متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 
 

   آیا دولت فعلی آمریکا، تمام مراحل استراتژی خود نسبت به ایران را

روی کاغذ آورده است؟ عمـق شنـاخت آمریکایی ها نسبت به ایران بر

این پایه بنـا نهـاده شده که ایـران بازیگـری غیـرمتقـارن (Asymmetric)

است. از این منظـر، ایران شبـاهت هایـی به بازیگری ویتنامی ها دارد

که توانستند بر ژاپن، کره، چین، فرانسه و حتی خود آمـریکا در مقاطع

گوناگون به لحاظ جنگهای چریکی فائق آیند.

   گستردگی سرزمینی، کوهستانی بودن سرزمین، روحیه ی تقابلی

و فراموش نکردن گذشته، کار نظامـی با ایـران را سخت می کند و نه

تنها کشمکش حل نمی شود بلکه تقابل وارد مسائل جدید سیاسی

می شود. ایرانِ خیلی ضعیف نیز در میان مدت به نفع روسیه و شاید

چین و در نتیجه بر خلاف منافع غرب می تواند باشد.بنابر این، به نظر

می­ رسد مادامـی که از جانـب ایـران تحریکـی صـورت نپذیرد، راه حل

نظامی برای حل و فصل اختلافـات سیاسـی، مدّ نظـر آمـریکا نباشد.

مـانـدن در بـرجام نیـز، ظـاهـر روابـط سیـاسـی با اروپـا و به اصـطـلاح

"جامعه ی بین الملـل" را حفظ می کنـد و بهانـه ی تقابـل نظامـی با

برنـامـه هستـه ای را از واشنـگتـن مـی گیـرد. عـلاوه بـر این، راه حل

نظامی، زمانی مؤثر است که اختلافـات سیـاسـی را حل کند. ریشه

اختلافات ایـران و آمـریکا، از نـوع فکـری - فـلسفـی است. بـرنـامـه ی

هسته ای ظاهر قضیه است. در صـورت برخورد نظامی با این اختلاف

فکری، مسئله در کوتاه مدت حل می شود امـا تضـاد اصلـی به طرف

زیرزمینی شدن می رود.

 

                                     George Kennan

 

   در مقیاسی کوچکتر، تضاد میان ایـران و آمریکا از نوع تقابلی است

که در جنگ سرد میان مـسکـو و واشنگتـن برقـرار بود. اندیشـه ها و

استراتژی های «جورج کنان»، روس شناس مشهور آمریکایی بود که

راهبرد غرب نسبت به کرملیـن، شـوروی و کمونیسم را طراحی کرد.

   کِنان معتقد بود مقابله با شوروی و کمونیسم راه حل نظامی ندارد.

شـوروی و آن چه بـر آن حاکـم اسـت، ریشـه ی تـاریـخی دارد. کِنـان 

سیاست مداران آمریکایـی را طی دهـه های 1950 و 1960 دعوت به

صبر، رهیافت بلند مـدت با یک راهبـرد متکـی به سـدّ نفـوذ نظـامـی،

سیاسی و اقتصادی نمود. او اعتقاد داشت مشـکلات شوروی ریشه

در درون خودش دارد و آمـریـکا باید آن ریـشـه ها را عـلنـی کند. او در

نوشتـه هـای خود به کـرّات از فعل (Frustrate) یا «به ستـوه آوردن»

استفاده می کند. تشدید تضاد ها و تحدید نظامـی اقتصـادی مبنای

تفکرات کِنان در برخورد با مخالفین ایدئولوژیک آمریکاست.

 

 

   به نظرمی رسد استراتژی آمریکا نسبت به ایران به شدت تحت تأثیر

همیـن راهبـرد قـدیمـی است. چه آنهایی که اعتقـاد به تعـامل با ایران

داشتند، مثل کلینتون و اوباما و چه آنهایی که تقابـل را در پیش گرفتند

(بوش پدر، بوش پسر و ترامپ) همگـی با زیر بناهـای تشدیـد تضـادها،

به ستوه آوردن و تحدید نظامی اقتصادی عمل کردند و می کنند.

   از سال 1378 به بعد که معلوم شد جنـاح محافظـه کار ایران نخواهد

گذاشت اصلاحات در ایران به جایی برسد، رفتار آمریکا نسبت به ایران،

عموم نمادهای کِنان را نشان می دهد.تمام دولتهای آمریکا در تعریفی

که از ماهیت جمهـوری اسلامـی دارند مشتـرک هستنـد. تفـاوت میان

کلینتون با ترامپ، درصدبندی فشار است کما اینکه تفـاوت نیکسـون و

ریگان نسبت به شوروی و کمونیسم، درجه ی فشار آنها بود.

 

 

                     ریچارد نیکسون و الویس پریسلی

 

   در متون تخصصـی سیاست خارجی، آمریکایـی ها سه نوع نتیجه

برای کسانی که در مقـابلشان قـرار می گیرند را تعریف کرده اند که

در قالب رومانی، شوروی و چین در زیر بحث می شود:

 

                              چائوشسکو و همسرش

   رومانی:

   ظهـور گورباچف در شـوروی در سـال 1985 و سخنـان او، نـاخودآگاه

مردم رومانـی را به آگاهـی تبدیل کرد. حزب کمـونیست رومـانـی، 42

سال بر آن کشور حکـم رانـد و ناکارآمـدی و فسـاد را برای این کشـور

به ارمغان آورد. در جولای 1989، یک کشـیش طی یک سخنـرانی که

با سرعـت به گوش همه رومـانیایـی ها رسیـد، پرده از جزییـات فساد

و ناکارآمدی در کشور برداشت. به دنبال این افشاگری، موج تظاهرات،

اعتصابات و اعتراضـات، کل رومـانـی را در برگرفـت. در مدت شش ماه،

بـحران رومـانـی به آنجا رسید که چائوشسکو، رییس حزب کمونیست

رومانی در حین فرار دستگیـر شد و بلافـاصلـه محاکمـه و پس از سـه

روز اعدام شد.

   تجربه ی رومانی سه نکته ی حائز اهمیت دارد:

    - عموم مـردم، ریشه ی مشکلات کشور را در شـخص چائوشسکو

و همسـرش تفسیـر می کردنـد و حذف آنها را سر آغاز حل مشکلات

می دانستند؛

     - دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رومانی نیز در ناخودآگاه خود، این دو

نفر را مسئول نارسایی هـا می دانستنـد و این سبب شد تا دستگاه

اداری و امنیتی نیز به مردم بپیوندد؛

     - مردم رومانـی 42 سال شرایـط سخت و مـحرومیت را تجربه کرده

بودند و دستگاه امنیتی،تجربه ی مقابله با حجم گسترده ی اعتراضات

را نداشت و تسرّی یافتن تظـاهرات و اعتـراضات به شهـرهای مختلف

آنها را غافلگیر کرده بود.

   در رومانی چون مـردم، شـخص را هدف قـرار داده بودنـد، حذف آنها

نه تنها دشوار نبود بلکه موجب از هم پاشیدن سیستم هم شد.

 

 

                                میخاییل گورباچف

 

   شوروی:

    برخلاف رومانی، مـردم شوروی در برابر خود یک سیـستم تنـومند

سیاسی، امنیتی و اقتصـادی با توانمندی های قابل توجه تکنولوژیک

مـی دیـدنـد. بـخش هـایـی که در درون و اطـراف حاکـمیــت زنـدگـی 

می کردند از امکانات ویـژه ای برخوردار بودند ولی عامـه ی مـردم در

محرومیت بودند به طوری که به عنـوان مثال هر شهرونـد سالی یک

جفت کفش دریافت می کرد و نیز مدت 7 سال باید در انتظـار تحویل

یک اتومبیل مسکوویچ می ماند. این در حالی بود که هیئـت حاکمـه

شاهانه زندگی می کرد و در سواحل دریای سیاه، ویلای اختصاصی

خود را داشتـنـد. کانـون حاکمیـت 25 نفـره ی شـوروی (Politburo)،

بخشهای قابل توجهی از دستگاه حزبی، امنیتی، علمی تکنولوژیک

و نظامی را نمک گیر کرده بود.

   ظهور گورباچف تناقضات ساختاری شوروی را برملا کرد و تداوم آن

را زیر سـؤال برد. شـوروی 10,000 مـوشک قـاره پیـمـای هستـه ای

داشـت ولـی از تأمیـن مـواد غـذایـی شهـرونـدان خود ناتـوان بود. به

قول مورخ سرشناس «پل کِنـدی»، شوروی نتـوانست میـان تعهدات

حفظ سیستم و پاسخگویی مدنی، تـوازن ایـجاد کند. مردم از فساد

و نـاکارآمـدی و تبعیـض آگاه بـودنـد ولـی عـده ی در این میـان از این

وضعیت منتفع می شدند.

   تجربه ی شوروی سه نکته ی حائز اهمیت دارد:

   - مردم سیستم را مقصر می دانستند نه افراد را و قیـام علیه یک

سیستم سخت تر از قیام علیه افراد است؛

    - گورباچف اختلافات درون حاکمیت را به سطح اجتماعی و مـردم

کشاند و جامعه برای همراهی با او به سوی تشکّل و سازماندهی

روی آورد به طوری که طـی سه سال پس از ظهـور گورباچف، حدود

دویست هزار تشکل، اعلام مـوجودیت کرده بود. گوربـاچف به تدریج

دچار یک تناقض بنیـادی شد چون از یک طرف رییـس Politburo بود،

یعنی رییس حزب حاکـم و از سوی دیگر، طرفدار مطـالبات عامـه ی

مردم؛

   - این وضعیت مبهـم با کش و قوس های فـراوان به ظهـور افـرادی

مانند یلتسیـن مساعـدت بـخشیـد که خواستـار یـک طـرفـه شـدن

مسائل شدند و نهضت رفرم گورباچف را نافرجام دانسته و خواستار

تغییـر سیستـم شـدنـد. تجربـه ی شـوروی، تـجربـه ای تـدریـجی و

فرسایشی در تغییر سیستم و مبارزه با فساد و نا کارآمدی بود.

 

 

                                     مائو تسه تونگ

   چین:

   22 سال حاکمیت حزب کمونیست چین از سال 1949 تا 1971، فقر،

محرومیت، حاشیـه نشینـی، ناکارآمـدی و فساد را به ارمغـان آورد. در 

سال 1971 چوئـن لای، بر خلاف مـائو که هیـچ تـجربـه ی جهـانـی ای

نداشت، زمینه های گفت و گوی درون حزبی را فراهم کرد. چین از دو

سو دچار بحران بود:

   ۱) ناکارآمدی و فقر و محرومیت داخلی و

   ۲) تهدید های مرزی و سیاسـی شـوروی، رقیب کمونیستی اش.

 

                                      چوئن لای

 

   چوئـن لای که تـجربـه ی زنـدگـی و تـحصیـل در ژاپـن، انـگلستـان و

فرانسه در دهه ی بعد از جنگ جهانی اول را داشت، فـردی به مراتب

هشیارتر از مائو بود و با بیماری مائو از سال 1970،چوئن لای توانست

مدیریت فکر و سیاست گذاری درون حزب کمونیست را در دست گیرد.

او معمار سیاست «همزیستی مسالمت آمیز» با غرب بود. کیسینـجر

که طرف مـذاکره ی چوئـن لای طـی چندیـن دوره بود، او را نماینده ی

کل حاکمیت چین می دانست که در ذهن خود، حدود و ثغور مذاکره را

یک تنه با آمریکا و کیسینجر پیش برد.

 

 

                                    دنگ شیائو پینگ

 

   چوئن لای در سال 1976 فـوت کرد و مـدیـریـت اندیشـه هـای او به

دِنگ شیائو پینگ سپرده شد. عادی کردن رابطـه ی با آمـریکا، بـحران

خارجی چین با شـوروی را حل کرد و از سـال 1980 به بعد چینـی ها

به مدیریت اوضاع داخلی و کاهش بحران های اقتصادی، اجتمـاعی و

ناکارآمدی و فساد پرداختند.

   تجربه ی چین سه نکته ی حائز اهمیت دارد:

     - حاکمیت چین از گستردگی فساد و ناکارآمـدی دستگاه سیـاسی

آگاه بود ولی اختلافـات درون خود را در معـرض دید جامـعـه قـرار نـداد.

رهبران چین با تأثیر پذیری از فرهنگ و نظام باور های کنفوسیـوسـی،

در درون حزب کمونیسـت با یکدیگـر بحث کردنـد و به اجمـاع رسیـدند.

بیماری مـائـو در اوایـل دهـه 1970 و مـرگ او در نیمـه ی همـان دهـه،

کاریزمـای حاکمیتـی را از میـان برد و قـدرت به دست زورآزمـایی میان

فراکسیـون های درون حاکمیـت افتاد. مـردم پس از مـائـو با سیستـم

رو به رو بودند و نه فرد؛

   - چینی ها هیچگاه به اندازه ی روسها کمونیست نشدند و سایه ی

سنگیـن ناسیـونالیسـم چیـنـی و مکتـب کنفـوسـیوس بر کمـونیسـم

سنگینی می کرد. حزب کمونیسـت، کشور را بالاتـر از ایـدئولوژی قرار

داد. ایدئولـوژی را تفسیرپـذیر ولـی فقر و فلاکت مردم چین را غیرقابل

تحمـل می دانست. حزب کمـونیست، اختلافات درون خانوادگی را به

جامعه منتقل نکرد و مسئولیـن چینـی با مـردم عمومـا" با یک منطـق

و متد تعامل کردند. حزب کمونیست، فراکسیون های متعددی داشت

و رهیافت ها نسبت به بحران ها متفاوت بودند ولی عمـومـا" آنچه که

بیرون از حزب می گفتند و می نوشتند حاکی از وحدت بیان و هدف و

ملیّت و سرزمین بود؛

   - حزب کمـونیست چیـن با استفـاده از فضیـلت ابهـام که در فـرهنگ

چینـی وجود دارد و مـی تـوان چند سویـه با الفاظ، کار و بازی کرد؛ نه

تنها تاکتیک ها بلکه استراتژی ها را تغییر داد و حتـی در تفاسیـر خود 

از کمونیسم و منافع ملی چین، به سوی تغییر پارادایم رفت.

   چین سیاست خارجی را تغییر مسیر داد و ورود به نظـام اقتصـادی

و سیاسـی بین الملـل را یک ضـرورت استراتـژیک برای آینده ی مردم

قلمداد کرد، و وقتی درون حاکمیت این توافـق حاصل شد، عمـلیاتـی

و عمومی کردن آن نیز سهـل بود. چیـن در بـرخورد با بـحران فسـاد و

نا کارآمدی و فقر، هم تاکتیـک و هم استراتـژی های خود را تغیـیر داد

ولی از اینها مهمتر، ظرفیت تغییر اندیشه ها را نیز داشت زیرا معتـقد

بود تأمین منافع یک کشور تابع شرایط است و نه ایدئولوژی.

   چین ساختار سیاسی خود را حفظ کرد و همچون روسیه و رومانی

دچار ساختارشکنی نشد و به تعامل و همکاری با یک قدرت اقتصادی

و نظامی پرداخت.

 

   هر چند ایران از منظر سطح قدرت در مقام چین یا شـوروی نیست

ولی بازیگری پیچیده و انعطاف پذیر است. رفتـار شنـاسی حاکمیت و

مردم ایران سهل نیست. آمریکایی هـا، مبانـی نظـری کِنان را نسبت

به ایـران عملیـاتـی و اجرایـی کرده اند، امـا نسبـت به نتایج آن صرفا"

سناریو سازی می کنند. این سنـاریوها، هم بـازه­ ی زمـانـی گسترده

دارند، هـم مـتغیـرهای مـجهـول فـراوانی دارند. در هر صـورت، منطـق 

سیاست آمریکا روشن است: ضعیـف کردن تـدریـجی ایران، جلوگیری

از افزایش منـابع مـالی ملـی، منـع سرمـایه گذاری خارجی، به تعویق

انداختن توسعه ی ملـی، تشدیـد ناکارآمـدی ها و اجرا کردن رهیـافت

«به ستوه آوردن».

   نتیـجه ی عملـی سیاسـت آمـریکا در دوران جنگ سرد این بود که

قـدرت نظـامـی آمـریـکا گستـرش یافت، بر اروپـا مسلـط شد و در هر

نقطه ای از جهان با کمونیسم رقابت کرد.

   اما نتیجه ی راهبرد فعلی آمریکا نسبت به ایران : تسلط بر اعراب،

توانمندتـر کردن قـدرت نظامـی و اقتصـادی اسراییل، فـروش اسلـحه،

به حاشیه راندن مـوضوع فلسطیـن، تعویق بازسـازی سوریـه، مجبور

کردن کشور های عربی به بـرون سپـاری امنیـت ملـی خود و تـزریق

درآمـد هـای نفتـی آنـان به Research&Development  در بـخش IT

و  Artificial Intelligence  (هوش مصنوعی) آمریکا.

 

   موضوع قدرت سه قسمت دارد: 

                       کسب قدرت، حفظ قدرت و بسط قدرت

مورد سوم به مراتب پیچیده تر از موارد 1 و 2 است. جنگ تعرفـه ها،

تحریم روسیه، استراتژی مقابله با ایران، همـکاری با هنـد و افزایش

قدرت نظامـی، همـه و همـه در راستـای بسط قـدرت آمـریکا صورت

می گیرد.

 


برچسب‌ها: دکتر محمود سریع القلم, استراتژی آمریکا نسبت به مخالفین ایدئولوژیکش, جورج کنان, چوئن لای
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیست و نهم آبان ۱۳۹۷ساعت 11:29  توسط بهمن طالبی  | 


برچسب‌ها: جدول سودوکو, معما و سرگرمی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۷ساعت 16:50  توسط بهمن طالبی  | 

  


خدایان چهارگانه ی مدیریت و فرهنگ آنها

 

فرهنگ دیونیسوسی 

 

فرهنگ اصالت فرد 

اعتقاد به ایده آل ها

تمایل به کار به خاطر ذات کار

 

 

 

   میان تقسیم بنـدی مـزاجـی افـراد و تقسیـم بنـدی بر اسـاس خدایان

مدیریت و همچنین تقسیم بندی روان شناسی افراد تناسب وجود دارد: 

    مزاج سودایی = فرهنگ دیونیسوس = درون گرا و ناپایدار = دمدمی

مزاج، نگران، خشک و غیر قابل انعطاف، هشیار، بدبین، بی سر و صدا.

 

 

 


برچسب‌ها: خدایان مدیریت, چارلز هندی, فرهنگ دیونیسوسی, اصالت فرد
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۷ساعت 0:5  توسط بهمن طالبی  | 

 

خدایان چهارگانه ی مدیریت و فرهنگ آنها

 

فرهنگ آتنایی 

 

فرهنگ وظیفه گرا

اعتقاد به کار به صورت شبکه ای 

احقاق اهداف سازمان با کار گروهی و خرد جمعی

از هر یک از اجزای شبکه انتظار ابتکار وجود دارد.

 

 

   میان تقسیم بنـدی مـزاجی افـراد و تقـسیـم بنـدی بر اسـاس خدایان

مدیریت و همچنین تقسیم بندی روان شناسی افراد تناسب وجود دارد: 

    مزاج دموی = فرهنگ آتنایی = برون گرا و پایـدار = سرزنـده، رهبـری،

حاضرجواب، اجتماعی و معاشرتی، سهل گیر، آسوده خیال.

 


برچسب‌ها: خدایان مدیریت, چارلز هندی, فرهنگ آتنایی, فرهنگ وظیفه گرا
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و هشتم آبان ۱۳۹۷ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 
 

   همانطور که می دانیـد برای اندازه گیـری جرم از تـرازو یا باسکـول

استفـاده مـی کنیـم. مثـلا" جرم پنیـر یا تیـر آهـن یا کامیـون و ... 

    امـا در دنـیای مـا جرم های بسیـار بـزرگتـر از این هـا هـم هست.

مثلا" جرم «کهکشان راه شیـری» برابر است با:  

 

 

   جرم خورشید هم بـرابـر است با:  

 

 

   آیا می توانید محاسبه کنید که جرم کهکشان مـا چند بـرابـر جرم

خورشـیـد است؟ (اگـر در یک کـفـه ی تـرازو کهکشان راه شـیـری را

قرار دهیم، در کفه ی دیگر چند تا خورشید قرار دهیم تا تعادل دوباره

برقرار شود؟)  

 

 

   تصویری از کهکشان ما، کهکشان راه شیری یا  Milky Way Galaxy

که به وسیله ی تلسکوپ هابِـل تهیه شده است. 

   گویی که مـا در ساحل دریایـی به شنـا و تکاپـوی زندگی مشغولیم  

و بقیه ی این دریای باشکوه را در چشم انداز خود داریم.

   خورشید دوست داشتنی ما مثل قطره ای از این دریاست...!

 


برچسب‌ها: معما و سرگرمی, جرم کهکشان راه شیری, جرم خورشید, جرم های بسیار بزرگ در جهان ما
 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۷ساعت 20:55  توسط بهمن طالبی  | 
  

                       خدایان چهار گانه ی مدیریت و فرهنگ آنها

 

   فرهنگ زئوسی 

 

فرهنگ باشگاهی

اعتقاد به حل خودمانی موضوعات 

استفاده از محرکهای آنی و جاذبه های مدیریتی

کارگشایی بر مبنای حدس 

استفاده از روابط برای پیش بردن کارها

 وجود مباشران در سیستم

تصمیم گیری شهودی

 

   میان تقسیم بنـدی مـزاجی افـراد و تقـسیـم بنـدی بر اسـاس خدایان

مدیریت و همچنین تقسیم بندی روان شناسی افراد تناسب وجود دارد: 

 مزاج صفراوی = فرهنگ زئوسـی = برون گرا و ناپایـدار = حساس و زود

رنج، بیقرار، رفتار تهاجمی، تحریک پذیر، تکانشی، خوش بین

 


برچسب‌ها: چارلز هندی, فرهنگ زئوسی, فرهنگ باشگاهی, خدایان مدیریت
 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۷ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 
 

 

خدایان چهارگانه ی مدیریت و فرهنگ آنها

 

   فرهنگ آپولویی

 

فرهنگ ایفای نقش ها 

پیشبرد کارها با استفاده از نظم و قانون

اعتقاد راسخ به سازمان و ضوابط

کار بر مبنای ثبات و تحلیل و پیش بینی

تفکر عقلایی

انتظارات بر اساس اختیارات

 

 

   میان تقسیم بنـدی مـزاجی افـراد و تقـسیـم بنـدی بر اسـاس خدایان

مدیریت و همچنین تقسیم بندی روان شناسی افراد تناسب وجود دارد: 

    مزاج بلغمی = فرهنگ آپولویی = درون گرا و پایدار = غیر فعال، فکور،

 با توجه و محتاط، صلح جو، خویشتن دار، قابل اعتماد، دارای ثبات

 

 


برچسب‌ها: چارلز هندی, خدایان مدیریت, فرهنگ ایفای نقش ها, فرهنگ آپولویی
 |+| نوشته شده در  یکشنبه بیست و هفتم آبان ۱۳۹۷ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 
 

 

   وضعیت استخدام در آینده چگونه خواهد بود؟

   - ما شاهد پایان جامعه ی مستخدمین خواهیـم بود. هم اکنون یک

سوم نیروی کار در اروپا خارج از سازمـان ها کار می کننـد. کار اصولا"

چیـزی بیشتـر از یک «شغـل» است. مـا با قیمـت گذاشتـن روی کار،

فعالیت را به شغـل تبدیـل می کنیـم و اشتغـال و استـخدام به وجود

می آوریم. اگر افراد فکر می کنند پس از اتمـام دبیرستان یا دانشگاه

به مدت 45 تا 50 سال برای یک سازمان کار می کنند، فکر بچگانه ای

است. مشاغل، دیگر ضرورتا" به سازمانها تعلق ندارند. با خارج کردن

فیزیکی شغل از سازمان، آن را بیشتر مال خود می کنیم. ما در حال

خارج کردن 50 هزار ساعت از مشاغل سازمـانی هستیم. در حالی

که پدران ما گذرانـدن 100 هزار ساعـت یا پنـجاه سال را در سازمان 

خود طبیعی تلقی می کردند، فـرزندان ما فقـط نیمی از این مدت را

صرف کار در سازمـان خواهند کرد.

 

 

   بدین ترتیب وضعیـت و دوران بازنشستگـی به چه شکل در خواهد

آمد؟

   - واژه هایی از قبیل بازنشستگی منسوخ خواهد شد. برای افراد 

پس از پنجاه سالگی، کار به پایان نمی رسد، بلکه پس از حدود 50  

هزار ساعت کار در شغل تمـام وقـت، نوع آن فـرق می کنـد و دیگر 

همان شغلی نیست که آنهـا شناخته اند. آنها زودتـر از دیگران وارد

«سن سوم» خواهند شد، و بی تردید در شـرایطـی که وضع مالی

خوبی دارند هنـوز می تواننـد بـخش سـوم زندگـی خود را به خوبی

سپری کنند. آنها به طـور غیر رسمی به کار اشتغال خواهند داشت

که هیچ گونه سنخیتی با استخدام ندارد.

    بنابر این آموزش پیش از بازنشستگی، باید برای ایجاد مهارت و

ظرفیت برای خویش فرمـایـی باشد؛ نه سخنـرانـی های مـربوط به

تندرستی، بهداشت و حفظ خود و خانواده! از سال 2040 میلادی به

بعد از هر 5 نفر یک نفر مستمری بگیر خواهد بود و از هر 10 نفر یک

نفر بیش از 75 سال سن خواهد داشت.

 

 

 

   از متن این همه تغییـرات و پیچیـدگی ها، چه پیامـی قـابل استنبـاط

است؟

   - پیام اصلی روشن است. ضرورت، دیر یا زود همه ی ما را به پیروان

دیونیسوس مبدل خواهد کرد. افـراد باید خود را با این وضعیـت سازگار

کنند. اولین شرطِ لازمِ زندگی دیونیسوسی استعداد یا مهارتی است

که قابل عرضه به بازار باشد . من به فرزندانم هنگام پایان آموزش عالی

چنین توصیه کردم:  «به جای شغل در پی مشتری باشید!». اگر انسان

بتواند فرآورده ای را عرضه کند که خواهان داشته باشد از بیکاری نجات

یافتـه است، ولـی دستیـابـی به چنـیـن مـوقعیتـی نیازمنـد خودباوری،

داشتن مهـارتـی قـابل عرضـه و شایستگـی اجتمـاعـی بسیـار بالایـی

است.

 

 

   با این اوصاف، اوقات فـراغت نیز احتمـالا" مفهومـی واژگون خواهد

یافت؟

   - اوقات فراغت طرف دیگر سکـه ی کار و خود نوعـی کار است. اگر

شما کار نداشتـه باشیـد، وقتـی کار نمی کنیـد، نمی گوییـد «اوقات

فراغت را سپری می کنم»، بلکه آن را بیکاری می نامید. بنابر این اگر

حقیقتا" می خواهیم جامعه، اوقات فراغت واقعی داشته باشد که در

آن مردم  می توانند از بـخشی از وقـت خود برای انجام آنـچه واقعـا"

می خواهند انجام دهنـد و از آن لذت ببرنـد، بهره گیرنـد بنابر این آنها

هنوز مجبورند کار کنند پس نمی توان زندگی را تقسیم کرد به این که

25 سال اول یاد می گیریـم، سپـس کار می کنیـم و بعـد از آن اوقات

فـراغت نامـحدود خواهیم داشت. زیرا آن وقت احسـاس اوقات فراغت

ندارید. فکر وجود یک جامعه ی مرفه که در آن تمامـی مردم، کاری به

جز خوشگذرانی ندارنـد، تصـوری از جهنـم است، نه بهشـت! بهترین

شکل گذران اوقات فراغت، تقریبـا" همـواره اوقات فراغت فعال یا نوعی

کار است. 

 

 

 

   اوقات فراغت، به سمت بیشتر فعال شدن می رود؛ انجام دادن کار

به جای نشستن و تمـاشای تلویـزیـون. انجام دادن کار ممـکن است

انـجام یک ورزش باشـد، خوانـدن یک مطلـب باشد، صحبـت کـردن با

دوستان باشد و یا پختـن یک غذا باشد. 

 


برچسب‌ها: چارلز هندی, سن سوم, بازنشستگی, بیکاری یا اوقات فراغت
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و پنجم آبان ۱۳۹۷ساعت 18:4  توسط بهمن طالبی  | 
 

   نکته اصلی این است که اقتصاد ایران، امروز افق ندارد. رکود امروز به

‌دلیل کمبود نقدینگی، مواد اولیه و تقاضا نیست بلکه به این دلیل است

که ما افق نداریم. برای ایجاد افق در اقتصاد، دولت به ‌تنهایی نمی‌تواند

کاری کند. نظام سیاسی باید افق‌ گشایی کند. برای اینکه مفهوم نبود

افق در اقتصاد ایران روشن شود، مثالی می زنم:

   در زمان هاشمی‌رفسنجانی سؤال سرمایه‌گذار از من به عنوان

مشاور اقتصادی این بود: «سرمایه‌های خود را به استان سیستان‌ و

بلوچستان ببرم برای پرورش شترمرغ، چون برای سرمایه‌گذاری در این

منطقه تسهیلات تبصره 3 با سود اندک ارائه می‌شود یا سرمایه‌ام را

به استان اصفهان برای ایجاد کارخانه سنگبری ببرم؟»؛ یعنی در آن

دوران سرمایه‌گذار حاضر بود در همه ‌جای ایران سرمایه‌ گذاری کند و

نگاه می‌کرد به اینکه کجا سودآورتر است. در دوران خاتمی سؤال

فعالان اقتصادی این بود: «سرمایه‌هایم را در اصفهان، تبریز یا مشهد

در فولاد ببرم یا روی پتروشیمی یا خودرو سرمایه‌گذاری کنم؟» در این

دوره سؤال سرمایه‌گذار حول شناسایی منطقه ی سرمایه‌گذاری در

حاشیه ی کشور نبود بلکه می‌خواست سرمایه ی خود را در مرکز

متمرکز کند. در زمان دولت احمدی‌نژاد سؤال سرمایه‌گذار این شد:

«سرمایه ی خودم را صرف خرید دلار کنم یا طلا یا زمین؟». در واقع

دیگر کسی دنبال سرمایه‌گذاری در تولید نبود، دنبال به چنگ ‌آوردن

سودهایی بود که در بازارهای یاد شده می‌شد کسب کرد. اما امروز

سؤال سرمایه‌گذار این است: «سرمایه‌هایم را به امارات ببرم یا در

ارمنستان خانه بخرم یا در گرجستان سرمایه‌گذاری کنم؟». روند این

سؤالات نشان می‌دهد افق اقتصاد ایران مسدود شده است.

   وقتی می‌گوییم اقتصاد افق دارد، یعنی سرمایه‌گذار احساس ‌کند

در 20 سال آینده نگرانی مبنی بر بهم ‌ریختن نظم اقتصادی و سیاسی

در کشور ندارد. می‌تواند برای 20 سال مطمئن باشد سرمایه‌گذاری‌اش

آسیب نخواهد دید و یک حاشیه ی سود قابل قبول خواهد داشت، اما

امروز سرمایه‌گذار سؤالش این است که سرمایه ی خود را چگونه و

کجا از کشور خارج کند. بخش بزرگی از افزایش قیمت دلار، ناشی از

سرمایه‌هایی است که از کشور در حال خروج است. چون سرمایه‌گذار

نمی‌داند در تحریم آینده، در انتخابات بعدی و در اعتراضات بعدی چه

بلایی سر سرمایه‌هایش خواهد آمد. اینها نشان می‌دهد اقتصاد ما

افق ندارد.

    ایجاد افق در دست دولت نیست. تا زمـانی که ما افـق‌گشایـی

نکنیـم و جامعـه حس نـکنـد که ما تهـدیدهـا را کاهش می‌دهیـم و

بی‌ثباتی‌ها را مهار می‌کنیم، وضعیت بهبود پیدا نمی‌کند.

 


برچسب‌ها: دکتر محسن رنانی, اقتصاد ملی, افق اقتصادی کشور, هراس از آینده
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۷ساعت 1:36  توسط بهمن طالبی  | 

   در میان صحبت‌هایتان به مسئله ی اقتصاد سیاسی ایران اشاره

کردید. در دهه‌ هـای اخیر و تقـریبا" در تمامـی دولت ها با شدت و

ضعف ‌های متفـاوت، ما در اقتصـاد از خصوصی‌سازی گرفته تا نظام

بانکـی، بنـگاه‌ داری و پروژه‌هـای عمـرانی شاهـد حضـور و چیـرگی

جریـان‌ها و نهادهـای خاص در این فعالیـت‌ها بوده‌ایم. در حال ‌حاضر

این جریان‌هـا چقدر نقـش ‌آفـرین هستنـد و چه سهمـی در اقتصـاد

ایران دارند؟

 

   من بـرآورد دقیقـی از سهـم نیروهـا و نهادهـای خاص در اقتصـاد

نداشتم اما اخیرا" یکی از دانشجویان من که در بورس فعال است،

تحقیقی انجام داد که نشان می‌دهد مجموع سرمایه‌های شرکتها

و بنگاه‌هایی که به طور مستقیم یا غیرمستقیم به نهادهای خاص

یا به بنیادهای عمومـی خارج از دولت وابستـه هستند، نزدیک به

50 درصد کل سرمـایـه‌ای است که در بورس فـعال است. اگر این

برآورد دقیق باشد، به این معناست که نصف سرمایه بورس ایران

توسط این نهادها اداره می‌شود. این شاخص روشنی است که

ما از قدرت پنهان نهادهای شبه‌ دولتی در اقتصاد برآوردی داشته

باشیم. طبیعی است که اگر چنین سهمـی از اقتصـاد در دست

اینها باشد، به راحتی می‌توانند بورس و بازار ارز را مدیریت کنند.

   به نظر می‌رسد سهم این نهادها در اقتصاد ایران بسیار بالاست

و می‌توانند در بازارهای مختلف تأثیرگذار باشند.

 


برچسب‌ها: دکتر محسن رنانی, بخش شبه دولتی, اقتصاد ملی, بورس ایران
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۷ساعت 1:21  توسط بهمن طالبی  | 
 

   درباره ی راه‌ های مقابله با تحریم‌ها و برقراری و ادامه ی ارتباط مالی

و تجاری با اروپا و آسیـا توضیح دهید. آیا در شرایط فعلی امکان‌ دور زدن

تحریم‌های آمریکا برای ایران وجود دارد؟

 

- تجربه ی تحریم‌های قبلی به آمریکا آموخته است که ما از چه

مسیرها و کانال‌هایی می‌توانیم تحریم‌ها را دور بزنیم. دانش تحریم

در آمریکا یک دانش پیشرفته است و آمریکا تصمیم گرفته به جای

جنگ نظامی، به دلیل همبستگی اقتصاد جهانی، از طریق تحریم و

با هزینه ی کمتر، کشورمان را به زانو درآورد. بنابر این تحریم‌های

آمریکا نوعی جنگ اقتصادی است و از سالهای پیش دانش تحریم‌ها

در این کشور شکل گرفته است. زمانی که ما داشتیم می‌گفتیم

قطعنامه‌ها کاغذپاره است، آمریکایی‌ ها داشتند روی دانش تحریم

کار می‌کردند. برخی حوزه‌های تحریم کاملا" در دست آمریکاست و

حتی اگر اروپـا بخواهـد به ایـران کمک کنـد هم نمی‌توانـد؛ مانند

حوزه ی مبادلات بانکی و دلار که اقتدار کامل آن دست آمریکاست.

پس در این حوزه‌ها ما نمی‌توانیم کاری کنیم اما در حوزه‌های دیگر

می‌توانیم با چین، هند و ترکیه کار کنیم. البته آنها از ما امتیازها و

رانت‌هایی خواهند گرفت اما ما باید هزینه و فایده کنیم و بکوشیم

برای رسیدن به تاب‌آوری ادامه دهیم. در عین حال فراموش نکنیم

تمامی کشورهایی که در زمان تحریم ما را یاری می‌کنند تا بتوانیم

تحریـم‌هـا را دور بزنیـم، به وقت مقتضـی، از مـا امتیازهای جدی

خواهند گرفت. بنابراین هر چه سریع‌تر باید زمینه‌های تحریم را از

بین ببریم، تا زمینه های فساد را از بین برده‌ باشیم!

 

                       دکتر محسن رنانی / اقتصاددان

 


برچسب‌ها: دکتر محسن رنانی, تحریم برنامه ریزی شده ی دشمنان, امتیازخواهی دوستان, همبستگی اقتصاد جهانی
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۷ساعت 1:5  توسط بهمن طالبی  | 

                                        تصویری از ...


برچسب‌ها: پرسش تصویری, معما و سرگرمی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۷ساعت 10:45  توسط بهمن طالبی  | 


برچسب‌ها: جدول سودوکو, معما و سرگرمی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۷ساعت 10:35  توسط بهمن طالبی  | 
 

  

   آینده ی اقتصاد ایران چگونه خواهد بود؟ یک اقتصاد صنعتی خواهد بود

یا یک اقتصاد دانش‌بنیان؟ وابستگی اقتصاد ایران به فروش نفت خام چه

وضعیتی پیدا می‌کند؟ سهم بخشهای سنتی اقتصاد همچون کشاورزی،

خدمات، صنعت و انرژی در اقتصاد آینده چقدر خواهد بود؟ 

  اینها پرسش‌هایی است که پیش از پاسخ به آنها باید به بیان مقدماتی

بپردازیم:

   نخستین لوکوموتیو  رشد اقتصادی جهان «کشاورزی» بوده است.

این دوره قبل از انقلاب صنعتی و پیش از سال 1500 میلادی بود. بین

سال‌های 1500 تا 1700 میلادی، «تجارت» لوکوموتیو رشد اقتصادی

جهان شد. یعنی هر کشوری که تجارت مناسبی داشت، پیشرفته

به‌ حساب می‌آمد. از سال 1700 تا 1950 میلادی «صنعت» محور 

اصلی پیشرفت شد و نخستین بخشی که انقلاب صنعتی از آن آغاز

شد، صنعت ریسندگی و نساجی بود. پس از آن، صنعت بخار بود که

در قطار و کشتی و اتومبیل ظهور یافت تا اینکه صنعت «الکترونیک» پا

به عرصه گذاشت.

   همیشه البته لابه‌لای اینها خدمات هم وجود داشته اما این که خود

«خدمات» تبدیل بشود به لوکوموتیو رشد، در اواخر قرن بیستم و اوایل

قرن بیست و یکم اتفاق افتاده است.

   در اقتصاد، تولید را مشتمل بر 2 قسمت می‌دانند؛ کالا و خدمات. کالا

سخت‌افزار است و ملموس اما خدمات نرم‌افزار است و ناملموس. چیزی

که من آموزش می‌دهم، ناملموس است. کار رانندگان تاکسی،

آرایشگران و نویسندگان ناملموس است. خانم خانه وقتی فرزندش را

پرورش می‌دهد، یک خدمتی تولید می‌کند اما اگر آشپزی بکند، در واقع

یک کالا تولید کرده است.

   خدمات که به لوکوموتیو رشد اقتصادی جهان در اواخر قرن 20 تبدیل

‌شده، خود بر دو نوع است. بعضی از خدمات مثل آرایشگری، خدمات

غیرقابل مبادله و تجارت هستند. من نمی‌توانم خدمات آرایشگری را

بفرستم مثلا به افغانستان، مگر اینکه آرایشگرم را صادرات نیروی

انسانی کنم که برود آنجا و خدمات ارائه بدهد اما یک سری خدمات

قابل تجارت هستند؛ مثل خدمات علمی.

   شما می‌توانید اینجا فرمولی را کشف کنید و آن طرف از این فرمول

استفاده کنند. مهم‌ترین این خدمات که هم قابل تجارت است و هم

ارزش‌آفرین، علم و فناوری است، منتها فناوری نرم و نه فناوری سخت.

    فناوری سخت می‌شود «صنعت»؛ مثلا" ما فناوری نانو را کشف و

پارچه نانو تولید می‌کنیم، بعد طرح علمی آن را می‌فرستیم به کشوری

دیگر و آنجا هم تولیداتش را راه ‌می‌اندازند. این می‌شود صادرات فناوری

نرم.

  

   حال با این مقدمه که گفتیم به پاسخ پرسش ها در باره ی ایران و

اقتصادش می پردازیم:

   اولین نکته بسیار مهم این‌ است که اگر ما بخواهیم کشاورزیمان را

تبدیل کنیم به لوکوموتیو رشد اقتصادی‌ خودمان، در واقع کشورمان را

برمی‌گردانیم به 400 سال پیش. همچنین اگر بخواهیم لوکوموتیو رشد

اقتصادیمان تجارت باشد، برمی‌گردیم به 200 سال پیش. اگر به صنعت

هم به این منظور روی‌ بیاوریم، باز همینطور. اما اگر وارد حوزه ی خدمات

تجارت‌ پذیر و ارزش ‌آفرین - مثل فناوری- بشویم، ما به سراغ آینده و

شیو‌ه‌ هایی از پیشرفت رفته‌ایم که امروزه مدنظر تمام کشور‌های

پیشرفته است.

   برخلاف این ذهنیت عمومی که ما کشور‌های پیشرفته را صنعتی

می‌دانیم، این نگاه برای 40 سال پیش بود. باید گفت که کشور‌های

پیشرفته عموما" کشور‌های صنعتی نیستند. الان اغلب مردم ما، حتی

برخی دانشجویان نخبه می‌گویند که ما باید صنعتی شویم تا پیشرفته

به‌ حساب بیاییم اما این نگاه متعلق به 200 سال پیش است. امروزه

دیگر اگر کشوری صنعتی بود، یک کشور کارگر است و این دقیقا"

اشتباهی است که ما داریم مرتکب می‌شویم.

   حالا بعضی می‌گویند که ما باید اول چرخ بسازیم و نمی‌توانیم ناگهان

از نانو شروع کنیم. اینها یک نگاه خطی و مرحله‌ای دارند که هیچ مبنای

علمی ندارد. درواقع این عده اعتقادی ندارند که ما راه‌ های میانبر هم

داریم و می‌توانیم 50 سال را زودتر طی کنیم.

 

           اقتصاد دانش بنیان، اشباع پذیر نیست

 

   یک ویژگی در خدمات وجود دارد که در هیچ‌ کدام از انواع دیگر تولید

نیست. دنیای ماده‌ بالاخره یک درجه ی اشباع دارد. بهترین خوراکهای

دنیا را اگر مثلا" لقمه ی دهم را بخورید، دیگر مثل لقمه ی اول نیست.

کمی بیشتر که بخورید، ممکن است دچار تهوع هم بشوید. خاصیت

ماده این است که نمی‌تواند بی‌ نهایت باشد. به ‌صورت پایه‌ای هم اگر

بخواهیم بحث کنیم، انسان ذاتا" دنبال بی ‌نهایت ‌ها است. البته ممکن

است در مصادیق اشتباه کند و مثلا به جای بی‌ نهایتِ علم برود سراغ

بی‌نهایتِ ریاست اما اصل بی‌نهایت‌ طلبی انسان خدشه ‌پذیر نیست.

حس ریاست ‌طلبی و جاه‌ طلبی درجه ی اشباع ندارد. دقیقا" مشابه

این مثال در مورد تولید است. سرمایه و تولید، اوایلش افزایش پیدا

می‌کند اما بعد شیبش کند می‌شود و حتی ممکن است منفی بشود!

ما امروزه در حوزه ی کشاورزی و صنعت هر قدر سرمایه تزریق کنیم و

ماشین ‌آلات بخریم، تولید کل کشور مسیرش کاهنده است. یعنی

بالاخره به نقطه ی اشباع می‌رسد.

   می‌خواهم بگویم که حمایت از کار و سرمایه ی ایرانی به این نیست

که کارگر ایرانی هر چیزی را تولید کند، بلکه مهم این است که چه چیزی

را تولید کند. 200 سال پیش کارگر ما اگر پیچ می‌بست، خوب بود؛ الان

اما نه. الان باید برود سراغ صنعت نانو وگرنه اسراف و تبذیر می‌شود؛

مثلا" شما می‌توانید ماشین را وارد کنید اما کارگرتان را بفرستید رویان و

رویانتان را صادر کنید. ما می‌توانیم پارچه نانو بسازیم، بعد نیم‌ متر از این

پارچه را بفروشیم به چین و 10 متر پارچه ی معمولی از چین وارد کنیم

اما الان اگر کسی بگوید برویم کارخانه ریسندگی تأسیس کنیم و مثلا"

چادر‌ خانم‌ها را خودمان تولید کنیم، این به ‌نظر بنده اشتباه است. در

واقع این یعنی ما می‌خواهیم دقیقا" به عقب برگردیم. الان کشورهایی

که در صنعت نساجی کار می‌کنند، در توسعه به ‌عنوان «کشورهای

پیژامه‌ای» معروفند. کشورهایی مثل ترکیه، السالوادور و بنگلادش. این

کشور‌ها عقب ‌افتاده هستند، چون صنعت نساجی پایین‌ ترین سطح

صنعت است و کمترین ارزش ‌آفرینی را دارد. اگر نساجی 2 واحد ارزش

افزوده تولید کند، این رقم در الکترونیک 10 واحد است. بنابر این صنعت

نساجی یک ‌جور خام ‌فروشی نیروی انسانی است!

 

 

      اقتصاد ایران نیازمند «انتقال بخشی» است

 

   اگر اقتصاد ایران خودش را در وضع کنونی نگه ‌دارد، دیگر ما هیچ‌ وقت

نمی‌توانیم جنبش نرم ‌افزاری و افزایش سهم در تولید علم داشته

باشیم. زیرا جنبش نرم‌ افزاری نیاز به نیروی انسانی دارد و باید این منابع

از سایر حوزه‌ها آزاد بشوند و به این عرصه بیایند. وقتی سرمایه‌های ما

درگیر ساختن ماشین یا این کشاورزی نابسامان هستند، چگونه وارد

تولید علم شوند؟ کشور ما منابعش محدود است، پس حتما" باید

آزادسازی منابع اتفاق بیفتد تا کشور «انتقال بخشی» داشته باشد.

   آمارها در زمینه ی «انتقال بخشی» بسیار جالب است. در آمریکای

سال 1920، تعداد 2 میلیون و 76 هزار کارگر در صنعت راه ‌آهن مشغول

بودند و این تعداد در سال 2002 به 11 هزار نفر رسید. در سال 1900

یک میلیون نفر در صنعت کالسکه و یراق آمریکا کار می‌کردند که الان

هیچ‌کس در این صنعت کار نمی‌کند. در سال 1920 در آمریکا 75 هزار

نفر اپراتور تلگراف بودند که الان نیستند. در سال 1900 آمریکا حدود صد

میلیون نفر جمعیت داشت که حدود %39 این جمعیت درگیر تولیدات

کشاورزی بودند تا بتوانند شکم 100 میلیون نفر جمعیتشان را سیر

کنند. %22 هم درگیر صنعت بودند، 10 درصد درگیر تجارت، 8 درصد در

خدمات و 21 درصد هم در دیگر موارد. 40 سال بعد همین آمریکا که

حالا حدود 170 میلیون نفر جمعیت داشت، فقط %3 جمعیتش درگیر

کشاورزی بودند! یعنی ظرف 40 سال 36 درصد  از منابع انسانی‌اش را

از کشاورزی آزاد کرد و گفت شما دیگر روی زمین کار نکنید و تجارتش

را رساند به 22 درصد. جمعیت درگیر در صنعتش هم از 22 درصد شد

 15 درصد. در خدماتش اما 8 درصد فعال بودند که شدند 32 درصد.

موارد دیگرش هم بیشتر شد و به %28 ‌رسید. آمریکا در سال دو هزار

میلادی جمعیتش رسید به 300 میلیون نفر و نیروی انسانی فعال در

کشاورزی‌اش شد 2 درصد، در صنعتش هم شد 13 درصد، در تجارتش

در همان 22 درصد ماند اما در خدماتش از 32 درصد رسید به %42 و

در دیگر موارد هم %20. آمریکایی ها اکنون می‌گویند منابع مولدشان

نباید درگیر کشاورزی و صنعت بشود، بلکه باید در حوزه ی خدمات

باشند.

   اما حالا و در این شرایط تکلیف کسانی که در بخش های قدیمی کار

می‌ کنند چه می‌شود؟ در انقلاب صنعتی اروپا، وقتی نخستین چرخ

خیاطی را ساختند، خیاط‌ ها تجمع کردند جلوی ساختمان جدید و

شیشه‌ها را شکستند و چرخ خیاطی‌ ها را انداختند بیرون؛ گفتند این

باعث بیکاری کارگرها می‌شود. ظاهرا" هم همین‌جور بود، چون هر یک

چرخ خیاطی به جای ده کارگر کار می‌کرد اما تاریخ نشان داد که صنعت

بسیار پیشرفت کرد و کارگرها هم بیکار نشدند. این به ‌خاطر این بود که

صنعت همیشه خلق ‌کننده ی فرصت ‌‌های جدید بوده است. یعنی آن

کارگرها ظاهرا" بیکار شدند اما این بیکاری منجر به رشد داخلی شد یا

مثلا" صنعت بخار که آنها یا خودشان یا بچه‌هایشان رفتند در این صنعت

مشغول کار شدند، بعدها همین منجر شد به صنعت الکترونیک و همین

طور دوباره فرصت‌‌ های جدیدتر و جدیدتر خلق شد.

   کارآفرینی و اشتغالزایی چیزی نیست جز حاصل ضرب «نوآوری» و

«ریسک‌پذیری» در یکدیگر. ضرب‌شدن یعنی اگر هر یک از  این دو صفر

بشود، حاصل ما هم صفر خواهد شد.

   اینگونه فرصت‌‌های جدید در اقتصاد دانش‌بنیان بسیار زیاد است. یک

شبکه ی تلویزیونی اروپایی حدود دو ماه پیش برنامه‌ای پخش کرد که

یک کلاس مقطع ابتدایی را نشان می‌داد و مجری گفت: 60 درصد این

بچه‌ها که می‌بینید، 20 سال بعد در صنعتی مشغول به ‌کار خواهند شد

که هنوز خلق نشده است! اقتصاد دانش‌بنیان در تضاد با خام‌خواری

نفت و دیگر منابع است. اقتصاد دانش‌بنیان در نفت یعنی نفت را به

فراورده‌های پتروشیمی تبدیل کنیم. اینکه گفته شده ما در چاه‌ های

نفت را ببندیم، این استعاره ای از بستن باب خام‌فروشی نفت است

وگرنه ما هرگز اجازه نداریم نعمات خداداد را بدون استفاده بگذاریم، زیرا

این تبذیر است. راه صحیح اقتصادی برای کشور ما راه «تبادل باز» است؛

یعنی تبادل با عالَم. و اتفاقا" این اصلا" با خروج ارز مشکلی ندارد. این

یک اندیشه غلطی بود که برخی‌ها اوایل انقلاب می‌گفتند فلان کالا را

تولید کردیم تا خروج ارز نداشته باشیم. به این اندیشه، اندیشه ی

نیومرکانتیلیسم گفته می شود که متعلق به دوره ی  تجارت است!

 

      نظام آموزشی و پرورش نسل ریسک پذیر

 

   ملاحظه‌ای اینجا وجود دارد؛ ما در کشورمان زنان و مردان کارگری

داریم که نمی‌توانند آموزش نوین ببینند و این افراد باید همان کالایی را

تولید کنند که می‌توانند، زیرا تولید کردن در هر صورت بهتر از تولید نکردن

است. بنابراین ما تأکید داریم که ظرفیت‌های خالی کاری‌ مان که امکان

تبدیل و ورود به عرصه خدمات را در حداقل بازه ی زمانی 10 ساله ندارند،

باید بروند تولید کنند؛ حتی به همان شیوه سنتی و قبلی. ما هم باید از

تولید آنها حمایت کنیم اما یادمان نرود باید فضایی را فراهم کنیم که

فرزندان آنها دیگر در بخش قبلی و در کار پدرانشان باقی نمانند و به

صنایع پیشرفته وارد شوند. نظام آموزشی  در «انتقال بخشی» بسیار

تأثیرگذار است و نظام آموزشی ما هم باید چنین مسیری را دنبال کند.

   این نظام آموزشی است که می‌تواند کودکان را ریسک ‌پذیر بار بیاورد.

تحول بنیادین در آموزش ‌و ‌پرورش ما باید به سمتی باشد که رشد

کودکان ما مطابق نیاز امروز جهان و به‌دنبال صنایع دانش‌ بنیان باشد.

نظام آموزشی باید کودکان را برای صنایعی تربیت کند که هنوز خلق

نشده، تا آنها بتوانند کارگران مبتنی بر دانش (Knowledge worker)

باشند. در دنیای آینده هم باید اینگونه باشد. حتی زن خانه‌دار ما باید

Knowledge worker باشد. نظام آموزشی ما باید مبتنی بر این نوع

نگاه باشد و بکوشد که دانش‌آموزان را با توان کارآفرینی بار بیاورد و

این مسئله باید حتما" در طرح‌های تحول، لحاظ شود.

   در شرایط فعلی جهان، تنها اقتصاد مبتنی بر دانش می‌تواند برای

کشور ما سازنده و پیش‌برنده باشد؛ البته ما نباید انتظار بازدهی آنی

داشته باشیم، ولی مردم ما باید تصویری واقعی از پیشرفت داشته

باشند و از این رویکرد حمایت کنند تا به ثمر برسد. البته احیا کردن

حافظه ی تاریخی نیز قطعا" کمک فراوانی به این روند خواهد کرد.

 

                                    دکتر عادل پیغامی

                       معاون پژوهشی دانشگاه امام صادق

 

 


برچسب‌ها: اقتصاد ملی, اقتصاد دانش بنیان, کارآفرینی, اقتصادهای پیژامه ای
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و سوم آبان ۱۳۹۷ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 

                                          تصویری از ...


برچسب‌ها: پرسش تصویری, معما و سرگرمی
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیست و دوم آبان ۱۳۹۷ساعت 10:33  توسط بهمن طالبی  | 
مطالب قدیمی‌تر
  بالا