|
متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
|
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
تصنیف کاروان با صدای جاودانه استاد بنان
همـه شب نالــم چون نی که غمی دارم
دل و جـــان بــــردی امّــا نشــــــدی یارم
با ما بـــودی، بی مــا رفتی
چون بوی گل به کجا رفتی
تنهــــا مانــدم، تنهـــا رفتی
چو کاروان رود، فغانم از زمین بر آسمان رود
دور از یــــارم خــــــون مـــی بارم
فتـــادم از پــا ز ناتوانی، اسیــر عشقــم، چنان که دانی
رهایی از غــم نمی توانم، تو چاره ای کن، که می توانی
گـــر ز دل بـر آرم آهـــی آتش از دلم ریزد
چون ستـاره از مژگانـم اشک آتشین ریزد
چو کاروان رود، فغانم از زمین، بر آسمان رود
دور از یـــارم خــــون می بارم
نه حریفـی تـا بـا او غـم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جویم
ای شـادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی
از محفل مـا چون دل مـا سـوی کجا رفتی
تنهـــا ماندم، تنهــــا رفتی
به کجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو باز آ
از صبـــا حـکایتــی ز روزگــــار مـن بشنـــو باز آ
باز آ سوی رهی
چون روشنی از دیده ما رفتی
با قافلـه باد صبـا رفتی
تنهـا مانـدم تنهـا رفتی

تا بهار دل نشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نو بهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ی ویران من
تا بهار زندگی آمد بیا آرام جان
تا نسیم از سوی گل آمد بیا دامن کشان
چون سپندم بر سر آتش نشان بنشین دمی
چون سرشکم در کنار بنشین نشان سوز نهان
تا بهار دلنشین آمده سوی چمن
ای بهار آرزو بر سرم سایه فکن
چون نسیم نوبهار بر آشیانم کن گذر
تا که گلباران شود کلبه ی ویران من
بازآ ببین در حیرتم، بشکن سکوت خلوتم
چون لاله ی تنها ببین بر چهره داغ حسرتم
ای روی تو آیینه ام، عشقت غم دیرینه ام
بازا چو گل در این بهار، سر را بنه بر سینه ام
بیژن ترقی
[ بوی جوی مولیان ]
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی

می گوید: «آرزویم این است که بتوانم در تخت جمشید یک اجرا
داشته باشم یا در حافظیه بتوانم ترانه های آلبوم حافظم را در آنجا
بخوانم.»
می گوید: «آهنگ ساختن و شعر گفتن جزو غریزه ی من است.
اما روی چیزی که می خواهم ضبط کنم خیلی حساس هستم و
دوست ندارم هی آلبوم درست کنم. دوست ندارم یک آهنگ خیلی
خوب را بگذارم توی یک آلبوم و بقیه ی آن را با آهنگ های نه چندان
خوب پر کنم، بنابر این باید بگویم که تمام آهنگ هایم را دوست دارم،
چون اگر آنها را دوست نداشتم، نمی ساختمشون.»
می گوید: « از بچگی به یاد دارم که همیشه اهالی موسیقی مثل
استاد بنان و یاحقی به خانه مان رفت و آمد داشتند. پدرم هم با وجود
این که وکیل دادگستری بود، عاشق تار بود و تار می نواخت. در خانه
بیشتر موسیقی سنتی می شنیدم ولی به ترانه های ایتالیایی و
فرانسوی عشق می ورزیدم و تار پدر را برداشته و به جای گیتار با آن
آهنگ های ایتالیایی و فرانسوی را می زدم.
علاقه ام به شعر و موسیقی سبب شد برای بیان خودم از قالب
ترانه استفاده کنم همان طور که یک نقاش برای بیان خویش از طرح و
رنگ و نقاشی استفاده می کند و یا یک عکاس با عکس هایی که
می گیرد خودش را ابراز می کند.»
|
|