متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

زمان تغییر پارادایم فرا رسیده است!


جنگ‌طلبان از بستن هر پنجره‌ای برای دیپلماسی

سود می‌برند و ما باید این فرصت را از آنها بگیریم تا

نتوانند پارادایم تهدید و سوءظن را تثبیت کنند!

غرب آسیا در یک نقطه عطف خطرناک قرار دارد. فجایعی که در غزه در جریان است، تجاوز اخیر علیه ایران که با مقاومت مردم و نیروهای مسلح کشورمان دفع شد و تداوم بی‌ثبات‌سازی سوریه، به وضوح نشان می‌دهد که برای نتانیاهو و حامیان جهانی‌اش، تنها تهدید به اصطلاح وجودی در واقع «صلح و آرامش» است.

این دوگانه‌سازی برای اسراییل—آپارتاید داخلی و درگیری منطقه‌ای دائمی—بنیان‌های نظم منطقه‌ای و جهانی را تهدید می‌کند. هرچند دفاع قدرتمند ضروری است اما راه‌حلی پایدار، مستلزم یک ابتکار عمل جسورانه دیپلماتیک و یک تغییر تاریخی برای ایران و منطقه است: گذار از پارادایم عمیقاً ریشه‌دار تهدید به پارادایم توانمندساز امکان.

این گذار شامل موارد زیر است: گسترش روابط با همسایگان و کشورهای جنوب جهانی، ایجاد یک مشارکت منطقه‌ای جدید در میان مسلمانان غرب آسیا و از سرگیری گفت‌ وگو با اروپا و ایالات متحده.

مدت‌هاست که کشورهای منطقه در چرخه‌های تعارض و فرصت‌های ازدست‌رفته گرفتار شده‌اند. ساختن آینده‌ای متفاوت نیازمند بصیرت، شجاعت و تصمیمی آگاهانه برای گسست از جبرگرایی تاریخی است. برای ایران، این تغییر از درون آغاز می‌شود و به محیط پیرامونی اش تابش می‌یابد.

ایران با اثبات اینکه طعمه‌ای آسان نیست و در برابر دو متجاوز مسلح به سلاح هسته‌ای می‌تواند مقاومت کند، این ظرفیت را دارد که این انتقال حیاتی را از رویکردی متمرکز بر مقابله با تهدیدات دائمی به رویکردی معطوف به بهره‌برداری از فرصت‌ها انجام دهد.

این گذار نه تنها امکان‌پذیر است، بلکه عمیقاً به نفع ایران، منطقه و جامعه جهانی است. تحقق آن مستلزم عزم راسخ داخلی و عدم مداخله خارجی است؛ انگیزه عدم مداخله نه لزوماً اخلاقیات یا حقوق بین‌الملل بلکه صرفاً منافع ملی است.

بزرگترین امکان ایران در مردمش نهفته است. هزاره‌های تاریخ گواه تاب‌آوری خارق‌العاده آنان است. متجاوزان خاک ایران را اشغال کرده‌اند، اما همواره در فرهنگ پایدار ایران جذب شده و هرگز نتوانسته‌اند ارزش‌های خود را بر مردم ایران تحمیل کنند.

این تاب‌آوری عامل تعیین‌کننده‌ای است که دشمنان ظاهراً برتر را ناکام کرده است؛ از تجاوز عراق در سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۰) (با حمایت قدرت‌های جهانی) تا شرارت اخیر نتانیاهو و ترامپ. به همین دلیل است که چهار دهه «فشار حداکثری» و «تحریم‌های فلج‌کننده» نتوانسته به اهداف خود دست یابد.

علیرغم محدودیت‌های بی‌سابقه جهانی—از قطعنامه‌های شورای امنیت ملل متحد گرفته تا محدودیت‌های صادراتی که عمداً برای جلوگیری از پیشرفت فناوری ایران طراحی شده‌اند—مردم ایران به صورت بومی پیشرفت‌های علمی و فناورانه، به‌ویژه در حوزه دفاعی و انرژی هسته‌ای را به دست آورده‌اند بنابراین، مردم ایران سزاوار محدودسازی نیستند بلکه برترین دارایی کشور هستند که باید توانمند شوند، پرورش یابند و امکان شکوفایی به آنان داده شود.

دومین رکن حیاتی پارادایم فرصت و امکان‌ برای ایران، منطقه پیرامونی آن است. ایران با داشتن مرز با پانزده کشور، در یک چهارراه بی‌نظیر اوراسیایی قرار دارد. مهم‌تر آنکه، منطقه دارای پیوندهای تاریخی و فرهنگی عمیق و گسست‌ناپذیری است که طی قرن‌ها توسط شاعران، عارفان، فیلسوفان و دانشمندان ایرانی بافته شده است. این پیوندها در برابر تغییر امپراتوری‌ها، تهاجمات و آشوب‌ها پایدار مانده‌اند.

با این‌ وجود، همکاری منطقه‌ای واقعی همچنان دست‌نیافتنی باقی مانده است. در چندین دهه‌ فعالیت دیپلماتیک، در تدوین ابتکاراتی مشارکت داشته‌ام که همواره به دلیل پارادایم سوءظن و تهدید خنثی شده‌اند. از پیشنهاد امنیت خلیج فارس در طول جنگ ایران و عراق، تا اعلامیه ناکام همکاری با همسایگان در ساحل جنوبی خلیج فارس پس از تجاوز عراق به کویت در سال ۱۳۶۹ (۱۹۹۰) و ابتکارات بعدی مانند «مجمع گفت‌ وگوی منطقه‌ای»، «پیمان عدم تجاوز»، «پویش صلح هرمز (طرح امید)»، «انجمن گفت‌ وگوی مسلمانان غرب آسیا (موده)» و آخرین مورد یعنی «شبکه خاورمیانه برای پژوهش و پیشرفت اتمی (مِناره)»—همه این ابتکارات به دلیل بی‌اعتمادی متقابل با تردید مواجه شدند.

اما تنش‌آفرینی‌های اخیر اسراییل، ادراک جدیدی از آسیب‌پذیری مشترک در منطقه ایجاد کرده است. اکنون یک پنجره ی فرصت حیاتی وجود دارد. ایران، همراه با بحرین، مصر، عراق، اردن، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی، سوریه، ترکیه، امارات متحده عربی و یمن—و با امکان گسترش به پاکستان، آسیای مرکزی و قفقاز—باید از این فرصت استفاده کند. تحت نظارت ملل متحد، می‌توانیم میثاق جدیدی با گذار راهبردی از پراکندگی به هم‌افزایی ایجاد کنیم. کریدورهای مشترک انرژی، چارچوب‌های قوی عدم اشاعه و همکاری هسته‌ای، همکاری اقتصادی و وحدت فرهنگی می‌توانند به پیشران رفاه مشترک تبدیل شوند.

از منظر پارادایم فرصت و امکان، ایران و حتی روسیه و ترکیه می‌توانند توافق اخیر بین جمهوری آذربایجان و ارمنستان در واشنگتن را نه به‌عنوان تهدید، بلکه فرصتی ببینند؛ فرصتی برای احیای پیشنهاد پیشین همکاری ترانزیتی در قفقاز بین ایران، روسیه و ترکیه، به همراه ارمنستان، جمهوری آذربایجان و گرجستان. توافق جدید زمینه‌ای جهانی فراهم می‌کند که ابتکار منطقه‌ای ما در سال ۲۰۱۹ را امکان‌پذیرتر و پایدارتر می‌سازد. همزمان فرصت‌های سرمایه‌گذاری بی‌نظیری برای بخش خصوصی در ایالات متحده و سایر کشورها ایجاد خواهد کرد.

شاید به دلیل سرخوردگی ایران از تجربیات گذشته، سومین رکن تغییر پارادایم، یعنی دیپلماسی جهانی، چالش‌برانگیزترین باشد. با این وجود، من به‌طور قاطع معتقدم که ایران و جامعه جهانی منافع وجودی مشترکی در پشت سر گذاشتن آن تجربیات و ساختن آینده‌ای متفاوت دارند.

ایران طی دهه‌ها سهم قابل‌توجهی در ثبات جهانی داشته است. به‌عنوان عضو مؤسس ملل متحد، بانی ابتکارات برجسته‌ای بوده است: پیشنهاد سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴) برای ایجاد منطقه عاری از سلاح هسته‌ای در خاورمیانه، ابتکار «گفت‌ وگوی تمدن‌ها» در سال ۱۳۷۶ (۱۹۹۷) و برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) در سال ۱۳۹۴ (۲۰۱۵). متأسفانه، قدرت‌های بزرگ جهان همواره این ابتکارات نیک‌اندیشانه ایرانی را ناکام کرده‌اند.

الگوی تاریخی آشکار است: واکنش تهاجمی غرب به ملی‌سازی نفت ایران در سال ۱۳۳۰ (۱۹۵۱) که به کودتای ۱۳۳۲ (۱۹۵۳) انجامید؛ حمایت آن از تجاوز صدام حسین علیه ایران در سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۰)؛ اقداماتش که امکان داد اسراییل صاحب صدها کلاهک هسته‌ای شود؛ برچسب زدن به ایران به‌عنوان بخشی از «محور شرارت» در سال ۱۳۸۱ (۲۰۰۲)، علیرغم همکاری ایران پس از ۱۱ سپتامبر؛ و کارزار بی‌امان دروغ‌پردازی علیه برنامه صلح‌آمیز هسته‌ای ایران. عجیب‌تر آنکه، این یورش توسط اسراییل پیگیری شده که از امضای پیمان منع گسترش سلاح‌های هسته‌ای (ان‌پی‌تی) خودداری کرده و به داشتن زرادخانه بزرگ هسته‌ای نامشروع معروف است.

سرگذشت برجام نماد وعده‌های تحقق‌نیافته دیپلماسی است. این توافق در سال ۱۳۹۴ (۲۰۱۵) در سراسر جهان به‌ عنوان پیروزی دیپلماتیک مورد تحسین قرار گرفت اما تصمیم ترامپ برای خروج از توافق سه سال بعد، به‌طور عمیقی اعتقاد به دیپلماسی را در داخل ایران خدشه‌دار کرد. فراتر از تحریم‌های خردکننده، اقدام اخیر اروپا برای فعال‌سازی سازوکار حل اختلاف برجام در میانه حملات رژیم صهیونیستی به تاسیسات ایران، به‌شدت ریاکارانه است.

اروپا به‌طور سیستماتیک به مدت هفت سال از انجام تعهدات خود در چارچوب برجام و قطعنامه‌های شورای امنیت ملل متحد قصور کرد. معامله اصلی – عادی‌سازی روابط اقتصادی در ازای پایبندی تائیدشده هسته‌ای – زمانی درهم شکست که ایالات متحده از برجام خارج شد و ناتوانی و یا بی‌رغبتی اروپا به اجرای تعهداتش حتی در سازوکارهای اقتصادی ابتدایی مانند سازوکار پیشنهادی خود موسوم به اینستکس – ابزاری برای دور زدن تحریم‌های آمریکا – ثابت شد.

ایران، در مواجهه با عدم پایبندی ایالات متحده و سه کشور اروپایی – فرانسه، آلمان و بریتانیا – از سال ۱۳۹۶ تا ۱۴۰۰ (۲۰۱۷-۲۰۲۱) به‌طور قانونی اقدامات جبرانی برجام را فعال کرد. به‌جای پایبندی به دیپلماسی، سه کشور اروپایی در ماه ژوئن صراحتاً حملات نظامی رژیم صهیونیستی علیه ایران را تایید کردند؛ فردریش مرتس صدراعظم آلمان حتی تا آنجا پیش رفت که گفت رژیم صهیونیستی دارد «کار کثیف» غرب را انجام می‌دهد. تایید جنگ توسط اروپا و سپس توسل به سازوکار حل اختلاف دیپلماتیک توافق هسته‌ای – برای همان اهدافی که جنگ در تحقق آنها شکست خورد – باور ایران به دیپلماسی را بیش از پیش خدشه‌دار کرده است.

با توجه به این سابقه ی تلخ تاریخی، متقاعد کردن مردم و دولت ایران به دیپلماسی به عنوان یک امکان و فرصت، چالشی بزرگ خواهد بود. اما گزینه ی جایگزین – مسیر جنگ‌های بی‌پایان – بی‌تردید منجر به فروپاشی نظم منطقه‌ای، افراط‌گرایی فزاینده و هرج‌ومرجی می‌شود که غرب آسیا و فراتر از آن را دربرخواهد گرفت. این مسیر خطر غرق شدن ایالات متحده و غرب در باتلاقی با ابعادی تاریخی را در پی دارد.

ایالات متحده و اروپا – و نه فقط ایران – دارای منافع وجودی در تشویق تغییر پارادایم مورد بحث هستند. آنها با انتخاب جنگ در میانه مذاکرات، عملاً در دیپلماسی را به‌روی خود بسته‌اند. اکنون بار مسئولیت تغییر مسیر بر دوش آنهاست، اگر انتظار پاسخ متقابل از سوی ایران را دارند. ایران نیز با مشارکت در یک گفت‌ وگوی چندوجهی، آینده‌نگر و نتیجه‌محور، منافع زیادی به‌دست می‌آورد – و مصائب عظیمی را دفع می‌کند. مسیر پیش رو می‌تواند شامل ایجاد یک شبکه منطقه‌ای برای عدم اشاعه و همکاری هسته‌ای صلح‌آمیز (طرح مناره)، احتمالاً همراه با یک توافق عدم تجاوز بین ایران و آمریکا باشد.

ما نمی‌توانیم گذشته را نادیده بگیریم، و نباید از آموختن از آن دست بکشیم. اما باید از زندانی شدن در شکست‌های گذشته خودداری کنیم. در غیر این صورت، خود را محکوم به تکرار حلقه ی بی‌پایان فجایع می‌کنیم.

جنگ‌افروزان با بستن هر پنجره‌ای به‌روی دیپلماسی رشد می‌کنند. ما باید فرصت را برای تحکیم پارادایم مخرب تهدید و خاموش کردن امید از آنها بگیریم. زمان انتخاب اکنون فرا رسیده است. انتخاب برای ایران، منطقه و قدرت‌های جهانی روشن است: تکرار فاجعه‌بار گذشته، یا شجاعت ساختن مشترک آینده. اکنون زمان تغییر پارادایم است.

دکتر محمدجواد ظریف


برچسب‌ها: دکتر محمدجواد ظریف, تغییر پارادایم, پارادایم فرصت و امکان, پارادایم تهدید و سوءظن
 |+| نوشته شده در  شنبه بیست و پنجم مرداد ۱۴۰۴ساعت 9:32  توسط بهمن طالبی  | 

گردشگری در همه سطوح، عمیقاً در دل سیاست قرارگرفته است. بنابر گفته لاسول از متفکران حوزه علوم سیاسی، سیاست یا politics بدین معنی است که یک فرد چه چیزی را، چه وقت و چگونه به‌دست می‌آورد. به‌عبارت‌دیگر موضوع سیاست با اعمال قدرت و اقتدار، دراین‌خصوص تصمیم‌گیری می‌کند که یک فرد و در سطح کلان‌تر یک جامعه، چه زمانی می‌تواند چه چیزی را و چگونه دراختیار داشته و از آن بهره ببرد. موضوعی که می‌توان آن را در دو سطح داخلی و خارجی مورد بررسی قرار داده و به نمود و بازنمود آن در صنعت گردشگری اشاره کرد. پیوند سیاست و گردشگری از آن جهت اهمیت دارد که بنابر گفته کالین مایکل هال، یکی از معروف‌ترین محققان حوزه گردشگری، گردشگری در همه سطوح، عمیقاً در دل سیاست قرارگرفته و کاملاً از آن تأثیر می‌پذیرد.

جنگ، اول گردشگری را از بین می برد!

تعمیم سیاست در سطح بین‌المللی این نکته را در ذهن تداعی می‌کند که یک جامعه یا کشور چه زمانی و چگونه می‌تواند جایگاه یا موقعیتی را در سطح نظام بین‌الملل به‌دست آورد؟ موضوعی که اگرچه تحت تأثیر توانمندی‌های داخلی و ارائه آن‌ها در عرصه فراسرزمینی است ولی سیاست و مناسبات جهانی و تأثیراتی که این مناسبات بر جایگاه و موقعیت یک کشور در سطح جهان دارد، بسیار تعیین‌کننده است. برای نمونه دراین زمینه می‌توان به کشور اوکراین اشاره کرد. اوکراین اگرچه ظرفیت‌های گردشگری فراوانی برای ارائه به گردشگران داخلی و خارجی داشت، ولی وقوع جنگ در این کشور که ناشی از جایگاه آن به‌عنوان یک کشور پُل و واسطه بین روسیه و ناتو است، باعث شد در اثر تخریب‌های گسترده زیرساخت‌ها و اشغال سرزمینی این کشور، صنعت گردشگری در بیشتر مناطق جغرافیایی اوکراین، تا مدت‌ها به‌دست فراموشی سپرده شود.

نباید فراموش کرد که صنعت گردشگری یکی از اولین صنایعی است که در بحران‌هایی مثل جنگ آسیب می‌پذیرد و یکی از آخرین صنایعی است که بعد از اتمام این‌گونه بحران‌ها بهبود می‌یابد. دلیل آن نیز به این موضوع برمی‌گردد که برای توسعه متمادی گردشگری از زیرساخت‌ها گرفته تا تصویر ذهنی از یک کشور، همه باید در یک بسته جامع و متوازن، در وضعیت مناسبی قرار داشته باشند تا پدیده گردشگری که تقریباً از تمامی حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی- فرهنگی یک جامعه تأثیر می‌پذیرد، بتواند عملکرد خوبی داشته باشد.

جنگ و صنعت گردشگری در ایران، سوریه، لیبی، عراق و سودان و ...

در این زمینه کشورهای بسیار دیگری نیز وجود دارند که صنعت گردشگری آن‌ها در یک مقطع تاریخی و یا در زمان کنونی، به‌شدت از مناسبات سیاسی جهانی تأثیر پذیرفته شامل سوریه، لیبی، ایران، ترکیه، عراق، سودان، ونزوئلا، کوبا، افغانستان، میانمار و ... . درخصوص این کشورها وضع تحریم‌های بین‌المللی و درگیری‌های منطقه‌ای، موجب شده صنعت گردشگری آن‌ها به‌شکل منفی، تحت تأثیر قرار گیرد. به‌عنوان مثال در کشورمان و در حوزه فعالیت‌های بازاریابی، می‌توان گفت ایجاد بحران‌ها و تحریم‌های بین‌المللی ازجانب دیگر کشورها، اغلب باعث می‌شود بازاریابی گردشگری ما نیاز داشته باشد تا پس از طی کردن هر بحران، فعالیت‌های تبلیغاتی برای ایران را مجدد و اغلب از نقطه شروع، ازسر بگیرد. به‌نوعی شروع مجددی در فعالیت‌های بازاریابی کشور انجام می‌شود.

در سطح داخلی نیز بازنمود سیاست در خط‌مشی‌هایی است که حاکمیت به اجرا در می‌آورد و در آن‌ها تصمیم می‌گیرد که در حوزه‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی چه کارهایی را انجام دهد و چه کارهایی را انجام ندهد. این موضوع تحت تأثیر سیاست کلان برآمده از حاکمیت است و رویکرد کلی آن را درخصوص عرصه‌ها و بخش‌های مختلف تأثیرگذار بر توسعه کلان جامعه را نشان می‌دهد.

بهبود جایگاه توسعه گردشگری از ابتدای انقلاب تا کنون در نگاه حاکمیت

به‌عنوان مثال در اوایل انقلاب، رویکرد کلان حاکمیت به توسعه گردشگری، بُعد اقتصادی کمتری داشت. موضوعی که رفته‌رفته تعدیل شد و امروزه یک جنبه غالب نگاه سیاسیون کشور به صنعت گردشگری، بُعد اقتصادی، درآمدزایی و اشتغال آفرینی آن است. این دو رویکرد متفاوت باعث شده تا خط‌مشی‌های متفاوتی نیز در دوره‌های مختلف درقبال صنعت گردشگری کشور، اتخاذ و اجرایی شوند. چنین تغییر یا بهبود رویکردی، اهمیت زیادی دارد زیرا به‌عنوان مثال نقش تعیین‌کننده‌ای در تخصیص منابع، تدوین برنامه‌های راهبردی و تنظیم روابط میان ذینفعان مختلف صنعت گردشگری ایفا می‌کند.

بهبود جایگاه گردشگری در نگاه حاکمیت، باعث تخصیص منابع مالی بیشتر برای سرمایه‌گذاری در این حوزه و عزم جدی‌تر برای تدوین استراتژی‌ها و خط‌مشی‌های راهگشا جهت توسعه و توانمندسازی بیشتر ذینفعان گوناگون می‌شود. ذینفعانی که به‌منظور توسعه بهینه صنعت گردشگری، باید به معنای واقعی با یکدیگر تعاملات سازنده‌ای داشته و فرایند امور را به پیش ببرند.

حاکمیت به عنوان سیاست ساز و اجرا کننده،

موتور محرکه صنعت گردشگری

مدنظر قرار دادن عامل سیاست و تأثیر آن در دو حوزه داخلی و بین‌المللی، نقش بی‌بدیل حاکمیت در توسعه گردشگری و اهمیت کنش‌ها و واکنش‌های آن در این دو سطح را یادآوری می‌نماید. حاکمیت به‌عنوان سیاست‌ساز و اجراکننده این سیاست، موتور محرکه صنعت گردشگری است و این موضوعی است که به‌خصوص در حوزه غرب آسیا بارزتر است زیرا برنامه‌ریزی در این منطقه جغرافیایی، علاوه بر کنش‌های برنامه‌ریزی و مدیریتی، به آمادگی برای واکنش در مقابله با بحران‌های گوناگون نیاز دارد.این چالش برای ایران که سال هاست تحت تحریم‌های ظالمانه قرار دارد و دائماً برای آن بحران‌سازی می‌شود، برجسته‌تر به‌نظر می‌رسد.

توجه به شاخص های رشد و توسعه صنعت گردشگری در کشور

بنابراین لازم است حاکمیت جهت توسعه هرچه بهتر صنعت گردشگری، به موارد زیر توجه داشته باشد:

*گردشگری باید همانند و در کنار صنایع مختلف مثل نفت، پتروشیمی، معدن و ... در کشور ما به یک اولویت تبدیل شود. این مهم تاکنون در ایران اتفاق نیفتاده است. گردشگری ابزاری بسیار کارآمد جهت مقابله با ایران‌هراسی، بهبود تصویر ذهنی از حاکمیت ملی در سطح جهان، اشتغال‌زایی، ارزآوری، بهبود درآمدهای سرانه و توسعه اجتماعی- فرهنگی است

*جهت توسعه واقعی و متمادی صنعت گردشگری در کشور، نیاز است تا برای مدیران ارشد کشور و همچنین عموم جامعه، فرهنگ‌سازی و آموزش‌های مناسب در زمینه چرایی، لزوم و بایدها و نبایدهای مورد نیاز برای توسعه صنعت گردشگری فراهم و تدارک دیده شود. گفتمان گردشگری باید در کشور ترویج شود.

نکاتی که جنگ اخیر در باره صنعت گردشگری گوشزد می کند

با نکته بینی، دقت نظر و هشیاری، می توان بحران‌هایی را که برای کشور به وجود می‌آید، به فرصت تبدیل کرد. در این زمینه می توان به جنگ و تجاوز اخیر رژیم صهیونیستی به کشورمان اشاره کرد. جنگ اخیر نکاتی را در حوزه صنعت گردشگری به مدیران و سیاست سازان کشور خاطرنشان می‌نماید:

اول، احتمالاً برخی از مردم دنیا علاقه‌مند شده‌اند تا با توجه به مطرح‌شدن نام ایران در سطح جهانی و دفاع مقتدرانه‌ای که از خود انجام داد، راجع به تاریخ و فرهنگ ما مطالعه کنند و درخصوص آن بیشتر بدانند. این عامل می‌تواند آنان را به گردشگرانی بالقوه برای کشور تبدیل کند. بنابراین باید در حوزه بازاریابی ظرفیت‌های گردشگری کشورمان، تلاش‌های بیشتری صورت گیرد.

دوم، مردم از راه توسعه سنجیده صنعت گردشگری و بهره‌مندی از منافع اقتصادی و اجتماعی حاصله از آن، رضایت بیشتری از حاکمیت خواهند داشت. این مهم باعث می‌شود در مواقع بحرانی مثل جنگ‌ها از آن پشتیبانی بیشتری به‌عمل آورند. نمود این امر در تجاوز اخیر به کشورمان اتفاق افتاد و پشتیبانی مردم از کشور با وحدت همه ایرانیان تحت لوای نام ایران، باعث شد تأثیرگذاری حاکمیت در میان مردم افزایش پیدا کرده و مشروعیت آن در جامعه ایرانی تقویت شود.

سوم، لزوم توجه حاکمیت به تقویت روحیه ملی‌گرایی ایرانیان است. موضوعی که شاهد هستیم حاکمیت به‌درستی به سمت آن حرکت کرده است. نمود چنین کنشی در نصب مجسمه آرش کمانگیر در میدان ونک تهران و استفاده نمادین از فتوحات تاریخی پادشاهان هخامنشی و ساسانی و شبیه‌سازی آن‌ها برای نمایش پیروزی بر متجاوزان کنونی به خاک کشور، مشاهده شد. چنین امر مهمی باعث شد تا به قول برژینسکی، استراتژیست ارشد آمریکایی، ملیت و دین در ایران، هم‌زمان و در کنار یکدیگر برجسته شده و وحدت و یگانگی بی‌نظیری در بین مردم شکل بگیرد.

جنگ، زیرساخت‌های هویتی دو وجه مهم تمدن ایرانی یعنی ایرانیت و اسلامیت را که بنیان‌های اصلی محصولات گردشگری کشور هستند را تقویت کرد. همچنین انسجام واقعی مردم ایران و هویت ملی آنان را به دنیا نشان داد، جایی که مهمان‌نوازی منحصربه‌فرد ایرانیان که همیشه زبانزد گردشگران خارجی بوده، متبلور شد و هم‌وطنان در طول جنگ، از دیگر هم‌وطنانی که به شکل موقت به استان‌های آن‌ها سفر کرده بودند، به شکل رایگان میزبانی می‌کردند. به قول رییس جمهور چین، ایرانیان، یک ملت واقعی هستند.

نیاز است تا حاکمیت، جهت توسعه پایدار و اصولی صنعت گردشگری، به احیای طرح جامع گردشگری کشور و تهیه نقشه راهی برای توسعه آن اقدام کند. وجود این طرح جامع، موجب خواهد شد تا افق مشترکی پیش روی بازیگران و فعالان صنعت گردشگری کشور قرار بگیرد. همچنین باعث می‌شود که با آمدن و رفتن دولت‌ها، تغییر جهت‌گیری‌های حزبی آنان و تغییر مدیران، برنامه‌های کلان حوزه گردشگری تغییری نکرده و این افق مشترک، استوار و پابرجا باقی بماند. درواقع رویکرد کلان حاکمیت و عزم آن برای توسعه گردشگری، در یک برنامه بلندمدت اثربخش، متجلی خواهد شد.

در نتیجه: آینده مشترکی که برای همه ذینفعان گردشگری کشور تعریف شده است، و منافع آتی ملی، قربانی منافع زودگذر دولت ها نخواهد شد.

لازم است این رویکرد در حاکمیت کشور شکل بگیرد که یکی از مهم‌ترین عوامل توسعه متوازن و پایدار گردشگری در کشور، همکاری و هم‌افزایی حقیقی ذینفعان این حوزه است. ازاین‌جهت علاوه‌ بر تهیه نقشه راه صنعت گردشگری که هدایت‌گر فعالیت‌های ذینفعان است، فراهم‌آوری بسترهای لازم برای تقویت همکاری‌های ذینفعان، شامل تقویت و توانمندسازی ایشان برای مشارکت در مدیریت مقصدهای گردشگری، یک ضرورت است. حاکمیت می‌تواند در این راه بسترسازی کند و دولت به نمایندگی از حاکمیت، قوانین و خط‌مشی‌های لازمه را وضع کرده و بهبود ببخشد. این تدبیر باعث می‌شود جزیره‌ای کار کردن ذینفعان کاهش پیدا کرده و لزوم نگاه فرابخشی جهت توسعه پایدار صنعت گردشگری، در میان آنان تقویت شود.

دکتر محمدرضا صالحی پور

عضو هیئت علمی دانشکده گردشگری دانشگاه تهران


برچسب‌ها: گردشگری, صنعت گردشگری, توریسم, دکتر محمدرضا صالحی پور
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم مرداد ۱۴۰۴ساعت 10:28  توسط بهمن طالبی  | 

در عرصه سیاسی ایران موضوعی خطیرتر از مسئله تندروها نیست. بدون حل این مسئله، ممکن نیست که سیاستگذاری کشور در مسیر عقلانی قرار گیرد. البته در غیاب آنان هم ممکن است این هدف رخ ندهد، ولی با وجود آنان در ساختار قدرت، هیچ امیدی به حل مشکلات نخواهد بود. تندروها نیرویی برآمده از احمدی‌نژادیسم و پس از افزایش درآمدهای نفتی در قدرت هستند که ذهنیت ضد علمی یا شبه علمی دارند، اغلب ادبیاتی تند و ستیزه‌جویانه و غیر پاکیزه دارند، امور اعتقادی برای آنان نقش ابزاری برای رسیدن به هدف که همان قدرت است را دارد، از دروغ مضایقه نمی‌کنند، در بیان سخن راست بسیار ممسک و بخیل هستند. فاقد کوچک‌ترین مسئولیت‌پذیری هستند. نگاه آخرالزمانی دارند، معتقد به طالع‌بینی و پیشگویی و ارواح و طلسم هستند، بسیار فرقه‌گرا و لجباز هستند و... این صفات به معنای آن نیست که در همه آنان به یک اندازه وجود دارد، بلکه ویژگی‌های غالب در آنان است.

به راحتی در خدمت سیاست‌هایی ویژه و‌ حذفی درمی‌آیند.‌ گرچه ریشه آنان در اصولگرایی است، ولی اصولگرایان سنتی را مرتدان از آنچه به‌زعم خود انقلاب و دین می‌پندارند، می‌دانند. به همین دلیل دشمنی آنان با اصولگرایان سنتی کمتر از دشمنی آنان با جریان‌های سیاسی دیگر نیست.

برای همه این ویژگی‌هایی که ذکر شد، می‌توان مصادیق گوناگونی را برشمرد

برخلاف ادعاهای خود درباره دینداری، شکاف بزرگی با دینداران سنتی دارند. دین و هر چیز دیگری را در خدمت آنچه که ادعا می‌کنند انقلابی و عدالت‌خواهی است، می‌خواهند.

گمان می‌کنند که با اطلاق عناوینی برای افراد مثل شهید و شهید آبرو، آنان‌ را تبرئه و جایگاه‌شان را ارتقا می‌دهند در حالی که نمی‌دانند کاربرد این کلمات در این‌گونه موارد، آنها را از معنای اصلی‌اش تهی می‌کند و مردم خواهند گفت پس همه شهدا مثل آقای صدیقی هستند!

آنان هیچ‌گونه مسئولیتی را در برابر سخنان و مواضع خود نمی‌پذیرند.

درکی از عدد و رقم بزرگ ندارند. وعده ۱۱ میلیارد دلار صادرات صیفی‌جات به روسیه می‌دهند و تورم را تک رقمی می‌کنند ولی در عمل دو برابر گذشته می‌کنند.

وعده دوم شدن اقتصاد ایران را در جهان می‌دهند. درحالی که اقتصاد و جامعه را در سراشیبی قرار داده‌اند.

مدعی هستند با یک میلیون تومان یک شغل ایجاد می‌کنند، بعد که مسئول ایجاد شغل شدند، هزاران میلیارد را تلف می‌کنند و دریغ از چند ده شغل ایجاد شده!

وعده همزمان نابودی امریکا و اسراییل و چند جای دیگر را می‌دادند، ولی روزی که جنگ شد، افتخار کردند که طرف نتوانست به اهدافش که سقوط ما است برسد.

مدعی بودند که دشمن جرئت حمله ندارد و احتمال جنگ صفر است، بعد انگار نه انگار و تمام ادعاهای گذشته‌خود را فراموش می‌کنند.

در سیاست‌گذاری لجباز هستند، نمونه آن در تغییر ساعت و قانون فرزندآوری و سیاست‌های اینترنت.

نگاهشان به حکومت و دولت به گونه‌ای است که آن را مثل مایملک شخصی می‌دانند، هر کس را خواستند با هر سطح از صلاحیت نداشته‌ای استخدام می‌کنند.

در مدرک‌گرایی ید طولایی دارند و با مدارک صوری، عنوان دکتر به دُم خود می‌بندند، درحالی که همه حرف‌هایشان شبه علم و حتی ضدعلم و آخرالزمانی است.

وجود چنین نیروهایی در هر جامعه‌ای نه تنها عجیب نیست، شاید طبیعی هم باشد. در توسعه‌یافته‌ترین جوامع هم این‌گونه افراد دیده می‌شوند. تعداد طرفداران طالع‌بینی و فال‌بینی و تاثیر موقعیت ستارگان بر زندگی بشر نیز در امریکا تا حدود ۳۰درصد مردم را تشکیل می‌دهد. مخالفان با تغییرات اقلیمی حدود ۱۵درصد هستند حداقل ۹درصد طرفداران تئوری توطئه هستند و از همه جالب‌تر حداقل ۲درصد مردم امریکا معتقدند که زمین قطعا تخت و مسطح است و فقط ۶۶درصد به کروی بودن زمین اطمینان دارند! آن‌هم در جامعه‌ای که فضانوردش روی کره ماه نشسته است! و ۵درصدشان کلا به فرود آپولو ۱۱ و ‌نشستن روی ماه باور ندارند.

بنابراین طرفداران این‌گونه تفکرات حتی در ایالات‌متحده هم کم نیستند، ولی یک تفاوت مهم با ما دارند؛ اینکه آنان در ساختار قدرت و با تکیه بر ابزار قدرت نقشی ندارند. در واقع در حد یک نگرش محدود هستند که ربطی به دولت و سیاست‌های آن ندارند. در ایران ماجرا متفاوت است. این افراد و دوستان آنان از همه مواهب قدرت یکسویه بهره‌مند هستند و از این موضع هم رفتار می‌کنند والا صرف بیان این مواضع هیچ اشکالی ندارد، یا حداقل اینکه به ما مربوط نیست. کسان دیگری هم هستند که از این حرف‌ها می‌زنند و کسی به آنان کاری ندارد. مشکل این جماعت حضور رانتی آنان در داخل نهادهای قدرت و استفاده از امکانات آن برای پیشبرد مقاصدشان است. والا با نفس داشتن چنین افکاری مسئله ای نداریم، چون به جز این نمی‌توانند فکر کنند.

عباس عبدی

روزنامه اعتماد

 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و سوم مرداد ۱۴۰۴ساعت 9:57  توسط بهمن طالبی  | 

متوسط بارندگی در ایران ۲۶۰ میلی متر است، یعنی بر هر مترمربع از خاک ایران ۲۶ سانتی متر در یک سال برف و باران می بارد. البته در چند سال گذشته در اغلب خشکی های نیم‌کره ی شمالی از بارش ها کاسته شده و به عنوان مثال در سال آبی گذشته_از مهر ۴۰۲ تا آخر شهریور ۴۰۳_ ۲۴۶ میلی متر بارندگی به جای ۲۶۰ میلی متر در ایران داشته ایم. هواشناسی میزان بارش در ایران را در سال آبی جاری _اول مهر ۴۰۳ تا آخر شهریور ۴۰۴ یعنی ۴۰ روز دیگر_ چهل درصد کمتر از پارسال برآورد کرده است.

مسئله: حساب کنید به طور متوسط چند میلی متر بارش در سال آبی جاری دریافت کرده ایم.

عکسی از یک ایستگاه باران سنجی در ایران

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و دوم مرداد ۱۴۰۴ساعت 10:33  توسط بهمن طالبی  | 

در مورد میزان هدر‌رفت آب به دلیل فرسودگی شبکه انتقال آمارها متفاوت و بعضا متضاد است. آنچه در رابطه با آن قطعیت وجود دارد این است که میزان هدررفت از شبکه انتقال آب در کشور و به‌ویژه شهر تهران قابل توجه بوده و در بهترین شرایط از 30 درصد بیشتر است.

با توجه به مطلب بالا که در نشریات و رسانه ها و از جمله در شورای شهر تهران بر آن تاکید می شود، میزان هدر رفت آب تهران قبل از رسیدن به خانه ها، ۳۰ درصد است. البته این نشت و هدر رفت در بیشتر شهرهای ایران دیده می شود که علت آن فرسودگی لوله ها و نشست زمین است.

مسئله: مسئولان سازمان آب مصرف هر شهروند تهرانی را ۲۰۰ لیتر در شبانه‌روز اعلام می کنند که در مقایسه با استاندارد ۱۳۰ لیتر، بسیار زیاد می باشد.

با جدول تناسب مقداری از این ۲۰۰ لیتر را که قبل از رسیدن به ما تلف می شود را حساب بکنید.

سپس حساب کنید مصرف واقعی هر تهرانی با استاندارد ۱۳۰ لیتر چقدر فاصله دارد؟


برچسب‌ها: معما و سرگرمی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 11:54  توسط بهمن طالبی  | 

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه پانزدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 11:47  توسط بهمن طالبی  | 

در گفت و گو با دکتر رضا منصوری دارای دکترای نجوم و فیزیک از دانشگاه وین و استاد بازنشسته دانشگاه صنعتی شریف، ایشان بر ظرفیت‌های عظیم "میهن‌دوستی" و "فرهنگ ایرانی" تأکید دارد، به‌ویژه پس از جنگ ۱۲ روزه اخیر. دکتر منصوری مفهوم "ایران" را فراتر از مرزهای سیاسی، به عنوان یک تجربه‌ی تمدنی کهن و فرهنگی دُرافزا تعریف می‌کند که توانایی جذب تفاوت‌ها و هم‌افزایی اقوام مختلف را دارد. او توضیح می‌دهد که در مخاصمه اخیر، "حس تعلق به وطن" و "همبستگی ملی" حتی در میان منتقدان حکومت نیز تقویت شد که این نشانه‌ای از "آگاهی جمعی" و هشداری به سیاست‌گذاران است که: "بدون ملت، نمی‌توان ایران را اداره کرد." منصوری مهمترین راه برون‌رفت از بحران‌ها و ایجاد امید را داشتن "خرد علمی" و "عقلانیت مدرن" در تصمیم‌گیری‌ها و حکمرانی می داند. و در نهایت، تأکید می‌کند که عشق به ایران با نقد سیاست‌ها تناقضی ندارد؛ بلکه نقد آگاهانه نشانه‌ی تعلق واقعی است و ساخت "روایت جمعی واقعی از ایران"، با تکیه بر خرد علمی، می‌تواند به امیدآفرینی و حرکت به سوی شکوفایی ملی منجر شود. از نظر منصوری وقتی شور ملی، از خرد علمی محروم بماند، به ضد خود بدل شده و به جای امیدآفرینی، موجبات یأس عمومی را فراهم می‌آورد. اکثر تألیفات دکتر منصوری متمرکز بر دو موضوع «ایران» و «سیاست‌گذاری علم» است.

به نظر شما «میهن‌دوستی» چه ظرفیت‌هایی برای ایران خلق می‌کند؟

میهن‌دوستی برای ما ایرانیان مفهومی چندلایه است. در لایه اول، ایران کشوری مستقل با مرزهای سیاسی مشخص است، اما در لایه‌ای عمیق‌تر، ایران مفهومی فرهنگی و تاریخی است که فراتر از مرزهای امروزی امتداد دارد؛ مفهومی که از هزاران سال پیش شکل گرفته و نسل‌ به ‌نسل منتقل شده است. این تمدن کهن بعدها در قالب فرهنگ ایرانی تبلور یافت؛ فرهنگی که امروز فراتر از مرزهای سیاسی، در بخش‌هایی از کشورهای همسایه نیز حضور دارد. اگر از جغرافیا فراتر رویم، وطن، خانه‌ای است که حس «تعلق»، «دفاع» و «همبستگی» ذیل سقف بزرگ آن شکل می‌گیرد.

فرهنگ ایرانی همواره ظرفیت هم‌افزایی داشته و اقوام، زبان‌ها و آیین‌های مختلف در آن با تعامل، بر غنای آن افزوده‌اند. این فرهنگ با جذب تفاوت‌ها، نه حذف آنها، تاب‌آوری بالایی در برابر بحران و تغییر نشان داده است. در دنیای مدرن، این ویژگی تاریخی به مزیتی مهم برای اداره جوامع تبدیل شده است و به آنها توان هم‌زیستی و مشارکت داده است. میهن‌دوستی، اگر برخاسته از این فرهنگ باشد، تنها به معنای «عشق به خاک» نیست؛ بلکه به معنای پاسداری از یک تجربه تمدنی است که الهام‌بخش آینده می‌شود.

چه امری باعث شد در جنگ ۱۲ روزه، «حس تعلق به وطن» بیش از همیشه در میان ایرانیان نمود پیدا کند؟

آنچه اهمیت دارد، نه چرایی این پدیده، بلکه خود رخداد است؛ اتفاقی واقعی با نمودهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آشکار که نمی‌توان نادیده گرفت. در این مخاصمه ۱۲ روزه، برخلاف انتظار برخی در خارج و حتی گروه‌هایی در داخل، ملت ایران واکنشی معنادار نشان داد. علت را باید در ۴۵ سال گذشته جست. شور ابتدای انقلاب، با هدف ساختن جامعه‌ای آرام و مدنی، کم‌کم جای خود را به جریانی داد که بر تفکری واحد پافشاری داشت و با حذف صداهای دیگر، جامعه را به سوی قطبی شدن کشاند که با فرهنگ دُرافزا و پذیرای ایران در تضاد بود.

اوج این انحراف زمانی نمود پیدا کرد که برخی گفتند:«اگر ناراضی هستید، جمع کنید و از ایران بروید!» چنین نگاهی راه را برای سوءاستفاده دشمنان باز کرد؛ کسانی که همواره در پی شکاف و تفرقه بوده‌اند. اما ملت ایران در لحظه‌ای تاریخی ایستاد. حتی منتقدان حکومت نیز در برابر دشمن سکوت کردند یا در جبهه ایران قرار گرفتند. این هشداری روشن به سیاست‌گذاران ما بود:«بدون ملت، نمی‌توان ایران را اداره کرد.»

کدام ظرفیت‌های فرهنگ ایرانی، ما را از بحران‌ها گذر داد؟

نخستین ظرفیت، همان احساسی است که ایرانیان نسبت به فرهنگ خود دارند؛ فرهنگی دُرافزا که در طول تاریخ توانسته اقوام و باورهای مختلف را در خود جای دهد و هویتی منسجم بسازد. اما ظرفیت مهم‌تری نیز هست که من آن را «خِرَدمندی علمی» می‌نامم. یعنی اتکای فرد و حکمرانی به دانشی که نه بر مفاهیم منسوخ، بلکه بر دستاوردهای علمی چهارصد سال اخیر بشر استوار باشد. متأسفانه در برهه‌هایی، این خِرَدمندی علمی کمتر در ساختارهای تصمیم‌گیر ورود پیدا کرد. بر خلاف تبلیغات گسترده درباره علم، واقعیت این است که در علم مدرن سرمایه‌گذاری کمی انجام دادیم. مردم ما درک و پذیرش درستی از خرد علمی دارند. اکنون باید این ظرفیت مردمی را جدی گرفت و وارد فرآیندهای تصمیم‌سازی کرد. «تکیه بر عقلانیت علمی و مدرن» راه عبور ما از بحران‌هاست.

پیش از جنگ ۱۲ روزه، ادعا می‌شد ایرانیان چشم‌اندازی روشن و امیدی به آینده ندارند. آیا می‌شود یک جامعه نومید چنین مقاومت امیدوارانه‌ای از خود نشان دهد؟

امید یا نومیدی، بیشتر تجربه‌ای فردی است اما از منظر جامعه‌شناختی، نمی‌توان به‌ طور مطلق گفت ایرانیان نومید بوده‌اند. در بخشی از جامعه، احساس یأس وجود داشته، اما در بخش بزرگ‌تری از مردم و نهادهای مدنی، امید همواره زنده بوده است. پیش از مخاصمه اخیر نیز نهادهای اجتماعی و شهروندان در لایه‌های گوناگون فرهنگی و در نقاط مختلف کشور، با نگاهی خوش‌بینانه برای آینده ایران تلاش می‌کردند. آنچه این روزها برجسته شد، «آگاهی جمعی» بود؛ اینکه امیدواری و مشارکت، حتی در سطح فردی، نه‌ فقط بر آینده ایران، بلکه بر آرامش منطقه اثر می‌گذارد.

ساخت «روایت جمعی از ایران» چه سهمی در امیدآفرینی دارد؟

ساخت «روایت جمعی از ایران»، نحوه‌ای که یک ملت تجربیات تاریخی‌اش را بازگو می‌کند، خالق امید اجتماعی است، اما به ‌شرطی که این روایت واقعی باشد، نه کاذب. خطر زمانی جدی می‌شود که روایت‌هایی برجسته شود که ظاهراً امیدبخش ‌است، اما جامعه را از مسیر واقعی توسعه منحرف می‌کند. امید زمانی مؤثر است که به حرکت منتهی شود؛ حرکتی برای بهتر زیستن، رشد اقتصادی و شکوفایی ملی. باید دید پس از این رخداد ۱۲ روز جنگ، مردم چگونه از آن یاد خواهند کرد. اگر «خردمندی علمی» را در حکمرانی به کار گیریم، روایت امیدبخش ساخته می‌شود. امید واقعی زمانی شکل می‌گیرد که روایت جمعی ما با خرد علمی مدرن پیوند برقرار کند. در غیر این‌ صورت، امید هم به ابزاری برای انکار واقعیت بدل می‌شود.

آیا ما توانسته‌ایم چنین «روایت‌های ملی» خلق کنیم تا در سایه آن، مصالح عمومی ایرانیان مشخص شود؟

این پرسشی بنیادی است. در این زمینه می‌خواهم به کتابی اشاره کنم که به ‌زودی با عنوان «انسان ایرانی؛ آینده ایران» منتشر می‌شود. در این کتاب، با نگاهی تحلیلی و تاریخی، تلاش کرده‌ام به این پرسش پاسخ دهم که ایران چیست، چگونه آن را شناخته‌ایم، از تاریخ پرفرازونشیب‌مان چه آموخته‌ایم و چگونه می‌توانیم با عبور از دوران‌های انحطاط، آینده‌ای روشن‌تر برای آن ترسیم کنیم. پیشنهاد می‌کنم منتظر انتشار آن باشید؛ چراکه این مباحث در آن با دقت و عمیق دنبال شده ‌است.

می‌توان عاشق ایران بود، اما منتقد برخی سیاست‌ها شد؟ این تناقض چگونه قابل درک و مدیریت است؟

بله، این مسئله در تفاوت میان «فرد» و «جامعه» ریشه دارد. جامعه فقط مجموعه‌ای از انسان‌ها نیست؛ بلکه از کنار هم قرار گرفتن رفتارها و نگرش‌ها و برهم‌کنش‌های فردی، ویژگی‌هایی جمعی برمی‌آید که لزوماً در تک‌تک افراد وجود ندارد. این تناقض که مطرح می‌کنید، ناشی از نادیده‌ گرفتن همین تمایز است. حکمرانی، امری مقدس یا تغییرناپذیر نیست. سیاست‌گذار باید به منافع و خواست مردم توجه کند، اما ما هنوز گرفتار این تصور هستیم که اگر «افراد اصلح» به قدرت برسند، همه‌ چیز حل می‌شود.

در حالی‌ که تجربه‌های جهانی نشان داده‌ حتی نیک‌نیت‌ترین مدیران نیز در اثر پیچیدگی ساختار اجتماعی، تصمیم‌هایی می‌گیرند که «ناخواسته» یا «نامنتظر» به نتایج منفی منجر می‌شود. آنچه اهمیت دارد، نقدپذیری و یادگیری از پیامدهاست. دوست ‌داشتن ایران به‌ معنای سکوت در برابر خطا نیست؛ بلکه نقد آگاهانه، نشانه‌ای از تعلق واقعی به این سرزمین است.

ایرنا


برچسب‌ها: دکتر رضا منصوری, روایت جمعی, خرد علمی, امیدآفرینی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه سیزدهم مرداد ۱۴۰۴ساعت 10:21  توسط بهمن طالبی  | 

تیم ملی دانش آموزی اقتصاد ایران در هشتمین دوره‌ المپیاد جهانی اقتصاد ۲۰۲۵ که با حضور برترین دانش‌آموزان ۵۳ کشور جهان در ج. آذربایجان، برگزار شد، موفق به کسب دو مدال نقره و دو مدال برنز شدند.

محسن پاینده پیمان و ابوالفضل مدیرروستا موفق به کسب نشان نقره و پارسا صداقت و علیرضا احمدی نیز موفق به دریافت مدال برنز شدند!

این موفقیت را به این عزیزان

و همه دانش آموزان خونگرم و ساعی ایران

شادباش می گویم!

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه هشتم مرداد ۱۴۰۴ساعت 11:47  توسط بهمن طالبی  | 

دانش‌آموزان ایران توانستند در المپیاد جهانی زیست‌شناسی ۲۰۲۵ به ۳ طلا و یک نقره دست یابند.

سی‌وششمین المپیاد جهانی زیست‌شناسی ۲۰۲۵ به میزبانی فیلیپین برگزار شد، و تیم ملی المپیاد زیست‌شناسی ایران با کسب ۳ مدال طلا و یک مدال نقره، جایگاه خود را در جمع برترین‌های جهان تثبیت کرد.

سیاوش پزشپور، علی‌اکبر نورالهی و علی سلیمان‌زاده، مدال‌های طلای این رقابت جهانی را از آن خود کردند و رادین بیانی نیز مدال نقره را بر گردن آویخت.

برای همه این عزیزان آرزوی سلامت و موفقیت بیشتر دارم!

 |+| نوشته شده در  یکشنبه پنجم مرداد ۱۴۰۴ساعت 10:26  توسط بهمن طالبی  | 

در نشست تخصصی «نقش هوش حسی (EQ) در رشد فردی و سازمانی» که روز دوشنبه ۳۰ تیر در سالن همایش‌‌‌های گروه رسانه‌‌‌ای «دنیای ‌اقتصاد» برگزار شد، محمود سریع‌‌‌القلم، استاد دانشگاه شهید بهشتی، با اشاره به مطالعات و مشاهدات خود نسبت به مسائل توسعه‌‌‌ای ایران و ۳۸ سال تجربه تدریس و پژوهش در دانشگاه گفت: برای پرداختن به مشکلات کشور ما باید «علت‌‌‌العلل را استخراج کنیم». او اشاره کرد که علت‌‌‌العلل توسعه‌نیافتگی ایران باورها، تاریخ، جغرافیا یا تنوع قومیتی ما نیست، چون کشورهایی با شرایط مشابه، چنین مشکلاتی ندارند. از نظر سریع‌‌‌القلم، مشکل ما در حوزه «شخصیتی» است: " اگر ما تحمل یک دیدگاه متفاوت را نداشته باشیم، اگر تمایل ناخودآگاه برای تخریب افکار متفاوت در وجودمان داشته باشیم، اگر کسی از ما انتقاد کند و دایره نقد را به مسائل شخصی بکشانیم و همه‌‌‌جا از او بدگویی کنیم، اگر نتوانیم با فردی پل ارتباطی فکری برقرار کنیم، ریشه‌‌‌اش در مشکل شخصیتی ماست." ما دو نوع تحصیل و آموزش داریم: آکادمیک و حسی.

تجربه بشری نشان می‌دهد که تحصیل آکادمیک برای پیشرفت کافی نیست. ممکن است فردی حتی دو PhD داشته باشد، اما تحمل دیدگاه متفاوت را نداشته باشد، یا به خاطر تصادف رانندگی در خیابان فحاشی کند. چون درست است که بر موضوعی تخصصی تسلط پیدا کرده، اما در بدیهی‌‌‌ترین مسائل نمی‌تواند اختلافش را با دیگران حل کند. اگر تاریخ ایران را در نظر بگیریم، ما نه در خانواده، نه در مدرسه، ‌‌‌ نه در جامعه، نه توسط دولت و نه توسط رسانه‌‌‌ها آموزش حسی نمی‌‌‌بینیم. ما مهارت‌‌‌های زندگی را نمی‌‌‌آموزیم. آموزش حسی در مرحله اول به ما می‌‌‌آموزد که چه کسی هستیم و اگر قرار باشد آن را معادل یک لغت در نظر بگیریم، آموزش حسی مساوی واژه «فرآیند» است. چقدر حوصله داریم فرآیندی را طراحی و اجرا کنیم تا طی یک سال اختلافاتمان را با افراد‌‌‌ حل کنیم یا دیدگاه‌‌‌‌‌‌های متفاوت را درک کنیم؟ ما ایرانی‌‌‌ها اغلب کم‌‌‌حوصله‌‌‌ هستیم و حوصله با فرآیند سر و کار دارد؛ فرآیندی که گاه ممکن است بیست سال طول بکشد. ما خیلی کم به فرآیند فکر می‌‌‌کنیم.

هوش حسی یا EQ را می توان این‌‌‌گونه تعریف کرد: توانایی نحوه تعامل بین فکر و احساس انسان برای اینکه بهتر تصمیم بگیرد و عملکرد مطلوب‌‌‌تری داشته باشد. آداب تعامل، آداب تفاهم، آداب اجماع‌‌‌سازی، آداب با هم کنار آمدن، آداب با هم به نتیجه رسیدن. آیا مدیریت چیزی جز اینهاست؟ مهم‌ترین ویژگی هر فرد، سازمان، ‌‌‌جامعه یا حکومت این است که بداند اختلافات را چگونه حل کند. مسئله توانمندی و شناخت است، ‌‌‌ اینکه چگونه موضوعی را حل کنیم که منافعمان تامین شود. EQ به بخش غیراستدلالی شخصیت مربوط می‌شود؛ آن بخشی که شامل مهارت‌‌‌ها و توانمندی‌‌‌هایی است که بر نحوه تعامل فرد با محیط تاثیرگذار است.

مهارت‌‌‌ها و توانمندی‌‌‌هایی که اول باید به آنها آگاه شویم و در گام بعدی آن‌‌‌قدر تمرینشان کنیم تا در وجودمان نهادینه شوند. فردی که بهره هوش حسی پایینی دارد، واکنشی و غالبا غریزی عمل می‌کند. به طور کلی جوامع عصبانی، واکنشی عمل می‌کنند و این محصول هوش حسی ضعیف است و می‌تواند فاجعه‌‌‌آفرین باشد. افرادی که هوش حسی تربیت‌‌‌شده و بالا دارند، از غریزه عبور می‌کنند و در معرض مسائل گوناگون با آرامش واکنش نشان می‌دهند.

علت اهمیت بسیار زیاد «فرد» و بی‌‌‌اهمیتی «جمع» در ایران ضعف EQ است. هر کشوری که پیشرفت کرده، عموما به واسطه اجماع در راس سیستم توسعه‌یافته است. چین فعلی نتیجه اجماع ۱۰ نفر است. مثلا آمریکا نتیجه اجماع ۵۵ نفر در سال ۱۷۷۶ است. عده‌‌‌ای با هم اجماع می‌کنند و کنار می‌‌‌آیند و به اندیشه‌‌‌هایی پایبند می‌‌‌مانند. اما ما ایرانی‌‌‌ها معمولا هر وقت هم به نتیجه‌‌‌ای می‌‌‌رسیم، روز بعد حرفمان را عوض می‌‌‌کنیم و با هم زاویه پیدا می‌‌‌کنیم. این به حوزه شخصیت ایرانی‌‌‌ها برمی‌‌‌گردد. هرچند که شخصیت هم خود یک معلول است و باید کارهایی برای اصلاحش انجام شود. ما باید آموزش ببینیم تا بهبودهای روشی حاصل شود.

افراد سعی کنند قدرت را توزیع کنند و مشارکت بسازند. یک نفر به‌تنهایی نمی‌تواند سازمان را اداره کند. یک مغز نمی‌تواند تمام مسائل پیچیده سازمان را در نظر بگیرد. از طرف دیگر، اگر جمع مرتکب اشتباه شود، خیلی راحت‌‌‌تر خود را اصلاح می‌کند تا فرد، چون جمع می‌‌‌پذیرد که اشتباه کرده‌‌‌، اما برای فرد ساده نیست که بپذیرد مرتکب اشتباه شده است و کمتر به آن اعتراف می‌کند. همچنین افراد باید «وحدت حسی» داشته باشند؛ یعنی اگر عصبانی یا ناراحت یا خوشحال می‌‌‌شوند، آگاهانه این حس‌‌‌ها را داشته باشند.


برچسب‌ها: دکتر محمود سریع القلم, مهارت های زندگی, خودآگاهی, ای کیو
 |+| نوشته شده در  شنبه چهارم مرداد ۱۴۰۴ساعت 10:27  توسط بهمن طالبی  | 

تیم المپیاد فیزیک دانش‌آموزی ایران در مسابقات جهانی پاریس صاحب ۵ مدال نقره شد و در بین ۹۰ کشور شرکت‌کننده در جایگاه یازدهم قرار گرفت.

محمدحسن صادقی‌نژاد، آریا ضرابی، ایلیا قشائی، محمدحسن گلاب‌دار و میلاد محمدی اعضای تیم ایران بودند..

موفقیت دانش آموزان با سواد و با وقار ایرانی را

به همه این عزیزان و دانش آموزان دیگر ایرانی شادباش می گویم!

به امید فرداهای بهتر برای ریاضی و فیزیک کشور!


برچسب‌ها: المپیاد جهانی فیزیک۲۰۲۵
 |+| نوشته شده در  جمعه سوم مرداد ۱۴۰۴ساعت 10:19  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا