متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
مردی حدود سی ساله مشغول فروش سی دی یک فیلم ایرانی در مترو بود.
این طـور که خودش می گفت، کارگردان آن فیلم بوده و چون حق پخش نیافتـه،
خودش مشغول فروش سی دی آن و صـاف کردن هزینـه ی تولید آن شده بود!
مـی اندیشـم هیـچ کس بدون اجازه و تصـویـب «ارشاد» اقـدام به هـزینـه ی
میلیونها تومان برای سـاخت یک فیلـم نمی کند، پس چگونـه می شود که بعد
از ساخت، آن فیلم اکران نمی شود؟!مگر در این کشور چند وزارت ارشاد و چند
آقا بالا سر وجود دارد؟!
عادتی در بین ما است که وقتی با کسی دشمنی داریم، هیچ حد و حدودی
در ستیزهجویی و نفـی او نمیشناسیـم. بدتر از آن اینکه تفاوتـی میان دشمن،
مخالف، رقیب، دگراندیش و حتی دوست منتقـد نمیشنـاسیم. گمان میکنیم
هر که با من نیست، علیـه من است.
در ماجرای نهضت ملی کردن نفت، این رویه کمتر دیده میشود. مصدق حزب
توده را که همواره او را متهم به سازش با امریکا و انگلیس میکرد،آزاد میگذارد.
همان روزهای اول صـدارتش به شهربانـی بخشنامـه میکند که هر کس به من
توهین یا انتقاد یا اعتراضی کرد، آزاد است و نباید متعرض او شد. حتی به هیات
خلع ید سفارش میکند با مدیران و کارکنان شرکت نفت انگلیس با احترام کامل
رفتار کنند و از درگیری و توهین یا جسارت به آنها به طور قطع پرهیز کنند.
از یادداشت های غلامحسین مصدق، فرزند دکتر محمد مصدق
مصدق در دورهای که در احمدآباد درحصر بود، دو مامور از سوی حکومـت مـراقب
او بودند و مانع رفت و آمد می شدند. دکتر مصدق بدون اینکه وظیفه داشته باشد،
از همان غذای روزانه ی خود سهمـی برای آنان در نظر میگیرد. زمستان سفارش
میدهد تعدادی پالتو خریداری کنند. ابتدا دو تای آنها را به مـاموران میدهد که از
سرما در امان بمانند!
از یادداشت های غلامحسین مصدق، پسر دکتر مصدق
هنوز هم که هنوز است نظام آموزشی ما به شیوه هشتاد سال گذشته اداره
و سیاست گذاری میشود. یعنی این نظام بیشتر حافظه محور است تا رابطه
محور، هنوز مشق محور است تا منطق محور، هنوز معلم محور است تا دانشآموز
محور، هنوز دفترچه محور است تا ذهن محور، هنوز فرد محور است تا جمع محور،
هنوز آموزش محور است تا پرورش محور، هنوز نمره محور است تا ظرفیت محور،
هنوز نقطه محور است تا فرایند محور.
به همین دلیل توسعه ی ما نیز به مثابه کودکیمان در نقطهای متوقف شده
است؛ پس این ناتوانی و ناکارآمدی امروز ما بیش از آن که محصول نظام سیاسی
یا محصول چاههای نفت باشد، محصول ناتوانمندی هایی است که ریشه در
کودکی ما دارد.
در صد ساله ی اخیر، به طور مکرر در مسیر توسعه گاهی چند گامی رفتهایم
و بعد برای دوره ای طولانی متوقف شدیم و باز چند گامی و سپس توقف دوباره
و این ناشی از همان فقدان دوره ی کودکی است. به همین دلیل است که
عنوان سخن امروزم را « کودکی به مثابه توسعه » گذاشتهام. یعنی اگر
بخواهیم توسعه را دریابیم باید کودکی را دریابیم و اگر میخواهیم روی توسعه
سرمایه گذاری کنیم باید روی کودکی سرمایه گذاری کنیم.
ما اگر بتوانیم دو نسل را با توانمندی توسعهای تربیت کنیم، میتوانیم توسعه
یابیم و البته در این مسیر نیازی به داشتن نفت و منابع غنی انرژی نیست – گر
چه اگر آنها باشند میتوانند مسیر را تسریع کنند. بنابر این اگر می خواهیم در
حوزه ی توسعه کاری از پیش ببریم و متفاوت از گذشته حرکت کنیم، ابتدا باید از
تغییر ریل نسل کودکان امروزمان آغاز کنیم.
در سفری به استان کردستان یک پروژه ی پتروشیمی را به بنده معرفی
کردند. گمان می کردند به واسطه ی اجرای آن پروژه، اقتصاد منطقه میتواند
تحول یابد. از دوستان و اهالی آنجا شنیده بودم که استان کردستان ده پانزده
سال منتظر افتتاح یک طرح پتروشیمی است. من به نخبگان و فعالان استان
عنوان کردم که چرا شما بر اجرای پروژه ی پتروشیمی اصرار دارید و چرا گمان
می کنید این پروژه اقتصاد استان را متحول می کند؟ گفتند اگر بر این پروژه تأکید
نکنیم بر چه طرحی تأکید کنیم؟
گفتم پروژه ی پتروشیمی کمک زیادی به توسعه ی استان نخواهد کرد و تنها
رشد و پیشرفت اندکی عاید استان میکند. زیرا تجهیزات این طرح پتروشیمی
با کشتی از طریق حمل و نقل دریایی از خارج کشور به داخل میآید. گاز و
خوراک این پتروشیمی نیز با خط لوله از جنوب به استان وارد میشود، مهندسان
آن نیز با هواپیما از دیگر استانها یا از پایتخت خواهند آمد. محصولات نهایی آن نیز
در زنجیره ی تولید به بیرون از استان می رود. در نتیجه برای استان شما تنها
می تواند منفعتی در حد استخدام 200 نفر کارمند، نگهبان، راننده و نیروی
خدماتی داشته باشد اما در حاشیه آن، آلودگیهای زیست محیطی را برای
شما به دنبال دارد.
در همان جلسه که دنبال ارائه ی راهکار بودند، به آنها توصیه کردم نصف
میزان نقدینگی را که مقرر شده برای آن پروژه هزینه شود را از مسئولان طلب
کنند و همان وجه را به عنوان سپرده در بانک بگذارند و سودش را صرف بازسازی
آموزش و پرورش کنند. حساب کردم از سود آن میتوانند حقوق کلیه معلمان را
دو برابر کنند. گفتم اعلام کنید ما به معلمانمان دو برابر حقوق فعلی را خواهیم
داد، به شرط اینکه شغلی به غیر از معلمی نداشته باشند و تعهد دهند در تمام
تابستانها دورههای بازآموزی بگذرانند و از آنان تستهای روان شناسی گرفته
شود تا معلمانی را که ویژگیهای مطلوب معلم شدن و تربیت و تعلیم کودکان
را ندارند، با بهترین شیوه ممکن بازخرید کنند.
به کردستانیها تأکید کردم اگر این کار را پی بگیرند و این مأموریت را به
درستی انجام دهند در دو تا سه نسل دیگر دانش آموزی، ثمره اش را خواهند
دید و شاهد توسعه ی استانشان خواهند بود.
این یک مثال نمادین بود که بدانیم سرمایه گذاری در پرورش کودکان بسیار
مهمتر از ساختن پتروشیمی و پالایشگاه است.
اگر ما تنها یک دهم از بودجه و هزینه ی عمومی مربوط به زیرساختها
همچون سدسازی، مخابرات و مواردی از این دست را در اختیار آموزش و پرورش
قرار دهیم، اوضاع به کلی متفاوت از آن چیزی خواهد بود که در شرایط کنونی
متصور است. اگر تنها یک دهم هزینهای را که در انرژی هستهای صرف کردهایم
در نظام آموزش و پرورش هزینه میکردیم چه بسا که برای تحول در نظام آموزش
و پروش مکفی بود. اما اصولا" این موضوع برای ما «مسئله» و «دغدغه» نبوده
است و متوجه نبودیم که توسعه از کجا آغاز میشود و با چنین بیتوجهی ای
چه ضربه و آسیبی به فرآیند توسعه و به نسلهای بعد وارد کردهایم!
ولادت شاه مردان، مولا علی علیه السلام، روز پدر و مرد را به
همه ی خوانندگان عزیز این صفحه شادباش می گویم!
دختر نوجوانی با لباس مشکی رنگ و رو رفته و صورتی چرک در مترو تقـاضای
پول می کرد. به طرف یک خانم با مانتوی کرم رنگ که روی صندلی نشسته بود
رفت اما آن خانم، آقایی که با لباس روحانـی در صندلـی روبه رو نشستـه بود را
به دختربچه نشان داد و گفت: برو از اون بگیر!
دخترک به طرف مرد روحانی رفت و دستش را جلـوی او دراز کرد. آن مـرد، زن
را به دختر نشان داد و گفت: برو از همون خانم پول بگیر!
زن گفت: «نه! شما مسئول این وضـع هستید. شما باید جوابگو باشید. شما
مملکت را با این کاراتون به گداخونه تبدیل کردید!»
مرد روحانی گفت: من مسئول هستم خواهر؟!
زن گفت: «بلـه! شمـا که همـه کاره ی این کشـور شده ایـد، آبـروی مـا رو تو
جهان بردید، شما کار را به اینجا رسانده اید. حالا هم باید خودتون جواب اینها رو
بـدیـد. به رهبر عزیزتون بگیـد تو این کشور چی مـی گذره ... بگید مـردم تو مترو
گدایی می کنن ... اون که از همه جا بی خبره!»
به ایستگاه رسیـدیـم و زن پیـاده شد. مـرد روحانی لب به شکایـت گشود که:
«چرا فکر کرد من مسئول مملکتم؟» مردی گفت: منظورش شما نبودید حاج آقا!
منظورش صنف روحانیت بود که پایش را در کفش سیـاست کرد و چون نتوانسته
کشور را اداره کند، هم به مملکت و هم به دین ضربه زده است.
به ایستگاه پایانی رسیده بودیم و موقع پیاده شدن بود. به یاد آوردم که چند
دقیقه قبل، احتمـالا" قبل از سوار شدن آن زن و مرد، حاج آقا با تلفن همراهش
با جایی تمـاس گرفـت و در میـان صحبت هایش گفت: « ... اون کلیپ مربوط به
چهارشنبه سوری رو هم کلا" حذف کنید ...».
همین اعمـال سلیقـه هـا و حذف کردن هـا بوده که کار را به اینـجا رسانده و
مملکت ثروتمندی را از همـه ی مـداخل و منـابـعش مـحروم کرده و مـردمـش را
که می توانستند سر بر آسمان بسایند،به جایی رسانده که تن بر خاک بمالند!
شاید شما هم از آن دسته از نوجوانانی باشید که پدر و مـادرشان آرزو دارند
فرزندشان یک پزشک یا خلبان یا مهندس ساختمان شود؟!
یک راه مطمئن برای اینکه بدانیـم به درد چه کارهایی می خوریـم و یا در چه
رشته هایی امکان موفقیت و رضایـت بیشتری داریم، فهمیـدن این است که از
چه نوع هوشی برخورداریـم. در این جا از هشت نوع هوش صحبت می کنیـم.
شما با خواندن این مطلب درمی یابید چه نوع هوشی در شما نیرومندتر است
و مشاغل مناسب آن نوع هوش کدام ها هستند.
این مـوضـوع را با والـدین خود در میـان بگذاریـد و آنها را قانـع کنید که در چه
زمینه های شغلی می توانید سرآمد باشید و خوش بدرخشید.
هوش | توانایی ها | مشاغل مناسب |
---|---|---|
هوش تصویری | توانایی تجسم اجسام و افکار توجه به جزئیات تصاویر | معماری نقاشی عکاسی |
هوش زبان شناختی | توانایی سخنرانی توانایی خوب خواندن و خوب نوشتن | روزنامه نگاری نویسندگی |
هوش منطقی - ریاضی | توانایی بالا در عملیات ریاضی مهارت در استدلال | مهندسی حسابداری |
هوش موسیقیایی | حساسیت به زیر و بم آهنگ ها و ریتم ها شناسایی افراد از آهنگ صدا | آهنگسازی نوازندگی خوانندگی |
هوش جسمی - حرکتی | استعداد کنترل حرکات بدن توانایی دستکاری اشیاء | ورزشکار حرفه ای مکانیک خودرو |
هوش ارتباطی | توانایی برقراری ارتباط مهارت در درک دیگران | مشاور مدرسه مشاور خانواده مدیر روابط عمومی |
هوش درونی | شناخت معایب و خوبی های خود خودشناسی و مهارت در انتخاب اهداف زندگی | روان شناسی روانکاوی |
هوش طبیعتی | شناخت طبیعت توان کار در طبیعت | گیاه شناسی جانورشناسی
|
امیدوارم با شناخت بیشتر استعداد و هوش خداداد خود تصمیم درستی برای
انتخاب رشته و شغل آینده ی خود بگیرید!
مادران، اصلیترین سهامداران سرمایههای انسانی آینده
ما روی مادران سرمایهگذاری نکرده ایم. با وجود این که بعد از انقلاب 5 تا 6
میلیون دانش آموخته ی زن داریم و به نوعی یکی از پر شتاب ترین نرخهای
رشد دانش آموختگان زن را در جهان داریم و با وجودی که نزدیک به هفتاد درصد
صندلیهای دانشگاهها هم در اختیار زنان است، اما نرخ مشارکت زنان همچنان
13.5 درصد است. نرخ مشارکت زنان پیش از انقلاب نیز همین حدود بوده است.
یعنی ما زنانمان را به دانشگاه فرستادهایم و دانشمند کرده ایم اما آنها توانمندی
لازم برای حضور جدی در عرصه های اقتصادی و اجتماعی و اشغال مشاغل را
نیافتهاند. در واقع سرمایهگذاری ما بیشتر در حوزه آموزش عالی بوده است نه
در حوزه توانمندسازی مادران و کودکان. یعنی ما دغدغه ی آموزش داشته ایم
نه دغدغه ی توانمندسازی مادران برای پرورش کودکان توانمند.
در واقع با توجه به فضای اعتماد آمیزی که بعد از انقلاب در خانواده ها نسبت
به دانشگاه ایجاد شد، به دنبال «فشارهای تورمی» و «تعویق سن ازدواج»،
خانواده ها متمایل شدند دخترانشان را روانه دانشگاه کنند. باید گفت، حضور
گسترده ی دختران در دانشگاه به جای اینکه متأثر از یک برنامه یا سیاست
مدون و حساب شده ی بلند مدت برای افزایش مشارکت زنان باشد، بیشتر
ناشی از یک ضرورت تاریخی و اقتصادی بود تا بحرانهای اجتماعی را به تأخیر
بیندازند. به واقع اگر ما برای مادرانمان برنامهریزی و سرمایهگذاری داشتیم،
اکنون نرخ مشارکت زنان و سهم زنان در اشتغال به صورت جدی تغییر می کرد.
به اعتقاد بنده مهم ترین شاخص برای اینکه دریابیم یک جامعه به سمت
توسعه حرکت میکند یا نه، روند نرخ واقعی مشارکت زنان است. منظورم از
نرخ مشارکت، سهم زنانی است که در سن اشتغال قرار دارند و در بازار کار
حضور دارند یعنی یا شاغل اند یا دنبال شغل میگردند. متوسط این نرخ در دنیا
حدود 40 درصد و در تمام کشورهایی که در مسیر توسعه حرکت کردهاند، بالای
40 درصد است. بنابراین تجربه و الگوهای توسعه نشان میدهد با نرخ مشارکت
اقتصادی 13 درصدی زنان، امکان ندارد بتوان در فرآیند توسعه گام های جدی
برداشت.
تحصیلات، توسعه نمیآورد
دقت کنیم که تحصیلات، توسعه به همراه نمیآورد و با گسترش تحصیلات به
تنهایی نمیتوان به توسعه رسید، با تحصیلات تنها می توان به «رشد» و در
بهترین حالت به «پیشرفت»رسید. اصولا" باید سراغ برنامههای توسعه برویم و
ببینیم که برای توسعه چه احکامی صادر شده و چه بودجههایی تخصیص داده
شده است. در واقع همه ی شواهد حاکی از آن است که برای کودکان در دوره ی
صفر تا هفت سالگی سه نهاد «خانواده»، «مدرسه» و «حکومت» برنامهای
نداشتهاند. یعنی ما به دلیل «جهل والدین»، «غفلت معلمان» و «جاهطلبی
سیاستمداران» جامعهای هستیم که هیچ افق، برنامه و راهبردی برای
کودکانمان نداشته ایم در واقع ما «جامعهی بیکودکی» هستیم.
اگر میخواستیم برای توسعه سرمایهگذاری کنیم، باید حواسمان به جاهای
دیگری غیر از زیرساختهای اقتصادی معطوف می شد. به نظر میرسد هیچ یک
از نظامهای «خانواده»، «آموزشی» و «سیاسی» در ایران حداقل در 35 سال
گذشته برای دوره ی صفر تا 7 سالگی که بذر توسعه شکل میگیرد، برنامهای
نداشتهاند. امروز دیگر برای اقتصاددانان و جامعه شناسان محرز شده است که
بذر توسعه در انرژی هستهای، کارخانه و یا حتی گسترش بخش تولید و یا حتی
در دانشگاه شکل نمیگیرد. در این نهادها در بهترین حالت بذر رشد و پیشرفت
ایجاد میشود اما بذر توسعه، جای دیگری جوانه می زند!
همچنان که روان شناسان تأکید دارند؛ بذر توسعه یافتگی حداکثر تا سن 10
سالگی در درون شخص جوانه میزند. حتی برخی عقیده دارند بذر توسعه دقیقاً
از بعد از تشکیل نطفه در رحم مادر شروع به شکل گیری می کند. در این میان
اختلاف نظر است؛ برخی عقیده دارند بذر توسعه تا 10 سالگی قابل شکلگیری
است و برخی این زمان را حداکثر تا 7 سالگی میدانند.
اما متأسفانه حداکثر توجه «نهاد خانواده» در دوره صفر تا 7 سالگی به "نمودار
رشد جسمی کودک" اختصاص دارد و تمام توجه و تأکید مادران در این دوره مربوط
به تغذیه فرزندان است. مأموریت رسمی نهاد آموزش و پرورش هم بعد از هفت
سالگی کودک آغاز می شود. نظام سیاسی هم وظیفه خود را تنها تقویت و
استمرار بخشی به فعالیت نظام آموزش و پرورش میداند. با این تفاسیر،
غالباً فرزندان ما در دوره ی صفر تا 7 سالگی رها و یله هستند و بدون اجرای یک
برنامه ی پرورشی از سوی خانواده و بدون وجود یک استراتژی ملی پرورشی از
سوی نظام سیاسی بزرگ میشوند. این در حالی است که در باب اهمیت این
دوره ی سنی (به گفته روانشناسان و برخی از علوم متأخر) شما میتوانید هر
فعالیت و شخصیتی را که از کودک انتظار دارید، در این دوره ی سنی شکل دهید.
این تمام آن چیزی است که باعث شده است که ما ایرانیان هرگاه خواسته ایم
در فرآیند توسعه مشارکت کنیم، توانایی انجام آن را نداشته ایم چرا که ما
کودکیمان را از دست دادهایم یعنی توانایی هایی که باید در کودکی کسب کنیم
را کسب نکرده ایم.
مایکل دل
مایکل دل بدون تردید یکی از معروفترین میلیاردهای جهان است. در رتبهبندی
فوربس او با حدود 20 میلیارد دلار بیست و پنجمین فرد ثروتمند جهان معرفـی
شده است. دل در دوران دانشجویـی در اتـاق خوابـگاهش، زمـانی که تنها 19
سال داشت شرکت رایانهای "دل" را تأسیس کرد. او تحصیـلاتش در رشته ی
پزشکی در دانشگاه تگزاس را نیمه تمام رها کرد تا بتواند تمـام وقت به کار در
شرکتش برسد. البته او شـور و شـوق شدید خود را نسبـت به رایانـه در سن
15 سالگی کشف کرده بود. زمانـی که والـدین او یک رایانه ی اپل به او هدیه
دادند، مایکل آن را کاملا" از هم باز کرد تا با بررسی جزء به جزء آن متوجه شود
که یک رایانه چطـور کار می کند. پس از آن یک رایانـه ی آی.بـی.ام خرید و به
شناخت اجزای آن و بررسـی چگونگـی مونتاژ یک رایانه پرداخت و در نهایت به
تسلط تکنیکی کامل در این زمینه دست یافت.
صنعت ساخت هواپیماهای مسافربری در اختیار چند کشور در جهان است.
آیا کشور ما در این صنعت حرفی برای گفتن دارد؟
آیا مزیت اصلی جابه جایی مسافـر به وسیلـه ی هواپیمـا را
می دانید؟
آیا می دانید کشور ما به دلایـل جغرافیـایـی می توانست از
نظر فرودگاهی سود سرشاری را به دست آورد؟
آیا می دانید چه کشورهایـی در همسایگی ما، با توسعه و
تجهیز فرودگاه هایشان جایگزین ما شده اند؟
رومن آبراموویچ
رومن آبرامـوویچ روسی در 17 سالگی تحصیـل را رها کرد. در ابتـدا با فروش
اردکهای پلاستیکی در آپارتمـانش در مسکـو پول درمیآورد. او به واسطه ی
داشتن روابط خوبی که با مقامـات دولتـی روسیه داشت، توانست بزرگ ترین
کمپانی نفتی روسیه را بخرد. همچنین آبراموویچ مالک باشگاه چلسی است
و تاکنـون پـول زیـادی برای خریـد بازیکنـان شـاخص بـرای این باشـگاه پرداخته
است. داراییهای آبراموویچ 48 ساله 18 میلیارد دلار تخمین زده میشود.
استادیوم چلسی
ایران، جامعه ی بی کودکی
اگر در یک جمله بخواهم بگویم که ایرانیان چرا توسعه نیافته اند، باید پاسخ
داد که «ما جامعه ی بی کودکی هستیم».در واقع جامعه ی ایرانی، جامعه ی
فاقد کودکی بوده است و به همین علت فرایند توسعه در جامعه ی ما شکل
نگرفته است، چون ما ایرانیان از نوزادی به پیری رسیده ایم.
جامعه ی ایرانی جامعهای است که بدون گذار از دوره ی کودکی، بزرگ،
پیر و فرسوده میشود. ایرانیها به لحاظ شخصیتی، کودکی را خوب درنیافتهاند و
به لحاظ اجتماعی هم جامعه ی بی کودکی هستند. در کنار افراد بی کودکی،
ما خانواده ی بی کودکی و مدرسه ی بی کودکی هم داریم. و البته نظام سیاسی
ما نیز یک نظام بی کودکی است. نظام سیاسی ما به پیری زودرس دچار شده
است؛ یعنی، درون خود مؤلفههای جوانی و نوجوانی را دارد اما رفتارهایش از
جنس رفتارهای دوره ی پیری است. یعنی تصور بر این است که در ساختار
سیاسی ما ابزارهای جوان در سیستم وجود دارد اما رفتارها و ساز و کارها از
جنس دوران پیری است. این همان پیری زودرس در نظام سیاسی است که
باعث بروز مشکلات جدید در زیست اقتصادی و اجتماعی ما نیز شده است.
در پاسخ به این پرسش که «چرا نظام سیاسی ایران بدون گذار از دوره ی
کودکی و بلوغ یکباره به پیری رسیده است؟»، من معتقدم که این پیری در
نظام سیاسی هم ناشی از جامعه ی ایرانی فاقد دوره کودکی است. جامعه ی
فاقد دوره کودکی در درون همه زیر نظامهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعیاش
شرایطی را ایجاد میکند که بعد از تولد بدون گذار از کودکی، نوجوانی و بلوغ،
به یکباره به پیری میرسند. اگر این سخن درست باشد آنگاه نتیجهای که از این
بحث میتوان گرفت، این است که شکست توسعه در ایران ناشی از فقدان
دوران کودکی در جامعه ی ایرانی است.
اگر به برنامه های توسعه بعد از انقلاب نگاهی بیندازیم متوجه می شویم
که اگرچه زیرساخت های مادی، فیزیکی و اقتصادی کشور بسیار رشد کرده
است (مثلا" تعداد سدها از 19 به 630 عدد رسیده و سی و سه برابر شده
است که در قیاس با 2.5 برابر شدن جمعیت، نشانه ای قابل تأمل است!)
ولی در می یابیم که تقریبا" هیچ حکم، ماده و تبصره ای در آنها در باره ی
کودکی و پرورش روحی و ذهنی دوران کودکی یعنی دوره ی زیر هفت سال
موجود نیست.
در واقع، بیشتر برنامهها و احکام قانونی آنها در خصوص حوزههای زیربنایی
نظیر سدسازی، راه، برق، آب، مخابرات و مواردی از این دست است و بعد
در باره ی آموزش عالی و کمتر در باره ی آموزش ابتدایی. اما هیچ استراتژی،
هدف گذاری و برنامهای برای کودکی ایرانیان در ذهن سیاست گذاران نبود است،
گویی ایرانیان کودکی ندارند یا نمیخواهند.
البته این نکته قابل ذکر است که آموزش و پرورش در ایران متولی دوره ی کودکی
(صفر تا 7 سالگی) نیست، بلکه متصدی بعد از دوره ی کودکی است. اما
فراموش نکنیم که بر اساس دیدگاه بسیاری از روانشناسان، بیش از 80 درصد
از ظرفیتهای دوران کودکی قبل از دبستان قابل هدایت و مدیریت است و تنها
ممکن است 20 درصد از آن در دبستان شکل بگیرد.
به دیگر سخن ما درباره ی بیش از 80 درصد از ظرفیت کودکانمان، هیچ
برنامهای نداریم و این ظرفیت به طور خود به خودی و تصادفی در ارتباطات مختلف
کودک با محیط به صورت غیر جهتدار پر می شود و شکل می گیرد. در یک کلام:
ظرفیت وجودی کودکان ما به صورت تصادفی شکل می گیرد. این که پدر و مادرشان
کی باشد، کجا ساکن باشند، بچه های اطرافشان چگونه باشند، شغل پدرشان
چه باشد، مهد کودک بروند یا نه و مربی مهدشان چه رفتاری داشته باشد و
نظایر اینها به طور تصادفی شخصیت کودک ما را شکل میدهد.
![]() |