متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
یکی تفاوت "رشـد"، "پیشرفـت" و "توسعـه" است و پرسش دیگر این
که چرا می گوییم که ایرانی ها کودکی ندارند و مؤلفههای توسعه در
دوره ی کـودکیشـان شـکل نمـیگیـرد؟ و چرا بـذر توسعـه در کـودکی
نهفته است و در بزرگسالی چنین فرآیندی ایجاد نمیشود؟
برای پاسخ به این پرسشها بهتر است نگاهی به مفهـوم توسعه و
ابعاد توسعه داشته باشیم تا بدانیم دوره ی کودکی (0 تا 7 سالگی)
در کجای این فرآینـد قـرار میگیـرد. ابتـدا به معنـی سه واژه ی رشـد
(Growth)، پیشرفـت (Progress) و توسعـه (Development) بپردازیم
تا مطلب روشن شود. رشد؛ تکثیر وضع موجود است. به عنوان مثال
«ایران خودرو» امسال 100 هزار خودرو تولید کرده است و سـال دیگر
200 هزار خودرو با همان وضعیت تولید میکند. افزایش تعداد جادهها،
فرودگاهها، سدهـا نیز نشانـه ی رشد است. پیشرفت؛ در مرحلـه ی
بالاتری از «رشد» و به معنای این است که وضـعِ موجود را با کیفیـت
مادّی یا فناوری بهتری تکثیر کنیم یا ارتقا دهیم، مثلا" ایران خودرو در
سال آینده خودروهای مدل بالاتـری را با کیفیـت و فنـاوری بهتـر تولید
میکند. یا اینکه سدها با فرآیند متفاوت و کیفیت بهینه تری ساختـه
شود. یا اینکه «فـولاد مبارکه» تولید فـولاد را به جای روش کـوره بلند
با روش قوس الکتریکی تولید کند. اینها نمونه ها و مثالهای پیشرفت
هستند. ما بعد از انقلاب شاهد رشد و پیشرفت زیادی بودیم، حتی
در برخی حوزهها بیش از حد رشد داشتهایم! اما واژه ی سوم یعنی
"توسعه" برخلاف دو مفهوم قبلی،به معنای تحوّل کیفی در پدیده ی
موجود است.توسعه به معنای تغییر در خلق و خوی فردی و الگوهای
رفتـاری، اجتمـاعـی و حتـی ماهیـت پدیدههـاست. به طـور مثال اگر
عضـلات را قـوی کنیـم و افـزایـش دهیـم بـا پـدیـده ی رشـد رو بـه رو
هستیـم. اگر با این عـضـلات بتوانیـم کارهای حرفـهای ورزشـی مثل
حرکات ژیمناستیک انجام بدهیم با پدیده ی پیشرفت همراه بودهایم
اما اگر از لحاظ رفتارها و خلق و خوها انسان متفـاوت دیگری شدیم،
توسعه یافتهایم.
در توسعه، جامعـه جاندارتـر مـیشود. در جامعه ی توسعه یافته،
حساسیتها و توجهات بیشتر است و جامعـه نسبت به هر رفتـاری
واکنش نشان میدهـد. به همیـن دلیل است که در جوامـع توسعـه
یافته، جامعه زنده و پویاست و به نوعی روح پیدا میکند. زمانی که
توسعه روی میدهد ابعـاد کمّی پیشرفـت و رشد در «روح» متجلّی
میشود و کیفیت تحول، مدنظر قرار میگیرد.
از منظر دیگری، می توانیـم بگوییم توسعه دارای دو بعد است:
«بعد اقتصـادی و مـادّی» و بعد «فرهنگـی و رفتـاری». در بعد اول،
توسعه، تولید «رفاه» میکند و رفـاه زمـانـی است که مـا میتوانیـم
خود را از فشارها و تصادفهای طبیعی و غیرطبیعی مصون کنیم. در
این بعدِ توسعه، ما نیازمند سرمایه ی اقتصـادی هستیم. سرمایه ی
اقتصادی هم نیروی انسانـی میخواهد و آن هم در دانشگاه، تـربیت
میشود. بنابر این احساس نیـاز به نیـروی فنـی شکل میگیـرد. بُعد
اقتصـادی به دنبـال رفـاه است و فـرآینـدی که طـی میشود، رشد و
پیشرفت است.
اما توسعه، بعد فرهنگی و رفتاری هم دارد؛ زمـانـی شما تمـامـی
ابزارها و امکانات اقتصـادی و رفاهـی را در اختیـار دارید امـا از وضعیت
جامعهتان احساس ناراحتی و کلافگی میکنیـد، آرام و قـرار ندارید و
نسبت به رفتارهای پیرامـونی خود احساس انـزجار میکنید. با وجود
اینکه رفاه دارید اما احساس رضایت نمیکنید. مثلا" مـا در خودرویـی
مدرن با «رفاه» کامل نشسته ایم اما به علت بی نظمی، از رانندگی
در این شهر «رضایت» نداریم. در واقع فرزندان ما به دلیل همین عدم
احساس رضایت است که مهاجرت میکنند و با پدیده ی فرار مغـزها
مواجه میشویم. ما به طور نسبی «رفاه» داریم اما «رضایت» همان
چیزی است که ما نمیتوانیم تولید کنیم، بلکه به واقع رضـایت نتیجه
همان بعد دوم توسعه یعنـی بعد فرهنگـی رفتـاری است. زمـانی که
این بعد دوم توسعه رخ نمیدهد، روابط و رفتـارهای مـا تیـز و برنده و
پـرهزینـه میشـود. در جوامـع توسعـه نیافتـه، شما اگر چه ابزارهای
پیشرفت را در اختیـار داریـد امـا رفتارهایتـان تیز و همـراه با خشـونـت
است. پس در این مفهـوم، توسعـه به معنای صیقـل دادن تیزی های
اجتماعی است. جامعهای که توانایی این را داشتـه باشد که تیزیهـا
را صیقل دهد، مناسباتش توسعـه مییـابد. بعـد فرهنگـی و رفتـاری
توسعه، تیزی های رفتار ما را صیقل میدهد و مناسبـات اجتمـاعـی
ما را کم هزینه تر میکند و در نتیجه ی صیقل خوردن تیزیها، رضـایت
شکل میگیرد.
اگر شرایط رکـودی سالهـای اخیـر را کـه دورهای گـذراست در نظـر
نگیریم، در ایران زندگی از حیث رفاهی، به طور نسبی و در مقایسه
با خیلی از کشورها راحت تر و آسوده تر است، هر شغلی بخواهید،
حتی اگر تخصـص نداشتـه باشید به سـرعت راه میاندازید، هر کجا
خواستید به آسانی، بدون دغدغه و نگرانی میتوانید مسافرت کنید،
استراحت کنید، در پارک بنشینیـد و نظـایـر اینها. اما در کشورهـای
پیشرفته و توسعـه یافتـه شمـا برای چنین اموری باید پول بپردازید و
برای کسب درآمد کافی باید وارد کارزار رقابت شوید. به همیـن دلیل
است که تأکید میکنم مسئلـه ی اصلـی ما بعـد دوم توسعـه است
که بحث فقدان رضایت مطرح است. پرسش این است که تیزیهای
رفتار و الگوهای ما چه زمـانـی صیقـل مییـابد؟ پاسخ این است که
زمینه ی این تیزیها در کودکی به وجود می آید و در همان دوران هم
میتواند این تیزیهای رفتاری گرفته میشود. در همان دوران است
که ما باید صبرِ اجتماعـی را بیاموزیـم. در همـان دوران است که باید
کار جمعی را یاد بگیریم. در همان دوران است که می آمـوزیم روادار
باشیم و حق دیگـران در دگـربـاشـی و دگـر انـدیشـی را بپذیریم. در
همـان دوران اسـت که گفـت و گـوی اخلاقـی و عقـلانـی را تمریـن
میکنیم و سلسله مراتب اجتماعـی را میپذیریـم و میآمـوزیم که
چگونه تقسیم کار انجام دهیم. در «کودکـی» است که قـانـون برای
ما ناموس میشود. بنابراین صیقل تیزیها و شکل گیری ویژگیهای
فرهنگی مثبـت در همیـن دوران است که صـورت می گیرد. دوره ی
کودکی، آغاز شکل گیری بُعد فرهنگی توسعه است،به همین دلیل
است که تأکیـد میکنـم بُعد فرهنگـی رفتارهـای توسعه در دوره ی
کودکی شکل میگیرد. در واقع سرمایهگذاری برای «تولید رضـایت»
باید در کودکی و بر روی کودکان ما انجام شود و سرمایهگذاری برای
تولید رفاه باید بر روی نوجوانـان و جوانـان مـا انـجام شود.
فـرستادن جوانان به دانشگاه نوعی سرمـایـه گذاری برای پرورش
نیروی انسانیای است که در تولیـد رفـاه نیاز داریم. سرمایه گذاری
در دانشگاه عینا" نظیر سرمایهگذاری در صنعت است که رفـاه تولید
می کند.دانشگاه نیز یک کارخانه است که محصولش نیروی انسانی
متخصص است که روانه ی کارخانه های دیگر می شود تا رفاه تولید
کند.اما دبستان، پیش دبستان و خانواده محل سرمایهگذاری بر روی
بعد فرهنگی و رفتـاری توسعـه است که به معنـای سرمـایـه گذاری
برای تولید رضایت در نسل بعدی است.در همان دوران کودکی است
که سرمـایه ی اجتماعـی شکل میگیـرد. در همـان دوران است که
احترام به قانون،رعایت قوانین رانندگی و مدارا و توانایی نقد عقلانی
و توانایی گفت و گوی اخلاقـی و عقلانـی شکل میگیـرد. و این ها
همان مؤلفه هایی هستند که موجب رضایـت میشونـد.
چند سال پیش از یک «مدرسه ی شناختی» درکرمـانشاه بازدید
میکردم. بد نیست بدانید برای نخستین بار این مدارس در تهران و
کرمانشاه تأسیس شد. البته نزدیک به 5 سال طول کشید تا نظام
آموزش و پرورش راضی شود که این مـدارس را به رسمیـت بپـذیرد
و بپذیرد که هر کودکی در مدرسه به جای یک کیف پر از کتاب، یک
بالش داشته باشد و هر وقت خوابش گرفت بتوانند بخوابند. در این
مدارس دانش آموزان مهارت زندگی را یاد میگیرند، مفـاهیمی یاد
می گیرند که در دانشگاه امکان یادگیری آن نیست. در این مدارس،
دانش آموزان وظیفه ی تقسیم کار اجتماعـی، حس کار جمعـی و
مشـارکت را و گفـت و گـو را یـاد مـیگیـرنـد. دقـت کنیـم که اگر در
مدیریتها به بن بست می رسیـم به خاطـر این است که هر کس
در موضع شغلی خود دیکتاتور مآبانـه عمل میکند. از نانوا گرفته تا
رییس بانک و نظایر آن. در واقع چون ما در نسلهای قبل،انسانهایی
پرسشگر و عقلانی و دارای توانایی نقدکنندگی و نقد شوندگی بار
نیاوردهایم، کمکم عادت کردهایم در موضـع ضعـف، سکـوت و کرنش
کنیم و در موضع قدرت، دیکتاتوری کنیم. مـا هنـوز یاد نگرفتهایـم که
اگر کسی در جمع، ما را نقد کند به معنای توهین و اهـانت نیست.
تمـام ویژگی هـای فـرهنـگـی همـچون روا داری (که امـری ذهنـی
اسـت) و مـدارا (که امـری اجتمـاعـی است)، قـانون پـذیری، صبـر،
ریسکپذیـری، خلاقیـت، تنـوع طلبـی، توانـایـی همکاری جمعی و
مشارکت اجتماعی، گفتوگو (شامل توانایی شنیدن،تعلیق ذهن،
صبر و نقد منصفـانـه) همـه نیازمنـد این هستنـد که مـا در کودکـی
آنها را بیاموزیم. ما ایرانیها متاسفانه این بُعد دوم توسعه را تجربه
نکردهایم. راه نجات کشور و راه توسعه ی کشور از نهادهای مدنی
می گذرد. البته قبل از پرداختن به دوره ی کودکی، لازم است روی
«مـــادرانـمـان» نیـز سرمـایـه گـذاری جدی انـجام دهیـم. مـــادران
ویژگیهای منحصربه فردی دارند از جملـه این که پر از شفقـتاند.
براسـاس آمـوختـههـای علمـی و روانشنـاسـی متـأخر، «شفـقـت
درمـانـی» یکی از آخریـن شیـوه های درمانی روان شناسی امـروز
است. مادران در واقع کارخانههای شفقت درمانی هستند و شاید
لازم باشد که قبل از کودکان، آمـوزش را از مادرانمان شـروع کنیـم.
اگر آنان بدانند که با روشهای غلط خود چه بلایی بر سر ظرفیتهای
وجودی کودکان خود می آورنـد، آنگاه چون مـخزن شفقـت هستنـد
حتما" خود را اصلاح میکنند و برای آموزش خود همکاری میکنند.
اگر مادر بداند برای اینـکه کودکش سالـم تر و توسعـه یافتـه تر وارد
اجتماع شود باید مراقب بیست ویژگی یا سرمایه در کودکش باشد
آنگاه تمام سعی خود را خواهد کرد همه ی این سرمـایـه را تأمیـن
کند. بنابراین شاید قبل از اینکه بخواهیـم نظام آمـوزش و پرورش را
حرکت دهیم، که در شرایط کنونی کاری دشـوار است، شاید بهتـر
باشد درون نهاد خانواده روی مادران و دخترها سرمایه گذاری کنیم.
باید توانایی ارتباطات و مهارتهای زیستی (و نه شغلی) مادران
را بالا ببریم. ما قبل از هر چیز به توانمندی های مادران نیازمندیم و
این درحالی است که در ایران امروز تعداد زیادی از مادران با سوادند
یا دیپلم دارند و یا دارای تحصیلات عالی هستند. باید برای آشنایی
مادران با شیوههای توسعه ی کودکان،برنامه ریزی کرده و آگاهیها،
نگرشها و مهارت های لازم به آنها منتقل شود. در این مسیـر و در
شرایط کنونی خیلی به دولت و حتی نظام سیاسی امیـدی نیست
چرا که آنها درگیـر اولویـت های دیگـری مثل رکود یا مسـائل خارجی
هستند. به گمانم امروز نقش نهادهای مدنـی و گروههـای مـرجع و
نخبگان و سرمـایـه های نمادین محلـی و منطقه ای میتواند خیلی
برجسته باشد.پس برای نجات آینده توسعه کشور،همه ی نهادهای
مدنی باید با هم مشارکت کنند.قیامی برای حرکت به سوی آگاهی
بخشی و توانمنـدسـازی مـادران در جهـت پرورش کودکانی توسعـه
آفرین.
دکتر محسن رنانی
پاسخ بنیادین به یک پرسش دیرین:
چرا ما ایرانیان در مسیر توسعه درجا می زنیم؟
دکتر محسن رنانی از جمله اقتصاددانانی است که تعلیم و تربیت را
از منظر توسعـه مـورد مطالعـه و پژوهش قـرار داده است. او در باره ی
این که چرا ما توسعه نیافته ایم،می گوید علت را باید در سالهای تولد
تا هفت سالگی بجوییم.
می گوید: ما مردم ایـران، «کودکـی» نداشتـه ایم و مفاهیمـی مثل
مدارا، تحمل، انتقاد پذیری و نگاه انتقادی را که در این دوران فرا گرفته
و جا می افتد را یاد نگرفته ایم. در ادامه، نظرات او را بخوانید:
از آغاز شکل گیری ساختار آموزش و پـرورش جدیـد در ایران بیش از
80 سال میگـذرد امـا متـأسفـانه از نظر روش ها در همـان خاستـگاه
آغازین ایستادهایم و پیشرفت چندانی نداشتهایم.
بر اساس شاخصها و معیارهای جدیـد، فـرآینـد توسعـه در ایـران با
شکست روبهرو شده است. فرآینـد توسعـه از انقلاب مشروطیت آغاز
میشود. دولت مدرن در ایران نیز با انقلاب مشروطیت شکل میگیرد
و پیش از آن، ما مفهومی به اسم «دولـت مدرن» در ایران نداشتهایم.
از نابختیاری ما،چند ماه بعد از امضای فرمان مشروطیت نخستین چاه
نفت در مسـجد سلیمـان فـوران میکنـد و با این دو رویـداد کل تـاریـخ
معاصر ایران به هم گره زده میشود. تقریبا" سی سال پس از این دو
رویـداد، آموزش و پرورش به شکل کنونـی در ایـران شکل میگیرد امـا
این نهاد، مسیر تعالی خود را طی نمیکند.
ایرانیان از سال 1285 ه.ش که فرمان مشروطیت صـادر شد تا سال
1395 ه.ش بیش از یکصد سال است که وارد دنیای مدرن شدهاند اما
هنـوز دولـت مـدرن به معنـای اصیـل و کامـل آن در اینـجا تکامل نیافته
است. بعد از استقرار اولیه ی دولت مدرن، نهادها و نظامهای مـدرنی
همچون «آموزش و پرورش»، «قوه ی مقننه» و «دادگستری» در ایران
شکل گرفت امـا با تمامـی این تلاش ها، دولت مـدرن هنـوز به تکامل
نرسیده است.بر مبنای شاخصهای جدید توسعه، ایرانیان به توسعه
نرسیدهاند و تنها در دوره های کوتاهی، علائمـی از فعـال بودن فرایند
توسعه در ایران نمایان شد. به گمان من، «توسعه» در ایران به مثـابه
«کودکی» بوده که در دوره هایی از عمرش علائمی از توانمندی های
گویشی و رفتاری در او شکل گرفته، اما بعد متوقف شده است.
کودکی که جسمـش بـزرگ شده، امـا هنـوز نمیتوانـد خوب حرف
بزند، منطقی فکر کند و رفتارهای عاطفی و احساسی خود را کنترل
کند. در واقع توسعه در ایران بسیار کنـد بوده و میتوانیـم بگوییـم که
ما ایرانیان در مسیر توسعه درجا زدهایم.
اما چرا ما در مسیر توسعه، درجا می زنیم؟
اخیراً در یکی از نشستهای علمی، با عنوان «شکست توسعه و
دیکتاتوری ایرانی» علت شکست توسعه در ایران را براساس ساختار
و عادات ذهنی ایرانیـان بررسی کـردهام. در نشست امـروز نیز همـان
نگاه به توسعه را از منظر نظام آموزش و پرورش دنبال می کنم.
در یکصد سال اخیر، ایرانیان با وجود داشتن منابـع غنـی انرژی مثل
نفت و گاز، متـأسفانـه نیـروی انسانـی توانمنـد برای مـدیریـت فـرآیند
توسعه در اختیار نداشتهاند.
حاکمان ما از میان مردم ایران برآمدهاند و تواناییهای آنان نیز فراتر
از توانایـی جامعـه ای که از آن برآمـده انـد نیست. در فرآینـد توسعه،
مجموعه ی ساختار و توانمندیهای ذهنی تعیین کننده است.
در واقع مسئله ی اصلی در فرآینـد توسعـه در ایران این بوده است
که ما نیروی انسانی توسعـه خواه به اندازه ی لازم و کافی در اختیار
نداشتهایم. فراتر از این، بنده معتقدم بخش بزرگی از سیاستگذاران
کشور ما هنوز مفهوم توسعه را هم درک نکردهاند و کسانـی هم که
درکی از توسعه دارند، نیروی اجتماعی و سیاسی لازم برای پیشبرد
فرآیند توسعه را در اختیار ندارنـد. به تعبیـری، شاید در نظـر و تئـوری،
درک مناسبی از توسعه دارند اما در عمل توان تحقق فرآینـد توسعـه
را ندارند.
مرحوم «دکتر حسین عظیمـی» تأکیـد داشتنـد که اگر می خواهید
بدانید که فردی، توسعهگرا هست یا خیر، تنها به شعـارها، سخنـان،
ایدهها و نظرهای او بسنده نکنید بلکه دقت کنید که او در اطراف خود
چه کسانی را به عنوان همـکار برمیگزیند. این تعییـن میکند که آیا
رفتار و الگوی رفتاری او توسعه گرا هست یا خیر؟ این که آیا این افراد
مهـارت توسعـه آفرینـی دارند یا خیـر؟ همچنـان که دکتـر عظیمـی در
اواخر عمرشان روی مباحثی همچون آموزش و توسعه تأکید داشتند،
تقدیر این بود که بنده نیز به رسم عادت روزگار در اواخر عمـر شغلی،
متوجه شوم که توسعه کشور را باید از آموزش شروع کرد.
اکنون من پس از سالهـا تحقیـق و مطالعـه به این نکته پی بـردهام
که مرحوم عظیمی چه قدر مفهـوم توسعـه را دقیـق فهمیـده بود. در
یک کلام:به باور بنده،ما نمی توانیم هیچ تحولی را در کشور به پیش
ببریم، مگر اینکه توسعه را از حوزه ی آموزش آغاز کنیم.
ایران، جامعه ی بی کودکی
اگر در یک عبارت بخواهم بگویم که ایرانیـان چرا توسعـه نیافته اند،
باید پاسـخ را در این جملـه جست و جو کرد که «مـا جامـعـه ی بـی
کودکی هستیم». در واقـع جامعـه ی ایرانی،جامعـه ی فاقـد کودکی
بوده است و به همین علت فرایند توسعه در جامعـه ما شکل نگرفته
است، چون ما ایرانیان از نوزادی به پیری رسیده ایم!
جامعه ی ایرانی جامعـهای است که بدون گذار از دوره ی کودکی،
بزرگ، پیر و فرسوده میشود. ایرانیان دوره ی مـدرن (البتـه به دور از
استثناها) بدون اینکه کودکی را درک کرده باشند به بزرگسالـی قدم
نهاده اند. ایرانیها به لحاظ شخصیتی، کودکی را خوب درنیافتهاند و
به لحاظ اجتماعـی هم جامعـه ی بی کودکـی هستند. در کنار افـراد
بی کودکی، مـا خانواده ی بی کودکی و مـدرسه ی بی کودکی هم
داریم. و البته نظـام سیاسـی ما نیز یک نظـام بی کودکی است. من
در پژوهشی که قبلا" منتشر شده است، به نشانههـای پیری نظام
سیـاسـی اشـاره و تـأکیـد کردهام؛ در آن جا نشـان داده ام که نظـام
سیاسی ما به پیری زودرس دچار شده؛ یعنی، درون خود مؤلفههای
جوانی و نوجوانی را دارد اما رفتارهایش از جنس رفتارهای دوره پیری
است. یعنی تصور بر این است که در ساختار سیاسـی مـا ابـزارهای
جوان در سیستم وجود دارد اما رفتارهـا و ساز و کارها از جنس دوران
پیری است. این همان پیری زودرس در نظام سیاسی است که باعث
بروز مشکلات جدید در زیست اقتصادی و اجتماعی ما نیز شده است.
در پاسخ به این پرسش که «چرا نظام سیاسی ایـران بدون گذار از
دوره ی کودکی وب لوغ یکباره به پیری رسیـده است؟»، من معتقـدم
که این پیری در نظـام سیاسـی هـم ناشـی از جامعـه ی ایرانی فاقد
دوره ی کودکی است. جامعـه ی فاقـد دوره کودکی در درون همـه ی
زیر نظامهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعـی اش شرایطـی را ایجاد
میکند که بعد از تولد بدون گذار از کودکی،نوجوانی و بلوغ، به یکباره
به پیـری میرسنـد. اگر این سخن درست باشد آنگاه نتیـجهای که از
این بـحث میتـوان گرفـت، این اسـت که شکسـتِ تـوسعـه در ایـران
ناشی از فقدانِ دورانِ کودکی در جامعه ی ایرانی است.
اگر به برنـامـه های توسعـه بعد از انقلاب نگاهـی بیندازیـم متـوجه
میشویم که گر چه زیرساختهای مادّی، فیزیکی و اقتصادی کشور
بسیار رشد کرده است (به طور مثال تعداد سدها از 19 عدد به 630
عدد رسیده یعنی بیش از 33 برابر شده که در قیاس با 2 و نیـم برابر
شدن جمعیت، نشانه و رشد قابل تأملـی است!) متـوجه میشویم
که تقریبـا" هیـچ حکـم، مـاده و تبصـرهای در آنهـا درباره ی کودکی و
پـرورش روحی و ذهنـی دوران کودکـی، یعنی تـولد تا هفـت سالگی
موجود نیست.
در واقع، بیشتر برنامهها و احکام قانونی آنها در خصـوص حوزههای
زیربنایـی نظیـر سدسـازی، راه، بـرق، آب، مخابـرات و مـواردی از این
دست است و بعد درباره ی آمـوزش عالـی، و کمتـر درباره ی آموزش
ابتدایی. اما هیچ استراتـژی، هدفگذاری و برنامـهای برای «کـودکی»
در ذهن سیاست گذاران نبود است. گویـی ایرانیـان کودکی ندارند یا
نمیخواهند!
البته این نکته قابل ذکر است که آمـوزش و پرورش در ایران متولـی
دوره ی کودکی (صفر تا 7 سالگی) نیست، بلکه متصدّی بعد از دوره
کودکی است. امـا نباید فرامـوش کنیم که بر اساس دیدگاه بسیـاری
از روانشناسان، بیش از 80 درصد از ظرفیتهای دوران کودکی قبل از
دبستان قابل هدایت و مدیریت است و تنهـا ممکن است 20 درصد از
آن در دبستان شکل بگیرد.
به دیگر سخن ما درباره ی بیش از 80 درصد از ظرفیـت کودکانمـان،
هیچ برنامهای نداریم و این ظرفیت به طور خودبه خودی و تصادفی در
ارتباطات مختلف کودک با محیط به صورت غیر جهتدار پر می شود و
شکل مـی گیـرد. در یک کلام: ظـرفیـتِ وجودی کودکان مـا به صـورت
تصادفی شکل می گیرد.این که پدر و مادرشان کی باشد،کجا ساکن
باشند، بچه های اطرافشان چگونه باشند، شغـل پدرشان چه باشد،
مهد کودک بروند یا نه و مربی مهـدشـان چه رفتـاری داشتـه باشد و
نظایر اینها به طور تصادفی شخصیت کودک ما را شکل میدهد.
مادران، اصلیترین سهامداران سرمایههای انسانی آینده
ما روی مادران که اصلی ترین سهامـداران سرمـایـه های انسانـی
آینده هستند، سرمایهگذاری نکرده ایـم. با وجود این که بعد از انقلاب
پنـج تا شش میلیـون دانش آموختـه ی زن داریـم و به نوعـی یکی از
پُرشتاب ترین نرخهای رشد دانش آموختگان زن را در جهان داریم و با
وجودی که نزدیـک به %70 صنـدلـی های دانشگاه ها هم در اختیـار
زنان است، اما نرخ مشارکت زنان همچنان 13.5 درصد است!
نـرخ مشـارکـت زنـان، پیش از انقلاب نیز همیـن حدود بوده است.
یعنی ما زنانمان را به دانشگاه فرستادهایـم و دانشمنـد کرده ایم اما
آنها توانمندی های لازم برای حضور جدّی در عرصه های اقتصـادی و
اجتماعی و اشغال مشاغل را نیافتهاند. در واقـع سرمـایـه گذاری ما
بیشتر در حوزه ی آمـوزش عالـی بوده، نه در حوزه ی توانمنـدسازی
مادران و کودکان.
مـا دغـدغـه ی آمـوزش داشته ایم، نه دغـدغـه ی تـوانمنـدسازی
مادران برای پرورش کودکان توانمند. در واقع با توجه به فضای اعتماد
آمیزی که بعد از انقلاب در خانواده ها نسبت به دانشگاه ایجاد شد،
به دنبال «فشارهـای تـورمـی» و «تعـویـق سن ازدواج»، خانواده ها
دخترانشان را روانه دانشگاه کردند؛ یعنی باید گفت:حضور گستـرده
دختران در دانشگاه ها به جای اینکه متأثـر از یک برنامه یا سیاست
مدون و حساب شده ی بلندمدت برای افزایش مشارکت زنان باشد،
بیشتـر ناشـی از یک ضـرورت تـاریخـی و اقتصـادی بود تا بـحرانهای
اجتماعی را به تأخیر بیندازنـد! اگر مـا برای مـادران آینده برنامـهریزی
و سرمـایـهگذاری داشتیـم، اکنون شاهـد آن بودیم که نرخ مشارکـت
زنان و سهم زنان در اشتغال به صورت جدی تغییر کرده است.
به اعتقاد بنده مهم ترین شاخص برای اینکه دریابیم یک جامعـه به
سمت توسعه حرکت میکنـد یا نه، رونـد نرخ واقعـی مشارکـت زنان
است.منظورم از نرخ مشارکت،سهم زنانی است که در سن اشتغال
قرار دارند و در بـازار کار حضـور دارند یعنی یا شاغل اند یا دنبال شغل
میگردند. متوسط این نرخ در دنیا حدود %40 و در تمـام کشورهایی
که در مسیـر توسعـه حرکت کردهانـد، بالای 40 درصد است. بنابراین
تجربه و الگوهـای توسعـه نشان میدهـد با نرخ مشـارکت اقتصـادی
13درصـدی زنان، امـکان ندارد بتوان در فرآیند توسعـه گام های جدی
برداشت.
تحصیلات؛ توسعه نمی آورد!
دقت کنیم که تحصیلات، توسعـه به همـراه نمیآورد و با گسترش
تحصیـلات به تنهایـی نمیتـوان به توسعـه رسید، با تحصیـلات، تنها
می توان به «رشد» و در بهترین حالت به «پیشرفت» رسید. اصولا"
باید سـراغ برنامـههای توسعـه برویـم و ببینیـم که برای توسعـه چه
احکامـی صـادر شـده و چه بـودجههـایی تخصیـص داده شده است.
همه ی شواهـد حاکـی از آن است که برای کودکان در دوره ی 0
تا 7 سالگی سه نهاد «خانواده»، «مدرسـه» و «حکومت» برنامهای
نداشتهاند. یعنـی ما به دلیل «جهـل والدیـن»، «غفلـت معلمـان» و
«جاهطلبی سیاستمداران» جامعـهای هستیـم که هیچ افـق،برنامه
و راهبـــردی برای کودکانمــان نـداشتـه ایــم در واقـع مـا «جامعـهی
بی کودکی» هستیم!
به بـاور من اگر می خواستیـم برای توسعـه سرمایـه گذاری کنیم،
باید حواسمان به جاهای دیگر غیر از زیرساختهـای اقتصادی معطوف
می شد. به نظر میرسد هیچ یک از نظامهای «خانـواده»،«آموزش»
و «سیاست» در ایـران حداقـل در 35 سال گذشتـه برای دوره 0 تا 7
سالگی که بذر توسعه شکل میگیرد، برنـامـهای نداشتـهاند. امـروز
دیگر برای اقتصاددانـان و جامعـه شنـاسان مـحرز شده است که بذر
توسعه در انرژی هستهای، کارخانه و یا حتی گستـرش بخش تـولید
و یا حتی در دانشگاه شکل نمیگیرد.در این نهادها در بهترین حالت
بـذر رشـد و پیشـرفـت ایـجاد میشـود امـا بـذر توسعـه جای دیگری
جوانه می زند.
همچنان که روانشناسان تأکید دارند؛ بذر توسعه یافتگـی حداکثـر
تا 10 سالگی در درون فرد جوانـه میزند. حتـی برخی عقیـده دارند
بذر توسعـه دقیقـا" از بعد از تشکیـل نطفـه در رحم مـــادر شروع به
شکل گیری می کند و تا 10 سالگی قابل شکلگیری است و برخی
این زمان را حداکثر تا 7 سالگی میدانند.
اما متأسفانه حداکثر توجه نهادِ خانواده در ایران در دوره ی صفر تا
7 سالگـی به "نمـودار رشـد جسمـی کودک" اختصـاص دارد و تمام
توجه و تأکید مادران در این دوره مربوط به تغذیه ی فرزندان است!
مأموریت رسمی نهادِ آموزش و پرورش هم بعد از 7 سالگی آغـاز
می شود. نظام سیاسی هم وظیفه و رسالت خود را تنها تقویت و
استمراربخشی به فعالیت نظام آموزش و پـرورش میداند.
با این تفاسیر، غالبا" فرزندان ما در دوره صفر تا 7 سالگـی رهـا و
یله هستند و بدون اجرای یک برنامه ی پرورشی از سوی خانواده و
بـدون وجود یک استراتـژی ملـی پرورشی از سـوی نظـام سیاسی
بزرگ میشوند. این در حالـی است که در باب اهمیـت این دوره ی
سنی، شما میتوانید هر فعالیت و شخصیتی را که از کودک انتظار
دارید، در این دوره ی سنی شکل دهید.
این تمام آن چیزی است که باعث شده ما هرگاه خواسته ایـم در
فرآیند توسعه مشارکت کنیم،توانایی انجام آن را نداشته ایم چرا که
مـا کودکی مان را از دسـت دادهایـم یعنی توانایـی هایی که باید در
کودکی کسب کنیم را کسب نکرده ایم.
هنـوز هم که هنـوز است نظـام آمـوزشی مـا به شیوه ی 80 سال
گذشته اداره و سیاست گذاری میشود. یعنی بیشتر حافظـه محور
است تا رابطـه محور، هنوز مشـق محور است تا منطـق محور، هنوز
معلـم محور اسـت تا دانش آمـوز محور، هنـوز دفتـرچه محور است تا
ذهن محور، هنوز فرد محور است تا جمع محور، هنـوز آمـوزش مـحور
است تا پرورش محور، هنوز نمـره مـحور است تا ظرفیت محور، هنوز
نقطه محور است تا فرایند محور.
به همین دلیل است که توسعـه ی ما نیز به مثابه کودکی مان در
نقطـهای متوقـف شده است. بنابراین ناتـوانـی و ناکارآمـدی امروز ما
بیش از آنکه محصـول نظام سیاسی یا محصول چاههای نفت باشد،
محصول ناتوانمندیهایی است که ریشه در کودکی ما دارد.
در صد ساله ی اخیر، به طور مکـرر در مسیـر توسعـه، چند گامـی
رفتهایم و بعد برای دوره ای طولانی متوقف شده ایم، باز چنـد گامی
رفته ایم و سپس توقف دوبـاره؛ و این ناشی از همـان فقدان دوره ی
کودکی است. به همین دلیل است که عنوان سخن را «کودکـی به
مثابه توسعه» گذاشتهام؛ یعنی اگر بخواهیم توسعـه را دریابیـم باید
کودکی را دریابیم و اگر میخواهیم روی توسعه، سرمایهگذاری کنیم
باید روی «کودکی» سرمایهگذاری کنیم.
مـا اگر بتوانیـم دو نسل را با «تـوانمنـدی توسعـهای» تربیـت کنیم،
میتوانیم توسعه یابیم و البته در این مسیر نیـازی به داشتن نفـت و
منابع غنی انرژی نیست – گرچه اگر آنها باشند میتوانند طی مسیر
را تسریع کنند. بنابراین اگر می خواهیـم در حوزه ی توسعـه، کاری از
پیش ببریم و متفـاوت از گذشتـه حرکت کنیـم، ابتـدا باید از تغییـر ریل
نسل کودکان امـروزمـان آغاز کنیم.
در سفری به استان کردستان یک پـروژه ی پتروشیمـی را به بنده
معرفی کردند. گمان می کردند به واسطه ی اجرای آن پروژه، اقتصاد
منطقه میتواند تحول یابد. از دوستان و اهالی آنجا شنیـده بودم که
استان کردستان ده پانزده سال منتظـر افتتـاح یک طـرح پتروشیمـی
است. از نخبگان و فعـالان استان پرسیـدم که چرا بر اجرای پروژه ی
پتروشیمی اصرار دارید و چرا گمان می کنید این پروژه،اقتصاد استان
را متحول می کند؟ گفتند اگر بر این پروژه تأکید نکنیم بر چه طـرحی
تأکید کنیم؟گفتـم:این پروژه ی پتروشیمی هیچ کمکی به توسعه ی
استان نخواهد کرد و تنهـا رشد و احتمـالا" پیشرفـت اندکی عـایدتان
میکند زیرا تجهیزات این طرح پتروشیمی با کشتی از طریق حمل و
نقل دریایی از خارج کشور به داخل میآید. گاز و خوراک این کارخانه
نیز با خط لوله از جنوب به استان وارد میشـود، مهنـدسان آن نیز با
هواپیما از دیگر استانها و یا از تهران خواهند آمد. محصولات نهایی آن
نیز در زنجیره ی تولید به بیرون از استان می رود؛در نتیجه برای شما
تنها می تواند منفعتـی در حد استـخدام 200 نفـر کارمند و نگهبان و
رانـنـده و نیـروی خدماتی داشتـه بـاشـد که البتـه در حاشیـه ی آن،
آلودگیهای زیست محیطی را برای شما به دنبال دارد.
در همان جلسه که دنبال ارائه ی راهکار بودند،به آنها توصیه کردم
نصف میزان نقـدینگـی را که مـقـرر شده برای پـروژه، هزینـه شـود از
مسئولان طلب کنند و همان وجه را به عنوان سپرده در بانک بگذارند
و سود آن را صرف بازسازی آمـوزش و پـرورش کننـد. حساب کردم از
سـود آن میتـواننـد حقـوق کلیـه ی معلمـان را دو بـرابـر کنند. گفتم
اعلام کنید ما به معلمان استان دو برابر حقوق فعلی خواهیم داد،به
شرط اینکه شغلی به غیر از معلمی نداشته باشند و تعهد دهند در
تمـام تابستـانهـا دورههـای بازآمـوزی بگذراننـد و از آنـان تست هـای
روان شناسی گرفته شود تا معلمانی را که ویژگیهای مطلوب معلم
شدن و تربیت و تعلیم به کودکان را ندارند،با بهترین شیوه ی ممکن
آنها را بازخرید کنند. به آنها تأکیـد کردم که اگر این کار را پی بگیرنـد
و این مـأموریت را به درستی انـجام دهند،طی دو تا سه نسل دیگر
دانش آمـوزی، توسعه استان آغاز خواهد شد!
این یک مثال نمـادیـن بود که بـدانیـم سـرمـایـه گـذاری در پـرورش
کودکان مان بسیار مهـم تر از سرمایـه گذاریهـای دیگر است. اگر مـا
تنها یک دهم از بـودجه و هزینـه ی عمومـی مـربوط به زیرساختها
همچون سدسازی، مـخابـرات و ... را در اختیار آمـوزش پـرورش قـرار
دهیم، اوضـاع به کلی متفـاوت از آن چیزی خواهد بود که در شرایط
کنونی متصور است.
اگر تنها یک دهم هزینهای را که در انرژی هستهای صرف کردهایم
در نظام آموزش و پرورش هزینه میکردیم چه بسا که برای تحول در
نظام آمـوزش و پـرورش مکفـی بود. امـا اصـولا" این موضـوع برای ما
«مسئله» و «دغدغه» نبوده است، متوجه نبودیم که توسعه از کجا
آغاز میشود و با چنین بی توجهی ای چه ضربه و آسیبی به فرآیند
توسعه و به نسلهای بعد وارد کردهایم!
ادامه دارد...
قهرمانی کشتی فرنگی جوانان جهان را به
تیم ملی کشتی فرنگی جوانان ایران
و
پویا ناصرپور، امین کاویانی نژاد، محمدهادی ساروی، امین میرزازاده،
علیرضا نجاتی و یوسف حسینوند
شادباش می گویم!
قهرمانی شطرنج جوانان جهان را به
پرهام مقصودلو
و
کسب مقام پنجم و دهم را به
سید محمد امین طباطبایی
و
علیرضا فیروزجا
شادباش می گویم!
بـه ظـاهـر كـارشنـاس امـا رانـت جو بـه اركان دولـت، بسیـار سهـل و
آسان می شود.
روزنامه ی شرق این مـوضـوع را با محسن صفـایی فراهـانی، فعال
سیاسـی - اقتصـادی در میان گذاشت. او به درستـی اقتصـاد ایران را
در قاب سیـاسی میبینـد. وی مـعتقـد اسـت: «دولـت مـوازی تبدیـل
به تراست قدرت شده و میتوانـد با منابعـی كه در اختیـار دارد، دولت
را زمینـگیـر كنـد». فراهانی میگویـد دولت موازی از هر فـرصتی بهره
میگیرد تا دکّان درآمد جدیدی برای خود خلق كنند.
به گفته ی صفایی فراهانی:«بورژوازی رانتخوار دنبال غارت است؛
از هر نمـدی به جای نـجات کشـور دنبال درست کردن کلاه برای خود
است.»
همیـن رانـت خواران برای حفـظ منافـع خود از هر تصمیـم و عملـی
برای ممانعت از پولشویی نگران هستند.
در ادامه گفتگوی روزنامه ی شرق را با محسن صفایی فراهانی بخوانید:
روزنامه ی شرق: در اقتصـاد ایـران بـا افراد و گـروه هایـی مواجهیم
که به ظاهر مشاورههای کارشناسـی به مسئـولان کشور میدهند،
اما در بطن ماجرا، حامیانی دارند که منافع عظیمی را دنبال میکنند.
این مشاوره ها عمدتا" با حفظ یا ایجاد این منافع دنبال میشود.حال
از شما می پرسم مشاوران دلال چه کسانی هستند؟
فراهانی: بعد از انقلاب، 6 برنامه ی توسعه اقتصـادی - اجتمـاعی
در ایران به تصویب رسید، امـا مطلقـا" استراتـژی توسعـه مورد توجه
اركان تصمیمگیر و تصویب کننـدگان آنها نبـوده و نیست و در این ادوار
عدم مدیریت مطلـوب و منـاسب و روزمرگـی بر تصمیمات حاكم بوده
است. در چنیـن شرایطـی بدیهـی است كسانی كه به ظاهـر فعـال
اقتصـادی هستند ولی در واقع بـورژوازی رانـتخواراند و در كنار قدرت
حضور مستمـر و جاافتـادهای دارند، حداكثر بهـره را در جهـات مختلف
خواهند برد. آنها با اطلاعات دقیقی که از شرایـط و تصمیمـات کشور
دارند و به لحاظ موقعیت ها و ارتباطات قوی ای که دارند،بدون تلاش؛
اجرای پروژههای بزرگ را به دست گرفته و در مقاطعی هم شمشیر
را از رو بسته و با ابزارهای مختلف به بازارهـای کشور حملـه كرده و
نابسامانی های اقتصـادی را بیش از آنچه هست، به رخ میکشند.
متأسفانه به دلیل نبود فضا برای رشد بورژوازی ملـی و از بین رفتن
و ضعیف شدن این بخش، بورژوازی رانتخوار رشد فـزایندهای داشته
و در اركان تصمیم گیر تأثیر جدی دارد! مثلا" در نامه ی اخیـر دبیر كل
بانك مركزی به احمد توكلی در مورد مؤسسه ی مالی ثامـن الحجج
ذکر شده مدیرعامل ثامن دوازده هزار میلیارد تومان دارایی را معلـوم
نیسـت چه كار كرده، و به دلیل حمـایت های آشكار و پنهان، زندگی
عادیاش را دنبال می کند، امـا این بانـك مركـزی است که کرارا" در
افكار عمومـی متهـم می شود! این نامـه از یك ارگان رسمی کشور
است! از آن طـرف با به راه انـداختـن راهپیمایـی و فضـاسازی، بانک
مرکزی نـاچار می شـود بیش از پانـزده هـزار میلیـارد تومـان از منابع
عمومی را به سپرده گذاران این مؤسسـه ی مالی بپردازد. اگر ابعاد
این پولها در اقتصاد محدودی مثل اقتصاد کشور در نظر گرفته شود،
میفهمیم این منابع چطـور میتوانند روی تصمیـم اركان حاكمیت و
قوای مقننه و مجریه تأثیرگذار باشند. این هم خیلی پنهان نیست و
بحث آن از سالها قبل مطرح شـده كه نهادهـایـی كه واقعـا" قدرت
اقتصادی شان از توان دولت بالاتر رفته، در اقتصاد ایران فعال مایشا
و تصمیم گیرنده میشوند و میتوانند بحران آفرین شده و در قیمت
ارز، طلا و ملك تأثیر بگذارند؛ همان مشکلی که این روزهـا در کشور
یک بحران بزرگ اقتصادی به وجود آورده است!
رییـس بـازرسـی كشـور میگویـد حدود 4 میلیـون سكـه را دلالان
خریدهانـد، چه كسانـی مـیتواننـد چنیـن حجم منابعـی را تخصیـص
دهند و پشت آن چه كسانی پنهـان میشونـد؟ در چنیـن شرایطـی
هر گروهی میتوانـد در هر زمینـهای فشار وارد کند و بحران آفـرینی
كند یا از هر مسئلـهای دکان درآمد جدیدی برای خود خلق كند!
امـروز مسئله آب یكی از بحرانهای جدی ایران است كه یك بخش
آن مـربوط به سـوء مـدیـریـت در بهـره بـرداری از آب و نبود سیـاست
كشت و هدر رفتن آبهای كشور به صورت گسترده است. راندمـان
بهـره برداری از آب در ایـران حدود %30 است، در حالی كه با بحران
بـی آبـی روبـه رو هستیـم، بـورژوازی رانـتخوار دنبـال غـارت است،
پروژه و كار تعریف میكنند، فشار سیـاسـی میآورنـد و از روشهای
مختلف برای پیشبرد اهداف نامشروع خود سود می برند؛ نمونهاش
راهپیمایی روز قدس: چطور میشـود برای الـحاق یـا نپیـوستـن بـه
یـك كنـوانسیـون، در راهـپیـمـایـی فــریـاد سـر داد؟ شایـد اگر از 98
درصـد افـرادی كـه پـلاكارد به دسـت داشتـنــد و شعــار مـیدادنــد
میپرسیدید «كنوانسیون مبارزه با تأمین مالی تروریسم» چیست؟
اصلا" نمیدانستند CFT چیست.
میبینید كه دولت موازی از هر تصمیمی برای مبارزه با پولشویی
می ترسد!
امروز یک هـمصدایـی بین بحران آفرینیهای خارجی و این جریان
قدرتمند اقتصادی وجود دارد، هر دو در ایـجاد فضـای ناامـن اقتصادی
همجهت هستند.
روزنامه ی شرق: این مشاوران چطور میتوانند تا این حد به اركان
دولت نزدیك شوند و در سیاست گذاریها تأثیر داشته باشند؟
فراهانی: خیلی پیچیـده نیسـت؛ مثلا" آزادراه تهـران - شمـال یك
اتوبان 200 كیلومتری بود؛مرحوم گلزار كه پروژه اكباتان را ساخته بود
و هنوز هم از بزرگ ترین پروژههـای خاورمیـانـه در زمینـه ی مسكـن
است، در سفری كه هاشمی رفسنجانی در زمان ریاست جمهوری
به سازمان ملـل داشت، (حدود 25 سال پیش) پیشنهـاد داد حاضـر
است این راه را چهار ساله با هزینه ی خودش بسازد و 25 سالـه از
درآمد عوارض، پولش را پس بگیرد. به مجرد مطـرح شدن این قضیـه،
عوامل داخلی هم عین همین پیشنهاد را روی میز دولت میگذارند.
اکنون نزدیک به 25 سال است كه این پروژه اسما" اجرا مـیشود و
میلیاردها برای آن هزینه شده، اما هنوز %50 هم به نتیجه نرسیده
است. چه اتفاقی افتاده؟ یقه چه كسی را مـی تـوان گرفـت؟ چقدر
کشور و ملت زیان این ساختن و نساختن ها راباید بدهد؟!
مشابه همین اتفاق را در بقیه مسـائل هم ببینید. اگر امـروز بحث
انتقـال آب از دریـای عمـان یا تـأمیـن آب بـرای دریـاچه ارومیـه مطرح
میشود، مسلمـا" باید مهندسیـن مشـاور تـوانـا تمـام پارامتـرها را
بررسی كنند كه آیا این كار منطقـی است، به محیـط زیست آسیب
نمیزند و توجیه اقتصادی دارد؟ اما گروهی میخواهند همه چیز را
با فشار جا بیندازنـد. نمونـهاش خشک شدن دریاچه ارومیـه است!
چه كسانی سدها را ساختند؟ با چه فشارهـایی آن كار را عملـی
کردند؟ بحران محیط زیست آن چه هزینهای به کشور تحمیل كرده؟
متأسفانه این سوء مدیریـتها و فشارهـا، مشکلات جدی در ابعـاد
مختلف به وجود آورده است.اجرای پروژههای صنعتی هم در کشور
با این فشارها اکثرا" با جابهجایی از شرایط اقتصادی خارج شدند.
روزنامه ی شرق: دولت نمیتواند با قدرتـی که دارد با آنها مقابله
کند؟
فراهانی: منابعی كه در اختیار دولت موازی است، میتواند دولت
قانونی را زمینگیر كند. امروز این وضعیـت را به روشنـی می بینیـم.
مشخص است این عوامل به اندازه ی كافـی قدرت مانـور و توانـایی
اقدام و عمل را دارند. مثلا" طبق گزارش بانك جهانی در چند ماهـه
پایانی سال قبل، 27 میلیارد دلار سرمایه از ایـران خارج شده است.
این كـار را چه كسـانـی انـجام دادنـد؟ مثـال دیگـر قـاچاق کـالاست.
مسئـولان مـیگـوینـد حداقـل سـالانـه 12 تا 15 میلیـارد دلار کـالای
قاچاق وارد کشور میشود! چه کسانـی در آن دست دارند؟ حتمـا"
کولبران کردستان؟!
مشكل اصلـی كشور این است كه ارکان کشـور كه باید حول یک
«استراتژی توسعه» اتفاق نظر و هماهنگی داشته باشنـد، هر یک
با سلیقه ی خود عمـل میکند و در این زمینـه همـاهنگ نیستنـد!
هر مجموعـه ای كه بخواهد كار منظمـی را انجام دهد، مـرکزیت آن
مجموعـه حتما" باید از یک برنامه ی مدون، پتانسیل فكـری خوب و
هماهنگی درونـی برخوردار باشد، اما ما در این کشور نه تنها از این
هماهنگی برخوردار نیستیم؛ برعکس از تضـاد و تقابل شدیـدی هم
رنج می بریم؛ و آیا از تقابل، استراتژی هماهنگ بیرون میآید؟!
پس قبل از مشكل بیرونی، باید به مشكل درونی بپردازیم كه اگر
به آن توجه نشود، هر ذی نفعـی سعـی میكنـد از این مشكل یک
بحران به نفع خود ایجاد كند! این ایـجاد فرصـت برای کسانـی است
که برایشان حیات کشـور، تمـامیـت ارضـی ایران و مشکـلات مـردم
ملاک نیست. آنها امنیت ملی و منافع ملی را نمیشناسند، آنها تا
بتوانند بحران آفرینی میکننـد، چون آب گل آلـود است، پس منافـع
آنها تأمین میشود! چه کسانی در یک مـدت کوتاه هـجوم آوردند و
چهار میلیون سکه را خریدنـد؟ چه کسانـی بیش از 10 میلیـارد دلار
قاچاق وارد کشور میکنند؟ آنهایی که میتواننـد بیش از 10میلیارد
دلار کالا با خط سیـر کانتینـری وارد كننـد، حتـی در قـاچاق چیزهای
دیگر هم دسـت دارند. حالا حساب كنید مجمـوع این ثروت ها چقدر
میشود! معلوم است که باید پول قاچاق را که «پول سیـاه» است
پولشویی کننـد. اگر سیستـم بانکـی کشور منظـم باشد، اگر داده
و ستانـدههـای بانکـی کاملا" شفـاف شـود و هر پـولـی نتـواند وارد
سیستم پولی کشور شود، چه کسی سود میبرد؟ معلوم است؛
آن کارگر و کارمند بی اطلاعی که با کمترین هزینه پلاکارد آنها را در
دست میگیرد و در راهپیمایی به نیابت از آنها شعار میدهد!
مقامات کشور و نمایندگان مجلس را به روشهای مختلف، حتی با
اطلاعات غلط تـحت فشـار قـرار میدهنـد تا نتیـجه ی مطلـوب خود
را بگیرند. آنچه میبینید فراینـد سوء مدیریت مستمـر و ایجاد بستـر
برای رشد وحشتناک اقتصاد پنهان و زیرزمینـی و رانت خواری است
که در این روزهـا با شـدت بیشتـری خودنمـایـی میکنـد. با کاهش
درآمد دهکهای میانی و پایینی، قدرت خرید مردم شهر و روستا به
شدت کاهش یافته است، خط فقر در فضای شهری حدود 4 میلیون
تومان است. چند درصد جامعه شهری کشور چنین درآمدی دارند؟!
وقتی دبیر کل بانک مرکزی به نماینـدگـی از سـوی بانـک مرکـزی
اعلام میکند یک نفر میتواند 12 هزار میلیارد تومان پول را جابه جا
کند و حمایتهای آشکار و پنهـان باعث میشود این فـرد آزادانـه به
زندگی خود ادامه دهد، مشـخص است خیلی ها میتواننـد خیلـی
کارهـا کننـد. تصـور کنید 12 هزار میلیـارد تومـان یعنـی چه؛ با چنیـن
ثروتی افسانهای چه کسانی را نمیشود خرید؟ و چه بحران هایی
نمیتوان ایجاد کرد؟
روزنامه ی شرق: بگذارید کمی ریشه یابی کنیـم؛ از چه زمـانـی
این گروهها توانستند این قدر قدرت بگیرند؟
فراهانی: این فرایند بعد از جنگ هشت ساله با عراق شروع شد
و با شروع بهکار دولت نهم و بالارفتن غیرمنتظره ی درآمدهای نفتی
کشور و اصلاح اصل 44 قانون اساسی که واگذاریهای دولتی شروع
شد، این گروه ها قدرت فزایندهای گرفتند.
بنابر گزارش سازمان خصوصی سازی بیش از 80 درصد واگذاریهـا
به نهادها بوده است؛ یعنـی عمـلا" بخش عمـدهای از دارایی هـای
دولت مثل بانکها، بیمـههـا، پتروشیمـیها، پالایشگـاههـا، صنـایـع
خودروسازی و صنایع فولادی به چهار، پنج نهاد واگذار شده است.
بارها از زبان مسئولان مختلف از رییسجمهـور گرفته تا معاون اول
و نماینـدگان مجلس گفته شـده که بالغ بر 800 میلیارد دلار عـایـدی
افسانهای کشـور از محل فـروش نفـت خام و صـادرات فـراوردههـای
نفتی در سال های 84 تا 92 بـوده است. فـقـط در سال 89 بیش از
118 میلیارد دلار درآمد حاصـل از فـروش نفـت بوده، این درآمـدها به
جیب چه کسانی رفته؟ چند بابک زنجانی؟ طبقـات پایین جامعه که
روزبه روز فقیـرتر شدهاند. بـورژوازی ملـی مطلقـا" مـورد توجه نبوده
است! آن واگذاریها و این درآمدها چنان قـدرتـی ایـجاد کرده است
که کسی نمیتواند با آن مقابله کند. حتی پتانسیل دولت در حدی
نیست که بتواند با آنها هماوردی کند.
روزنامه ی شرق: پس چه کسی این توانایی را دارد؟
فراهانی: در صحبتهای قبلی گفتم این پتانسیل لجام گسیخته
میتواند در اقتصاد کشور مؤثر و مفید واقع شود، مشروط بر آنکه از
این شکل خارج شـود و بر اسـاس ضـوابـط و مقـررات و قـوانیـن و در
چارچوب مقررات بازار و بدون اتکـا به قـدرت و روابط پنهـان، مشـابـه
تمام فعالان اقتصادی کشور کامـلا" شفـاف فعالیت اقتصادی داشته
باشد.
روزنامه ی شرق: اگر منافعشان تأمین نشود همکاری میکنند؟
فراهانی:امنیت و منافع ملی حکم میکند در شرایطی که آمریکا،
اسراییل، عربستان سعودی و امارات از تمام توان خود برای زمینگیر
کردن اقتصاد ایران استفاده میکنند،این پتانسیل درونی،مهـار شده
و جلـوی اقدامـات احتمـالا" تخریبـی آنها گرفتـه شـده و توان آنها در
خدمت اقتصاد ملی هدایت شود.
روزنامه ی شرق: چطور چنین کاری ممکن است؟
فراهانی: با یک کار کارشناسی دقیق توسط متخصصان دلسوز و
خبره میتوان طرح جامعـی تهیه و ارائـه کرد که در صـورت تصـویـب،
این پتانسیل بسیـار تعییـن کننده در اقتصـاد کشـور، در یک چارچوب
منطقی در قالب اقتصاد ملی قـرار گرفتـه و فعالیـت كند. در غیر این
صورت عوامل سودجوی حاشیه قدرت میتوانند با امکانات مـافیایی
خود، هرگونه بحرانی را در جامعه ایجاد كنند.
روزنامه ی شرق: گاهی با مشاورههایی که پیشتر به آنها اشاره
شد، روند پیگیری مسئولان دولتـی در مـوضوعـات متنـوع و مختـلف،
تغییر مسیر میدهد. فارغ از فشارهایی که به آنها اشاره کردید، آیا
میتوان بخشی را به فریب خوردگی مسئولان دولتی نسبت داد؟
فراهانی: من این مـوارد را فـریـب خوردگی نمیدانـم، بلکه سـوء
مدیریت هایی است که به دلیل کمی دانش و کم اطلاعی مدیران،
عدهای میتوانند با فشارهای سیاسی و اجتماعی عملا" آن کار را
به صورت نپخته جا بینـدازند، مثلا" در زمینـه ی انتقال آب؛ در این که
نیاز به تأمین آب وجود دارد، موضـوع کاملا" روشن است امـا این کار
قطعا" نمیتواند بدون مطالعه ی جامـع انجام شود. این طـور نیست
که بگویند با هر شرایطـی آب را تأمیـن میکنیم. در چنین پروژههای
بزرگی سود زیادی وجود دارد، برخی سعـی میکننـد با فشار آن را
عملیاتی کنند تا بتوانند از آن بهره ببرند.بسیاری از پروژههایی که در
ایران انجام شده با این روش بوده است که مشکلات زیـادی هم به
وجود آوردهاند!وقتی احیای دریاچه ارومیه مطرح میشود پارامترهای
مختلف برای تأمین آب وجود دارد اما حتما" با بررسی مطالعات فنی
و اقتصادی کامل باید اقـدام کرد، زیرا میتوانـد آثار جانبـی دیگری به
وجود آورد که هزینه برطرف کردن آنها قـابل تحمـل نباشد امـا منافـع
عدهای ایجاب میکند سریع تر این کار شـروع شـود و با اهرمهایـی
که در اختیار دارنـد حداکثـر فشار را میآورنـد تا قبل از اینکه مسـائل
پخته شـود، استفاده خودشـان را ببرند! اگر مسئـولـی با قول و قرار
پست نگرفتـه باشد و دانش کافـی در قبـال مسئولیـت خود داشتـه
باشد، معمولا" زیر بار این فشارها نمیرود!
روزنامه ی شرق: این گروهها یا افراد سودجو، بهصورت بخشهای
مجزا هستند یا منافع دستهجمعی کلانتری را دنبال میکنند؟
فراهانی: بخش خصوصی توانمندی در ایران نداریم. بورژوازی ملی
در ایران از دوره ی رضاخان شروع شد و در دوره ی مصدق، پتانسیل
قابل قبولی به وجود آمد. دهه ی 40 ایران یک فرصت طلایی بود که
طبقه ی متوسط توانمندتر شدند اما متأسفانه درآمدهای نفتی دهه
50 عملا" به بورژوازی ملی لطمه ی سنگینی زد و بعد از انقلاب هم
بیشترین مصادره در بورژوازی ملی اتفاق افتاد. آنچه امـروز در اقتصاد
ما حضور دارد، متأسفانه بورژوازی رانت خوار است و اینها هم خیلی
ناشناخته نیستنـد که تصـور شـود زیرزمینـی است! کامـلا" مشخص
است که آنها چگونه ساماندهی شدهاند و چگونه حمایت میشوند.
و بدیهی است در «غارت» اتفاقنظر دارند!
روزنامه ی شرق: منظورم تمرکز فعالیت آنهاست.
فراهانی: همیشه در بین کسانی که این نوع منافـع را دارند، یک
توافق نانـوشتـه وجود دارد که چطـور برای کسانـی که دنبـال پیـاده
کردن نظم و قانـون و مقـررات هستنـد، مانـع ایجاد كنند تا پتانسیـل
چنین کاری را از او بگیرند. اگر هم از مرکزیتی هدایت نشوند، جریان
منافع اقتصادی، آنها را با هم همسو میکند.
روزنامه ی شرق: با توجه به این که خیلـی از کارهایـی که اتفاق
میافتد،با منافع ملی متضاد است، ممکن است بگوییم این گروهها
به دنبال این هستند که سرمایهشان را از کشور خارج کنند؟
فراهانی: مطمئنا" به رونـد خروج سرمـایـه افـزوده میشود؛ چون
مدیران این مجموعهها از سالها قبل مبادرت به این کار کردهاند و در
حال حاضر هم اگر احساس کنند که شـرایـط برای ادامه چپـاول آنها
فراهم نیست، مطمئنا" منابعـی را که در اختیار دارنـد، خارج خواهند
کرد؛ اما این مسئلـه شامل نهادهـا نیست و مـحدود به مـدیریـتها
میشود. در بین اخبار مختلـف هـم میبینیـد که مطرح میشود در
فلان نهاد، مـدیـری با اختـلاس بالای هـزار میلیارد فـرار کرده است!
آنها منافع ملی نمیشناسنـد که بخواهنـد عمل خود را با آن معیـار
ارزیابی كنند!
روزنامه ی شرق:در صورت احساس خطر این روند تندتر میشود؟
فراهانی: مطمئنـا" همین طـور است. طبق گفتـه ی بانک جهانی
سال قبل (سال نـود و شش) 27 میلیارد دلار سرمـایـه از ایران خارج
شده که عدد بسیار بزرگی است!
روزنامه ی شرق: خیلـی از منـافـعـی که بـه ایـن شکـل در داخل
پیگیری شد، با منافع گروههایی همسویی دارد که به صورت کاملا"
جدی با ایران مخالـف هستنـد؛ فـرضـا" نتانیاهـو دقیقـا" از این کلیـد
واژهها استفـاده میکند. چه نوع همـاهنگی بین این گروههـا وجود
دارد؟
فراهانی: الـزامـا" نیازی نیست آنها با هم همـدست باشند. آنها
منافع مشترک دارند. عواملـی در منطقـه مثل اسراییل و عربستان
هستند که دشمنی آشکار با ایران دارند یا آمریکا اختلافات عمیقش
با ایـران را پنهـان نکـرده است. بـدیهـی اسـت که آنهـا مـیتـوانـنـد
زمینه سـاز شونـد که کار این گروههـا را تسهیـل کننـد؛ پس منافـع
مشترک دارند؛با هم متحد نیستند اما در اینکه به ایران ضربه بزنند،
همداستان هستند.
اگر دقـت کنیـد از سـال 84 تا امـروز منـافـع این گروههـا و فعـالان
ناصواب اقتصادی در ایران نانشان در تحریـم، مشکلات داخلـی ایران
و بیثباتـی کشور است؛ بالاترین استفـاده را هم از شرایـط تحریـم
بردهاند. بابک زنجانیها هم زاییده ی همین شرایـط بودند. حالا یک
عدهشان مطرح شدهاند؛ اما بسیاری پنهان ماندهاند. اقلیتی گرفتار
قانون شدند؛ اما اکثریتـی بار خود را بستنـد و رفتنـد! همـه ی اینها
منافـع مشترک با کسانی دارند که با ایران مشکل اساسـی دارند؛
یعنی عملا" اقداماتشان به تضعیف کشور میانجامد و کسانی که
در بیـرون هستنـد، هم همیـن کار را میکننـد. این که آمـریکا برای
خروج از برجام فشار آورد، مطمئنا" به سمت جنگ نمـیرود؛ اما با
فشار و لابی سنگین فضای اقتصادی ایران به هم میریزد،مطمئن
باشید منافع عدهای را در داخل به همـراه خواهـد داشت. پس هر
دو آنها منافـع مشترکـی در راستـای تضعیـف کشور و نهایتـا" ضـرر
ملت دارند.
روزنامه ی شرق: چقدر با شبه مافیایی شدن فاصله داریم؟
فراهانی: متـأسفانـه سوء مدیریـتها، شرایـط برای رشد آنها را
فـراهـم كرده است، مـگر این که مسئـولان از این تضـاد و تقـابل در
مدیریت و چشم بستن روی مشکلات کشور دست بـردارنـد.
متـأسفـانـه فضـای درونـی به گـونـهای است که به جای ارتبـاط
مستقیم با مردم و درک صحیح از شرایـط محیطـی جامعـه، دائمـا"
شعـار «فقـدان مشکل» را برای مـردم تکـرار میکننـد؛ درحالی که
دولت و حکومت در این شرایـط نیـازمنـد حمـایـت جدی مـردم اند و
زمانی میتواند این حمـایت را کسب کنند که صادقانه مشکلات را
با مـردم در میـان بگذارنـد و استـراتـژی و برنامـه ریزی کوتاه مدت و
میان مدت با کمک کارشنـاسـان و خبـرگان دلسـوز کشـور تعریف و
تعیین كنند.
طبیعـی است دستـاوردهـای این برنـامـه ریـزی و استراتـژی باید
ملمـوس و قابل پیگیری برای مـردم هـم باشد؛ چون بـدون آن بـازار
موجود شدیـدا" صدمـه خواهـد دیـد و به تبـع آن مردم دچار مشکل
میشوند. لازمه این اقدام، ایجاد مفاهمه کامل بین ارکان حاکمیت
برای شنـاخت کامـل از شرایـط مـوجود و اقـدامـات آتـی و بـرقـراری
رابطه و تعیین حدود مسئولیـتها و نقش هر بخش و اقـدام همدل
و هماهنگ آنهـاست که مـیتوانـد جلـوی هرگونـه بحران داخلی را
بگیرد؛ والا فعالیتهـای شبه مافیـایـی در این شرایـط رشـد خواهد
یافت.
محسن صفایی فراهانی
دکتر مصدق و همسرش در باغ احمدآباد
اگر نمی خواهید دیگران اختیاردار زندگی شما باشند، خودتان تصمیم
بگیرید و دست به کار شوید.
قریب هشت سال از عمر شریفش را در حصر گذرانده است. او تبدیل
به سرمایه ی نمـادین ملـت ایران در مسیـر آزادیخواهـی، عدالـت طلبی
و وطن دوستی شده است. او را میتوان از چشم مـردم دور داشت اما
از دل و ذهـن آنهـا و از تـاریـخ این کشـور نمـیتـوان پـاک کـرد. ایمــان و
ایستادگی او درس آموز نسل هاست.
علی شکوری راد
با خودداری رییس جمهـور از افشـایِ «دولـتِ تفنگ دار» در جلسه ی
استیضاح؛ این بلا به سر آرزوهای ملت برای برقراری عدالت و استیفای
حقوقشان آمد! ممـاشات پایان ناپذیر منتخبـان با منتصبـان، ادامـه دارد؛
خدا آخر و عاقبت این ملت و مملکت را به خیر بگرداند!
به امید آزادی ایران!
کاریزما، در مقـدس بودن است. سرمـایـههای نمـادین مقـدس نیستند.
گرچه بسیـار احتـرام برانگیـز و افـتخار آفـریـن باشند. اما شخصیتهای
کاریزما؛ مقدسند، یعنی نقد ناپذیرند و اگر نقد شوند، ممکن است نقد
کننده با اهانت و خشونت رو به رو شود. مثلا" وقتی میگوییـم فلانی
سرمـایـه ی نمـادیـن ورزش مـاسـت، به این معنـی نیست که مقدس
است. یعنی ما ضمن احترام و احساس افتـخار نسبت به او، البته وی
را نـقـد هـم مـیکـنـیـم و هیـچ گـاه دستـش را به نشـانـه ی تـقـدّس
نمیبوسیم.
فـرق جامـعـه ی مـدرن با سنّتـی در همیـن جاسـت. در جامـعـه ی
سنتی سرمایه ی نمادین انسـانـی، به سرعـت به کاریـزمـا و تـقـدس
گرفتـار میشـود. در حالی که در جامعـه ی مـدرن ممکـن است انبـوه
سرمایههای نمـادین تولیـد شود بدون آن که مقدس باشند. متأسفانه
وقتی سرمایه های نمـادین به شخصیت های کاریزمـا و مقدس تبدیل
میشوند ممکن است در آنها ظرفیت تخریبی ایجاد شود. مثلا" صدام
حسین یک سرمایه ی نمادین برای عراقیها بود، که به علـت مقدس
شدن، دیگر قابل نقد نبود و علی رغـم تلاشهـای گستـردهای که برای
شکل دهـی یک عـراق مـدرن و قـدرتمنـد کرد امـا از یک مرحله به بعد
آسیبهای جبران ناپذیری به کشور و ملت خویش زد.
سرمایه ی نمادین؛ ضرورت آینده ی توسعه در ایران
ایران کشوری است که دیگر نمیتواند به منابـع نفت تکیه کند. منابع
طبیعـیِ دیگرِ ما نیز رو به انتهـاست. نزدیک به ده میلیـون بیکار آشکار و
پنهان داریم و سالیانه نیز یک میلیون نفر به تعداد متقـاضیان کار افـزوده
میشـود. در حالـی که پیـش بینـی میشـود در بهتـریـن حالت بتوانیم
سالی 700 هزار شغل جدید ایجاد کنیم.بنابراین اگر کار جدیای نکنیم،
به سرعت فقیر میشویم. ما چارهای نداریم که برای توسعـه ی آینـده
خودمـان بر صنعـت توریسـم تکیه کنیـم. مـا جزء ده کشور اول در زمینه
دارا بودن آثار باستانی و تاریخی و جاذبههای گردشگری هستیم. البته
صنـایـع دانش مـحور نیز جزء لاینفـک توسعـه ی آینـده خواهـد بود، امـا
گردشگری، دستکـم در کوتاه و میان مـدت، میتوانـد سهـم مـؤثـرتـری
داشتـه باشد. به گمـان من نه تنها آینده جامعه ی ایران حتی آینده ی
نظـام سیاسـی به تـوانـایـی مـا برای گستـرش صنعت جهانگردی گره
میخورد. البته فرصتهای دیگری نیز هست. مثلا" ما میتوانیـم یکی
از مراکز عمـده ی تولیـد انـرژی خورشیـدی در دنیا بشویـم. امـا هر کار
دیگری برای جهش اقتصادی ما، نیازمند چند دهه سرمایه گذاری های
سنگین است، که فعلا" دستکـم تا بیست سال آینـده برای ما مقـدور
نیست. بعد از آن نیز دیگر احتمـالا" نفت ارزش اقتصادی زیادی نخواهد
داشت.
بنابر این از این پس نبایـد اجازه دهیـم که هیچ سرمـایـه ی نمـادین
بالقوه ای از دست ما برود. اگر در وسط شکارگاه خسرو در کرمانشاه
حوزه ی علمیه ساختهایم باید تخریـب کنیم و شکـارگاه را احیـا کنیـم.
باید برای تبدیل تمـام امـامـزادههای کشـور به جاذبـه های گردشگری
فکر کنیم. باید مقبره ی هارون الرشید در مشهـد را احیا کنیـم و آن را
به جاذبـهای توریستـی برای یک میلیـارد مسلمـان اهـل سنـت تبدیل
کنیم. باید مقبره خواجه نظام الملک و ملکشاه سلجوقی در اصفهان
را به سرمایه ی نمادین تبدیل کنیم.میتوانیم امکان بازدید جهانگردان
خارجی از حرم امام رضا و سایر بُقاعِ مذهبـی را فراهـم کنیم. باید در
کویـرهـامـان کمپهـای توریستـی ایـجاد کنیـم و هـزاران علاقمنـد به
شبهای کویر را از دور دنیا جذب کنیم؛ باید سقـاخانـههـای مـحلات را
احیا کنیم؛ باید برجهای کبوتری را به عنوان یکی از منحصر به فردترین
صنایع تاریخی ایران به شهرت جهانی برسانیم. باید لباسهای محلی
و مراسم سنتی فرهنگهای مختلف ایرانی به ويژه موسیقی آنان را
احیا کنیم و خیلی کارهای دیگر.
امارات متحده یکی از جاهایی است که در تولید سرمایه ی نمادین
بسیار موفق عمل کرده است.جزیره ی نخل یا برج العربیه دو تا از این
سرمایه های نمادین هستند، که به شدت سرمـایه های اقتصـادی و
انسانی را به سوی امارات جذب کردهاند. این کشور حتی بسیاری از
نمادهایی که به سرمایه تبدیل کرده است را به نوعی کپی برداری یا
اقتباس کرده است. مثلا" با ساختن منطقهای با معمـاری بادگیرهای
یزد، و تبلیغ وسیع جهانی، نمـاد بادگیرهـا را به عنوان نمـادی بـومـی
معرفـی کرده است و اکنون در دور دنیـا، هر کس که با معماری ایران
آشنـا نباشد، وقتی پـوستـر بادگیرهـای یزد را میبیند میگوید اینجا
دبی است!
لزوم صیانت از سرمایه های نمادین
متأسفانـه هم حکـومت های ایران سرمـایـه های نمـادین را تـخریب
میکردهاند و هم مردم ما بیش از آنکه اهل ساخت باشند اهل تخریب
این سرمـایـه ها بودهانـد. مثـلا" بـخش بـزرگی از آثـار معمـاری دوره ی
صفـوی به دستور حاکمـان محلـی قاجاران نابود شده است؛ یا این که
مـردم ما بر روی آثار باستـان یادگاری می نویسند و با لطیفه گویـی یا
شایعه بر علیه شخصیتهایی که میتوانند سرمایه ی نمادین باشند،
آنها را نابود میکنند. ما در جامعه ی جهانی بلند نخواهیم شد مگر آن
که بتـوانیـم دست از تخریـب سرمـایه های نمادیـن خود برداریم. حتی
افـرادی که دوستشـان نـداریـم ولـی به طـور بالقـوه مـی تواننـد نقش
نمادین بازی کنند را نباید تخریب کنیم؛ چرا که سرمایه های نمادین از
نظر ارزشهای اخلاقی خنثی هستند یعنی خواه تالار بـزم پادشاهـان
صفـوی در کاخ چهلستـون اصفهـان باشـد یا عبادتگـاه شاه نعمـت اله
ولی در ماهان، یا زندان اسکنـدر در یزد، سرمـایه ی نمادین هستند و
باید حفاظت شونـد. از نگاه توسعـه، نه خاتمی باید تخریـب شود و نه
احمدینژاد، چرا که هر کـدام از اینهـا در لحظـهای از تاریخ آینـده ی ما
میتوانند نقشهای مهمی بازی کنند. از حوادث دی ماه گذشته درس
بگیریم و یادمان نرود جامعهی فاقد سیاستمداران نمادین یا جامعه ای
که شخصیتهای نمادینش منفعـل یا دست بستـه باشند، جامعـهای
ژلهای خواهـد بود که در یک لحظـه ی تاریخی ممکن است یک دلقـک
بتواند از آن سوی آبها آن را دستخوش بیثباتی کند.
کارکردهای سرمایه های نمادین در بحران ها
شخصیتهایی که سرمایه های نمادین هستند در دوران ثبـات، نه
تنها موجب انباشت بقیه سرمایـه ها میشوند، بلکه منشـاء تحولات
آرام و اصلاحگرانه نیز میباشند؛اما نقش مهم آنها در دوران بیثباتی
و تنش است که میتوانند وسط بیایند و مـانع گسیختگـی اجتمـاعی
و سیاسی شوند. به گمان من اگر سوریه فرو ریخت به علت ناتـوانی
جامعه ی سوریه در تولید سرمایـه های نمـادین ملی بوده است. اگر
تعدادی چهره ی نمادین ملی در درون جامعـه ی سوریه وجود داشت
آنها میتوانستند به عنوان نماینده ی جامعـه با حکومت مـذاکره کنند
و نگذارند سوریـه وارد جنگی ویرانگـر شود و وقتی هم وارد جنگ شد
با مذاکره، مانع طولانی شدن آن شوند. اکنون اما بیش از هفت سال
است که سوریـه در آتش جنـگ مـیسـوزد و هنوز گروه های مُعـارض
دولت سوریـه نتوانستهانـد بر سر انتـخاب یک رهبـر به تفاهـم برسند.
یعنی بشار اسد به علت موقعیت سیاسی خود به طور طبیعی در آن
بخش از جامعه که طرفـدار حکومـت بود سرمـایـه ی نمادین محسوب
میشد، اما متأسفانـه در بخش دیگر جامعـه که مخالـف حکومـت بود
کسی نبود که در موقعیت سرمایه ی نمادین ملی، با حکومت مذاکره
کند و برای توقـف درگیری هـا تفـاهـم کنند و جامعـه نیز به این توافـق
احترام بگذارد.
نتیجه: در واقع سرمایههـای نمادیـن مانند عمـود خیمـه، بخشهای
مـختلـف جامعـه را منـسـجم و عقلانـی نـگاه میدارنـد. بنابر این نباید
سرمایههای نمادین بالقوه و بالفعل را تخریب کنیم، حتی اگر رقیب ما
باشند، چون در این صورت فرصتهای زیست مسالمت آمیز جامعه را
محدود خواهیم کرد. پیامبـر اکرم وقتـی مکـه را فتـح کردند، نگذاشتند
ابوسفیان به عنوان سرمایه ی نمادین قریش تخریب شود و خانه او را
محل امن قـرار دادند که هر کس به آن جا برود در امـان است. فدایش
شوم که ضمن آن که مهربان بود و خُلق عظیم داشت،بی آنکه مکتب
دیده و خط نوشتـه باشد، به گونـهای رفتـار میکرد که گویی خیلی از
نظریه های علمی امـروز سیاست و جامعـه شناسی و روانشنـاسی
اجتماعی را میدانست.
و البته همه این ها را گفتم که بگویـم اکنون پیکـر رضـاشـاه نه تنهـا
بخشی از تاریـخ ایـران است، بلکه میتوانـد به عنوان یک سرمـایه ی
نمادین تاریخی، در آینده یک جاذبه ی جهانی توریستی برای ما ایجاد
کند؛ همان کاری که مقبره ی استالیـن در روسیـه میکند. امـروز سر
به نیست کردن پیکر رضاشـاه هیچ تفاوتـی با تخریـب شبانـه ی تختِ
جمشید نـدارد و اگر چنیـن کنیم تاریـخ درباره ی ما همـان قضـاوتی را
خواهد کرد که درباره ی ظِـلُالسلطـان (پسر ناصـرالدین شاه و حاکـم
اصفهان) کرد که از روی حقارت و کینه توزی دستور داد بسیاری از آثار
معماری صفویـه بـویژه کاخ آیینه خانـه، که به فـرمـان شاه عباس دوم
بر ساحل زنـده رود ساختـه شده بود، تخریب شود.
دکتر محسن رنانی / اردیبهشت 97
من از شب های تاریک و بدون ماه می ترسم
نه از شیر و پلنگ؛ از این همه روباه می ترسم
من از صد دشمنِ دانای لامذهب نمی ترسم
ولی از زاهدِ بی عقلِ ناآگاه می ترسم
من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمی ترسم
ولی از نفرین یک مظلوم، از یک آه، می ترسم
اگر چه راه دشوار است و مقصد ناپدید، امّا
نه از سختی ره، از سستی همراه می ترسم
من از عمامه و تسبیح و تاج و مسند شاهی
اگر افتد به دست آدمِ خودخواه می ترسم
منافع سرمایه ها ی نمادین
این سرمـایههای نمادین به چه درد میخورد؟ این سرمایه ها عامل
همبستـه شدن، تجمـع و انباشتـه شدن سایر سرمایههـا میشونـد.
مثلاً یک رهبر به عنوان یک سرمایه نمادین، موجب می شود تا بخش
بزرگی از سرمایههای انسانـی، علمـی، فرهنگـی، سیاسـی و حتی
اقتصـادی کشـوری در کنار هم مجتمـع شوند و برای رسیدن به هدف
مشترک خود با هم همکاری کنند.
یا وقتـی استـاد شجریـان به عنوان یک سرمـایـه ی نمـادین هنری
تصمیم میگیرد در بمِ پس از زمین لرزه، باغ هنر بسازد؛ عدهای زمین
میدهند (سرمایه ی اقتصادی)؛ بهترین طراحها جمع میشونـد و به
رایـگان کار طـراحی و نقشهکشی آن را انجام میدهنـد (سرمایـه ی
انسانی)؛ عدهای مصـالح آن را تـأمین میکنند و الی آخر. همه اینهـا
به علت وجود سرمـایـه ی نمادین استاد شجریان بوده است.
یا وقتی فلان استاد و پـزشک برجستـه تصمیـم میگیرد یک مرکز
فوق تخصصی پزشکی بسازد؛کسی زمین میدهد، وزارت بهداشت
حمایت میکند، سرمایه داران بزرگ برای تأمین سرمـایه ی مورد نیاز
اقـدام میکنند، پـزشکان اعلام آمـادگـی برای همـکاری و مشـارکـت
میکنند و ...، آنگاه یک مرکز تخصصی پزشکی شکل میگیرد.
پس هر انبـاشـت و تـجمیـع سرمـایـهای از هر جنـس که در کشـور
صورت بگیرد اگر نخواهیـم که با منابـع مالـی دولتـی و با زور پول نفت
و با فشار قانون انجام شود، بهتـر است یک سرمـایـه ی نمادین محور
آن قرار گیرد. البته الزامـی نیست که برای تجمیـع سرمایـههای دیگر،
حتما" یک سرمایـه ی نمـادین انسانـی زنده بیایـد وسط؛ مثلا" ممکن
است ساختمان یک سقاخانه در یک محله، سرمایه ی نمـادین محله
باشد که افـراد محله عصـرها در آنـجا جمـع میشـونـد و گپ میزنند.
همین گپها باعث ارتبـاط و اعتمـاد و همـکاری آنها در محله میشود
(تولید سرمـایه ی اجتمـاعی)؛ بعد هم چند نفـر در این گپ و گفـتها
تصمیم میگیـرند با هم شراکتـی راه بینـدازنـد (انبـاشت سرمـایـه ی
اقتصـادی)؛ یا تـصمیـم مـیگـیرنـد برای مـحلـه، یک کتابخانـه بسازنـد
(تولید سرمایه ی فـرهنگی) و ...؛ پس سرمـایـه نمـادیـن از هر جنس
که باشد میتواند مولّد و جاذب و تجمیع کننده انواع سرمایههای دیگر
باشد. در واقع سرمایه ی نمادین به عنوان نخ تسبیح سایر سرمایهها
عمل میکند.
سطوح سرمایه ی نمادین
سرمایه ی نمادین، سطوح مختلفی دارد مثلا" میتواند خانوادگی
باشد (مثل وجود یک باسواد در یک خانـدان که بقیـه بی سواد اند یا
وجود یـک مـادر بـزرگ کـه همـه ی خانـواده گـرد او مـتـحد هستنـد)؛
میتوانـد محلـی باشد (مثل یک هنرمنـد یا یک روحانـی زاهـد یا یک
مقبره در یک محله)؛ میتواند گروهی یا صنفی باشد (مثل یک پیش
کسـوت برای ورزشکاران یا صنـعتگران)؛ مـیتوانـد منطقـهای یا ملی
باشد (مثل شخصیتهای فرهنگـی و هنـری و مذهبـی و سیاسی یا
پهلوانان و مرشدها یا آثار تاریخی ملی و ...).
از طرفـی ممکـن است یک سرمـایـه ی نمادیـن، ملـی باشد ولی
الزاما" مورد قبول یا احترام همه اعضای یک ملت نباشد اما مهم این
است که تعلّق ملی دارد.
در مورد آقای روحانی میدانم که ایشان یک سرمایه ی سیاسی
است که در انتخابـات 96 تا مـرز نمـادین شـدن هـم پیـش رفـت امـا
رویکردش در بعد از انتخابـات، دوبـاره او را به سمـت یک سرمـایه ی
سیاسی عقب برد. در واقع او در سال 57 یک «کنشگـر سیاسـی»
بـود؛ در بعد از آن به یک «شخصیـت سیــاسـی تبـدیـل شد؛ وقتـی
رییس جمهور شد «سرمایه ی سیاسی» شد ولی هنوز «سرمـایه
نمادین» نشده است. چرا؟ چون در مردم «بـاور» ایجاد نکرده است.
یک سرمایه ی سیاسی وقتـی به یک «سرمـایه ی نمـادین» تبدیل
میشود که در مردم «باور» ایجاد کند.خاتمی در میان بخش بزرگی
از جامعـه این کـار را کـرده است، حتـی احمدی نژاد هـم تا حدودی
چنین کرد.
پس سرمـایه های نمـادین، تـوانـایی بینظیری در ایجاد «بـاور» در
جامعـه دارند. اما باور یعنی چه؟ یعنی این که جامعـه باور کند که این
سرمایه ی نمادین توان ایجاد جنبـش، تغییـر، تـحول و حرکت یا حتـی
ایجاد ثبات در وضع موجود را دارد. میتوانـد سرمـایههـا را فـرا بخواند،
مـردم را بسیـج کند، قولهـایی که مـیدهـد را مُـحقّـق کند و هـرگاه
بخواهد میتوانـد در سطوح ملـی یا منطقـهای یا قومـی یا در سطـوح
بخشی و حرفهای اقدامات جدی و تغییرات چشمگیر ایجاد کند.
وقتی «باور» ایجاد شده در مورد کسی است که دوستش داریم یا
با او همفکریم، این بـاور به دنبال خود «افتـخار» هم میآورد. بنابراین
مـرز نمادیـن بودن و نبـودن، ایـجاد بـاور و قـدرت افتـخار آفـرینی است.
یعنـی هر چه شخصیتـی از شهـرت به سمت برانگیـختن احتـرام برود
ظرفیت نمادین شدنش بالاتر میرود.وقتی وارد ساحت «افتخار» شد
یعنی حضورش برای دیگران افتخار آفرین شد، نمادین شده است.
مرخصی حق نرگس محمدی است.
اگر او حق ندارد چهـره ی بچه هـایش را ببیند، بچه هـا که این حق
را دارند که پس از سه سال چهـره ی مادرشان را ببینند!
تقی رحمانی
ای کاش مقبره ی رضاشاه را به «موزه ی عبـرت» تبدیل کرده بودیم.
همان گونه که کاخ مـرمـر رضاشاه را حفظ کرده ایـم و اکنون بخشی از
میراث فرهنگی ماست پیکر او نیز ارزش تاریخی دارد.حتی اگر کاخ مرمر
بسوزد، سوختـه ی آن هم جاذبـه ی تاریخـی خواهد بود، پیکر رضاشاه
نیز حتی اگر استخوانـی بیش از آن نمانده باشد اثر تاریخی و جاذبه ی
فرهنگی خواهد بود.خیلی از آثار تاریخی وقتی سوختند بیشتر مشهور
شدند و جذابیتشان صدچنـدان شد! پس پیکـر رضاشاه نیز صرفنظـر از
این که او خوب بود یا بد، دوستش داریـم یا نه، یک اثر تاریخـی است و
حق نابودی آن را نداریم. همانگونه که امروز مقبره ی کـوروش کبیـر یک
اثر تاریخی است و کسی حق تخریب آن را ندارد.
فرقی نمیکند، این که پیکر رضاشاه را گم و گور کنیم مثل این است
که دستور بدهیم تمام حوادث تاریخی که اسم رضاشاه در آنها آمده، از
همه ی کتابهـا حذف شود. گم و گور کردن پیکـر رضاشاه با پاک کردن
تاریـخ رضاشاه یکـی است و پاک کردن تاریـخ رضاشاه یعنـی پاک کردن
بخشی از تاریخ ایران. و البته این خیال خام است که کسی گمـان کند
میتواند تاریخ را حذف کند. ما در تلاش برای حذف تاریـخ نه تنها نـاکام
میمانیم بلکه همان تلاشهای مـا برای حذف تاریـخ نیز در تاریخ خواهد
ماند! تلاشها برای حذف تاریـخ تلاشـی است که پیشـاپیش شکست
خورده است. همانگونه که اگر حکومت دستور بدهد که تمامی کلمات
زشت از فـرهنـگ لغتهـای زبان فارسـی حذف شود، آن کلمـات رکیک
همچنان در زبان فارسی باقـی میمانـد و میان مـردم چرخش میکند،
تلاش برای حذف هر بخشی از تاریخ که از نظر حکومت نامطلوب است
نیز شکست میخورد. همانگونـه که زبان، زنـده و پویـا است و وابسته
به لغاتـی که در کتاب لغـت است نیست، تاریـخ نیز زنده و پویا است و
بستگی به خوشایند یا بدآیند ما ندارد و منتظر این که مـا بخشهایی از
آن را کتمان کنیم یا نه، نمیماند. بنابراین مـا به جای تلاش برای حذف
تاریخ، بهتر آن است که کمک کنیم به تبییـن بهتر و دقیقتر و صادقانهتر
تاریخ.
نکته دیگر این که «توسعه»، خودش فرایندی تاریخی است و حاصل
انباشت تجارب تاریخی است، حذف عمدی بخشهایـی از تاریخ، نوعی
ممانعت از انباشـت تـجارب بشری است و در واقـع ایجاد مانـع در برابر
توسعه ی طبیعـی و تاریـخی جامعـه است و تنها نتیـجه اش پرهزینـه
کردن این بلوغ تاریخی جامعـه خواهد بود. بنابراین حکومت ها به جای
آن که بخواهنـد با حذف یا کتمان بخشهایی از تاریـخ، خودشان را مُنزّه
بنمایاننـد، دقیقا" خودشان را در برابر تـاریخ آینـده در مَظـانِ اتهـام قـرار
میدهند و نسلهای آینده آنها را متهم خواهند که مانع بلـوغ طبیعی
جامعه شدهاند.در حالی که تلاش حکومت باید بر این استوار باشد که
تجربه هـای تاریخی دائمـا" به بـصیـرت و دانش ضمنـی و عبـرت تبدیل
بشـود و به تکامـل اجتماعـی مـا کمک کنـد. پوشاندن تجارب تاریـخی،
مـوجب کُنـد شـدن و پرهـزینـه شـدن فـرایـنـد تکامـل تـاریخـی جامعـه
میشود.
مفهوم سرمایه ی نمادین
سرمایه ی نمادین از کشفهای جامعـه شنـاسـان در اواخر قـرن 20
بهویژه پیر بوردیو، جامعه شنـاس فرانسـوی است. گرچه پیش از آن در
اواخر قرن نوزدهم، تورستین وبلـن، اقتصـاددان و جامعه شناس نروژی-
آمریکایی نیز از «مصـرف نمادیـن» سخن گفتـه بود امـا ایـده ی او برای
یک قرن مَکتـوم ماند.
تورستن وبلن
هر کشوری که نتوانـد سرمـایه ی نمادیـن تولید کند؛ توانایـی تولید،
جذب، نگهـداری و انباشت سایر سرمـایـه های اقتصادی، اجتمـاعـی،
فرهنگـی و سیـاسـی را نیز در بلندمـدت نخواهـد داشت. یعنـی رشد
یک کشور زمـانـی امـکان پـذیـر است که بتـوانـد سرمایـههای نمادین
جذب، تولید و انباشت کند.
پی یر بوردیو
امـا سرمـایـه ی نمـادیـن چیست؟ هر دارایـی متعلق به جامعـه که
شهرت، توجه، احترام و افتخار برای بخشی از جامعه یا برای همـه ی
جامعه فراهـم آورد. ممکن است یک سرمـایـه ی نمـادیـن حتـی مـورد
نفرت بخشی از جامعه باشد؛ این خودش نشانه ی آن است که برای
بخش دیگری از جامعه سرمایه ی نمادین است و همان قـدرت نمادین
آن سـرمـایـه اسـت که مـوجب نفـرت بـخش دیگـری، که آن را دوست
ندارند، شده است.
محمود فرشچیان
سرمایه ی نمادین میتواند یک ساختمان باشد مثل تخت جمشید،
میدان نقش جهان، سیوسه پل و ... میتوانـد یک شخصیت تاریخی
باشد مثل پیامبر اکرم، کوروش یا مولوی و ... میتواند یک اثر فرهنگی
باشد مثل شاهنامه یا موسیقـی سنتـی ایرانی یا تابلوهـای نقاشـی
کمال الملک و ... میتواند یک پدیده ی اجتماعی باشد مثل عـاشورا،
نوروز و ... میتواند یک شخصیت زنده ی سیاسی، مذهبی یا نظامی
باشـد مثل رهبـر یک کشـور، مـراجع تقلیـد، مهنـدس مـوسـوی، آقای
خاتمی و ... میتواند یک شخصیـت علمی یا فرهنگی یا هنری باشد
عزت اله انتظامی
مثل پـروفسـور سمیعـی، استاد فـرشچیـان، استاد شـجریـان، استاد
عزت الله انتظامی و ...
اما سرمایه های نمادین چگونه شکل می گیرد؟
در واقع هر سرمایه ی نمادین قبلا" یکی از سرمایـه های اقتصـادی،
اجتماعـی، فرهنگـی، سیاسـی و ... بـوده است که به یک علتـی، به
شهرت رسیده است و تـوجه عمومـی را به خود جلـب کرده و کـمکـم
مـورد احتـرام قـرار گرفتـه و سپـس به مـرز افتـخار رسیده است. مثلا"
استاد فرشچیان، به عنوان یک هنرمنـد برجستـه، نخست سرمایه ی
انسانی بوده است که اکنون به علت آن که شهرت جهانـی پیدا کرده
به یک سرمایه ی نمادین ملی در عرصه ی هنـر برای مـا تبـدیل شده
است. او نه تنها برای مـا مـورد احتـرام اسـت بلکـه در سطـح جهانـی
بـرای مـا افتـخار مـیآورد. مـولـوی به عنـوان یک شخصیـت فـرهنـگی
تاریخـی و مثنوی به عنوان یک اثر ادبی تاریخـی نیـز اول سرمـایههای
فرهنگی بودهاند که ترکهـای ترکیـه آنها را به یک سرمایه ی نمـادین
جهانی برای خود تبدیل کردند و سالیانه میلیاردهـا دلار از کسانی که
برای دیدن قونیه و مراسم سَمـاع و مثنـوی خوانی به ترکیـه میرونـد
درآمـد کسـب میکننـد. اکنـون نیز تاجیـکها دارنـد روی فـردوسـی و
شاهنـامـه کار میکننـد تا او را برای خود به یک سرمـایـه ی نمـادین
جهانی تبدیل کنند.
برای نمادیـن شدن یک فـرد اصـلا" نیـازی نیست که او انسان خوبـی
بوده باشد، افراد بد هم میتوانند نمادین باشند، مثل هیتلـر و چنگیز
و استـالیـن که برای آلمانهـا، مغـولهـا و روسهـا سرمـایـه ی نمـادیـن
شده اند. یا نیازی نیست ساختمان مطلوبی بوده باشد مثلا" اردوگاه
آدم سوزی آشویتس در لهستان که میـراث نازیهای اشـغالگر است
یا حتی نیازی نیست خودش چیز ارزشمندی باشد مثل کلاه کهنه ی
نمدی رییسعلـی دلـواری یا آدامس جویـده شده ی فرگوسن، مربی
منچستر یونایتد که در مـوزه ی ورزش انگلستان نگهـداری میشود و
در حراجی حدود نیم میلیون پوند قیمتگذاری شده است!
...
![]() |