|
متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
|
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
کورش احمدی دیپلمات بازنشسته در روزنامه شرق در باره تحریم های بیست سال گذشته و اینکه اگر رفع نشوند نوشت: تحریم ما و همزمان رشد چشمگیر اقتصادی و تکنولوژیک برخی از کشورهای منطقه میتواند تهدیدات امنیتی برای ما ایجاد کند. در چنین شرایطی ضرورت دارد که لغو تحریمها به هر قیمت و بیشتر از هر زمان دیگری در دستور کار مقامات ما باشد. تورم ناشی از تحریم بهاضافه سوءمدیریت و فساد گسترده که همافزایی دارند و متقابلا یکدیگر را تشدید میکنند، بیش از این نباید و نمیتواند ادامه یابد. عوارض تحریم برای اقتصاد و اجتماع که ما را به مرحله اضمحلال ساختاری رسانده، به شرح زیر خلاصه می شود:
1. تحریم و سوءمدیریت همافزایی دارند و یکدیگر را تقویت میکنند. تحریم با ایجاد فرصت و انگیزه موجب سیستمیکشدن سوءمدیریت میشود. با مقصر جلوهدادن قدرتهای خارجی، دست مردم و رسانهها برای پاسخگوکردن مقامات بسته میشود و مسئولان بیکفایت حاشیه امن پیدا میکنند. با رشد بدگمانیها، پدیده "خودی و غیرخودی" و اصل وفاداری به جای تخصص بیش از پیش مبنای کار قرار میگیرد و سمتهای اصلی به خودیهای ظاهرا وفادار اما فاقد صلاحیت سپرده میشود. با تشدید روند حذف افراد شایسته، در مدت 20 سال گذشته مهاجرت نخبگان و فرار سرمایه سرعت گرفته است. برنامهریزی درازمدت عملا منتفی شده و مقامات مستمرا درگیر روزمرگی و مدیریت بحران با هدف تأمین ارزاق و جلوگیری از کاهش ارزش پول ملی برای دورههای کوتاه هستند. درآمدها به جای اینکه صرف طرحهای اصولی و جلوگیری از افزایش ناترازیها و رشد فناوری شود، صرف تحقق برنامههای کوتاهمدت پوپولیستی میشود. رشد شوراها و کمیتههای ویژه و... کاهش اختیارات وزارتخانهها و ایجاد یک بوروکراسی موازی بدون هرگونه نظارت را در پی داشته است. قیمتگذاری تصنعی و نرخهای متعدد ارز موجب اختلال بیشتر در بازار و جایگزینی بورسبازی به جای تولید و تجارت واقعی شده است.
2. تحریم محیط را برای رشد فساد سیستمیک مساعد کرد. مخفیکاری، اختلال در سازوکار بازار و شکلگیری شبکههای مخفی برای دورزدن تحریمها موجب رشد فساد شده است. بستهبودن راههای قانونی و عرفی برای تجارت، توسل به مسیرهای غیرشفاف برای تجارت را الزامی کرده است. با محدودشدن شبکه بانکی، واسطهها امکان رشد یافتهاند. لایههایی از شرکتهای صوری و پوششی و تراستیها و اشخاص مطمئن در داخل و کشورهای مسیر به وجود آمدهاند که باید در تاریکی مقادیر هنگفتی پول را از راههای غیرقانونمند جابهجا کنند. در نتیجه، مقامات و نخبگان دولتی دسترسی غیرشفاف و نامحدودی به پولهای بیحساب دارند. همچنین تحریم موجب حذف رقابت شده و بازار داخلی و بخشی از تجارت خارجی در انحصار شبکههای قدرتمند معدودی قرار گرفته است. این شبکههای مورد اعتماد حق انحصاری برای واردات و صادرات و تجارت داخلی یافتند و عملا توانستند خدمات خود را به هر قیمتی عرضه کنند. به این ترتیب، طبقهای از کاسبان تحریم شکل گرفت و در موقعیت بهرهبردن از اقتصاد بسته و زمینهسازی برای تداوم تحریم قرار گرفت. از آنجا که کمبود کالا یکی از پیشرانهای اصلی فساد است، رشوه و قاچاق به یک صنعت پررونق تبدیل شده است. در نتیجه، بخشی از تولید ناخالص ملی غیررسمی و زیرزمینی شده و دولت امکان کسب مالیات و وضع مقررات را از دست داده است و نهادهای رسمی ضعیفتر شدهاند. همچنین نقض قوانین با هدف دورزدن تحریمها عملی پسندیده و میهندوستانه به نظر آمده و مرزهای بین کمک به مردم و سودجویی شخصی مخدوش شده است. مبالغ کلانی از پول عمومی که بدون امکان حسابرسی در اختیار شبکههای نامرئی است، راه را برای رشد بیشتر اختلاس هموارتر کرده است.
3. مشکل تورم مزمن و خانمانبرانداز 20ساله بدون لغو تحریمها رفعشدنی نیست. تحریم و تورم از طریق زنجیره پیچیدهای از کنش و واکنشها مکمل یکدیگر و مسبب کاهش ارزش پول ملیاند. تحریم موجب محدودیت صادرات و دسترسی به نظام بانکی بینالمللی و کاهش دسترسی به ارزهای قوی میشود که کاهش واردات و افزایش بهای کالاهای وارداتی را در پی دارد. اختلال در زنجیره عرضه موجب افزایش هزینههای لجستیک و بیمه و نیاز به واسطهها و استفاده از راههای پیچیده حمل برای دورزدن تحریمهاست که باعث افزایش بهای کالاها میشوند. همچنین تولیدکنندگان داخلی که با مشکل تأمین اقلام اولیه و واسطهای و قطعات وارداتی مواجهاند، ناچار از افزایش قیمتها هستند. تحریم همچنین موجب کاهش انواع درآمدهای دولت میشود. اما هزینههای دولت مانند دستمزدها، هزینههای نظامی و امنیتی و یارانهها افزایش مییابند. قرض از بانک مرکزی برای پوشش هزینهها بر حجم نقدینگی میافزاید و پول بیشتر و کالای کمتر موجب افزایش قیمتها میشود. ابعاد روانی نیز مؤثر است و ازجمله صِرف پیشبینی تورم، موجب تورم است؛ چراکه همه را به فکر احتکار و خرید پیشینی میاندازد.
معاون امنیتی فرماندار تهران می گوید: روند طرد اتباع غیرمجاز در تهران، کُند شده است. اکنون در بعضی نقاط شهر، کلونیهایی از تجمع این افراد شکل گرفته، بنابراین لازم است پلیس مهاجرت و گذرنامه، با تمرکز ویژه این نقاط را شناسایی کرده و اجرای قانون و طرحهای دستگیری و طرد را با سرعت و جدیت دنبال کنند.
همچنین کارفرمایان و مسئولان اجرایی باید به نرخ بیکاری در شهرستان تهران و ضرورت اشتغال کارگران ایرانی توجه ویژه داشته باشند و از به کار گیری اتباع به شدت پرهیز کنند.
و سومین نکته، بازگشت مجدد اتباع طرد شده به کشور است که موجب نگرانی شدید است و این امر نشانه ضعف در کنترل مرزها است.
&&&&
این نکات به روشنی نشان میدهند برنامه اخراج افغان هایی که در دولت سیزدهم براساس طرح بسیار زیانبار و خطرناکی که در آن دولت اجرا شد وارد ایران شده و در سراسر کشور به صورت کاملاً بیضابطه مشغول فعالیتهای نامعلوم شدند و بخش مهمی از امکانات معیشتی، آموزشی، خدماتی، انرژی و اشتغال کشور را به خود اختصاص دادند، عقیم مانده است.
مهمتر اینکه تعدادی از آنها مرتکب اقدامات خلاف امنیتی شدند به طوری که در جریان جنگ 12روزه مشخص شد عدهای از این افراد به عنوان مزدوران اسراییل ملعون، درصدد ضربه زدن به موجودیت ایران برآمده و به مثابه عوامل دشمن عمل کرده اند!
این واقعیتهای تلخ، مسئولان امنیتی را بر آن داشت که برنامهای برای اخراج اتباع افغانستانی غیرمجاز به اجرا درآورند و تا مدت کوتاهی این برنامه اجرا شد ولی همان طور که در گزارش معاون امنیتی فرمانداری تهران آمده، در حال حاضر این روند کُند شده و تأسفبارتر اینکه روند بازگشت اتباع بار دیگر شدت گرفته است. با توجه به گزارشهائی که از شتاب گرفتن بازگشت این افراد میرسد، متأسفانه برنامه اخراج اتباع غیرمجاز، بیاثر شده و کشور بار دیگر در حال تبدیل شدن به محل تاخت و تاز آنها شده است.
مردم ایران، دهها سال از پناهندگان افغانستانی پذیرائی و با احترام با آنها رفتار کردند و این فرهنگ را هماکنون هم دارند ولی آنچه در سالهای اخیر اتفاق افتاده نه مهاجرت است و نه پناهندگی، بلکه یک تهاجم است.
عرف بینالملل این است که پذیرش اتباع خارجی از مجموع کشورهای مختلف، فقط تا سه درصد جمعیت خود کشور میتواند باشد. براین اساس در ایران که حدود ۹۰ میلیون جمعیت دارد، مجموع اتباع خارجی که میتوانند به کشور بیایند چیزی کمتر از سه میلیون نفر خواهد بود که سهم اتباع افغانستانی از این رقم کمتر از چند صد هزار نفر می شود در حالی که اکنون به بالای ۱۰ میلیون نفر یعنی بیش از ۱۲ درصد جمعیت ایران رسیده است!
در مورد نیروی کار خارجی هم، قانون وجود دارد. نیروی کار خارجی باید به میزان مشخص و برای زمان مشخص و با چارچوبی که کشور میزبان مشخص میکند وارد شود و کار کند و برگردد ولی در ایران هیچ یک از این ضوابط رعایت نمیشود. مهمتر اینکه میلیونها نفر از اتباع افغانستانی بدون هویت و اسناد شناسایی در سرتاسر ایران مستقر شده و به تعبیر معاون امنیتی فرمانداری تهران در مناطقی از کشور کلونیهایی از تجمع آنها شکل گرفته است.این وضعیت است که برای کشور خطرناک است و امنیت جامعه را به شدت تهدید میکند!
مانع اصلی حل مشکل اتباع غیرمجاز افغانستانی در ایران وجوه سه گروه است. یک گروه، سوداگرانی هستند که از حضور اتباع، پول کلانی به جیب میزنند، گروه دیگر افرادی هستند که دنبال منافع سیاسی خود هستند و گروه سوم سادهلوحانی هستند که با شعارهای فریبکارانهای مانند جهان وطنی و نفی مرز برای کشورهای اسلامی، حضور بیضابطه اتباع را توجیه میکنند. در واقع این گروه سوم، ابزاری هستند برای آن دو گروه دیگر که از فرصت ایجاد شده توسط سادهلوحان فریبخورده، اهداف مادی و اغراض سیاسی خود را محقق نمایند!
انتظار میرفت دولت چهاردهم برای جبران خسارتهای وارد شده توسط دولت سیزدهم در زمینه اتباع، اقدام کند ولی نکرد!
وزارت کشور که مسئول امنیت کشور است باید این خطر را جدی بگیرد و به مسئولیت خود در جلوگیری از استمرار این خطر فاحش عمل کند.
روزنامه جمهوری اسلامی
ضعف ساختاری در اقتصاد خانوار، مسکن، محیطزیست و خدمات عمومی در ایران، کشورمان را در جایگاه ششم، پایینترین کیفیت زندگی در سال۲۰۲۵ قرارداد. ایران در سالهای اخیر با چالشهای عمیق و ساختاری در حوزه مسکن و زیرساخت شهری مواجه بودهاست؛ چالشهایی که مستقیما بر شاخص کیفیت زندگی اثر میگذارند. رشد مداوم قیمت مسکن، افت توان خرید خانوار، کاهش سرعت نوسازی و افزایش فرسودگی شهری باعث شدهاست که نسبت قیمت مسکن به درآمد خانوار در بسیاری از شهرهای بزرگ در سطوحی قرار گیرد که تامین سرپناه را به یکی از دشوارترین مسائل زندگی تبدیل کند.

همزمان وضعیت زیرساختهای حملونقل، شبکههای خدمات شهری و کیفیت هوای کلانشهرها فشار مضاعفی بر بخش شهری و رفاه روزمره مردم وارد کردهاست. براساس گزارشی که Numbeo، (بزرگترین پایگاه دادههای جهانی از هزینه و کیفیت زندگی در کشورهای مختلف)، منتشر کرد، در شاخص کیفیت زندگی سال۲۰۲۵، اختلاف میان کشورهای بالای جدول و انتهای جدول چشمگیر است. در این رتبهبندی که ۸۹کشور بررسی شدهاند، لوکزامبورگ در جایگاه نخست و نیجریه در انتهای آن قرار گرفتهاند.
در این شاخص، ایران با رتبه ۸۴، رتبهای نزدیک به انتهای جدول دارد و ششمین کشور از پایینترین سطح کیفیت زندگی را به خود اختصاص دادهاست. کشورهایی مانند لوکزامبورگ، هلند، دانمارک، عمان، سوئیس، فنلاند و نروژ به دلیل عملکرد قوی در ۹ زیرشاخص اصلی توانستهاند امتیاز بالایی کسب کنند. این کشورها معمولا ترکیبی از ثبات اقتصادی، زیرساختهای شهری کارآمد، قدرت خرید بالا، امنیت اجتماعی، سلامت عمومی و محیطزیست پاک را ارائه میدهند، بهویژه توان مالی بالای خانوارها، حملونقل عمومی پیشرفته، شفافیت نهادی و کیفیت خدمات شهری نقش محوری در جایگاه بالای آنها داشتهاست.
در مقابل، ۱۰ کشور انتهای جدول شامل نیجریه، ونزوئلا، بنگلادش، سریلانکا، مصر، ایران، پرو، کنیا، ویتنام و فیلیپین، معمولا با مجموعهای از مشکلات همزمان روبهرو هستند. این کشورها اغلب با قدرت خرید بسیار پایین مواجهند؛ یعنی هزینههای زندگی نسبت به درآمد سنگین است. در برخی از آنها بیثباتی سیاسی، ناامنی، فساد و محدودیت دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی وضعیت را دشوارتر کردهاست. آلودگی هوا، ترافیک، کیفیت پایین زیرساختها و مشکلات مسکن در بسیاری از این کشورها وضعیت کلی کیفیت زندگی را کاهش میدهد.
دنیای اقتصاد/ صدیقه نژادقربان
احمد طاهری ، رییس مرکز ملی هوا و تغییر اقلیم سازمان محیط زیست می گوید:
مطابق آخرین سیاهه انتشار آلودگی هوا در شهر تهران، سهم حدود ۶۰ درصدی در انتشار ذرات معلق و حدود ۸۰ درصدی در آلایندههای گازی، مربوط به منابع متحرک آلوده کننده ی هوا، یعنی خودروهای سواری، موتورسیکلت ها، اتوبوس ها و کامیون ها است. بقیه آلودگی ها، یعنی ۴۰ درصد ذرات معلق و ۲۰ درصد گازهای آلاینده، مربوط به منابع ساکن آلاینده مثل کارخانه ها و اماکن صنعتی، نیروگاه های برق، پمپ بنزین ها و کارگاه های ساخت خانه است.

از ۶۰ درصد آلودگی ذرات معلق، مربوط به منابع متحرک، خودروهای سواری حدود ۱۴ درصد، موتور سیکلتها حدود ۱۰ درصد و کامیونها حدود ۲۵ درصد و همچنین اتوبوسهای واحد و اتوبوسهای سرویس هم در همین حدود انتشار ذرات در شهر تهران به عهده دارند.
در کلانشهرهایی مثل تهران و مشهد، نقش منابع متحرک، پررنگ است و بیشترین سهم را در انتشار آلایندهها دارند، اما در کلانشهرهایی مثل اراک و اصفهان نقش منابع ساکن افزایش پیدا میکند.
ایران مدت ۴۶ سال است که در تحریم اقتصادی به سر می برد و ۱۸ سال است که عملا در جنگ اقتصادی است. ۸۵۰ میلیارد دلار زیان مستقیم و ۲۰۰۰ میلیارد دلار خسارت های غیرمستقیم این جنگ برای کشور و مردم ایران بوده است که حاصل آن رشد اقتصادی نزدیک به صفر، تورم های مزمن ۳۰ الی ۵۰ درصد مستمر، گسترش فقر به نیمی از مردم کشور، افزایش چند صد برابری نرخ ارز یا به نوعی سقوط ارزش پول ملی، مهاجرت گسترده ی نخبگان، فرسودگی در صنعت از جمله صنعت دفاعی، و اختلال گسترده در تجارت و گسترش واسطه گری نتایج ملموس جنگ اقتصادی در این سال ها بوده است

نگاهی موشکافانه به بودجه سال ۱۴۰۴ نشان می دهد بودجه دفاعی ایران امسال با حدود %۲۰۰ افزایش به ۱۲ میلیارد دلار رسیده است. افزون بر این مجلس برای تقویت بنیه دفاعی اجازه داده است حدود ۱۱ میلیارد یورو از محل سهمیه نفت خام نیز به این ۱۲ میلیارد دلار اضافه شود!
حامد پاک طینت/ اقتصاددان
گردشگری بینالمللی در سال ۲۰۲۴ تقریباً به سطح قبل از همهگیری رسید.
در سال ۲۰۲۴ حدود ۱.۴ میلیارد گردشگر بینالمللی (شبمان) ثبت شدهاند که ۱۱٪ (یعنی ۱۴۰ میلیون نفر ) بیشتر از ۲۰۲۳ است.
درآمد جهانی از گردشگری بینالمللی در سال ۲۰۲۴ حدود ۱.۶ تریلیون دلار تخمین زده میشود، که ۴٪ بیشتر از ۲۰۱۹ است.
حساب کنید به طور متوسط هر گردشگر در سفر خود چقدر پول خرج کرده است؟
عکس هتل ترنج کیش

در همین منطقه ما یک دانشگاه ½ میلیارد دلار بودجه دارد در صورتی که بودجه کل آموزش عالی ما حدود ۷۰۰ میلیون دلار است و این ۲۵ صدم از GDP ما طبق گزارشهای مرکز پژوهشهای مجلس است؛ درحالیکه اسراییل ۵ درصد GDP خودش را به دانشگاه اختصاص داده است.
دکتر سیمایی صراف
وزیر علوم، تحقیقات و فناوری
با توجه به اطلاعات داده شده:
حساب کنید GDP ایران در حال حاضر چقدر است.
جی دی پی اسراییل ۵۴۰ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۴ بوده است، حساب کنید بودجه دانشگاهی در این کشور چقدر است؟
اسراییل چند برابر ما برای دانشگاه هایش پول خرج می کند؟

آقای رئیسجمهور، برای ثبت در تاریخ مینویسم که نسلهای بعدی فکر نکنند همه ایرانیانی که دستی در آب داشتند، در مقابل همه ایدههای نادرست و اقدامات غلط سکوت کردند و دم برنیاوردند.
من البته به اندازه سر سوزنی امید ندارم که این ساختار سیاسی و سیاستی، این الگوی توسعه، این نظام برنامهریزی و ساختار منافعی که حول آب و پروژههای آبی شکل گرفته، به حرف امثال من اندک توجهی کند. اما خب مملکتمان است، دلم میسوزد، خانه و کاشانه و اموال و اقامت کانادا هم ندارم، باید بنویسم شاید به دست شما رسید و کاری کردید.
آقای رئیسجمهور پزشکیان، آب تهران هم مثل آب بقیه مملکت بر اثر سالها اصرار بر الگوی توسعه غلط به وضعیت بحرانی رسیده است. در خبرها آمده بود که برای راهحل آب تهران، قرار است آب دریا را شیرینسازی کنند و به تهران برسانند. وزیر نیروی شما از در دستورکار بودن شیرینسازی ۲ میلیارد متر مکعب آب گفته است.
آقای رئیسجمهور، میشود لطف کنید از آنها که میخواهند آب تهران را با شیرینسازی و انتقال آب دریا از خلیج فارس و دریای عمان تأمین کنند، چند سؤال بپرسید و جوابشان را با من رعیت و بقیه شهروندان به اشتراک بگذارید؟
یک. طراح، پشتیبان و پیشبرنده پروژه تأمین آب تهران از طریق شیرینسازی آب دریا کیست؟ کدام شرکت است؟
دو. آیا طراحان، حامیان و پشتیبانان این طرح حاضرند اسناد مطالعات مهندسی، اقتصادی، محیطزیستی، اجتماعی و امنیتی این طرح را منتشر کنند؟ حاضرند در یک نشست مطبوعاتی با حضور متخصصان و رسانهها از طرحشان دفاع کنند؟
سه. آیا حاضرند به ملت ایران اعلام کنید که قیمت هر متر مکعب آبی که از خلیج فارس و دریای عمان شیرینسازی شده و به تهران میرسد چند دلار یا یوروست؟ هزینه سرمایهگذاری و عملیات در تأسیسات شیرینسازی و انتقال تا تهران چقدر است؟
چهار. با آن مقدار سرمایهگذاری، کلاً چقدر آب به تهران انتقال پیدا میکند؟ مقدار آب منتقلشده در نسبت با هدررفت شبکه آب شرب و بهداشت تهران چقدر است؟
پنج. چرا به جای اینکه کار پایداری نظیر کاهش هدررفت در شبکه شرب و بهداشت تهران را انجام دهید/دهند؛ دنبال انتقال آب از هزار کیلومتر آنطرفتر هستند؟
شش. آیا هزینههای کاهش هدررفت در شبکه شرب و بهداشت تهران (و هزینه سایر گزینهها نظیر تصفیه، بازچرخانی، و ...) را با هزینه انتقال آب مقایسه کردهاند؟ آقای رئیسجمهور شما مقایسه این هزینهها را میدانید؟
هفت. آیا میخواهند آب را از هزار کیلومتر آنطرفتر با هزینه چند دلار بر هر متر مکعب شیرین کنند و به تهران بیاورند و بعد نزدیک به ۳۵ درصد آنرا در شبکههای آب این شهر هدر بدهند؟
هشت. وقتی الان نمیتوانید هزینه تمامشده آب فعلی (احتمالاً کمتر از ۱۵ هزار تومان در هر متر مکعب) را از مردم بگیرید، و تازه ۳۵ درصد آن هم در شبکه ی فرسوده هدر می رود؛ میخواهید هزینه آب شیرینسازی و منتقلشده به قیمت هر متر مکعب چند دلار را بگیرید؟
نه. با همین رویه که تهران، جمعیتپذیر و بزرگ میشود، و هیچ کاری برای مدیریت و کاهش مصرف آب نمیکنید، چند سال دیگرش که این آب انتقالی از خلیج فارس هم کم آمد، چه میکنید؟ دوباره آب منتقل میکنید؟ اصلاً پولی باقی مانده که صرف این نادانیها کنید؟
آقای رئیسجمهور
وزیر نیرو گفته شیرینسازی ۲ میلیارد مترمکعب آب دریا در دستور کار است.
خیلی سرراست و خودمانیاش این است: حکمرانی آبی که نتواند ۱۰۳ میلیارد مترمکعب آب تجدیدپذیر این کشور را به گونهای مدیریت کند که تضمینکننده ظرفیت زیستپذیری سرزمین باشد. آن موقع که ۱۳۰ میلیارد مترمکعب بود هم نتوانست این کار را انجام دهد. با اضافه شدن 2 میلیارد مترمکعب آب دریا هم به جایی نمیرسد. البته ساختوساز و کاسبی خوبی برای شرکتهای سازنده است!
آقای رئیسجمهور، شما خیلی سؤال میپرسید، یک بار هم این سؤالات را بپرسید و اگر جوابی شنیدید، به من رعیت و بقیه شهروندان هم اطلاع دهید.
آقای رئیسجمهور اگر بتوانید طراحان، حامیان و ذینفعان طرحهای شیرینسازی و انتقال آب را وادار کنید در یک نشست رسانهای در برابر آدمهای متخصص و رسانههای مستقل از ایدههایشان دفاع کنند، گام بزرگی برای عقلانیت برداشتهاید. امتحان کنید.
نوشته دکتر محمد فاضلی
یکی از موضوعات محوری که مسعود پزشکیان نه فقط از زمانی که ردای ریاستجمهوری پوشید، بلکه از همان هنگامه ورود به کارزار انتخابات بر آن تأکید داشت، مسئله چابکسازی دولت، و همینطور عملیاتیسازی بودجه و پرداخت اعتبار و منابع مالی به دستگاهها در ازای کار انجام شده بود. پزشکیان بارها به این مهم اشاره کرده است که نظام پرداخت بودجه در کشور ما نظامی معیوب است و باید تجدیدنظری اساسی در آن صورت گیرد. به نحوی که بودجه هر نهاد به نسبت خروجی آن و گرهای که از مشکلات کشور میگشاید تخصیص پیدا کند؛ به این ترتیب باید ارگانها و نهادهایی که عملکرد قابلتوجهی ندارند، از گردونه دریافت/ پرداخت بودجه حذف شوند.
این مقوله البته صرفا ناظر به نهادها نیست و رئیسجمهور بر لحاظ کردن این امر در پرداخت حقوق و دستمزد کارکنان دولت نیز تأکید دارد؛ به این ترتیب که معیار پرداخت حقوق به کارمندان دستگاههای دولتی نه بر مبنای ساعات حضور در محل کار، که باید بر اساس خروجی و میزان و کیفیت کار انجام شده تغییر یابد.
پزشکیان همواره از بزرگی دولت نیز گلایه داشته و معتقد است به منظور کاستن از ناترازی در منابع مالی، لازم است نهادهایی که کارکردهای موازی دارند در هم ادغام شوند تا بدین شکل از هدررفت منابع پیشگیری شود. انجام این فرآیند همچنین به کوچکسازی و چابکسازی دولت نیز میانجامد و افزایش بهرهوری را در پی خواهد داشت.
آخرین اشاره رئیسجمهور به این موضوع در جریان سفر وی به استان اردبیل مطرح شد که در اینباره اظهار داشت: دولت زیادی بزرگ شده است، درآمد ندارد و لذا تمام درآمد را صرف بزرگ شدن خود میکند، پول کم میآورد، پول چاپ میکند و تورم ایجاد میکند.
پزشکیان همچنین گفت: باید خودمان را جمع کنیم، ما آماده هستیم که دربِ بسیاری از این ادارات و سازمانها را ببندیم، کارکنان را هم ادغام کنیم، نمیتوانیم آنها را اخراج کنیم، نان کسی را قطع نمیکنیم اما کاری کنیم که هزینه بیجا درست نکنیم. بروند در خانه خود بنشینند، حقوق و اضافه کار آنها را هم میدهیم، حداقل بیش از این خرج نکنیم.
در این راستا حسین راغفر استاد دانشگاه و اقتصاددان، ضمن تأکید بر ضرورت حذف دستگاههایی که کار موازی انجام میدهند، اظهار داشت: البته یکی از بهترین مجاری پیشبرد این ایده که اتفاقا مصادیق زیادی هم دارد خودِ دولت و معاونتهای ریاستجمهوری است که همپوشانیهایی با برخی وزارتخانهها دارد؛ به عنوان مثال در دولت «معاونت علمی و فناوری» رئیس جمهور وجود دارد، از طرفی «وزارت علوم، تحقیقات و فناوری» هم هست. نکته اینجاست که همه اعضای معاونت، اعضای هیئت علمی دانشگاههای زیر مجموعه وزارت علوم هستند و بودجه اصلی را اتفاقا اینها می گیرند.
چه اشکالی دارد همه این منابع و مأموریتها -همچنان که قبلا چنین بوده است- به دانشگاهها سپرده شود؟ به این ترتیب هزینهها به شدت کاهش پیدا میکند و پویایی در دانشگاهها هم بیشتر میشود. بنابراین کوچک کردن دولت به ویژه در مواردی که کار موازی میکنند، میتواند خیلی مفید باشد.
همچنین صدها نهاد فرهنگی در کشور وجود دارد که کارهای مشابه انجام میدهند. به عنوان مثال وجود رشتههای دانشگاهی در حوزههای علوم و معارف دینی از این جمله است. به هرحال اگر نهادی با عنوان «حوزه علمیه» در کشور وجود دارد، این سوال مطرح است که جایگاه این رشتهها در دانشگاهها چیست؟
تعداد زیادی نهاد فرهنگی در کشور شکل گرفتهاند و منابع خیلی کلانی هم در اختیار آنها است، اما این نهادها متولی کارهایی هستند که بخش خصوصی آنها را خیلی بهتر انجام میدهد، البته اگر این فرصت به بخش خصوصی داده شود. ولی با این شرایط، بخش خصوصی قادر به رقابت با این نهادهای فرهنگی نیست.
رسانههای وابسته به این نهادهای فرهنگی نیز فاقد کارایی لازم میباشند، و با وجودی که ارگانهایی که از بودجه عمومی استفاده میکنند باید نسبت به عملکردشان پاسخگو باشند، اما نه آن نهادهای فرهنگی و نه رسانههای وابسته به آنها اینگونه نیستند!
اساسا منطق بودجه این است: منابع محدود و تقاضاهای گسترده داریم که باید آنها را اولویتبندی کنیم و متناسب با بودجه به آنها امکانات بدهیم، بنابراین با عملیاتی شدن این فرآیند میتوان به ایجاد تحول در روند تخصیص بودجه امید داشت.
راغفر البته این گفته را که برخی مدعی بزرگی بیش از اندازه دولت هستند رد کرد و اظهار داشت: شاخصهای اقتصادی این را تأیید نمیکند. شاخص متعارف اندازه دولت در همه کشورها، نسبت مخارج عمومی به تولید ناخالص داخلی است، که این رقم در بسیاری از کشورهای جهان از جمله کشورهای صنعتی اروپای غربی بیش از ۳۷ درصد است، اما در ایران این رقم ۱۳ درصد است. بنابراین این گزاره که دولت در ایران بزرگ است، گزاره درستی نیست. معنای دیگر پایین بودن درصد نسبت مخارج عمومی به تولید ناخالص داخلی در ایران آن است که دولت عملا برای اجرای تعهدات خودش نسبت به جامعه منابع ندارد. در ایران بخش قابل توجهی از منابع دولت صرف بروکراسی دستگاههای اداری میشود و در عوض خدماتی که انتظار میرود دولت به جامعه ارائه دهد، محقق نمیشود، بنابراین نباید پرسش این باشد که آیا دولت بزرگ است یا کوچک؟ سوال باید این باشد که آیا دولت کار میکند یا نه؟
در کشورهای صنعتی غربی یکی از کارهای اساسی دولت، ارائه خدمات عمومی مثل آموزش و پرورش و بهداشت به جامعه است، و این خدمات در وسعت گستردهای انجام می شود تا آنجا که بخش عمده فعالیت اجرایی کشورها معطوف به ارائه این خدمات است، افزود: در کشورها ما به خصوص بعد از جنگ تحمیلی ۸ ساله عملا دولت سعی کرده از مسئولیتهای اجتماعی خودش دست بشوید. در کل باید متذکر شویم سهم مخارج عمومی نسبت به تولید ناخالص داخلی در ایران یکی از پایینترینها است و همین مسئله یکی از دلایل ناکارآمدی است.
خبرگزاری ایرنا
تازهترین مطلبی که از رئیس جمهور پزشکیان درباره بودجه کل کشور برای سال 1405 منتشر شده این است که گفت تلاش میکنیم بودجه سال آینده را بدون کسری تنظیم کنیم.
البته تصمیم خوبی است، ولی کافی نیست. مشکلات بودجه کشور فقط کسری نیست بلکه مهمتر از کسری بودجه، اتلاف بودجه است. اگر رئیس جمهور بتواند بودجه کل کشور را از این هر دو مشکل نجات دهد، میتوان گفت کاری کرده است کارستان.
درباره کسری بودجه به این جهت که خود رئیس جمهور درصدد جلوگیری کردن از آن است مطلبی نمی گوییم و در اینجا میپردازیم به موضوع اتلاف بودجه.
خوشبختانه درباره اتلاف بودجه، خود رئیس جمهور علاوه بر این که اطلاعات خوبی دارد، از انگیزه قابل تحسینی برای مقابله با آن نیز برخوردار است. تعبیر «دستگاههای بیخاصیت» که بودجه میگیرند ولی کاری انجام نمیدهند، از ابداعات خود ایشان است. رئیس جمهور در چند مورد با حرارت زیاد که پیدا بود ناشی از مخالفت شدید تخصیص بودجه به چنین دستگاههائی است سخن گفت به طوری که از تک تک کلماتی که به کار میبرد عزم جزم شخص وی برای حذف بودجه این دستگاهها قابل درک است
با توجه به اینکه درباره این دستگاههای بیخاصیت و تلفکننده بودجه در سالهای اخیر مطالب زیادی گفته و نوشته شده، لزومی ندارد از آنها نام ببریم یا درباره عملکردشان مطالب جدیدی بنویسیم. شاید اشاره به این نکته کافی باشد که این دستگاهها علیرغم بودجه زیادی که میگیرند اولاً به هیچ یک از اهداف تعیین شده دست نیافتهاند و ثانیاً یکی از کارهای اصلیشان کارشکنی علیه دولت و ایجاد دردسر برای نظام و کشور است. بسیار غمانگیز است که عدهای از بیتالمال استفاده کنند و به جای حل یک مشکل از صاحبان بیتالمال که مردم هستند، دهها مشکل برای آنها به وجود بیاورند. چنین روش خلافی را که از مصادیق بارز «اتلاف بودجه» است در هیچ کشوری نمیتوان سراغ گرفت.
غمانگیزتر اینست که این اتلاف بودجه در جامعهای صورت میگیرد که در آن دهها میلیون نفر زیر خط فقر قرار دارند، هنوز عدهای در کپرها زندگی میکنند، عدهای از کودکان در بعضی مناطق هنوز شناسنامه ندارند، با اینکه قانون اساسی آموزش و پرورش را در تمام سطوح رایگان اعلام کرده بسیاری از خانوادهها برای آموزش فرزندانشان مشکل دارند، تبعیض و بیعدالتی آموزشی بسیاری از خانوادهها را رنج میدهد، بیکاری نرخ بالایی دارد، اکثر مردم برای درمان مشکل دارند، بازنشستهها دچار دغدغه معیشتی هستند و گرانیهای روزافزون بر معیشت مردم سایه افکنده است!
این بارها بر دوش مردمی سنگینی میکنند که در برابر توطئههای دشمنان همواره با وحدت و همبستگی میایستند و تاکنون با روشنترین مواضع عملی خود نشان دادهاند حتی در سختترین شرایط زندگی حاضر نیستند کاری کنند که دشمنان این کشور کمترین احساس شادی را در دلشان تجربه نمایند.
دولتمردان ما و در رأس آنها شخص رئیس جمهور باید در برابر این همه فداکاری، تمام تلاش خود را برای قدردانی از چنین ملتی بکار بگیرند. قدردانی از ملت را نباید در شعارها و وعدهها محدود نگهداشت. اکنون زمان مناسبی است که رئیس جمهور پزشکیان از محدوده شعار و حرف درمانی خارج شود و بدون رعایت ملاحظات معموله اقدام به جراحی لایحه بودجه کل کشور نماید. حذف بودجه دستگاههای بیخاصیت و هزینه کردن آن برای حل مشکلات اقشار ضعیف، باید در رأس برنامههای رئیس جمهور در تدوین لایحه بودجه کل کشور باشد.
میدانیم که حذف بودجه دستگاههای بیخاصیت و نیروهای آویزان و مزاحم، کار آسانی نیست و سدهای بزرگی در برابر آن قرار دارند، ولی این را هم باید بدانیم که رئیس جمهور بر این جایگاه تکیه نزده که از جاده آسفالتهای که هیچ مانعی در برابرش نباشد عبور کند. او باید در جاده ای پر از سنگلاخ براند، از سدها عبور کند و با موانع بجنگد تا بتواند کشور را از فقر و مشکلات نجات بدهد. فقط در اینصورت است که رئیس جمهور میتواند کارنامه موفقی داشته باشد.
روزنامه جمهوری اسلامی

واکنش استاد شفیعی کدکنی به بی حرمتی به حکیم فردوسی پاکزاد
گردشگری در همه سطوح، عمیقاً در دل سیاست قرارگرفته است. بنابر گفته لاسول از متفکران حوزه علوم سیاسی، سیاست یا politics بدین معنی است که یک فرد چه چیزی را، چه وقت و چگونه بهدست میآورد. بهعبارتدیگر موضوع سیاست با اعمال قدرت و اقتدار، دراینخصوص تصمیمگیری میکند که یک فرد و در سطح کلانتر یک جامعه، چه زمانی میتواند چه چیزی را و چگونه دراختیار داشته و از آن بهره ببرد. موضوعی که میتوان آن را در دو سطح داخلی و خارجی مورد بررسی قرار داده و به نمود و بازنمود آن در صنعت گردشگری اشاره کرد. پیوند سیاست و گردشگری از آن جهت اهمیت دارد که بنابر گفته کالین مایکل هال، یکی از معروفترین محققان حوزه گردشگری، گردشگری در همه سطوح، عمیقاً در دل سیاست قرارگرفته و کاملاً از آن تأثیر میپذیرد.
جنگ، اول گردشگری را از بین می برد!
تعمیم سیاست در سطح بینالمللی این نکته را در ذهن تداعی میکند که یک جامعه یا کشور چه زمانی و چگونه میتواند جایگاه یا موقعیتی را در سطح نظام بینالملل بهدست آورد؟ موضوعی که اگرچه تحت تأثیر توانمندیهای داخلی و ارائه آنها در عرصه فراسرزمینی است ولی سیاست و مناسبات جهانی و تأثیراتی که این مناسبات بر جایگاه و موقعیت یک کشور در سطح جهان دارد، بسیار تعیینکننده است. برای نمونه دراین زمینه میتوان به کشور اوکراین اشاره کرد. اوکراین اگرچه ظرفیتهای گردشگری فراوانی برای ارائه به گردشگران داخلی و خارجی داشت، ولی وقوع جنگ در این کشور که ناشی از جایگاه آن بهعنوان یک کشور پُل و واسطه بین روسیه و ناتو است، باعث شد در اثر تخریبهای گسترده زیرساختها و اشغال سرزمینی این کشور، صنعت گردشگری در بیشتر مناطق جغرافیایی اوکراین، تا مدتها بهدست فراموشی سپرده شود.

نباید فراموش کرد که صنعت گردشگری یکی از اولین صنایعی است که در بحرانهایی مثل جنگ آسیب میپذیرد و یکی از آخرین صنایعی است که بعد از اتمام اینگونه بحرانها بهبود مییابد. دلیل آن نیز به این موضوع برمیگردد که برای توسعه متمادی گردشگری از زیرساختها گرفته تا تصویر ذهنی از یک کشور، همه باید در یک بسته جامع و متوازن، در وضعیت مناسبی قرار داشته باشند تا پدیده گردشگری که تقریباً از تمامی حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی یک جامعه تأثیر میپذیرد، بتواند عملکرد خوبی داشته باشد.
جنگ و صنعت گردشگری در ایران، سوریه، لیبی، عراق و سودان و ...
در این زمینه کشورهای بسیار دیگری نیز وجود دارند که صنعت گردشگری آنها در یک مقطع تاریخی و یا در زمان کنونی، بهشدت از مناسبات سیاسی جهانی تأثیر پذیرفته شامل سوریه، لیبی، ایران، ترکیه، عراق، سودان، ونزوئلا، کوبا، افغانستان، میانمار و ... . درخصوص این کشورها وضع تحریمهای بینالمللی و درگیریهای منطقهای، موجب شده صنعت گردشگری آنها بهشکل منفی، تحت تأثیر قرار گیرد. بهعنوان مثال در کشورمان و در حوزه فعالیتهای بازاریابی، میتوان گفت ایجاد بحرانها و تحریمهای بینالمللی ازجانب دیگر کشورها، اغلب باعث میشود بازاریابی گردشگری ما نیاز داشته باشد تا پس از طی کردن هر بحران، فعالیتهای تبلیغاتی برای ایران را مجدد و اغلب از نقطه شروع، ازسر بگیرد. بهنوعی شروع مجددی در فعالیتهای بازاریابی کشور انجام میشود.
در سطح داخلی نیز بازنمود سیاست در خطمشیهایی است که حاکمیت به اجرا در میآورد و در آنها تصمیم میگیرد که در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی چه کارهایی را انجام دهد و چه کارهایی را انجام ندهد. این موضوع تحت تأثیر سیاست کلان برآمده از حاکمیت است و رویکرد کلی آن را درخصوص عرصهها و بخشهای مختلف تأثیرگذار بر توسعه کلان جامعه را نشان میدهد.
بهبود جایگاه توسعه گردشگری از ابتدای انقلاب تا کنون در نگاه حاکمیت
بهعنوان مثال در اوایل انقلاب، رویکرد کلان حاکمیت به توسعه گردشگری، بُعد اقتصادی کمتری داشت. موضوعی که رفتهرفته تعدیل شد و امروزه یک جنبه غالب نگاه سیاسیون کشور به صنعت گردشگری، بُعد اقتصادی، درآمدزایی و اشتغال آفرینی آن است. این دو رویکرد متفاوت باعث شده تا خطمشیهای متفاوتی نیز در دورههای مختلف درقبال صنعت گردشگری کشور، اتخاذ و اجرایی شوند. چنین تغییر یا بهبود رویکردی، اهمیت زیادی دارد زیرا بهعنوان مثال نقش تعیینکنندهای در تخصیص منابع، تدوین برنامههای راهبردی و تنظیم روابط میان ذینفعان مختلف صنعت گردشگری ایفا میکند.
بهبود جایگاه گردشگری در نگاه حاکمیت، باعث تخصیص منابع مالی بیشتر برای سرمایهگذاری در این حوزه و عزم جدیتر برای تدوین استراتژیها و خطمشیهای راهگشا جهت توسعه و توانمندسازی بیشتر ذینفعان گوناگون میشود. ذینفعانی که بهمنظور توسعه بهینه صنعت گردشگری، باید به معنای واقعی با یکدیگر تعاملات سازندهای داشته و فرایند امور را به پیش ببرند.
حاکمیت به عنوان سیاست ساز و اجرا کننده،
موتور محرکه صنعت گردشگری
مدنظر قرار دادن عامل سیاست و تأثیر آن در دو حوزه داخلی و بینالمللی، نقش بیبدیل حاکمیت در توسعه گردشگری و اهمیت کنشها و واکنشهای آن در این دو سطح را یادآوری مینماید. حاکمیت بهعنوان سیاستساز و اجراکننده این سیاست، موتور محرکه صنعت گردشگری است و این موضوعی است که بهخصوص در حوزه غرب آسیا بارزتر است زیرا برنامهریزی در این منطقه جغرافیایی، علاوه بر کنشهای برنامهریزی و مدیریتی، به آمادگی برای واکنش در مقابله با بحرانهای گوناگون نیاز دارد.این چالش برای ایران که سال هاست تحت تحریمهای ظالمانه قرار دارد و دائماً برای آن بحرانسازی میشود، برجستهتر بهنظر میرسد.

توجه به شاخص های رشد و توسعه صنعت گردشگری در کشور
بنابراین لازم است حاکمیت جهت توسعه هرچه بهتر صنعت گردشگری، به موارد زیر توجه داشته باشد:
*گردشگری باید همانند و در کنار صنایع مختلف مثل نفت، پتروشیمی، معدن و ... در کشور ما به یک اولویت تبدیل شود. این مهم تاکنون در ایران اتفاق نیفتاده است. گردشگری ابزاری بسیار کارآمد جهت مقابله با ایرانهراسی، بهبود تصویر ذهنی از حاکمیت ملی در سطح جهان، اشتغالزایی، ارزآوری، بهبود درآمدهای سرانه و توسعه اجتماعی- فرهنگی است
*جهت توسعه واقعی و متمادی صنعت گردشگری در کشور، نیاز است تا برای مدیران ارشد کشور و همچنین عموم جامعه، فرهنگسازی و آموزشهای مناسب در زمینه چرایی، لزوم و بایدها و نبایدهای مورد نیاز برای توسعه صنعت گردشگری فراهم و تدارک دیده شود. گفتمان گردشگری باید در کشور ترویج شود.
نکاتی که جنگ اخیر در باره صنعت گردشگری گوشزد می کند
با نکته بینی، دقت نظر و هشیاری، می توان بحرانهایی را که برای کشور به وجود میآید، به فرصت تبدیل کرد. در این زمینه می توان به جنگ و تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی به کشورمان اشاره کرد. جنگ اخیر نکاتی را در حوزه صنعت گردشگری به مدیران و سیاست سازان کشور خاطرنشان مینماید:
اول، احتمالاً برخی از مردم دنیا علاقهمند شدهاند تا با توجه به مطرحشدن نام ایران در سطح جهانی و دفاع مقتدرانهای که از خود انجام داد، راجع به تاریخ و فرهنگ ما مطالعه کنند و درخصوص آن بیشتر بدانند. این عامل میتواند آنان را به گردشگرانی بالقوه برای کشور تبدیل کند. بنابراین باید در حوزه بازاریابی ظرفیتهای گردشگری کشورمان، تلاشهای بیشتری صورت گیرد.
دوم، مردم از راه توسعه سنجیده صنعت گردشگری و بهرهمندی از منافع اقتصادی و اجتماعی حاصله از آن، رضایت بیشتری از حاکمیت خواهند داشت. این مهم باعث میشود در مواقع بحرانی مثل جنگها از آن پشتیبانی بیشتری بهعمل آورند. نمود این امر در تجاوز اخیر به کشورمان اتفاق افتاد و پشتیبانی مردم از کشور با وحدت همه ایرانیان تحت لوای نام ایران، باعث شد تأثیرگذاری حاکمیت در میان مردم افزایش پیدا کرده و مشروعیت آن در جامعه ایرانی تقویت شود.
سوم، لزوم توجه حاکمیت به تقویت روحیه ملیگرایی ایرانیان است. موضوعی که شاهد هستیم حاکمیت بهدرستی به سمت آن حرکت کرده است. نمود چنین کنشی در نصب مجسمه آرش کمانگیر در میدان ونک تهران و استفاده نمادین از فتوحات تاریخی پادشاهان هخامنشی و ساسانی و شبیهسازی آنها برای نمایش پیروزی بر متجاوزان کنونی به خاک کشور، مشاهده شد. چنین امر مهمی باعث شد تا به قول برژینسکی، استراتژیست ارشد آمریکایی، ملیت و دین در ایران، همزمان و در کنار یکدیگر برجسته شده و وحدت و یگانگی بینظیری در بین مردم شکل بگیرد.
جنگ، زیرساختهای هویتی دو وجه مهم تمدن ایرانی یعنی ایرانیت و اسلامیت را که بنیانهای اصلی محصولات گردشگری کشور هستند را تقویت کرد. همچنین انسجام واقعی مردم ایران و هویت ملی آنان را به دنیا نشان داد، جایی که مهماننوازی منحصربهفرد ایرانیان که همیشه زبانزد گردشگران خارجی بوده، متبلور شد و هموطنان در طول جنگ، از دیگر هموطنانی که به شکل موقت به استانهای آنها سفر کرده بودند، به شکل رایگان میزبانی میکردند. به قول رییس جمهور چین، ایرانیان، یک ملت واقعی هستند.
نیاز است تا حاکمیت، جهت توسعه پایدار و اصولی صنعت گردشگری، به احیای طرح جامع گردشگری کشور و تهیه نقشه راهی برای توسعه آن اقدام کند. وجود این طرح جامع، موجب خواهد شد تا افق مشترکی پیش روی بازیگران و فعالان صنعت گردشگری کشور قرار بگیرد. همچنین باعث میشود که با آمدن و رفتن دولتها، تغییر جهتگیریهای حزبی آنان و تغییر مدیران، برنامههای کلان حوزه گردشگری تغییری نکرده و این افق مشترک، استوار و پابرجا باقی بماند. درواقع رویکرد کلان حاکمیت و عزم آن برای توسعه گردشگری، در یک برنامه بلندمدت اثربخش، متجلی خواهد شد.
در نتیجه: آینده مشترکی که برای همه ذینفعان گردشگری کشور تعریف شده است، و منافع آتی ملی، قربانی منافع زودگذر دولت ها نخواهد شد.
لازم است این رویکرد در حاکمیت کشور شکل بگیرد که یکی از مهمترین عوامل توسعه متوازن و پایدار گردشگری در کشور، همکاری و همافزایی حقیقی ذینفعان این حوزه است. ازاینجهت علاوه بر تهیه نقشه راه صنعت گردشگری که هدایتگر فعالیتهای ذینفعان است، فراهمآوری بسترهای لازم برای تقویت همکاریهای ذینفعان، شامل تقویت و توانمندسازی ایشان برای مشارکت در مدیریت مقصدهای گردشگری، یک ضرورت است. حاکمیت میتواند در این راه بسترسازی کند و دولت به نمایندگی از حاکمیت، قوانین و خطمشیهای لازمه را وضع کرده و بهبود ببخشد. این تدبیر باعث میشود جزیرهای کار کردن ذینفعان کاهش پیدا کرده و لزوم نگاه فرابخشی جهت توسعه پایدار صنعت گردشگری، در میان آنان تقویت شود.
دکتر محمدرضا صالحی پور
عضو هیئت علمی دانشکده گردشگری دانشگاه تهران
متوسط بارندگی در ایران ۲۶۰ میلی متر است، یعنی بر هر مترمربع از خاک ایران ۲۶ سانتی متر در یک سال برف و باران می بارد. البته در چند سال گذشته در اغلب خشکی های نیمکره ی شمالی از بارش ها کاسته شده و به عنوان مثال در سال آبی گذشته_از مهر ۴۰۲ تا آخر شهریور ۴۰۳_ ۲۴۶ میلی متر بارندگی به جای ۲۶۰ میلی متر در ایران داشته ایم. هواشناسی میزان بارش در ایران را در سال آبی جاری _اول مهر ۴۰۳ تا آخر شهریور ۴۰۴ یعنی ۴۰ روز دیگر_ چهل درصد کمتر از پارسال برآورد کرده است.
مسئله: حساب کنید به طور متوسط چند میلی متر بارش در سال آبی جاری دریافت کرده ایم.

عکسی از یک ایستگاه باران سنجی در ایران
در مورد میزان هدررفت آب به دلیل فرسودگی شبکه انتقال آمارها متفاوت و بعضا متضاد است. آنچه در رابطه با آن قطعیت وجود دارد این است که میزان هدررفت از شبکه انتقال آب در کشور و بهویژه شهر تهران قابل توجه بوده و در بهترین شرایط از 30 درصد بیشتر است.
با توجه به مطلب بالا که در نشریات و رسانه ها و از جمله در شورای شهر تهران بر آن تاکید می شود، میزان هدر رفت آب تهران قبل از رسیدن به خانه ها، ۳۰ درصد است. البته این نشت و هدر رفت در بیشتر شهرهای ایران دیده می شود که علت آن فرسودگی لوله ها و نشست زمین است.
مسئله: مسئولان سازمان آب مصرف هر شهروند تهرانی را ۲۰۰ لیتر در شبانهروز اعلام می کنند که در مقایسه با استاندارد ۱۳۰ لیتر، بسیار زیاد می باشد.
با جدول تناسب مقداری از این ۲۰۰ لیتر را که قبل از رسیدن به ما تلف می شود را حساب بکنید.
سپس حساب کنید مصرف واقعی هر تهرانی با استاندارد ۱۳۰ لیتر چقدر فاصله دارد؟

در گفت و گو با دکتر رضا منصوری دارای دکترای نجوم و فیزیک از دانشگاه وین و استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف، ایشان بر ظرفیتهای عظیم "میهندوستی" و "فرهنگ ایرانی" تأکید دارد، بهویژه پس از جنگ ۱۲ روزه اخیر. دکتر منصوری مفهوم "ایران" را فراتر از مرزهای سیاسی، به عنوان یک تجربهی تمدنی کهن و فرهنگی دُرافزا تعریف میکند که توانایی جذب تفاوتها و همافزایی اقوام مختلف را دارد. او توضیح میدهد که در مخاصمه اخیر، "حس تعلق به وطن" و "همبستگی ملی" حتی در میان منتقدان حکومت نیز تقویت شد که این نشانهای از "آگاهی جمعی" و هشداری به سیاستگذاران است که: "بدون ملت، نمیتوان ایران را اداره کرد." منصوری مهمترین راه برونرفت از بحرانها و ایجاد امید را داشتن "خرد علمی" و "عقلانیت مدرن" در تصمیمگیریها و حکمرانی می داند. و در نهایت، تأکید میکند که عشق به ایران با نقد سیاستها تناقضی ندارد؛ بلکه نقد آگاهانه نشانهی تعلق واقعی است و ساخت "روایت جمعی واقعی از ایران"، با تکیه بر خرد علمی، میتواند به امیدآفرینی و حرکت به سوی شکوفایی ملی منجر شود. از نظر منصوری وقتی شور ملی، از خرد علمی محروم بماند، به ضد خود بدل شده و به جای امیدآفرینی، موجبات یأس عمومی را فراهم میآورد. اکثر تألیفات دکتر منصوری متمرکز بر دو موضوع «ایران» و «سیاستگذاری علم» است.

به نظر شما «میهندوستی» چه ظرفیتهایی برای ایران خلق میکند؟
میهندوستی برای ما ایرانیان مفهومی چندلایه است. در لایه اول، ایران کشوری مستقل با مرزهای سیاسی مشخص است، اما در لایهای عمیقتر، ایران مفهومی فرهنگی و تاریخی است که فراتر از مرزهای امروزی امتداد دارد؛ مفهومی که از هزاران سال پیش شکل گرفته و نسل به نسل منتقل شده است. این تمدن کهن بعدها در قالب فرهنگ ایرانی تبلور یافت؛ فرهنگی که امروز فراتر از مرزهای سیاسی، در بخشهایی از کشورهای همسایه نیز حضور دارد. اگر از جغرافیا فراتر رویم، وطن، خانهای است که حس «تعلق»، «دفاع» و «همبستگی» ذیل سقف بزرگ آن شکل میگیرد.
فرهنگ ایرانی همواره ظرفیت همافزایی داشته و اقوام، زبانها و آیینهای مختلف در آن با تعامل، بر غنای آن افزودهاند. این فرهنگ با جذب تفاوتها، نه حذف آنها، تابآوری بالایی در برابر بحران و تغییر نشان داده است. در دنیای مدرن، این ویژگی تاریخی به مزیتی مهم برای اداره جوامع تبدیل شده است و به آنها توان همزیستی و مشارکت داده است. میهندوستی، اگر برخاسته از این فرهنگ باشد، تنها به معنای «عشق به خاک» نیست؛ بلکه به معنای پاسداری از یک تجربه تمدنی است که الهامبخش آینده میشود.
چه امری باعث شد در جنگ ۱۲ روزه، «حس تعلق به وطن» بیش از همیشه در میان ایرانیان نمود پیدا کند؟
آنچه اهمیت دارد، نه چرایی این پدیده، بلکه خود رخداد است؛ اتفاقی واقعی با نمودهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آشکار که نمیتوان نادیده گرفت. در این مخاصمه ۱۲ روزه، برخلاف انتظار برخی در خارج و حتی گروههایی در داخل، ملت ایران واکنشی معنادار نشان داد. علت را باید در ۴۵ سال گذشته جست. شور ابتدای انقلاب، با هدف ساختن جامعهای آرام و مدنی، کمکم جای خود را به جریانی داد که بر تفکری واحد پافشاری داشت و با حذف صداهای دیگر، جامعه را به سوی قطبی شدن کشاند که با فرهنگ دُرافزا و پذیرای ایران در تضاد بود.
اوج این انحراف زمانی نمود پیدا کرد که برخی گفتند:«اگر ناراضی هستید، جمع کنید و از ایران بروید!» چنین نگاهی راه را برای سوءاستفاده دشمنان باز کرد؛ کسانی که همواره در پی شکاف و تفرقه بودهاند. اما ملت ایران در لحظهای تاریخی ایستاد. حتی منتقدان حکومت نیز در برابر دشمن سکوت کردند یا در جبهه ایران قرار گرفتند. این هشداری روشن به سیاستگذاران ما بود:«بدون ملت، نمیتوان ایران را اداره کرد.»
کدام ظرفیتهای فرهنگ ایرانی، ما را از بحرانها گذر داد؟
نخستین ظرفیت، همان احساسی است که ایرانیان نسبت به فرهنگ خود دارند؛ فرهنگی دُرافزا که در طول تاریخ توانسته اقوام و باورهای مختلف را در خود جای دهد و هویتی منسجم بسازد. اما ظرفیت مهمتری نیز هست که من آن را «خِرَدمندی علمی» مینامم. یعنی اتکای فرد و حکمرانی به دانشی که نه بر مفاهیم منسوخ، بلکه بر دستاوردهای علمی چهارصد سال اخیر بشر استوار باشد. متأسفانه در برهههایی، این خِرَدمندی علمی کمتر در ساختارهای تصمیمگیر ورود پیدا کرد. بر خلاف تبلیغات گسترده درباره علم، واقعیت این است که در علم مدرن سرمایهگذاری کمی انجام دادیم. مردم ما درک و پذیرش درستی از خرد علمی دارند. اکنون باید این ظرفیت مردمی را جدی گرفت و وارد فرآیندهای تصمیمسازی کرد. «تکیه بر عقلانیت علمی و مدرن» راه عبور ما از بحرانهاست.
پیش از جنگ ۱۲ روزه، ادعا میشد ایرانیان چشماندازی روشن و امیدی به آینده ندارند. آیا میشود یک جامعه نومید چنین مقاومت امیدوارانهای از خود نشان دهد؟
امید یا نومیدی، بیشتر تجربهای فردی است اما از منظر جامعهشناختی، نمیتوان به طور مطلق گفت ایرانیان نومید بودهاند. در بخشی از جامعه، احساس یأس وجود داشته، اما در بخش بزرگتری از مردم و نهادهای مدنی، امید همواره زنده بوده است. پیش از مخاصمه اخیر نیز نهادهای اجتماعی و شهروندان در لایههای گوناگون فرهنگی و در نقاط مختلف کشور، با نگاهی خوشبینانه برای آینده ایران تلاش میکردند. آنچه این روزها برجسته شد، «آگاهی جمعی» بود؛ اینکه امیدواری و مشارکت، حتی در سطح فردی، نه فقط بر آینده ایران، بلکه بر آرامش منطقه اثر میگذارد.
ساخت «روایت جمعی از ایران» چه سهمی در امیدآفرینی دارد؟
ساخت «روایت جمعی از ایران»، نحوهای که یک ملت تجربیات تاریخیاش را بازگو میکند، خالق امید اجتماعی است، اما به شرطی که این روایت واقعی باشد، نه کاذب. خطر زمانی جدی میشود که روایتهایی برجسته شود که ظاهراً امیدبخش است، اما جامعه را از مسیر واقعی توسعه منحرف میکند. امید زمانی مؤثر است که به حرکت منتهی شود؛ حرکتی برای بهتر زیستن، رشد اقتصادی و شکوفایی ملی. باید دید پس از این رخداد ۱۲ روز جنگ، مردم چگونه از آن یاد خواهند کرد. اگر «خردمندی علمی» را در حکمرانی به کار گیریم، روایت امیدبخش ساخته میشود. امید واقعی زمانی شکل میگیرد که روایت جمعی ما با خرد علمی مدرن پیوند برقرار کند. در غیر این صورت، امید هم به ابزاری برای انکار واقعیت بدل میشود.
آیا ما توانستهایم چنین «روایتهای ملی» خلق کنیم تا در سایه آن، مصالح عمومی ایرانیان مشخص شود؟
این پرسشی بنیادی است. در این زمینه میخواهم به کتابی اشاره کنم که به زودی با عنوان «انسان ایرانی؛ آینده ایران» منتشر میشود. در این کتاب، با نگاهی تحلیلی و تاریخی، تلاش کردهام به این پرسش پاسخ دهم که ایران چیست، چگونه آن را شناختهایم، از تاریخ پرفرازونشیبمان چه آموختهایم و چگونه میتوانیم با عبور از دورانهای انحطاط، آیندهای روشنتر برای آن ترسیم کنیم. پیشنهاد میکنم منتظر انتشار آن باشید؛ چراکه این مباحث در آن با دقت و عمیق دنبال شده است.
میتوان عاشق ایران بود، اما منتقد برخی سیاستها شد؟ این تناقض چگونه قابل درک و مدیریت است؟
بله، این مسئله در تفاوت میان «فرد» و «جامعه» ریشه دارد. جامعه فقط مجموعهای از انسانها نیست؛ بلکه از کنار هم قرار گرفتن رفتارها و نگرشها و برهمکنشهای فردی، ویژگیهایی جمعی برمیآید که لزوماً در تکتک افراد وجود ندارد. این تناقض که مطرح میکنید، ناشی از نادیده گرفتن همین تمایز است. حکمرانی، امری مقدس یا تغییرناپذیر نیست. سیاستگذار باید به منافع و خواست مردم توجه کند، اما ما هنوز گرفتار این تصور هستیم که اگر «افراد اصلح» به قدرت برسند، همه چیز حل میشود.
در حالی که تجربههای جهانی نشان داده حتی نیکنیتترین مدیران نیز در اثر پیچیدگی ساختار اجتماعی، تصمیمهایی میگیرند که «ناخواسته» یا «نامنتظر» به نتایج منفی منجر میشود. آنچه اهمیت دارد، نقدپذیری و یادگیری از پیامدهاست. دوست داشتن ایران به معنای سکوت در برابر خطا نیست؛ بلکه نقد آگاهانه، نشانهای از تعلق واقعی به این سرزمین است.
ایرنا
|
|