متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
واکنش استاد شفیعی کدکنی به بی حرمتی به حکیم فردوسی پاکزاد
گردشگری در همه سطوح، عمیقاً در دل سیاست قرارگرفته است. بنابر گفته لاسول از متفکران حوزه علوم سیاسی، سیاست یا politics بدین معنی است که یک فرد چه چیزی را، چه وقت و چگونه بهدست میآورد. بهعبارتدیگر موضوع سیاست با اعمال قدرت و اقتدار، دراینخصوص تصمیمگیری میکند که یک فرد و در سطح کلانتر یک جامعه، چه زمانی میتواند چه چیزی را و چگونه دراختیار داشته و از آن بهره ببرد. موضوعی که میتوان آن را در دو سطح داخلی و خارجی مورد بررسی قرار داده و به نمود و بازنمود آن در صنعت گردشگری اشاره کرد. پیوند سیاست و گردشگری از آن جهت اهمیت دارد که بنابر گفته کالین مایکل هال، یکی از معروفترین محققان حوزه گردشگری، گردشگری در همه سطوح، عمیقاً در دل سیاست قرارگرفته و کاملاً از آن تأثیر میپذیرد.
جنگ، اول گردشگری را از بین می برد!
تعمیم سیاست در سطح بینالمللی این نکته را در ذهن تداعی میکند که یک جامعه یا کشور چه زمانی و چگونه میتواند جایگاه یا موقعیتی را در سطح نظام بینالملل بهدست آورد؟ موضوعی که اگرچه تحت تأثیر توانمندیهای داخلی و ارائه آنها در عرصه فراسرزمینی است ولی سیاست و مناسبات جهانی و تأثیراتی که این مناسبات بر جایگاه و موقعیت یک کشور در سطح جهان دارد، بسیار تعیینکننده است. برای نمونه دراین زمینه میتوان به کشور اوکراین اشاره کرد. اوکراین اگرچه ظرفیتهای گردشگری فراوانی برای ارائه به گردشگران داخلی و خارجی داشت، ولی وقوع جنگ در این کشور که ناشی از جایگاه آن بهعنوان یک کشور پُل و واسطه بین روسیه و ناتو است، باعث شد در اثر تخریبهای گسترده زیرساختها و اشغال سرزمینی این کشور، صنعت گردشگری در بیشتر مناطق جغرافیایی اوکراین، تا مدتها بهدست فراموشی سپرده شود.
نباید فراموش کرد که صنعت گردشگری یکی از اولین صنایعی است که در بحرانهایی مثل جنگ آسیب میپذیرد و یکی از آخرین صنایعی است که بعد از اتمام اینگونه بحرانها بهبود مییابد. دلیل آن نیز به این موضوع برمیگردد که برای توسعه متمادی گردشگری از زیرساختها گرفته تا تصویر ذهنی از یک کشور، همه باید در یک بسته جامع و متوازن، در وضعیت مناسبی قرار داشته باشند تا پدیده گردشگری که تقریباً از تمامی حوزههای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی یک جامعه تأثیر میپذیرد، بتواند عملکرد خوبی داشته باشد.
جنگ و صنعت گردشگری در ایران، سوریه، لیبی، عراق و سودان و ...
در این زمینه کشورهای بسیار دیگری نیز وجود دارند که صنعت گردشگری آنها در یک مقطع تاریخی و یا در زمان کنونی، بهشدت از مناسبات سیاسی جهانی تأثیر پذیرفته شامل سوریه، لیبی، ایران، ترکیه، عراق، سودان، ونزوئلا، کوبا، افغانستان، میانمار و ... . درخصوص این کشورها وضع تحریمهای بینالمللی و درگیریهای منطقهای، موجب شده صنعت گردشگری آنها بهشکل منفی، تحت تأثیر قرار گیرد. بهعنوان مثال در کشورمان و در حوزه فعالیتهای بازاریابی، میتوان گفت ایجاد بحرانها و تحریمهای بینالمللی ازجانب دیگر کشورها، اغلب باعث میشود بازاریابی گردشگری ما نیاز داشته باشد تا پس از طی کردن هر بحران، فعالیتهای تبلیغاتی برای ایران را مجدد و اغلب از نقطه شروع، ازسر بگیرد. بهنوعی شروع مجددی در فعالیتهای بازاریابی کشور انجام میشود.
در سطح داخلی نیز بازنمود سیاست در خطمشیهایی است که حاکمیت به اجرا در میآورد و در آنها تصمیم میگیرد که در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی چه کارهایی را انجام دهد و چه کارهایی را انجام ندهد. این موضوع تحت تأثیر سیاست کلان برآمده از حاکمیت است و رویکرد کلی آن را درخصوص عرصهها و بخشهای مختلف تأثیرگذار بر توسعه کلان جامعه را نشان میدهد.
بهبود جایگاه توسعه گردشگری از ابتدای انقلاب تا کنون در نگاه حاکمیت
بهعنوان مثال در اوایل انقلاب، رویکرد کلان حاکمیت به توسعه گردشگری، بُعد اقتصادی کمتری داشت. موضوعی که رفتهرفته تعدیل شد و امروزه یک جنبه غالب نگاه سیاسیون کشور به صنعت گردشگری، بُعد اقتصادی، درآمدزایی و اشتغال آفرینی آن است. این دو رویکرد متفاوت باعث شده تا خطمشیهای متفاوتی نیز در دورههای مختلف درقبال صنعت گردشگری کشور، اتخاذ و اجرایی شوند. چنین تغییر یا بهبود رویکردی، اهمیت زیادی دارد زیرا بهعنوان مثال نقش تعیینکنندهای در تخصیص منابع، تدوین برنامههای راهبردی و تنظیم روابط میان ذینفعان مختلف صنعت گردشگری ایفا میکند.
بهبود جایگاه گردشگری در نگاه حاکمیت، باعث تخصیص منابع مالی بیشتر برای سرمایهگذاری در این حوزه و عزم جدیتر برای تدوین استراتژیها و خطمشیهای راهگشا جهت توسعه و توانمندسازی بیشتر ذینفعان گوناگون میشود. ذینفعانی که بهمنظور توسعه بهینه صنعت گردشگری، باید به معنای واقعی با یکدیگر تعاملات سازندهای داشته و فرایند امور را به پیش ببرند.
حاکمیت به عنوان سیاست ساز و اجرا کننده،
موتور محرکه صنعت گردشگری
مدنظر قرار دادن عامل سیاست و تأثیر آن در دو حوزه داخلی و بینالمللی، نقش بیبدیل حاکمیت در توسعه گردشگری و اهمیت کنشها و واکنشهای آن در این دو سطح را یادآوری مینماید. حاکمیت بهعنوان سیاستساز و اجراکننده این سیاست، موتور محرکه صنعت گردشگری است و این موضوعی است که بهخصوص در حوزه غرب آسیا بارزتر است زیرا برنامهریزی در این منطقه جغرافیایی، علاوه بر کنشهای برنامهریزی و مدیریتی، به آمادگی برای واکنش در مقابله با بحرانهای گوناگون نیاز دارد.این چالش برای ایران که سال هاست تحت تحریمهای ظالمانه قرار دارد و دائماً برای آن بحرانسازی میشود، برجستهتر بهنظر میرسد.
توجه به شاخص های رشد و توسعه صنعت گردشگری در کشور
بنابراین لازم است حاکمیت جهت توسعه هرچه بهتر صنعت گردشگری، به موارد زیر توجه داشته باشد:
*گردشگری باید همانند و در کنار صنایع مختلف مثل نفت، پتروشیمی، معدن و ... در کشور ما به یک اولویت تبدیل شود. این مهم تاکنون در ایران اتفاق نیفتاده است. گردشگری ابزاری بسیار کارآمد جهت مقابله با ایرانهراسی، بهبود تصویر ذهنی از حاکمیت ملی در سطح جهان، اشتغالزایی، ارزآوری، بهبود درآمدهای سرانه و توسعه اجتماعی- فرهنگی است
*جهت توسعه واقعی و متمادی صنعت گردشگری در کشور، نیاز است تا برای مدیران ارشد کشور و همچنین عموم جامعه، فرهنگسازی و آموزشهای مناسب در زمینه چرایی، لزوم و بایدها و نبایدهای مورد نیاز برای توسعه صنعت گردشگری فراهم و تدارک دیده شود. گفتمان گردشگری باید در کشور ترویج شود.
نکاتی که جنگ اخیر در باره صنعت گردشگری گوشزد می کند
با نکته بینی، دقت نظر و هشیاری، می توان بحرانهایی را که برای کشور به وجود میآید، به فرصت تبدیل کرد. در این زمینه می توان به جنگ و تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی به کشورمان اشاره کرد. جنگ اخیر نکاتی را در حوزه صنعت گردشگری به مدیران و سیاست سازان کشور خاطرنشان مینماید:
اول، احتمالاً برخی از مردم دنیا علاقهمند شدهاند تا با توجه به مطرحشدن نام ایران در سطح جهانی و دفاع مقتدرانهای که از خود انجام داد، راجع به تاریخ و فرهنگ ما مطالعه کنند و درخصوص آن بیشتر بدانند. این عامل میتواند آنان را به گردشگرانی بالقوه برای کشور تبدیل کند. بنابراین باید در حوزه بازاریابی ظرفیتهای گردشگری کشورمان، تلاشهای بیشتری صورت گیرد.
دوم، مردم از راه توسعه سنجیده صنعت گردشگری و بهرهمندی از منافع اقتصادی و اجتماعی حاصله از آن، رضایت بیشتری از حاکمیت خواهند داشت. این مهم باعث میشود در مواقع بحرانی مثل جنگها از آن پشتیبانی بیشتری بهعمل آورند. نمود این امر در تجاوز اخیر به کشورمان اتفاق افتاد و پشتیبانی مردم از کشور با وحدت همه ایرانیان تحت لوای نام ایران، باعث شد تأثیرگذاری حاکمیت در میان مردم افزایش پیدا کرده و مشروعیت آن در جامعه ایرانی تقویت شود.
سوم، لزوم توجه حاکمیت به تقویت روحیه ملیگرایی ایرانیان است. موضوعی که شاهد هستیم حاکمیت بهدرستی به سمت آن حرکت کرده است. نمود چنین کنشی در نصب مجسمه آرش کمانگیر در میدان ونک تهران و استفاده نمادین از فتوحات تاریخی پادشاهان هخامنشی و ساسانی و شبیهسازی آنها برای نمایش پیروزی بر متجاوزان کنونی به خاک کشور، مشاهده شد. چنین امر مهمی باعث شد تا به قول برژینسکی، استراتژیست ارشد آمریکایی، ملیت و دین در ایران، همزمان و در کنار یکدیگر برجسته شده و وحدت و یگانگی بینظیری در بین مردم شکل بگیرد.
جنگ، زیرساختهای هویتی دو وجه مهم تمدن ایرانی یعنی ایرانیت و اسلامیت را که بنیانهای اصلی محصولات گردشگری کشور هستند را تقویت کرد. همچنین انسجام واقعی مردم ایران و هویت ملی آنان را به دنیا نشان داد، جایی که مهماننوازی منحصربهفرد ایرانیان که همیشه زبانزد گردشگران خارجی بوده، متبلور شد و هموطنان در طول جنگ، از دیگر هموطنانی که به شکل موقت به استانهای آنها سفر کرده بودند، به شکل رایگان میزبانی میکردند. به قول رییس جمهور چین، ایرانیان، یک ملت واقعی هستند.
نیاز است تا حاکمیت، جهت توسعه پایدار و اصولی صنعت گردشگری، به احیای طرح جامع گردشگری کشور و تهیه نقشه راهی برای توسعه آن اقدام کند. وجود این طرح جامع، موجب خواهد شد تا افق مشترکی پیش روی بازیگران و فعالان صنعت گردشگری کشور قرار بگیرد. همچنین باعث میشود که با آمدن و رفتن دولتها، تغییر جهتگیریهای حزبی آنان و تغییر مدیران، برنامههای کلان حوزه گردشگری تغییری نکرده و این افق مشترک، استوار و پابرجا باقی بماند. درواقع رویکرد کلان حاکمیت و عزم آن برای توسعه گردشگری، در یک برنامه بلندمدت اثربخش، متجلی خواهد شد.
در نتیجه: آینده مشترکی که برای همه ذینفعان گردشگری کشور تعریف شده است، و منافع آتی ملی، قربانی منافع زودگذر دولت ها نخواهد شد.
لازم است این رویکرد در حاکمیت کشور شکل بگیرد که یکی از مهمترین عوامل توسعه متوازن و پایدار گردشگری در کشور، همکاری و همافزایی حقیقی ذینفعان این حوزه است. ازاینجهت علاوه بر تهیه نقشه راه صنعت گردشگری که هدایتگر فعالیتهای ذینفعان است، فراهمآوری بسترهای لازم برای تقویت همکاریهای ذینفعان، شامل تقویت و توانمندسازی ایشان برای مشارکت در مدیریت مقصدهای گردشگری، یک ضرورت است. حاکمیت میتواند در این راه بسترسازی کند و دولت به نمایندگی از حاکمیت، قوانین و خطمشیهای لازمه را وضع کرده و بهبود ببخشد. این تدبیر باعث میشود جزیرهای کار کردن ذینفعان کاهش پیدا کرده و لزوم نگاه فرابخشی جهت توسعه پایدار صنعت گردشگری، در میان آنان تقویت شود.
دکتر محمدرضا صالحی پور
عضو هیئت علمی دانشکده گردشگری دانشگاه تهران
متوسط بارندگی در ایران ۲۶۰ میلی متر است، یعنی بر هر مترمربع از خاک ایران ۲۶ سانتی متر در یک سال برف و باران می بارد. البته در چند سال گذشته در اغلب خشکی های نیمکره ی شمالی از بارش ها کاسته شده و به عنوان مثال در سال آبی گذشته_از مهر ۴۰۲ تا آخر شهریور ۴۰۳_ ۲۴۶ میلی متر بارندگی به جای ۲۶۰ میلی متر در ایران داشته ایم. هواشناسی میزان بارش در ایران را در سال آبی جاری _اول مهر ۴۰۳ تا آخر شهریور ۴۰۴ یعنی ۴۰ روز دیگر_ چهل درصد کمتر از پارسال برآورد کرده است.
مسئله: حساب کنید به طور متوسط چند میلی متر بارش در سال آبی جاری دریافت کرده ایم.
عکسی از یک ایستگاه باران سنجی در ایران
در مورد میزان هدررفت آب به دلیل فرسودگی شبکه انتقال آمارها متفاوت و بعضا متضاد است. آنچه در رابطه با آن قطعیت وجود دارد این است که میزان هدررفت از شبکه انتقال آب در کشور و بهویژه شهر تهران قابل توجه بوده و در بهترین شرایط از 30 درصد بیشتر است.
با توجه به مطلب بالا که در نشریات و رسانه ها و از جمله در شورای شهر تهران بر آن تاکید می شود، میزان هدر رفت آب تهران قبل از رسیدن به خانه ها، ۳۰ درصد است. البته این نشت و هدر رفت در بیشتر شهرهای ایران دیده می شود که علت آن فرسودگی لوله ها و نشست زمین است.
مسئله: مسئولان سازمان آب مصرف هر شهروند تهرانی را ۲۰۰ لیتر در شبانهروز اعلام می کنند که در مقایسه با استاندارد ۱۳۰ لیتر، بسیار زیاد می باشد.
با جدول تناسب مقداری از این ۲۰۰ لیتر را که قبل از رسیدن به ما تلف می شود را حساب بکنید.
سپس حساب کنید مصرف واقعی هر تهرانی با استاندارد ۱۳۰ لیتر چقدر فاصله دارد؟
در گفت و گو با دکتر رضا منصوری دارای دکترای نجوم و فیزیک از دانشگاه وین و استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف، ایشان بر ظرفیتهای عظیم "میهندوستی" و "فرهنگ ایرانی" تأکید دارد، بهویژه پس از جنگ ۱۲ روزه اخیر. دکتر منصوری مفهوم "ایران" را فراتر از مرزهای سیاسی، به عنوان یک تجربهی تمدنی کهن و فرهنگی دُرافزا تعریف میکند که توانایی جذب تفاوتها و همافزایی اقوام مختلف را دارد. او توضیح میدهد که در مخاصمه اخیر، "حس تعلق به وطن" و "همبستگی ملی" حتی در میان منتقدان حکومت نیز تقویت شد که این نشانهای از "آگاهی جمعی" و هشداری به سیاستگذاران است که: "بدون ملت، نمیتوان ایران را اداره کرد." منصوری مهمترین راه برونرفت از بحرانها و ایجاد امید را داشتن "خرد علمی" و "عقلانیت مدرن" در تصمیمگیریها و حکمرانی می داند. و در نهایت، تأکید میکند که عشق به ایران با نقد سیاستها تناقضی ندارد؛ بلکه نقد آگاهانه نشانهی تعلق واقعی است و ساخت "روایت جمعی واقعی از ایران"، با تکیه بر خرد علمی، میتواند به امیدآفرینی و حرکت به سوی شکوفایی ملی منجر شود. از نظر منصوری وقتی شور ملی، از خرد علمی محروم بماند، به ضد خود بدل شده و به جای امیدآفرینی، موجبات یأس عمومی را فراهم میآورد. اکثر تألیفات دکتر منصوری متمرکز بر دو موضوع «ایران» و «سیاستگذاری علم» است.
به نظر شما «میهندوستی» چه ظرفیتهایی برای ایران خلق میکند؟
میهندوستی برای ما ایرانیان مفهومی چندلایه است. در لایه اول، ایران کشوری مستقل با مرزهای سیاسی مشخص است، اما در لایهای عمیقتر، ایران مفهومی فرهنگی و تاریخی است که فراتر از مرزهای امروزی امتداد دارد؛ مفهومی که از هزاران سال پیش شکل گرفته و نسل به نسل منتقل شده است. این تمدن کهن بعدها در قالب فرهنگ ایرانی تبلور یافت؛ فرهنگی که امروز فراتر از مرزهای سیاسی، در بخشهایی از کشورهای همسایه نیز حضور دارد. اگر از جغرافیا فراتر رویم، وطن، خانهای است که حس «تعلق»، «دفاع» و «همبستگی» ذیل سقف بزرگ آن شکل میگیرد.
فرهنگ ایرانی همواره ظرفیت همافزایی داشته و اقوام، زبانها و آیینهای مختلف در آن با تعامل، بر غنای آن افزودهاند. این فرهنگ با جذب تفاوتها، نه حذف آنها، تابآوری بالایی در برابر بحران و تغییر نشان داده است. در دنیای مدرن، این ویژگی تاریخی به مزیتی مهم برای اداره جوامع تبدیل شده است و به آنها توان همزیستی و مشارکت داده است. میهندوستی، اگر برخاسته از این فرهنگ باشد، تنها به معنای «عشق به خاک» نیست؛ بلکه به معنای پاسداری از یک تجربه تمدنی است که الهامبخش آینده میشود.
چه امری باعث شد در جنگ ۱۲ روزه، «حس تعلق به وطن» بیش از همیشه در میان ایرانیان نمود پیدا کند؟
آنچه اهمیت دارد، نه چرایی این پدیده، بلکه خود رخداد است؛ اتفاقی واقعی با نمودهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آشکار که نمیتوان نادیده گرفت. در این مخاصمه ۱۲ روزه، برخلاف انتظار برخی در خارج و حتی گروههایی در داخل، ملت ایران واکنشی معنادار نشان داد. علت را باید در ۴۵ سال گذشته جست. شور ابتدای انقلاب، با هدف ساختن جامعهای آرام و مدنی، کمکم جای خود را به جریانی داد که بر تفکری واحد پافشاری داشت و با حذف صداهای دیگر، جامعه را به سوی قطبی شدن کشاند که با فرهنگ دُرافزا و پذیرای ایران در تضاد بود.
اوج این انحراف زمانی نمود پیدا کرد که برخی گفتند:«اگر ناراضی هستید، جمع کنید و از ایران بروید!» چنین نگاهی راه را برای سوءاستفاده دشمنان باز کرد؛ کسانی که همواره در پی شکاف و تفرقه بودهاند. اما ملت ایران در لحظهای تاریخی ایستاد. حتی منتقدان حکومت نیز در برابر دشمن سکوت کردند یا در جبهه ایران قرار گرفتند. این هشداری روشن به سیاستگذاران ما بود:«بدون ملت، نمیتوان ایران را اداره کرد.»
کدام ظرفیتهای فرهنگ ایرانی، ما را از بحرانها گذر داد؟
نخستین ظرفیت، همان احساسی است که ایرانیان نسبت به فرهنگ خود دارند؛ فرهنگی دُرافزا که در طول تاریخ توانسته اقوام و باورهای مختلف را در خود جای دهد و هویتی منسجم بسازد. اما ظرفیت مهمتری نیز هست که من آن را «خِرَدمندی علمی» مینامم. یعنی اتکای فرد و حکمرانی به دانشی که نه بر مفاهیم منسوخ، بلکه بر دستاوردهای علمی چهارصد سال اخیر بشر استوار باشد. متأسفانه در برهههایی، این خِرَدمندی علمی کمتر در ساختارهای تصمیمگیر ورود پیدا کرد. بر خلاف تبلیغات گسترده درباره علم، واقعیت این است که در علم مدرن سرمایهگذاری کمی انجام دادیم. مردم ما درک و پذیرش درستی از خرد علمی دارند. اکنون باید این ظرفیت مردمی را جدی گرفت و وارد فرآیندهای تصمیمسازی کرد. «تکیه بر عقلانیت علمی و مدرن» راه عبور ما از بحرانهاست.
پیش از جنگ ۱۲ روزه، ادعا میشد ایرانیان چشماندازی روشن و امیدی به آینده ندارند. آیا میشود یک جامعه نومید چنین مقاومت امیدوارانهای از خود نشان دهد؟
امید یا نومیدی، بیشتر تجربهای فردی است اما از منظر جامعهشناختی، نمیتوان به طور مطلق گفت ایرانیان نومید بودهاند. در بخشی از جامعه، احساس یأس وجود داشته، اما در بخش بزرگتری از مردم و نهادهای مدنی، امید همواره زنده بوده است. پیش از مخاصمه اخیر نیز نهادهای اجتماعی و شهروندان در لایههای گوناگون فرهنگی و در نقاط مختلف کشور، با نگاهی خوشبینانه برای آینده ایران تلاش میکردند. آنچه این روزها برجسته شد، «آگاهی جمعی» بود؛ اینکه امیدواری و مشارکت، حتی در سطح فردی، نه فقط بر آینده ایران، بلکه بر آرامش منطقه اثر میگذارد.
ساخت «روایت جمعی از ایران» چه سهمی در امیدآفرینی دارد؟
ساخت «روایت جمعی از ایران»، نحوهای که یک ملت تجربیات تاریخیاش را بازگو میکند، خالق امید اجتماعی است، اما به شرطی که این روایت واقعی باشد، نه کاذب. خطر زمانی جدی میشود که روایتهایی برجسته شود که ظاهراً امیدبخش است، اما جامعه را از مسیر واقعی توسعه منحرف میکند. امید زمانی مؤثر است که به حرکت منتهی شود؛ حرکتی برای بهتر زیستن، رشد اقتصادی و شکوفایی ملی. باید دید پس از این رخداد ۱۲ روز جنگ، مردم چگونه از آن یاد خواهند کرد. اگر «خردمندی علمی» را در حکمرانی به کار گیریم، روایت امیدبخش ساخته میشود. امید واقعی زمانی شکل میگیرد که روایت جمعی ما با خرد علمی مدرن پیوند برقرار کند. در غیر این صورت، امید هم به ابزاری برای انکار واقعیت بدل میشود.
آیا ما توانستهایم چنین «روایتهای ملی» خلق کنیم تا در سایه آن، مصالح عمومی ایرانیان مشخص شود؟
این پرسشی بنیادی است. در این زمینه میخواهم به کتابی اشاره کنم که به زودی با عنوان «انسان ایرانی؛ آینده ایران» منتشر میشود. در این کتاب، با نگاهی تحلیلی و تاریخی، تلاش کردهام به این پرسش پاسخ دهم که ایران چیست، چگونه آن را شناختهایم، از تاریخ پرفرازونشیبمان چه آموختهایم و چگونه میتوانیم با عبور از دورانهای انحطاط، آیندهای روشنتر برای آن ترسیم کنیم. پیشنهاد میکنم منتظر انتشار آن باشید؛ چراکه این مباحث در آن با دقت و عمیق دنبال شده است.
میتوان عاشق ایران بود، اما منتقد برخی سیاستها شد؟ این تناقض چگونه قابل درک و مدیریت است؟
بله، این مسئله در تفاوت میان «فرد» و «جامعه» ریشه دارد. جامعه فقط مجموعهای از انسانها نیست؛ بلکه از کنار هم قرار گرفتن رفتارها و نگرشها و برهمکنشهای فردی، ویژگیهایی جمعی برمیآید که لزوماً در تکتک افراد وجود ندارد. این تناقض که مطرح میکنید، ناشی از نادیده گرفتن همین تمایز است. حکمرانی، امری مقدس یا تغییرناپذیر نیست. سیاستگذار باید به منافع و خواست مردم توجه کند، اما ما هنوز گرفتار این تصور هستیم که اگر «افراد اصلح» به قدرت برسند، همه چیز حل میشود.
در حالی که تجربههای جهانی نشان داده حتی نیکنیتترین مدیران نیز در اثر پیچیدگی ساختار اجتماعی، تصمیمهایی میگیرند که «ناخواسته» یا «نامنتظر» به نتایج منفی منجر میشود. آنچه اهمیت دارد، نقدپذیری و یادگیری از پیامدهاست. دوست داشتن ایران به معنای سکوت در برابر خطا نیست؛ بلکه نقد آگاهانه، نشانهای از تعلق واقعی به این سرزمین است.
ایرنا
عباس عبدی فعال سیاسی و رسانهای اصلاحطلب در روزنامه اعتماد نوشت: ۴۰ روز پیش یادداشتی نوشتم درباره عملکرد و دخالتهای عجیب نمایندگان در عزل و نصبها. خطاب آن به آقای پزشکیان بود که مرز میان وفاق و باج را باید در نظر گرفت.
تا آنجا که شنیدهام آقای پزشکیان دستور تهیه گزارشی رسمی در این زمینه را نیز صادر کردهاند و گویا گزارشی هم آماده شده است و امیدوارم با انتشار آن همه ما نسبت به واقعیت آشناتر شویم.
سه روز بعد از آن یادداشت مرکز رسانه مجلس، پاسخی داد که دفاعیهای از نمایندگان بود که در قالب توجیه کامل و تکذیب بدیهیات بود . گمان کردم که پس از آن یادداشتها نمایندگان مجلس در ادامه این راه تجدید نظر خواهند کرد. تا اینکه آقای همتی، وزیر سابق اقتصاد نیز درخواستهای نادرست در زمینه انتصابات برخی نماینگان را متذکر شد. درخواستهایی که به آنها تن نداده است.
سخنگوی هیئت رییسه مجلس بلافاصله علیه اظهارات همتی موضع گرفت و اتهام باجگیری از طرف او را تحریفی از وظیفه نظارتی مجلس معرفی کرد و حتی مدعی شد که اینها نظرات مشورتی است! البته این انتقاد به آقای همتی وارد است که باید در همان جلسه استیضاح به این مورد اشاره میکرد و اجازه نمیداد که بیان آن به ۳ ماه بعد موکول شود.
نکته اینجا است که برخلاف ادعای مجلس، یکی از وزرای اقتصادی آقای رییسی که طبعا با مجلس قرابت و نزدیکی داشت نیز در ویدیویی این رفتار نمایندگان را به وضوح شرح میدهد و برخی از خود نمایندگان نیز مکرر در این باره سخن گفته و افشاگری کردهاند.
با اطمینان میتوان گفت که این نحوه دفاع سخنگوی هیئت رییسه مجلس از این دخالتهای ناموجه و مسئلهدار، نوعی موجه کردن عملکرد و کارهای نمایندگان است که در چارچوب وظایف نمایندگی نیست. زیرا همه نمایندگان به خوبی میدانند که دارند چه کار میکنند و همه وزرا و استانداران و سایر مسئولان نیز به خوبی میدانند که نمایندگان در حال انجام چه کارهایی هستند و اگر این کارها مسئولیت نظارتی است پس بهتر است فاتحه دولت را خواند. به عبارت دیگر این تکذیبیه آقای سخنگو به مراتب از اصل دخالتهای آنان بیشتر مورد انتقاد است.
بنابراین با این تأییدیه آقای سخنگو میتوان گفت که مسئله فقط این نماینده و آن نماینده نیست، کلیت مجلس از این رفتار دفاع میکند و مرز دولت و مجلس را مخدوش کرده و رابطه قدرت و مسئولیت را به هم زده است. از اینجا به بعد مخاطب این یادداشت وزرا و آقای رییسجمهور هستند.
اگر این رفتار را لازمه حقوق نمایندگان میدانید، پس دیگر هیچ توجیهی از شما در موضوع افراد و انتصابات پذیرفتنی نیست و باید مسئولیت همه انتصابات و عملکرد آنها را بپذیرید. اگر این را قبول ندارید که بدون استثنا آن را نمیپذیرید، باید خیلی صریح و روشن در برابر این تکذیبیه سخنگوی هیئت رییسه مجلس واکنش نشان بدهید. حدی از تعامل پذیرفتنی است، ولی این وضعیت در حد فاجعه است. آقای رییسجمهور میتواند و باید با هماهنگی رییس مجلس و رییس قوه قضاییه تمهیداتی بیندیشند که دست نمایندگان را از دخالت در اجرا و انتصابات کوتاه کنند و همه آنان باید متحد و کنار یکدیگر عمل کنند، در غیر این صورت هر گونه ناکارآمدی مستقیما متوجه دولت و وزرا است.
اگر قرار باشد برای بقای در صندلی وزارت از پستهای دولتی و حقوق مردم مایه گذاشته شود این کار به مراتب زشتتر از کار کسانی است که افرادی از خود را برای این پست و آن پست معرفی و اجبار میکنند. مسئولیت همه امور با آقای رییسجمهور و وزرا و استانداران است. فردا نمیتوانید مثل وزیر قبلی سه ماه پس از برکناری سخن بگویید. همین امروز آغاز به سخن و عمل کنید، فردا پذیرفتنی نیست.
تابلوی خیابان ایران و میدان تهران در شهر قاهره
وزیر گردشگری و میراث فرهنگی در صحبت های خود در باره ی گفتگوهای ارتقای روابط با مصر و توسعه گردشگری بین دو کشور که از دیرینه ترین تمدن های جهان هستند، به خیابان ایران و خیابان مصدق در پایتخت مصر اشاره کرده است. چه خوب است که در پاسخ به این دوستداری و علاقه ی مصری ها خیابانی در تهران به نام قاهره نامگذاری شود.
اگرچه اخلاق، در کنار اعتقادات و احکام، یکی از سه بخش مهم دینِ اسلام و بلکه مهمترین بخش دین اسلام به شمار میآید، به نظر میرسد که همه ی دینداران، در جامعه ی ما، لزوماً اخلاقی نیستند. دقت در رفتار مردمان جامعه ی ما نشان میدهد که انگار تضاد و تقابلی میان دین و اخلاق وجود دارد. اگر «دین» را به معنای پایبندی به ظواهر شرعی و اخلاق را به معنای پایبندی به مسائلی مانند صداقت، خیرخواهی، فروتنی، قناعت، خوشقولی، خویشتنداری، دوراندیشی، احترام گذاشتن به دیگران، بخشندگی، حیا و نظایر آنها بدانیم، به نظر میرسد که با توجه به دو معیار «دین» و «اخلاق» میتوانیم انسانها را به چهار گروه تقسیم کنیم:
1) دیندارانِ اخلاقی؛ یعنی کسانی که هم به ظواهر شرعی، مانند نماز و روزه، مقیدند و هم اخلاقی رفتار میکنند.
2) دیندارانِ غیراخلاقی؛ یعنی کسانی که به ظواهر شرعی پایبندند، ولی امور اخلاقی را رعایت نمیکنند.
3) اخلاقیهای غیردیندار؛ یعنی کسانی که به مسائل اخلاقی پایبندند، ولی تعهدی به مسائل شرعی ندارند. این افراد ممکن است به دینی غیر از دین من مؤمن باشند، یا اینکه حتی به خدا هم اعتقادی نداشته باشند.
4) غیراخلاقیهای غیردیندار: یعنی کسانی که نه به اخلاق مقیدند و نه به دین.
به نظر من «دیندارانِ اخلاقی» اگر به رذائلی مانند تعصب و جزماندیشی و تقلید و بیمدارایی آلوده نباشند، از شادی و آرامش بیشتری برخوردارند و میتوان برای پیمانهایی مانند دوستی و همکاری و ازدواج، با خیال راحت به سوی آنها رفت. بر این اساس میتوان دریافت که «غیردیندارانِ غیراخلاقی» کمترین امتیاز را به خود اختصاص میدهند و در پایین جدول قرار میگیرند.
اما در مورد دو دسته ی دیگر باید بگویم که به نظر میرسد که «اخلاقیهای بیدین» بر «دیندارانِ بدونِ اخلاق» برتری دارند و به نظر من «اخلاقیهای ملحد» نیز قطعاً بر دیندارانی که به اخلاق پایبند نیستند، ترجیح دارند، البته به شرط آنکه در کفر و الحادِ خود، تعصب و جزماندیشی و بیمدارایی نداشته باشند و وجود خود را نسبت به حقیقت باز نگه دارند. با یک اخلاقیِ ملحد میتوان زندگی کرد و پیمان بست و ارتباط داشت، ولی با یک متدینِ بدون اخلاق نه!
ایرج شهبازی
«احسان و نیکی کردن ، اصلی اخلاقی است که تمامی انسانها، مرامهای فکری و ادیان، از جمله اسلام، آن را ستایش کردهاند. ایثار اما فراتر از احسان و یک مرتبه بالاتر از آن است. ایثار نیکی کردن به دیگری است، در موقعیتی که خود نیازمند آن هستیم. مانند زمانی که از جان عزیز برای خیر دیگری گذر می کنیم.
همه ما به خوبی نقش ایثار و ایثارگری را در دفاع مقدس دیدیم. سلاح و اسلحه و موشک بسیار مهم و موثر است. اما آنچه که موشک را کارساز می کند سلاح ایثار است. اگر موشک باشد اما سلاح ایثار نباشد، موشک هم کارآمد نخواهد بود. هنگامی که جنگ تحمیلی آغاز شد، ما نه سازماندهی داشتیم، نه تجهیزات. اما همین ایثارها و مقاومتها بود که باعث شد برای اولین بار در دویست سال گذشته حتی یک وجب از خاک این کشور از دست نرود.
اقدام مهمی که جمعی از ایثارگران متعهد و توانمند دفاع مقدس، بعد از پایان جنگ انجام دادند، هدایت همان انگیزهها و فعالیتهای ایثارگرانه به سمت تشکیل یک نهاد مدنی و حزبی بود. این اقدام از آن جهت بسیار ارزشمند بوده و هست، که موجب شد فرهنگ ایثارگری در خدمت یک امر سیاسی، یعنی حاکمیت مردم بر سرنوشت خودشان قرار گیرد.
در ابتدا از ایثارگری گفتم؛ ایثارگر آنجا که جنگ است، با همه وجود جانبازی و مقاومت میکند و آنجایی که مصلحت نظام باشد مذاکره و تعامل میکند. مذاکره و تعامل اصلا به معنای تسلیم شدن در برابر باج خواهی و زورگیری دشمن نیست. بلکه اقدامی در راستای جلب امکانات برای پیشرفت کشور، مصلحت ملی و خیر عمومی است. بر این اساس باید ببینیم آیا سیاستگذاریهای ما در راستای مصلحت ملی و نیاز ایران بوده است؟
بعد از آمدن آقای پزشکیان وقتی مردم به وضعیت کشور نگاه میکنند، میبینند بر تورم، قیمت دلار و ناترازیها افزوده شده است. اما نباید فراموش کرد، در درجه اول جریانی باید جوابگوی این وضع باشد که کشور را به این وضعیت بحرانی مبتلا کرده است. با این حال این موضوع نیز به این معنی نیست که دولت جدید هم فارغ از هر نوع عیب و اشکالی است.
آقای پزشکیان شعارهایی داشتند که از خواست و نیاز مردم پایینتر بود ولی چشماندازی به آینده کشور نشان دادند که در آن وضع کشور بهتر میشود. من بر این باورم که بخش قابل توجهی از مردمی که رأی دادند و حتی کسانی که رأی ندادند، کورسوی امیدی در دلشان پیدا شده است، که اصلاحات حداقلی میتواند وضع را بهبود ببخشد.
اگرچه در این موقعیت حساس، نظر مثبت رهبر به رئیس جمهور و اعتماد متقابل حاکمیت و دولت امر مغتنمی است، اما برای رهایی از مشکلات باید دو شرط رعایت شود:
نخست ضروری است حاکمیت بپذیرد که تغییر و اصلاح لازم است و به لوازم آن تن دهد. انتظار بستن دهان مخالفان دولت را نداریم اما این نیز قابل قبول نیست، که صدای بلند در این کشور در اختیار کسانی باشد که تحریم را نعمت میدانند و با انواع رسانههایی که در اختیار دارند بکوشند همه چیز را به گردن کسانی بیاندازند که مردم برای تغییر شرایط به آنها رأی دادهاند. اگر حصرها، دستگیریها، محدودیتها و... تداوم پیدا کند و یا خالصسازی که در دانشگاهها و جاهای دیگر رخ داد حل نشود و حتی بیشتر شود، مشکل دوچندان خواهد شد.
شرط دومی که برای رها شدن از شرایط فعلی ضروری است به دولت مربوط میشود. دولت باید توان فکری و عملی مورد نیاز برای برنامهریزی و اقدام برای تغییر را داشته باشد، تا جامعه احساس کند رویکرد متفاوتی اتخاذ شده است و اگر دولت جدید نقطه امیدی در دل مردم ایجاد کرد باید همه ما سعی کنیم این امید از بین نرود.
وظیفه شما اعضای عزیز حزب ایثارگران این است که در عین حمایت از دولت، مطالبه گری را هم فراموش نکنید. مطالبه شما باید در حد همان شعارهایی باشد که در ایام انتخابات داده شد و مردم به آنها رأی دادند و البته دولت هم باید اهل تعامل باشد و گفتوگو کند.
اینجانب با برهم خوردن نظم کشور مخالفم و معتقدم برای جلوگیری از انقلاب، پذیرش اصلاحات و حرکت در مسیر آن ضروری است. اصلاحات انقلاب نیست و باید سعی کنیم این چراغ کوچک خاموش نشود. ضروری است تمامی احزاب و گروههای دلسوز اصلاحطلب مطالبه گری کنند و همزمان ایدهها و راهکارهایشان را ارائه دهند تا ان شاء الله امیدی که مردم به شعارها بستند با عملی شدن آنها بیشتر شود. ان شاء الله دولت و رئیس جمهور محترم نیز از شعارهایی که دادهاند چه در کلام و چه در عمل عدول نکنند و همه فکر و تلاش خود را برای عملی ساختن همین اصلاحات حداقلی به کار گیرند.»
پیامی به ششمین کنگره حزب مجمع ایثارگران
سید محمد خاتمی
میزان مصرف فعلی برق در شهرکهای صنعتی کشور حدود سه هزار مگاوات برآورد میشود. هدفگذاری شده است که تا سال ۱۴۰۵ نیمی از این میزان برق مصرفی از طریق احداث نیروگاههای خورشیدی تأمین شود.
گرِیتا تینتین تونبَری (Greta Tintin Thunberg) که در رسانه ها به گرتا تونبرگ معروف است، زاده ی ۳ ژانویه ی ۲۰۰۳ در سوئد و فعال محیط زیست است که به خاطر فعالیت برای آگاهسازی جهانی در مورد خطرات ناشی از تغییرات اقلیمی، و با سؤال از سیاستمداران برای پاسخگویی به بی عملی خود در مورد بحران آب و هوا مشهور است.
در اوت ۲۰۱۸، هنگامی که تونبری ۱۵ ساله بود به حالت اعتصاب، مدرسه را ترک کرد و در خارج از پارلمان سوئد، تابلویی را در دست گرفت که مضمون آن اقدام سریع تر در زمینه ی تغییرات اقلیمی بود.
دانش آموزان مناطق مختلف نیز دست به اعتراضات مشابه زدند. آنها با هم جنبش آب و هوا در مدرسه با نام «جمعهه برای آینده» را ترتیب دادند.
پس از سخنرانی تونبری در کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل ۲۰۱۸ اعتصابات دانش آموزی به شکل هفتگی در مناطقی از دنیا صورت گرفت. در سال ۲۰۱۹، حداقل دو اعتراض هماهنگ شده در چندین شهر برپاشد که در هر یک بیش از یک میلیون دانش آموز شرکت کردند.
تونبری به صراحت لهجه، در بیان واقعیت، در ملاء عام و در برابر رهبران سیاسی و اجتماعی شهرت دارد. او در سخنرانیهایش اقدام فوری برای رسیدگی به «بحران آب و هوا» را خواستار میشود.
در خانه، تونبری پدر و مادر خود را متقاعد کرده تا شیوه ی زندگی خود را برای کمک به کاهش ردپای کربن تغییر دهند، مثلاً از مسافرتهای هوایی یا خوردن گوشت پرهیز کنند.
در ماه مه سال ۲۰۱۹، مجله ی تایم روی جلد خود، او را به عنوان «رهبر نسل بعدی» معرفی کرد و خاطرنشان کرد که بسیاری او را یک شخصیت الهامبخش و یک الگو میدانند. تونبری و جنبش اعتصاب مدرسه ای همچنین در یک فیلم مستند ۳۰ دقیقهای با عنوان «جهان را دوباره گرتا کنیم» مطرح شدند. برخی رسانهها تأثیر وی در صحنهٔ جهانی را «اثر گرتا تونبری» توصیف کردهاند!
تونبری در ماه های اخیر از حقوق مردم غزه دفاع کرده و نسل کشی اسراییل را به شدت محکوم کرده است و به همین دلیل رسانه های اروپایی، از ترس اسراییل، دیگر نام و صحبت های او را در برنامه هایشان قیچی کرده اند.
ایران در ۱۴۲۷ از نظر دکتر محمود سریع القلم
۱. در انتخابات مردم به احزاب رأی خواهند داد نه افراد؛
۲. در صادرات پتروشیمی ایران جزء پنج کشور اول جهان خواهد بود؛
۳.در جاده ها هر ۲۵ کیلومتر یک بخش استراحت وجود خواهد داشت؛
۴.شهروندان هرچندماه یک کتاب خواهند خواند؛
۵. شخصیت شهروندان با دانش آنها هم زمان رشد خواهد کرد؛
۶. نارسایی های محیط زیستی با آموزش و فن آوری روز حل خواهند شد؛
۷.به واسطهٔ حمل و نقل عمومی نیاز شهروندان به خرید خودرو کمتر خواهد شد؛
۸ یک سوم نمایندگان مجلس از بانوان خواهد بود؛
۹. حداقل بیست میلیون توریست از ایران بازدید خواهند کرد؛
۱۰. هیچ شهروندی در سواحل دریای خزر و خلیج فارس آشغال پرت نخواهد کرد؛
۱۱. چندین تلویزیون خصوصی با تلویزیون دولتی رقابت خواهند کرد؛
۱۲. شهروندان ۵۶ کشور مسلمان می توانند بدون ویزا به ایران سفر کنند؛
۱۳. اخلاق مدنی به طور چشمگیری در ایران رشد خواهد کرد؛
۱۴.ایرانیان صاحب قرارداد اجتماعی خواهند بود؛
۱۵. میانگین سن وزرای کشور بین ۴۰ تا ۴۵ سال خواهد بود؛
۱۶. تعداد دانشگاه هایی که مدرک دکتری می دهند به زیر بیست خواهد رسید؛
۱۷. نرخ مهاجرت به حداقل خواهد رسید؛
۱۸. نظام بانکی و مالی بین المللی شریک و رقیب نظام بانکی ایران خواهد بود؛
۱۹. روابط ایران با عموم همسایگان عادی و مسالمت آمیز خواهد بود؛
۲۰. شهروندان در رعایت آداب گفت وگو، قبول کردن تفاوت های فکری، و رعایت حریم فردی، در منطقه خاورمیانه زبانزد خواهند بود؛
۲۱. ایران قطب صنعت IT و ICT در خاورمیانه خواهد بود؛
۲۲. متخصصان و بنگاه های ایرانی نقش عمده ای در امور تجاری و اقتصادی کشورهای همسایه خواهند داشت؛
۲۳. شهروندان با گذرنامه خود حداقل به ۱۴۵ کشور بدون ویزا می توانند سفر کنند؛
۲۴. صادرات نفت و گاز ایران متوقف خواهد شد؛
۲۵. تصویر بیرونی از ایران علمی - فناوری، فرهنگی و مدنی خواهد شد؛
۲۶. مهندسین و متخصصان ایرانی به همراه تبعه ۳۵ کشور دیگر در تولید ایرباس مشارکت خواهند کرد؛
۲۷. رتبه اعتباری ایران در سرمایه گذاری به ؟؟ خواهد رسید؛
۲۸. و در نتیجه هنر، معماری ، ادبیات و فرهنگ ایران در دنیا مطرح خواهد بود؛
۲۹. درآمد سرانه به بالای بیست هزار دلار خواهد رسید؛
۳۰.و در نتیجه ، اعتماد ، صداقت ، همکاری مدنی، و راستگویی در کشور فراگیر، و نهاد خانواده پایدار خواهد شد
دریاچه آرال که زمانی همچون نگینی از فیروزه، مرز ازبکستان و قزاقستان را جلوه می بخشید، اکنون به بیابانی خطرناک تبدیل شده است!
قبل از دههی ۱۹۶۰، چهارمین دریاچهی بزرگ زمین کیلومترها گسترده بود. اما تا سال ۲۰۱۵ بیشتر این سطح درخشان به گسترهای خشک و متروک تبدیل شد و جدیدترین بیابان دنیا را بهوجود آورد. این اتفاق بر حیات بیش از سه میلیون نفر که در پیرامون دریاچه زندگی میکنند، اثراتی هولناک دارد.
دریاچه آرال زمانی ۶۸ هزار کیلومتر مربع وسعت داشت، اما اکنون فقط حدود هشت کیلومتر مربع آب از آن باقی مانده و بستر خشک دریاچه به بیابان آرالقوم(آرالکوم) تبدیل شده است.
ابراهیم تیاو، دبیر اجرایی کنوانسیون سازمان ملل متحد برای مبارزه با بیابانزایی، خشکشدن دریاچه آرال را یکی از بزرگترین فاجعههای زیستمحیطی در جهان خواند. مطالعات نشان دادهاند نابودی دریاچه آرال گرد و غبار جوی منطقه را بین سالهای ۱۹۸۴ تا ۲۰۱۵ دو برابر کرده و از ۱۴ میلیون تن به ۲۷ تن رسانده است.
بستر خشک شده دریاچه که در هوا پخش می شود سبب کاهش کیفیت هوا را در شهرهای اطراف شده و حتی در فاصلهی ۸۰۰ کیلومتری نیز تاثیر آن به چشم میخورد. این گرد و غبار همچنین باعث تسریع ذوب یخچالها میشود و بحران آب در منطقه را تشدید میکند.
طوفانها، نمکهای مضری را که در بستر خشکشدهی دریاچه قرار دارند، به مناطق دورتر میبرند. این نمکها باعث از بین رفتن محصولات کشاورزی در فاصلههای خیلی دور میشوند و آب آشامیدنی را آلوده میکنند.
گرد و غبار آرالقوم سمیتر از گردوغبار سایر بیابانهای منطقه است؛ زیرا شامل موادی شیمیایی است که از آزمایشهای تسلیحات شیمیایی در اتحاد جماهیر شوروی به جای مانده و همچنین مملو از کودها و آفتکشهایی است که از فعالیتهای کشاورزی حاصل شده اند،
بین دهههای ۱۹۶۰ تا ۱۹۹۰، رودخانههای آمودریا و سیردریا که آب را از کوهها به دریاچه آرال میآوردند، تغییر مسیر داده شدند تا برای آبیاری مزارع وسیع پنبه در اتحاد جماهیر شوروی استفاده شوند. این زمینها مساحتی حدود ۷ میلیون هکتار داشتند. آبیاری وسیعی که از آن زمان به شکلهای مختلف ادامه داشت، باعث شد دریاچه سریعاً کوچک و درنهایت به دو تکه تقسیم شود. درنتیجهی این تغییرات، جزایر دریاچه به سواحل اطراف آن وصل شدند.
غلظت نمک در آب باقیمانده به حدی افزایش یافت که از سطح نمک آب اقیانوس هم بیشتر شد. این وضعیت باعث نابودی بیشتر موجودات بومی در دریاچه و فروپاشی اکوسیستم محلی شد و وسیلهی امرار معاش بسیاری از مردم را از بین برد. قایقهای ماهیگیری زنگزدهای که اکنون در شنهای خشک پراکندهاند به خوبی این واقعیت را نشان میدهند.
مواجهه با گرد و غبار باعث بروز مشکلات سلامتی در بزرگسالان و کودکان منطقه شده و افزایش نقایص مادرزادی را به دنبال داشته است. برای مقابله با گردوغبار سمی، دولتهای منطقه در تلاشاند بستر خشکشدهی دریاچه را با گیاهان پوشش دهند و دانشمندان محلی در جستجوی گیاهانی هستند که تحمل شوری را داشته باشند.
آنچه برای دریاچه آرال رخ داده، فاجعهای تکرارنشدنی نیست که دیگر کشورها بتوانند آن را نادیده بگیرند. دریاچه ارومیه در کشور خودمان وضعیت تقریباً مشابهی را تجربه کرده و تکرار این وضع در نقاط مختلف جهان نیز به چشم میخورد. دریاچهها و منابع آبی دیگر در مناطقی مانند آفریقا، خاورمیانه، اروپا، استرالیا و ایالات متحده به دلیل کشاورزی صنعتی و تغییرات اقلیمی درحال خشکشدن هستند!
به خود بیاییم پیش از آنکه خیلی دیر شود!
سواد دموکراسی می آورد. باورتان می شود؟! این گزاره ساده و عجیب حاصل ده سال پژوهش ژوزف هنریچ انسان شناس بلندآوازه دانشگاه بریتیش کلمبیا در ونکوور است.
قصه روشن است. بی سوادی سیستمی ، ناکارآمدی و نادانی سیستمی می زاید و این سیستم ها هم برای حفظ قدرت چاره ای جز خودکامگی و استبداد و زورگویی ندارند. همچنین این سیستم ها به دلیل ناکارِآمدی و نادانی، نظام آموزشی را هم ناکارآمد می کنند و موجب گسترش بی سوادی همگانی می شوند. برآیند این وضعیت تقویت و بازتولید خودکامگی و استبداد است.
مشکل اصلی کجاست؟ این هم روشن است. ساختار شناختی و مغزی انسان بی سواد فاقد ذهن تحلیلی و انتقادی است و نمی تواند پیچیدگی ها را تجزیه و تحلیل نماید.
پرسش هنریچ معمای جهان امروز است:
جوامع غربی دموکراتیک چگونه از دولت های پیشامدرن به دولت های مدرن دموکراتیک رسیدند اما سایر کشورها نرسیدند؟
این معمای بزرگ را بسیاری از محققان و متفکران بزرگ کاویده اند، اما پاسخ هنریچ کاملا متفاوت از بقیه است.
هنریچ نشان می دهد جوامع دموکراتیک از سال ۵۰۰ میلادی تحولات شان را آغاز کردند و نه از رنسانس در پانصد سال پیش.
همچنین هنریچ نشان می دهد دولت ها و سامان سیاسی دموکراتیک حاصل دو تحول ساختاری است:
1) ظهور سواد همگانی؛
۲) تحول نهاد خویشاوندی.
بحث تحول نهاد خویشاوندی را که از هزار و پانصد سال پیش آغاز شد فعلا کنار می گذارم و جدا بیان می کنم. اما بحث سواد و دموکراسی را مختصر می گویم. البته کتاب او ۸۷۸ صفحه است و فقط نتیجه اش را می گویم.
اروپا از قرن شانزدهم سوادآموزی همگانی را آغاز کرد و تا ۱۹۵۰ تمام جمعیت باسواد شدند. به قول هنریچ : «در قرن شانزدهم مهارت خواندن و نوشتن همچون آتش به پنبه زار اروپا افتاد » .
هنریچ در دیباچه اش می نویسد سوادآموزی همگانی مغز انسان را تغییر داد و باعث شد « مداربندی های عصبی آن از نو سیم پیچی شد » و « لُب پیشانی به ویژه در ناحیه بروکا که نقش مهمی در تکلم دارد تغییر کرد» و در نتیجه این تغییر : « پردازش گفتار و تفکر درباره اذهان دیگران » هم متحول شد.
« خواندن » حتی بیش از نوشتن نقش مهمی در این تحول داشت. خوانایی و نویسایی قلمرو واژگانی ما را گسترش می دهد، تفکر مفهومی و انتزاعی را ایجاد می کند، باعث ذخیره و انباشت تجربه ها و دانش ها می شود، شیوه تفکر تحلیلی و انتقادی را جایگزین شیوه تفکر کلی می سازد، درک همدلانه را تقویت می کند، موجب تقویت تفکر مستقل می گردد، و شکل تازه ای از تعاملات اجتماعی را می آفریند.
هنریچ اینها را نشان می دهد و بیان می کند که اینها لازمه دموکراسی اند. میزان پیشرفت دموکراسی تابعی از میزان خوانایی و نویسایی مردم هر جامعه است.
در کتابم « الفبای زندگی» همین قصه را درباره بحران دموکراسی در ایران شرح داده ام. می دانم باسواد کردن ۲۱ میلیون نفر جمعیت بی سواد کنونی کار ساده ای نیست.
سخت تر از آن میلیون ها نفری هستند که دیپلم و حتی مدرک دانشگاهی دارند اما خوانا و نویسا نیستند.
در « الفبای زندگی » نشان داده ام محتاج مدرسه ایم اما مدرسه ای با کیفیت که بتواند انسان توانمند خوانا و نویسا تربیت کند. این راه تحقق دموکراسی در ایران است. اگرچه این راهی نیست و نباشد که یک شبه طی شود.
دکتر نعمت الله فاضلی
![]() |