متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 
  

 

   اما یک اصل دیگر نیز در تاریخ هست، و آن اینکه تحقق یک فکر و یا

یک اصل مترقّـی در جامعـه ای که هنوز بقایـای قارونیـت و فـرعونیـت

جاهلی در آن زنده و نیرومنـد است، نمی توانـد دوام بیاورد و کسانی

که نگاهبان این اصل مترقی هستند یا باید بسازنـد و یا باید شکست

بخورند؛ و اینست سرِّ شکست علی.


   دو اصل عدل و امامـت، برآینـد کشمکش این دو گروه در طول تاریخ

بشری است و به عنوان تجلّی آرزوی طبقه ی محروم و ستمدیده در

اسلام عرضه شد، و دل های مردم را با آرزوهای فراوان به امید نجات

به طرف خود کشانیـد؛ امـا دوام نیـاورد؛ برای این که مـارهای زخمی

اشرافیت جاهلی، که به تدبیر پیامبر کوفته و افسرده شده بودند، در

گرمای خودخواهی اصحاب پیغمبر پس از وفات او جان گرفتنـد و بیدار

شدنـد، و دیدیـم که بعد از پانـزده سال «عثمـان» به عنوان اولين دم

خروس اشرافيـت بنی اميـه روی كار آمـد و بلافـاصله واسطـه ی بين

رژيم پیغمبـر اسلام و رژیم بنی امیـه، یعنی جاهلیـت کهنه ی هزاران

ساله ی عرب قرار گرفت و دیدیم که عدل و امامـت هر دو پایمال شد

و بنی امیه و بنـی عبـاس و کسانـی که اقمـار و اخلاف این دو بودند،

بر مردم و بر امـت اسلامی مسلّـط شدند.


   توحید را با همان معنای خلاصه ی «خدا یکیست و دو نیست» نگه

داشتند و به شکلی در آوردنـد که نه بـه یزیـد ضـرری می رساند و نه

به کار حسیـن می آمد.


   و نبـوت هم که یعنی پیغمبـر اسلام و پیغمبران دیگر را قبول داریم!

و معاد هم که یعنی بعـدا" حساب و کتابـی وجود دارد! این سه اصل

را وقتـی که به این صـورت معنـی کنیـم، خطـری ندارد. پس چه چیـز

بیش از همـه بـرای اشرافیـت اُمـوی و عبـاسی و اشرافیـت تاریـخی

خطرناک است؟ عدل و امامت.


   این دو اصل را باید حذف کرد، بایـد ندیـده گرفت، بایـد مـحکوم کرد،

باید کنار زد، باید مردم نفهمند و نشناسند - و نفهمیدند و نشناختند -

و اصول اسلام سه تا شد: توحید و نبوت و معاد، آن چنان که به خورد

شیعه نیز دادند!


   امـا مـردم، اسلام را در دو اصـل عدل و امـامـت می دانستند و سه

اصل دیگـر را به عنـوان سه اصل از اصـول حقّـه ی دین قبـول داشتند.

آن سیـاهپـوست آفـریقـایـی فـقـط برای بــرابــری اسـلامـی است که

مسلمان می شود و بعد اصول اسلامی دیگر را می پذیرد، و همچنین

گروه گروه مردمی که در قرن هفتم و در صدر اسلام به اسلام گرویدند،

به خاطر رهبری درست انسانـی و به خاطـر تحقّـق عدالـت بود، و سه

اصل توحید و نبوت و معـاد را به عنوان زیربنـای اعتقـادی عدل و امامت

پذیرفتند.


   کسی که به اسلام می گروید، باور نمی کرد که می توان مسلمان

بود و عدالـت نداشـت، بـاور نمـی کرد که بتوان در جامعـه ی اسلامی

زندگی کرد و امامـت نداشت. مـردمـی که از جور حکـومت های روم و

ایــــران به اسـلام پنـاه آورده بـودنـد، ناگهـان خود را در مقابـل خلافـت  

بنی امیه و بنی عباس، که کُپیـه ای از امپراتوری های روم و ایران بود

- که خود از آن گـریختـه بودنـد - گـرفتـار دیدنـد، و دغـدغـه و تلاطـم و

اضطـراب این مردم در مـدینـه و شـام و ایـران در این سؤال ها خلاصه

می شد که: کو عدالت؟ کو امامت؟ کو حکومت اسلامی؟ چه، مردم

در امـامـت، نفی رژیـم هـای استـبـدادی خویش را مـی جستند و در

عدالت، نفی نظام های طبقاتی و استثماری حاکم بر اجتماع خویش

را. بنابر این آنچه در امامت و عدالـت برایشان مطـرح بود، به روشنی،

یکی «مسئله ی حکومت» بود و دیگری «مسئله ی طبقه»؛ دو عامل

رنجی که آن ها را به اسلام می کشاند.

 

                                 سیاست زُدایی توده

 

   یکی از خصوصیـات اسلام، حساسیـت مـردم کوچه و بازار است به

مسـائـل اجتمـاعـی. اگر به تـاریـخ اسلام نگـاه کـنیـم و نقشـی را که

مسجد در صـدر اسلام بـازی می کرد بررسی نماییـم، این حساسیت

را به روشنی درمی یابیـم. به مـحض اینکه در مرز روم خبری می شد،

مسجد از مـردم کوچه و بـازار پر می شد. هر کس از دکاندار و شتردار

و فقیـر و غنـی به مـسجد می آمـدند تا مسئولیـت خویـش را در قبال

جامعه به انجام رسانند. همه مساوی بودند؛ تقسیم بنـدی نشده بود

که یک عده کارشان مسائل اجتمـاعـی باشد و یک عـده به این کارها

کار نداشته باشنـد؛ همه احساس مسئـولیت می کردند.


   اما، با چنین مردمـی و با چنین حساسیتـی، نمی توانستند عدل و

امامت را در اسلام نفی کنند، زیرا که این مـردم همـه به دنبال این دو

اصل بودند. پس باید به یک ابتـکار اجتمـاعـی بزرگ دست می زدند ...

و دسـت هم زدنـد. چقـدر عمیـق و اساسـی کار کردنـد و چه خوب به

نتیـجه رسیـدنـد:

 

                  باید این مـردم به مسـائـل جهانـی و مسـائـل

               سرنوشتشان اصـلا" حساسیت نداشته باشند،

               نفهمند و دنبال کار دیگری برونـد. باید این مـردم

               مسلمـانـی را که تـا خبـری می شـود فـوری به

               مسجد می ریزند و شلوغ می کنند، بازخواست

               می نمایند و پیمـان عمومی به وجود می آورند،

               دپلی تیـزه (Depolitise) کرد، زیرا با این مردمی

               که  تا  این حد   نسبت  به    سرنوشت    خود 

               حساسیت دارند نمی توان کار کرد.

 

   امـا چگونـه می شود یک فـرد یا یک جامعـه را که دارای حساسیت

اجتماعی است، دپلیتیزه کرد و حساسیتـش را از او گرفت؟ پاسخش

روشن است:


   جامعـه شناسی امـروز می گـویـد، باید اول آن مـردم را شنـاخت و

فهمیـد که چه جور آدم هـایی هستنـد و به چه چیزهایی علاقمندند،

و چه زمینـه های روحی دارنـد، و چه حساسیتـی را می توان در آنها

جایگزیـن کرد؛ زیرا روانشناسـی تربیتـی می گویـد، برای از بین بردن

یک حساسیت یا یک عشق، باید حساسیت یا عشق دیگری نشاند.


   این مـوضـوع در طول تاریـخ تاکنون بارها تجربـه شده و در جامعه ی

 اسلامی آن زمان، حکومت های بنی امـیه و بنی عبـاس این اصل را

خوب می شناختنـد، و معاوـیه بیش از هر کس دیگری از آن استفاده

کرد و دلیلش این است که به نام اسـلام بر علی پیروز شد، و به نام

سپاه اسلام با علی و یاران علی جنگید.


   خوشبختانـه بنی امیـه در این مـورد به موفقیـت کامل نرسید، و به

همین لحاظ است که در طول حکومت اموی می بینیم، همیشه قیام

و اضطراب و عصیان مردم مسلمان به صوَر مختلف وجود داشته است،

مانند حجر بن عدی به صورت منفـرد و امـام حسین بصورت گروهی و

مختار و توّابین ...

 

   بنی امیه همواره از این که مردم دنبال مسائل اجتماعی بودند رنج

مـی بـردنـد. معـاویـه تا می خواهـد قصـر سبزی برای خود بنا کند، با

ابـوذری روبروست که هر روز یقـه اش را مـی گیـرد و می گویـد: «ای

معاویه! اگر این قصـر را از پول خود می سـازی اسـراف است و اگر از

پول مردم، خیانت»!


    مردم همواره به دنبال  امـامـت    و   عدالتـی  می گشتنـد که در 

بنی امیه وجود نداشت، همیشه به عنوان اعتراض فریاد برمی آوردند

که «این چه امامت و عدلی است؟»، و اینها هرگز نتوانستند همه ی

مردم را از این سؤال منحرف کنند.

 


برچسب‌ها: دکتر علی شریعتی, پیمان عمومی, عدالت اجتماعی, حکومت عادل
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۷ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 

 

 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۷ساعت 18:56  توسط بهمن طالبی  | 

   بازیافت زباله امروزه در جهان به یک صنعت پردرآمد و سودآور تبدیل

شده است. به همین دلیل به زباله «طلای کثیف» گفته می شود.

 


برچسب‌ها: بازیافت, بازیافت زباله, طلای کثیف, صنعت بازیافت زباله
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۷ساعت 18:51  توسط بهمن طالبی  | 

       چشم انتظار درنای امیدیم، خدایا یاریش کن!

 


برچسب‌ها: نقطه ی کوچک آبی, محیط زیست, پرندگان مهاجر, تنوع زیستی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۷ساعت 10:28  توسط بهمن طالبی  | 



                           ایجاد یک جامعه ی یادگیرنده

 

   شهروندان کشورهای ثروتمند جهان، اقتصادهای خود را به عنوان
 
ساختارهايی مبتنی بر نوآوری می دانند. ولی نوآوری برای مدتی بالغ
 
بر دو قرن، بخشی از اقتصاد کشورهای توسعه يافته بوده است. در
 
حقيقت، برای هزاران سال؛ تا پيش از انقلاب صنعتی، سطح درآمد در
 
جهان تقريبا" راکد و بی حرکت بود. پس از اين دوره، «درآمد سرانه»
 
افزايش چشمگيری پيدا کرد، سال به سال بيشتر شد و فقط در اثر 
 
اتفاقات موردی مثل نوسان های چرخه ای، مسير رشد آن مختل شد.
 
 
                                     
                                    رابرت سولو
 

   رابرت سولو، برنده ی نوبل، 60 سال پيش گفت که افزايش درآمدها
 
نبايد به انباشت سرمايه نسبت داده شود، بلکه پيشرفت تکنولوژیک
 
 – يعنی يادگيری اينکه چطور کارها بهتر انجام داده شود - عامل رشد
 
درآمد بوده است. با وجود اين که بخشی از رشد بهره وری در اثر
 
 يافته های چشمگير علمی بوده است، عمده ی اين رشد ناشی از
 
تغييرات کوچک و جلوبرنده می باشد. با اين فرض که چنين است،
 
منطقی است که توجه ها روی اين موضوع متمرکز شود که چگونه
 
اجتماع ها ياد می گيرند و چه کاری برای بهبود يادگيری – شامل ياد
 
گرفتن چگونگی يادگيری - می توان انجام داد.
 
 
                                     
                                   جوزف شومپیتر
 

   يک قرن پيش، شومپيتر، اقتصاددان و متخصص علوم
سياسی، این
 
موضوع را مطرح کرد که جوهر اصلی اقتصاد بازار، ظرفيت آن برای  
 
نوآوری بوده است. او با تمرکز سنتی اقتصاددانان روی بازارهای رقابتی
 
 مخالفت کرد و گفت اين تمرکز در جای اشتباهی گذاشته شده است؛
 
 چيزی که اهميت داشت رقابت برای بازار بود، نه رقابت «درون» بازار.
 
   «رقابت برای بازار»، نوآوری را به پيش می برد. در اين ديدگاه، يک
 
تداوم و توالی در انحصارها در بلندمدت به بالا رفتن استانداردهای
 
زندگی منجر می شود.

   نتيجه گيری های شومپيتر بدون پاسخ نماند و به چالش کشيده
 
شد. بنگاه های انحصارگر و مسلط، نظير مايکروسافت، می توانند به
 
صورت واقعی نوآوری را تحت فشار قرار دهند. تا زمانی که توسط
 
نهادهای ضد انحصار به موضوع ورود نشود، اين بنگاه ها می توانند
 
مشغول رفتارهای ضد رقابتی شوند که قدرت انحصارگری آنها را
 
مستحکم می کند.

   علاوه بر اين، بازارها ممکن است در نتيجه ی مقدار يا جهت گيری
 
سرمايه گذاری های انجام شده در تحقيق و يادگيری، کارآ نشوند.
 
انگيزه های شخصی با پيامدهای اجتماعی به خوبی هماهنگ نيست.
 
بنگاه ها می توانند از نوآوری در اين راستا بهره ببرند که قدرت بازاری
 
خود را افزايش دهند که آنها را قادر می کند مقررات را کنترل کنند يا
 
رانت هایی را به کار بگيرند که در غير اين صورت، به ديگران می رسد.

   ولی يکی از بينش های بنيادی شومپيتر همچنان به خوبی پابرجا
 
است: سياست های متعارف متمرکز بر کارآیی کوتاه مدت ممکن است
 
مطلوب نباشند، وقتی موضوع چشم انداز بلندمدت نوآوری / يادگيری
 
نيز مطرح است. اين گزاره، به ويژه در کشورهای در حال توسعه و
 
بازارهای نوظهور صحيح است.

   سياست های صنعتی که در آن دولت ها در امر تخصيص منابع بين
 
بخش ها مداخله می کنند يا اينکه بعضی از تکنولوژی ها را نسبت
 
به برخی ديگر بيشتر تحت حمايت قرار می دهند، می تواند به بعضی
 
«اقتصادهای نوزاد» کمک کند که ياد بگيرند. يادگيری ممکن است در
 
برخی بخشها (مثل توليد صنعتی) مشهودتر از ديگران باشد و مزایای 
 
اين يادگيری، شامل توسعه ی نهادی لازم برای موفقيت، ممکن است
 
 به ديگر فعاليت های اقتصادی نيز تسرّی پیدا کند.

   چنين سياست هایی، زمانی که به اجرا گذاشته می شود، هدف
 
نقدهای متناوبی قرار گرفته است. اغلب گفته شده است که دولت 
 
نباید در انتخاب برنده ها نقش داشته باشد. بازار در انجام دادن چنين
 
قضاوتی، بسيار بهتر عمل می کند، ولی شواهد در خصوص اين
 
موضوع به آن اندازه که حاميان بازار آزاد می گويند اقناع کننده نيست.
 
بخش خصوصی آمريکا چنان که امروز اکثرا" پذيرفته اند، در تخصيص
 
سرمايه و مديريت ريسک، در سالهای قبل از بحران مالی جهانی بد
 
عمل کرد، با وجود اين تحقيقات نشان می دهد متوسط بازدهی که از
 
پروژه های تحقيقاتی دولتی به اقتصاد می رسد، واقعا" از بازدهی که
 
از پروژه های بخش خصوصی حاصل می شود بيشتر بوده است.
 
به خصوص به دليل اينکه دولت بيشتر روی پژوهش های بنيادی مهم
 
 سرمايه گذاری می کند. برای فهم اين موضوع، فقط کافی است به
 
منافع اجتماعی پژوهش هایی نگاه شود که به توسعه ی اينترنت يا
 
کشف DNA منجر شد. ولی گذشته از چنين موفقيت هایی، نکته ی
 
سياست صنعتی فقط انتخاب برنده ها نيست. بلکه، سياست های
 
صنعتی موفق ريشه های اثرات جانبی مثبت را تشخيص می دهند؛
 
يعنی بخش هایی که يادگيری در آنها به ايجاد منافعی برای ديگر
 
بخش های اقتصاد منجر می شود.
 
 
                                        
                                         کنث آرو
 
 
   نگاه کردن به اقتصاد از زاويه ی يادگيری، چشم‎انداز متفاوتی پيش
 
روی خيلی از موضوعات می گشايد. اقتصاددان بزرگ، کنث ارو، روی
 
اهميت يادگيری از طريق انجام دادن تمرکز کرد. به عنوان مثال تنها
 
راه يادگيری آنچه برای رشد صنعتی ضروری است، داشتن صنعت
 
است و اين موضوع احتمالا" مستلزم اين است که اطمينان حاصل شود
 
نرخ ارز رقابتی است يا اينکه صنايع مشخص از مزيت دسترسی به
 
اعتبارات برخوردار هستند. چنان که شماری از اقتصادهای شرق آسيا
 
به عنوان بخشی از استراتژی های توسعه ی بسيار موفق خود چنين
 
کردند.

   چنين مباحثی در خصوص پشتيبانی صنعتی از اقتصادهای نوزاد
 
مطرح است. علاوه بر اين، آزادسازی بازار مالی ممکن است توانایی
 
کشورها برای يادگيری مجموعه ی ديگری از مهارت ها را که برای
 
توسعه مورد نياز است، تخريب کند: اينکه چطور منابع تخصيص داده 
 
شود و ريسک مديريت شود.

   به طور مشابه، دارايی فکری،اگر به درستی طراحی نشود،می تواند
 
از نظر يادگيری به مثابه يک شمشير دولبه عمل کند. با وجود اين که
 
اين مفهوم، ممکن است انگيزه ها برای سرمايه گذاری در پژوهش را
 
افزايش دهد، همزمان می تواند انگيزه ها را برای کميابی هم محدود
 
کند. با محدود کردن جريان دانش که برای يادگيری ضروری است و
 
تشويق بنگاه ها برای بيشينه کردن آنچه از زمين بازی مشترک دانش
 
انباشته به دست می آورند و کمينه کردن آنچه آنها به اشتراک
 
می گذارند. در اين سناريو، سرعت نوآوری واقعا" کم می شود. در

حقيقت، هر يک از سياست های دولت، عامدانه يا غيرعامدانه، برای
 
رسيدن به مرحله ای بهتر يا بدتر، اثرات مستقيم و غير مستقيمی
 
روی يادگيری دارد. کشورهای در حال توسعه که در آنها سياستگذاران
 
از اين اثرات باخبر هستند، شانس بيشتری برای مسدود کردن شکاف
 
ايجاد شده در دانش را دارند که آنها را از کشورهای توسعه يافته تر
 
جدا می کند. کشورهای توسعه يافته، در اين بين، فرصتی برای باريک
 
کردن شکاف بين فعاليت های متوسط و بهينه و همچنين برای اجتناب
 
از خطر رکود مزمن (Secular Stagnation) دارند.
 
 
                     نوشته ی پروفسور جوزف استیگلیتز
 
 
 
 

برچسب‌ها: پروفسور جوزف استیگلیتز, جامعه ی یادگیرنده, رابرت سولو, جوزف شومپیتر
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و یکم آبان ۱۳۹۷ساعت 1:0  توسط بهمن طالبی  | 
 

   سازمانهای جديد از لحاظ منابع انسانی چه ويژگی هایی دارند؟


   - سازمان های امروزی بيش از پيش جايگزين مغزها هستند نه

عضله ها. برای 70 درصد از مشاغل، مهارت های مغزی مورد نياز

است. سازمان ها بيش از پيش از افراد هوشمندی تشكيل می شوند

كه كارهای هوشمندانه انجام می دهند و اداره كردن آنها حساس تر

از اداره ی كارگران يدی كارخانجات در روزگاران قديم است. سازمانها

بايد در فكر فراهم آوردن فضایی باشند كه در آن دانش همواره نقش

كليدی داشته باشد و مغزها مهم تر از دست ها باشند. در سازمانهای

جديد همه حقوق می گيرند كه بينديشند و كار كنند نه اينكه كار كنند

بی آن كه بينديشند. شيوه ی اداره ی چنين مكانی بسيار متفاوت

است. سازمان های جديد بايد با شيوه های جديد اداره شوند.

 

 


   مثلا" چه نوع شيوه هایی؟


   - توافق! سازمان مبتنی بر توافق برای قابليت، اولويت قائل است.

جایی برای افراد فاقد قابليت وجود ندارد. در سازمان های هوشمند

نبايد در انتظار مشاغل كسالت بار و دريافت حقوق بدون در نظر گرفتن

بازده كار باشيد. در اين سازمان ها اقتدار به صورت خود به خودی و

همراه با عنوان حاصل نمی شود، بلكه بايد كسب شود. اقتدار بر

مبنای كمك كردن به ديگران برای انجام بهتر كارهاست و اين كار از

طريق ارتقای مهارتهای آنها، در ارتباط گذاشتن آنها با بقيه ی سازمان،

سازماندهی كارآمدتر آنها و كمك كردن به آنها براي حداكثر بهره برداری

از منابعی كه در اختيار دارند و تشويق مداوم و قراردادن سرمشق در

مقابل آنها انجام می گيرد. سازمانی كه با افراد به مثابه دارایی برخورد

می كند و اين ديدگاه را دنبال می كند كه بايد از آنها نگهداری كرد، به

آنها عشق ورزيد و روی آنها سرمايه گذاری كرد رفتارش كاملا" متفاوت

با سازمانی خواهد بود كه مردم را، هزينه تلقی می كند و در پی

كاستن از آنها در هر كجا و هر زمان ممكن است.

 

 


   نحوه ی برخورد با كاركنان فرهيخته چگونه بايد باشد؟


   - افراد هوشمند دوست ندارند كه منابع انسانی باشند يا مديريت

شوند. بيشتر دوست دارند كه توسط همتايان مورد احترام قرار گیرند،

پذيرفته شوند و رهبری گردند. افراد هوشمند را فقط می توان با

شيوه ی اقناعی اداره كرد و نه با فرماندهی. نمی توان از آنها خواست

كه اطاعت كنند. در سازمانهای جديد جامعه ی اطلاعاتی، افراد دارای

مهارتهای مغزی هستند كه دارایی محسوب می شوند. سازمانهای

جديد براي اينكه دانش را به ارزش افزوده تبديل كنند نياز به آن دارند

كه بيش از پيش از افراد هوشمند يعنی «دارايی فكری» خود استفاده

كنند.

 

 


   آينده ی مديريت و رهبری را در سازمان ها چگونه می بينيد؟


   - در سازمانهای جديد مبتنی بر فناوری در آمريكا واژه ی «مدير»

به تدريج از بين می رود. افراد، مدير نيستند بلكه رهبران تيم،

گردانندگان پروژه، هماهنگ كنندگان و يا به طور كلی مجريان هستند.

مديريت، بيش از پيش عنوانی است برای يك فعاليت و نه نشان

دهنده ی طبقه ای از مردم. مدير گذشته، عالِم به همه چيز بود،

می توانست همه ی كارها را انجام دهد و هر مسئله ای را حل كند.

مدير دوره ی جديد، می خواهد بداند كه هر مسئله ای را چگونه

می توان حل كرد تا ظرفيت ساير افراد نيز برای حل آن شكوفا شود.

لغتِ  «رهبری»، جايگزين لغتِ «مديريت» خواهد شد.

 


   آيا رهبران متولد می شوند يا ساخته می شوند؟


   - من فكر نمی كنم شما بتوانيد مهارت ها را تعليم دهيد يا آنها را از

ديگران ياد بگيريد اما اغلب مسئله اين است كه در جايی صحيح قرار

بگيريد. من اغلب می گويم كه زندگی مثل يك سيب است كه به دست

شما می افتد، اما وقتی كه فقط شما زير درخت بايستيد. در گذشته،

مطالعات مديريتی متمركز بود به مهارتهای تحليلی، تحليل آينده، بازار،

هزينه و منابع؛ و تفكر بر آن بود كه اگر تحليل ها درست باشد برنامه

بايد اجرا شود. امروزه يك سلسله مهارتهای ظريف تر ضرورت پيدا كرده

است؛ مهارت به تعهد واداشتن و به هيجان درآوردن افراد. رهبران كارآمد

از خود انرژی ساطع می كنند. اگر به آرمان تان عشق بورزيد، انرژی به

آسانی سَيَلان پيدا خواهد كرد. اين مهارت های جديد را به سختی

می توان در كلاس های درس آموزش داد.

 

 


   دنيای آينده چگونه دنيایی خواهد بود؟


   - دنيای آينده دنيایی منعطف تر خواهد بود. به علت كوتاه بودن مدت

اشتغال، موارد تغيير شغل بيشتر می شود. مردم ممكن است نيمه

وقت كار كنند و يا به صورت آزاد و خويش فرما، همزمان برای يك يا چند

سازمان، خدماتی انجام دهند. بسياری از مردم كارهای ذوقی يا

حرفه ای خود را در كنار زندگی به صورت كسب و كار كوچك انجام

خواهند داد. مردم به جای داشتن يك شغل در تمام عمر، در يك برهه

از زمان مجموعه ای از كارهای مختلف خواهند داشت و به جای آنكه

مجبور باشند پول، شأن و مقام و رضايت خاطر، همگی را از يك جا و

منحصرا" از يك شغل به دست آورند، هر يك از نيازهاي مزبور را از يك

شغل يا يك بخش از كار و زندگی تحصيل خواهند كرد. مردم به سوی

خويش فرمایی نيمه وقت، رانده خواهند شد زيرا هنوز به اندازه ی

كافی از امتياز جوانی برای كار كردن برخوردارند.

 


برچسب‌ها: چارلز هندی, خدایان مدیریت, رهبران تیم, گردانندگان پروژه
 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیستم آبان ۱۳۹۷ساعت 1:0  توسط بهمن طالبی  | 


برچسب‌ها: جدول سودوکو, معما و سرگرمی
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیستم آبان ۱۳۹۷ساعت 0:11  توسط بهمن طالبی  | 
  

   به نظر شما رسالت يك سازمان و كسب و كار چيست؟

   - هدف اصلی يك شركت اين نيست كه فقط سودآور باشد. هدف

غايی يك شركت اين است كه به منظور ادامه ی توليد بهتر و بيشتر

دست به سودآوری بزند، به عبارت ديگر، اين سود و سودآوری ابزاری

برای دستيابی به ديگر خواسته هاست. يك سازمان، تنها زمانی مجاز

به ادامه ی حيات است كه كالا و خدمتی را ارائه دهد كه فوایدی در بر

داشته باشد آن هم به قيمت هایی كه مردم بتوانند از عهده ی آن

برآيند. شركت ها بايد همانند افراد به وظايف اجتماعی خود عمل كنند.

آنانی كه به آفرينش سرمايه های اقتصادی سرگرم هستند بايد به

آفرينش سرمايه های اجتماعی نيز بپردازند وگرنه دنيای پيرامون خود را

به نابودی خواهند كشاند.

 



   آيا شما قائل به روح سازمانی هستيد؟

   - روح تعريف پذير نيست ولی هرگاه با آن روبرو شويم درك می شود.

احساس آن در سازمانها وجود دارد. بسياری از عوامل مثبت همچون

نيرو، دلبستگی، كوشش، شيفتگی و كاركرد عالی از اين وضعيت

دلخواه ناشی مي شود. در چنين محيط هایی به جای من سخن از مـا

است. شركت های پيروزمند می كوشند تا روح، شخصيت و گوهر خود

را فراتر از آمدن و رفتن گروه های كاركنان قرار دهند: چيزی فراتر از محيط

و فضای كار، چيزی برتر از ساختار و نظام سازمان و حتی فراتر از

پاداش های مادی.

 



   چه اندازه سازمانی مناسب است؟

   - ما به واحدهایی نياز داريم كه آنقدر بزرگ باشند كه توانایی انجام

مسئوليت هایی را كه بايد انجام دهند داشته باشند و آنقدر كوچك

باشند تا همه ی اعضا در محدوده ی واحد سازمانی يكديگر را

بشناسند.

   يعنی چند نفر؟

   - حداكثر 150 تا 200 نفر. وقتی شما بيش از ده نفر در يك گروه و

بيش از ده گروه در يك شركت داريد ناچاريد به روش های رسمی

كنترل و هماهنگی اتكا كنيد.

 

 



   نسبت بين كنترل و نظارت، و اعتماد در سازمان چگونه است؟

   - بين اعتماد و كنترل نوعی ارتباط متقابل و متوازن كننده وجود دارد.

به طوری كه هر جا كنترل افزايش يابد از اعتماد كاسته می شود. اگر

انسانها را پيوسته زير چشم نداشته باشيم كار خود را بهتر انجام

می دهند. وجود فضای احترام آميز و باور داشتن انسان ها به توان

آفرينندگی آنها می افزايد.

 

 



   به نظر شما آيا شركتها می توانند جاودانه شوند؟

   - گرچه اكنون ميانگين عمر شركت های مطرح در فورچون 500 تنها

چهل سال است اما شركتها می توانند در زندگی نسلهای پياپی به

كار خود ادامه دهند و اگر جاودانه نشوند دست كم می توانند به

صورتی نامحدود برپا بمانند. برای اينگونه ديرپا ماندن بايد شايستگی

آن را داشت. افزون بر هدفمندی بايد به ارزشهای بنيادينی پايبند بود.

نيز بايد به بهسازی روزافزون خود پرداخت. در بررسی همه ی 

سازمانهای كهنسال به اين گونه ويژگی ها می رسيم.

 

 


برچسب‌ها: چارلز هندی, رسالت کسب و کار, سرمایه های اقتصادی, سرمایه های اجتماعی
 |+| نوشته شده در  جمعه هجدهم آبان ۱۳۹۷ساعت 19:0  توسط بهمن طالبی  | 


برچسب‌ها: جدول سودوکو, معما و سرگرمی
 |+| نوشته شده در  جمعه هجدهم آبان ۱۳۹۷ساعت 11:22  توسط بهمن طالبی  | 


   می توانيد به اختصار اين فرهنگها را با هم مقايسه كنيد؟

   - در سازمانهای آپولویی قدرت بر فراز و در سازمانهای زئوسی در

مركز و در سازمانهای آتنایی قدرت در شبكه پراكنده است. در اين

سه فرهنگ، فرد تابع سازمان است اما در ديونيسوس نه.

   فرهنگهای زئوس و ديونيسوس برای موقعيت های اضطراری

مناسب هستند كه در آنها غريزه و سرعت مؤثر است و بايد از طريق

مداخله ی شخصی حل و فصل شود. آتنا برای خلاقيت و آپولو برای

اداره ی كارخانه مناسب به نظر می رسند.

 

 

 

    شما از عقب نشينی آپولو به عنوان يك تحول ياد كرده ايد. چه

عواملی اين عقب نشينی را بر آپولو تحميل كرده است؟

   - سيستم های آپولویی بزرگ غير فدرال در صورت عدم تغيير احتمالا"

پس از چندی خود را تخريب خواهند كرد. موج مقاومت در برابر آپولو و

بنگاه گرایی بوروكراتيك را نمی توان متوقف ساخت. آپولو بايد

عقب نشينی كند. آپولو بايد به اتخاذ چهره ای انسانی و خندان

تشويق شود. در صورتی كه بزرگی مقياس، همسویی و يكنواختی

موجب تحميل غير انسانی آپولو به ما شود در آن صورت، بزرگی

مقياس و همسویی و يكنواختی بايد كاهش يابد. بايد گفت اين تحول

در حال وقوع است.

 

 

 

   روند وجود و تأثير خدايان در سازمانها چگونه بوده است؟

   - اگر تاريخ بيشتر سازمانها را مورد بررسی قرار دهيم به اين نكته

پی می بريم كه آنها از فرهنگ باشگاهی (زئوس) به فرهنگ نقش ها

(آپولو) تغيير شكل داده و متعاقبا" در موارد نياز به تغيير و توسعه،

فرهنگهای وظيفه گرا (آتنا) و اگزيستانسياليستی (ديونيسوس) نيز

به آن افزوده شده است. به عبارت ديگر، زئوس به موازات رشد

سيستم موجب پيدايش آپولـو می شود، آنگاه برای حفظ روند

توسعه، وجود آتنا لازم است.

 

 

   آيا سازمانها را می توان با يك خدا اداره كرد يا تركيب خدايان لازم

است؟

   - سازمانها تقريبا" همواره برای تكميل كارهای گوناگون خود به

تركيب و اختلاطی از فرهنگهای متفاوت نياز دارند. هنگامی مديريت 

میانی تحقق می يابد كه فعاليت ها به شيوه ای مناسب با يكديگر 

مرتبط شده و برای آنها هدف و جهتی مشترك در نظر گرفته شود. بنابر 

این، مدير بايد هر چهار فرهنگ را در سازمان جمع كرده و به خدمت بگيرد

و بتواند از هر يك از خدايان در شرايط مناسب استفاده كند. تك خدایی

اساطيری برای بيشتر سازمان ها نادرست است. انتخاب و تلفيق

خدايان هرگز كار ساده اي نيست. نوعی انقلاب فرهنگی لازم است.

استفاده از ساختار آپولویی با نيروی كار آتنایی و ديونيسوسی

فاجعه ای پر خرج خواهد بود.

 



   برقراری توازن بين خدايان در اداره سازمانها به چه نحو بايد انجام

شود؟ و اگر اين كار صورت نگيرد چه تبعاتی در بردارد؟

   - درصورتی كه سازمان موفق به ايجاد ارتباط بين فرهنگ ها نشود

فاصله ها با منابع هدر رفته پر خواهد شد. منابع هدر رفته نشانه ی

عدم كارایی يا عدم صلاحيت است كه خود محصول مديريت آشفته يا

سردرگم است. حتی اگر سازمان دارای تركيبی مناسب از فرهنگ ها

و خدايان باشد باز هم لازم است يكپارچگی سازمان حفظ شود.

خدايان بايد با يكديگر مرتبط شوند. انزوای فرهنگی بخش های

سازمان می تواند تمام سازمان را تخريب كند. برای ايجاد توازن بهتر

است از حداقل هماهنگی استفاده كنيم زيرا هر چه ميزان هماهنگی

بيشتر باشد بی علاقگی يا بی تفاوتی در سازمان بيشتر خواهد

شد.

 

 


   شما از خلوص فرهنگی بخش های سازمان و نظريه ی تناسب

فرهنگی سازمان نام برده ايد. منظورتان چيست؟

   - درون محدوده ی هر فعاليت يا بخش سازمان بايد خلوص فرهنگی

وجود داشته و فرهنگ غالب يكسان باشد. گرچه سازمانها در مواردی

به بيش از يك خـدا نياز دارند لكن افراد تك خدایی اند. آنها در هر مقطع

زمانی از كار، فقط يك خدا می خواهند. فرهنگ ها بايد از نظر داخلی

همسو و يكدست باشند. آنگاه كه خدايان در محدوده ی يك فعاليت به

رقابت می پردازند آشفتگی بروز می كند. اما نظريه ی تناسب فرهنگی

يعنی در نظر گرفتن و برگزيدن فرهنگی متناسب در موقعيتی متناسب

برای هدفی متناسب. هيچ يك از فرهنگ ها يا سبكهای اداره ی امور

به تنهایی يا به صورت تركيبی از آنها ذاتا" بد يا نادرست نيست. برای

اداره كردن هر فعاليت تنها يك راه صحيح وجود ندارد. دقيقا" همانطور

كه هر مسابقه ای اسبی خاص نياز دارد و هر اسبی مناسب

مسابقه ای خاص است، شيوه هایی كه برای موقعيت و نوع خاصی

از كسب و كار مناسب است با مـوقعيت و كسب و كار ديگری به كلی

ناسازگارند. من اين را نظريه ی «تناسب فرهنگی» می نامم.

 


برچسب‌ها: چارلز هندی, فرهنگ باشگاهی, فرهنگ نقش ها, فرهنگ وظیفه گرا
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۷ساعت 17:30  توسط بهمن طالبی  | 
 

 

 

    براساس یک مطالعـه ی مـوثق در باره ی سهم نهادهـای خاص در

اقتصاد ایران، مجموع سرمایه‌های شرکت ‌ها و بنگاه ‌هایی که به ‌طور

مستقیـم یا غیر مستقیـم به نـهـادهـای خاص وابستـه هستنـد یا بـه

بنیادهای خارج از دولت متعلق‌اند، نزدیک به 50 درصد کل سرمـایـه‌ای

است که در بورس فعـال است!

   این آمار به این معناست که نصف سرمایه ی بورس ایران توسط این

نهادها اداره می‌شود، و شاخص روشنی است که ما از قدرت پنهان و

شبه‌دولتی در اقتصـاد، برآوردی داشتـه باشیـم. طبیعـی است که اگر

چنیـن سهمـی از اقتصـاد در دست اینهـا باشد، به‌ راحتـی مـی‌تواننـد

بورس و بازار ارز را مدیریت کنند.

                                   دکتر محسن رنانی

 

 


برچسب‌ها: دکتر محسن رنانی, سهم نهادهای خاص, اقتصاد ملی, سرمایه ی بورس ایران
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۷ساعت 0:45  توسط بهمن طالبی  | 
 

 

   منشأ اصلی بحران‌های اقتصادی، عواملی غیراقتصادی است که ریشه

در اقتصاد سیاسی کشور دارد.مثلا" این که بگوییم 3 نفر مفسد اقتصادی

اعدام شدند، در باور مردم در اینکه نظـام اداری فـاسد برچیـده می شود،

تغییری ایجاد نمی‌کند اما اگر بگوییم تمام نهـادهای غیر اقتصادی از حوزه

اقتصـاد خارج شونـد، این یک تصمیـم بزرگ و امیدآفرین است و افق ایجاد

می‌کند.

                                   دکتر محسن رنانی

 


برچسب‌ها: اقتصاد ملی, نهادهای غیراقتصادی, دکتر محسن رنانی, خروج نهادهای غیراقتصادی از اقتصاد
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۷ساعت 0:30  توسط بهمن طالبی  | 

   سالروز رحلت «پیـامبـر گـرامـی اسلام» را به همه ی فرزندان عزیزم

تسلیت می گویم!

 

 |+| نوشته شده در  چهارشنبه شانزدهم آبان ۱۳۹۷ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 


برچسب‌ها: جدول سودوکو, معما و سرگرمی
ادامه مطلب
 |+| نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۷ساعت 23:30  توسط بهمن طالبی  | 

تصویری از ...

 


برچسب‌ها: پرسش تصویری
 |+| نوشته شده در  دوشنبه چهاردهم آبان ۱۳۹۷ساعت 9:54  توسط بهمن طالبی  | 
مطالب جدیدتر
مطالب قدیمی‌تر
  بالا