، در غیر آن نه صفایی وجود دارد و نه

طراوت و شادابی. عمرها در آن بلند می گردد و غذایش گوارا است. 

   بر اینکه بغداد در عهد عباسی و حتی همیشه؛ بهشت روی زمین 

و دنیای نعمت ها و آسایش باشد و یا زندگی در آن، آسان و درختان،

سرسبز و غذا، لذیذ و عمرها، بلند باشد؛ اعتراضی وارد نیست. در

حقیقت انسان همیشه برای آسایش بیشتر تلاش می کرده و همه ی

این نعمت ها حق اوست؛ لیکن چگونه می توان این گونه زیست، در

حالی که میلیون ها نفر گرسنه و برهنه و آواره اند و می میرند؛ در

حالی که از بغداد و زیبایی هایش ــ که عمری برای آبادانی اش جزیه

و خراج پرداخته اند ــ بهره ای نبرده اند؟!

   زندگی مرفه بر ثروتمندان بغدادی ناپسند نبود، به شرط آن که

ابوالعتاهیه از زبان صدها هزار نفر خطاب به خلیفه ی عباسی چنین

نمی سرود:

   چه کسی از جانب من پندهایی پیاپی به خلیفه می رساند؟

من قیمت ها و هزینه ها را بر رعیت گران و سخت دیدم.

و شغل ها را اندک و نیازها و احتیاجات را گسترده یافتم.

و ناملایمات روزگار را در رفت و آمد یافتم.

و یتیمان و بیوه ها را در خانه هایی تهی دیدم.

که امیدوارانه آهنگ تو می کنند.

از سختی های زندگی با صداهایی گرفته، فریادزنان شکایت

می کنند.

امید به عطاهای تو دارند تا پس از عمری سختی، رنگ عافیت

را ببینند.

زنان بچه داری که روز و شب می گذرانند با شکم هایی که به

کمر چسبیده است.

چه کسی به فریاد شکم های گرسنه و بدن های برهنه می رسد.

به قدر کفایت از اخبار رعیت برای تو بازگو کردم.

 


برچسب‌ها: استبداد و استبدادزدگی, انسان به مثابه مهره, چرا جامعه ی طبقاتی, تساوی در برابر قانون
 |+| نوشته شده در  جمعه هشتم اسفند ۱۳۹۹ساعت 22:34  توسط بهمن طالبی  | 

 

   پیش از آنکه خلافت به علی ابن ابی طالب برسد، در شرف تغییر

شکل به نظام سلطنت اموی بود. حاکمان عادت کرده بودند که به

حقوق ملت چنان نظر کنند که گویا چگونگی آن منوط به اراده ی

والیان و زمامداران است! و هر نیک و بدی را که اینان بخواهند، باید

مطابق دلخواهشان اجرا شود! و در واقع توده های محروم و بینوا، از

نظر این گروه چیزی نبودند مگر پشت های عریانی که در انتظار

تازیانه اند و یا باید بارهای ایشان را حمل کنند.

 

 

   و علاوه بر این باید گفت که خلافت عثمان فرصت و امکان داد که

این والیان و فرمانداران ــ که بیشترشان هم از بنی امیه و یا یاران و

همفکران ایشان بودند ــ در سراسر قلمرو خلافت، به کار و کوشش

بپردازند تا پایه های سلطنت اموی را پی ریزی کنند: پول و رشوه ها،

شب نشینی ها و معامله ها، آزادگذاشتن دست های متنفذان در

جان و مال و مقدرات عمومی، خریدن سربازان جنگجو، نزدیک ساختن

کسانی که امید یاری از آنها دارند و دور کردن کسانی که احتمال

یاریشان را نمی دهند، از جمله ی این اقدامات بود.

 

 

   بنی امیه که به شهادت تاریخ در دوران اسلامشان هم بر شیوه ی

جاهلی خود باقی بودند، اکثریت بزرگان را به ذلت و خواری کشاندند،

مگر کسانی که برای احتکار و استثمار و حکومت آنان میدان را باز

کردند و کلید بیت المال و قدرت حکومت را در دست آنان قرار داده و

ملت را هم، به ضمیمه ی چیزهایی که تقدیم می نمودند، دودستی

به آنان تقدیم داشتند تا بندگان و بردگان آنان شوند.

   در اینجا بود که ملت نیز به دو گروه تقسیم شد؛ گروهی که خیرخواه

همگان و هوادار پیروزی فرمانروای عادلی بود که بیت المال را در اختیار

احفاد بنی امیه نگذارد؛ و گروهی که از حق برگشته، در کمین نشسته

و منتظر فرصت بودند تا اگر سلطنت طلبان قیام کردند با آنها کنار بیایند

و اگر به اندازه ی آزشان سودمند گردید، از آنها پشتیبانی کنند و گرنه از

نو وارد مذاکره و معامله شوند و سهمی بیشتر بگیرند تا اعلام همکاری

کنند.

 

 

   خلافت به علی رسید در حالی که اوضاع چنین، و کارها بر این

منوال بود و مردم هم می بایست یکی از دو راه را انتخاب کنند:

   یا در راه پشتیبانی از خلافت و پیروزی امام ــ که عدالت و طرفداری

او از توده را می دانستند ــ به پیشواز مرگ بروند و یا از سلطنت

خاندان بنی امیه پشتیبانی کنند که هدفی جز بازگرداندن افتخارات

دوران جاهلیت نداشتند؛ که البته این کار راه پر خطری بود و بدبختی

برای ملت به بار می آورد و خون ها ریخته می شد.

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, استبداد و استبدادزدگی, خیرخواهان ملت, بر سر سفره نشستگان
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه هفتم اسفند ۱۳۹۹ساعت 23:35  توسط بهمن طالبی  | 

 

    اما هیئت حاکمه و زمامداران؛ آن ها به خاطر مسئولیت ها و وظایفی

که در قبال جامعه دارند، خدمتگزار مردم هستند، نه عزیزان و سروران

طاغی و یاغی، و نه دزدان حرفه ای!

   در سیره ی پیامبر آمده که به او گزارش دادند که یکی از فرمانداران

هدیه ای را پذیرفته است. پیامبر حقیقت موضوع را تحقیق کرد و آنگاه

ثابت شد گزارش مطابق با واقع بوده است. خشمناک شد و فرماندار

را احضار نمود.

   پیامبر از وی پرسید: چگونه چیزی را که حق نداشتی و سـزاوار تو

نبود، گرفتـه ای؟! وی با کمـال اعتـذار گفت: پیامبر خدا، آن یک هدیه

بود!

   در جواب پیامبـر، عظمـت ادراک وی از چگونگـی آغاز رشوه خواری

و شیوع آن بین حاکم و محکوم، ملت و زمامدار، هویداست. پیامبر در

پاسخ او به شکل سوال چنین فرمود: آیا دیده اید که یکی از شما در

منزل خود بنشیند و کاری انجام ندهد و مردم بی دلیل برای او هدیه

بفرستند؟ ... و سپس دستور داد که «هدیه» را به بیت المال واگذار

کند و بلافاصله هم او را از کار برکنار ساخت!

 


برچسب‌ها: پیامبر گرامی اسلام, جورج جورداق, فساد حکومتگران, استبداد و استبدادزدگی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ششم اسفند ۱۳۹۹ساعت 22:35  توسط بهمن طالبی  | 

 

 

   بدون مشاوره، خیری در کار نخواهد بود.

  من فردی از شما هستم، سود و زیانی که برای شمـا باشد، برای

من هم هست.

   با توده ی مردم باشید، زیرا که دست خدا همراه جماعت است.

   دل های مردم، گنجینه ی «حاکم» است. هرگونه عدل یا جوری را

که در آنها بگذارد، همان را بازخواهد یافت.

                                                                        علی

 

 

   «حکومت» از نظر علی ابن ابی طالب حقی نبود که خداوند آن را

به یکی از افراد بشر ببخشد و تا روزی که او و نزدیکان و متنفّذان

بخواهند همچنان در آن مقام باقی بماند، همان طور که بعدها در دوران

سلطنت بنی امیه و بنی عباس چنین شد و چنانکه در تاریخ اروپا هم

در قرون وسطی چنین بود. در آن دوران، رییس حکومت یا فرمانروا را،

«سایه ی خدا» بر زمین معرفی کردند و گفتند که اراده و فرمان او، اراده

و فرمان خالق آسمان است؛ و چون و چرایی در آن راه ندارد!

   حکومت از نظر علی، حق توده ی مردم است، هر کس را که بخواهند،

می توانند به خاطر «نیکی»، انتخاب کنند و آنکه را که بخواهند،

می توانند به کیفر «بدی»، از کار برکنار سازند. می گوید: «اگر تو را به

ولایت انتخاب کردند و همه در آن اتفاق نمودند، به کار آنها رسیدگی کن

و اگر انتخابت نکردند، آنان را به حال خود بگذار».

   و باز می فرماید: «بنگرید! اگر حق ندیدید، نپذیرید؛ و اگر حق شناختید،

یاری کنید. حق است و باطل، و هر یک را هواداری است.»

   اما قدرت و نفوذ حاکم، از اجرای آن سلسله قوانین اجتماعی «نیرو»

می گیرد که سودمندتر و بهتر باشند. می گوید: «مردم! من فردی از

شما هستم، سود و زیان شما، سود و زیان من هم هست و حق را

هیچ چیزی نمی تواند از بین ببرد. مردم! به خدا سوگند، من شما را

به طاعتی ترغیب نمی کنم مگر آنکه نخست خود به آن عمل کنم و

از هیچ زشتی و گناهی شما را نهی نمی کنم، مگر آنکه پیش از شما

از آن پرهیز و دوری نمایم».

   بنابراین حاکم، نه به خاطر حاکم بودن، بلکه به خاطر عدالت

و اجرای احکـام و قوانیـن اجتـمـاعیِ نیـک و مـفیـد، باید مـورد

اطاعت باشد.

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, مسیر شیعه در تاریخ, انتخاب حقیقی مردم, چرا جامعه ی طبقاتی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه ششم اسفند ۱۳۹۹ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 

«مسیح» نظر تند و تکان دهنده و زندگی ساز خود را، بر رؤسا و

بزرگان «اورشلیم» و ریش های دراز و بلند آنها که پیرامونشان دمِ

شیطان می جنبید افکند و به شدت صاعقه آنها را مورد هدف قرار

داد تا با زیبایی سیمای خود، «غصب کننـــدگان حقوق مـــردم» را

بترساند؛ و آتش گفتارش که زبانه می کشید، آنان را در کام خود

فرو بَرد و خاکستر کند. او چون غرش توفانی بانگ برآورد:

«ای ریاکاران! ای اژدهازادگان! من مهر و محبت می خواهم نه

قربانی؛ شما از بیم آلودگی، از خوردن پشه دوری می کنید ولی

شتر را می بلعید! به کارگران و کشاورزان ستم می کنید، خانه ی

بیوه زنان را می خورید، و به خاطر عوام فریبی، نماز خود را طولانی

می کنید. ای ریاکاران! ای افعی زادگان! «شنبه» به خاطر انسان

قرار داده شده، نه انسان به خاطر شنبه.»

محمد

اگر «فقر» در برابر من به صورت انسانی مجسم گردد، البته او را

می کشم.

علی

من از کسی که در خانه ی خود قوتی ندارد در شگفتم که چگونه

با شمشیر آخته به جنگ حاکمان نمی رود!

ابوذر

علی، همان طور که مـــردم را به سیــر در شگفتــی های وجود و

زیبایی های آفــرینش دعوت می کرد، آنان را اعم از افـراد یا گروه هـا،

به انتخاب راه و روشی دعوت می کرد که همه را در راه تعاون اقتصادی

و تکافل مادی سوق دهد، چرا که این همفکری و هماهنگی، ضامن

وصول همگانی به سعادت واقعی و نیکی بزرگ تر، یعنی حفظ احترام

و کرامت انسان است. انسانی که دارای فکری فعال، عاطفه ای

حساس، و بدنی مادی است که خود مبین وجود جسمانی انسان به

شمار می رود و دارای حقی است!


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, مسیر شیعه در تاریخ, احترام و کرامت انسان, چرا جامعه ی طبقاتی
 |+| نوشته شده در  سه شنبه پنجم اسفند ۱۳۹۹ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 

 

   «علی» حقیقتی بزرگی را که عامل اصلی پیدایش اختلاف طبقاتی

و تکوین جامعه ی طبقاتی است، به خوبی درک کرد و آن را در آن دوران

دور، در قالب این کلمات کوتاه و مختصر ریخت:

 

   «هیچ فقیـری گرسنه نمانـده، مگر در سایه ی

آنکه ثروتمندی از حق او بهره مند گشته است»!

 

   این حقیقت بزرگی است که امروزه رژیم های عدالت پیشه، اساس

روابط و پیوندهای مادی بین مردم را بر پایه ی آن استوار می سازند؛ و

علی بن ابی طالب در بیش از ده قرن پیش، آن را به خوبی دریافت و تا

آنجا که امکانات به او اجازه می داد اصول و قواعد آن را در عهدنامه ها

و وصیت های خود تشریح کرد و استوار ساخت.

 

 

   یکی از نویسندگان لبنانی نقل می کرد؛ در یکی از کشورهای اروپایی

که حکومتش در رهایی انسان از فقر و نیازمندی و بدبختی های ناشی

از آن، می کوشید، روزی به وزیر فرهنگ آن کشور گفتم: ما مسلمانان

بیش از هزار سال پیش، حقیقت و ماهیت جامعه ی طبقاتی را که شما

امروز در راه فهمیدن چگونگی آن کار می کنید، فهمیده ایم!

   وزیر اروپایی به من گفت: چطور آن را فهمیده اید؟

   گفتم: بیش از ده قرن پیش علی بن ابی طالب گفته است:

 

   «من هیچ نعمت فراوانی را ندیدم مگر آنکه در کنار

آن حقی ضایع و پایمال شده است»!

 

   وزیر اروپایی به من گفت: پس ما بر شما برتری و فضیلت داریم!

   گفتم: چرا؟ و چگونه؟

   گفت: برای این که مردی از شما این حقیقت را ده قرن پیش کشف

کرده ولی شما هنوز در یک وضع اجتماعی آمیخته به ظلم هستید، در

صورتی که ما آن را پیش از شما به مرحله ی عمل درآورده ایم، پس در

واقع شما در این موضوع بیش از هزار سال از ما عقب تر هستید!

 

 

   ما مسلمانان، می توانیم فلسفه ی اجتماع از نظر «علی» را در 9 

عبارت تلخیص و بیان کنیم که طرز تفکر وی در باره ی وضع جامعه از نظر

ثروت و فقر، و از جهت اختلافات طبقاتی، بر آنها استوار است و قانون و

دستور او هم، در راه رفع نیازمندی از همگان و اجرای مساوات در حقوق

و وظایف در بین توده ی مردم بر پایه ی آن ها قرار دارد:

 

1. از احتکار جلوگیری کن؛

2. هیچ فقیری گرسنه نمانده مگر به آن سبب که ثروتمندی از حق او

بهره مند گشته است؛

3. هیچ نعمت فراوانی را ندیدم مگر آنکه در کنار آن حقی پایمال شده

است؛

4. باید سعی تو در آبادانی زمین، بیش تر از فکر جمع نمودن مالیات

باشد؛

5. من صحیح نمی دانم کسی را به کاری مجبور سازم که آن را دوست

ندارد؛

6. دل های آنان در بهشت و بدنشان در حال «کار» کردن است؛

7. نهر، متعلق به کسی است که در آن کار کرده، نه کسی که از شرکت

در حفر و تعمیر آن دوری جسته است؛

8. کار و رنج هر کسی را در حساب او منظور بدار، و زحمت و کوشش او

را به دیگری نسبت مده؛

9. از انحصارطلبی و استثمار آن چه که همه ی مردم در آن مساوی اند،

بپرهیز.

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, مسیر شیعه در تاریخ, جورج جورداق, چرا جامعه ی طبقاتی
 |+| نوشته شده در  یکشنبه سوم اسفند ۱۳۹۹ساعت 23:47  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا