متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
ای کاش مقبره ی رضاشاه را به «موزه ی عبـرت» تبدیل کرده بودیم.
همان گونه که کاخ مـرمـر رضاشاه را حفظ کرده ایـم و اکنون بخشی از
میراث فرهنگی ماست پیکر او نیز ارزش تاریخی دارد.حتی اگر کاخ مرمر
بسوزد، سوختـه ی آن هم جاذبـه ی تاریخـی خواهد بود، پیکر رضاشاه
نیز حتی اگر استخوانـی بیش از آن نمانده باشد اثر تاریخی و جاذبه ی
فرهنگی خواهد بود.خیلی از آثار تاریخی وقتی سوختند بیشتر مشهور
شدند و جذابیتشان صدچنـدان شد! پس پیکـر رضاشاه نیز صرفنظـر از
این که او خوب بود یا بد، دوستش داریـم یا نه، یک اثر تاریخـی است و
حق نابودی آن را نداریم. همانگونه که امروز مقبره ی کـوروش کبیـر یک
اثر تاریخی است و کسی حق تخریب آن را ندارد.
فرقی نمیکند، این که پیکر رضاشاه را گم و گور کنیم مثل این است
که دستور بدهیم تمام حوادث تاریخی که اسم رضاشاه در آنها آمده، از
همه ی کتابهـا حذف شود. گم و گور کردن پیکـر رضاشاه با پاک کردن
تاریـخ رضاشاه یکـی است و پاک کردن تاریـخ رضاشاه یعنـی پاک کردن
بخشی از تاریخ ایران. و البته این خیال خام است که کسی گمـان کند
میتواند تاریخ را حذف کند. ما در تلاش برای حذف تاریـخ نه تنها نـاکام
میمانیم بلکه همان تلاشهای مـا برای حذف تاریـخ نیز در تاریخ خواهد
ماند! تلاشها برای حذف تاریـخ تلاشـی است که پیشـاپیش شکست
خورده است. همانگونه که اگر حکومت دستور بدهد که تمامی کلمات
زشت از فـرهنـگ لغتهـای زبان فارسـی حذف شود، آن کلمـات رکیک
همچنان در زبان فارسی باقـی میمانـد و میان مـردم چرخش میکند،
تلاش برای حذف هر بخشی از تاریخ که از نظر حکومت نامطلوب است
نیز شکست میخورد. همانگونـه که زبان، زنـده و پویـا است و وابسته
به لغاتـی که در کتاب لغـت است نیست، تاریـخ نیز زنده و پویا است و
بستگی به خوشایند یا بدآیند ما ندارد و منتظر این که مـا بخشهایی از
آن را کتمان کنیم یا نه، نمیماند. بنابراین مـا به جای تلاش برای حذف
تاریخ، بهتر آن است که کمک کنیم به تبییـن بهتر و دقیقتر و صادقانهتر
تاریخ.
نکته دیگر این که «توسعه»، خودش فرایندی تاریخی است و حاصل
انباشت تجارب تاریخی است، حذف عمدی بخشهایـی از تاریخ، نوعی
ممانعت از انباشـت تـجارب بشری است و در واقـع ایجاد مانـع در برابر
توسعه ی طبیعـی و تاریـخی جامعـه است و تنها نتیـجه اش پرهزینـه
کردن این بلوغ تاریخی جامعـه خواهد بود. بنابراین حکومت ها به جای
آن که بخواهنـد با حذف یا کتمان بخشهایی از تاریـخ، خودشان را مُنزّه
بنمایاننـد، دقیقا" خودشان را در برابر تـاریخ آینـده در مَظـانِ اتهـام قـرار
میدهند و نسلهای آینده آنها را متهم خواهند که مانع بلـوغ طبیعی
جامعه شدهاند.در حالی که تلاش حکومت باید بر این استوار باشد که
تجربه هـای تاریخی دائمـا" به بـصیـرت و دانش ضمنـی و عبـرت تبدیل
بشـود و به تکامـل اجتماعـی مـا کمک کنـد. پوشاندن تجارب تاریـخی،
مـوجب کُنـد شـدن و پرهـزینـه شـدن فـرایـنـد تکامـل تـاریخـی جامعـه
میشود.
مفهوم سرمایه ی نمادین
سرمایه ی نمادین از کشفهای جامعـه شنـاسـان در اواخر قـرن 20
بهویژه پیر بوردیو، جامعه شنـاس فرانسـوی است. گرچه پیش از آن در
اواخر قرن نوزدهم، تورستین وبلـن، اقتصـاددان و جامعه شناس نروژی-
آمریکایی نیز از «مصـرف نمادیـن» سخن گفتـه بود امـا ایـده ی او برای
یک قرن مَکتـوم ماند.
تورستن وبلن
هر کشوری که نتوانـد سرمـایه ی نمادیـن تولید کند؛ توانایـی تولید،
جذب، نگهـداری و انباشت سایر سرمـایـه های اقتصادی، اجتمـاعـی،
فرهنگـی و سیـاسـی را نیز در بلندمـدت نخواهـد داشت. یعنـی رشد
یک کشور زمـانـی امـکان پـذیـر است که بتـوانـد سرمایـههای نمادین
جذب، تولید و انباشت کند.
پی یر بوردیو
امـا سرمـایـه ی نمـادیـن چیست؟ هر دارایـی متعلق به جامعـه که
شهرت، توجه، احترام و افتخار برای بخشی از جامعه یا برای همـه ی
جامعه فراهـم آورد. ممکن است یک سرمـایـه ی نمـادیـن حتـی مـورد
نفرت بخشی از جامعه باشد؛ این خودش نشانه ی آن است که برای
بخش دیگری از جامعه سرمایه ی نمادین است و همان قـدرت نمادین
آن سـرمـایـه اسـت که مـوجب نفـرت بـخش دیگـری، که آن را دوست
ندارند، شده است.
محمود فرشچیان
سرمایه ی نمادین میتواند یک ساختمان باشد مثل تخت جمشید،
میدان نقش جهان، سیوسه پل و ... میتوانـد یک شخصیت تاریخی
باشد مثل پیامبر اکرم، کوروش یا مولوی و ... میتواند یک اثر فرهنگی
باشد مثل شاهنامه یا موسیقـی سنتـی ایرانی یا تابلوهـای نقاشـی
کمال الملک و ... میتواند یک پدیده ی اجتماعی باشد مثل عـاشورا،
نوروز و ... میتواند یک شخصیت زنده ی سیاسی، مذهبی یا نظامی
باشـد مثل رهبـر یک کشـور، مـراجع تقلیـد، مهنـدس مـوسـوی، آقای
خاتمی و ... میتواند یک شخصیـت علمی یا فرهنگی یا هنری باشد
عزت اله انتظامی
مثل پـروفسـور سمیعـی، استاد فـرشچیـان، استاد شـجریـان، استاد
عزت الله انتظامی و ...
اما سرمایه های نمادین چگونه شکل می گیرد؟
در واقع هر سرمایه ی نمادین قبلا" یکی از سرمایـه های اقتصـادی،
اجتماعـی، فرهنگـی، سیاسـی و ... بـوده است که به یک علتـی، به
شهرت رسیده است و تـوجه عمومـی را به خود جلـب کرده و کـمکـم
مـورد احتـرام قـرار گرفتـه و سپـس به مـرز افتـخار رسیده است. مثلا"
استاد فرشچیان، به عنوان یک هنرمنـد برجستـه، نخست سرمایه ی
انسانی بوده است که اکنون به علت آن که شهرت جهانـی پیدا کرده
به یک سرمایه ی نمادین ملی در عرصه ی هنـر برای مـا تبـدیل شده
است. او نه تنها برای مـا مـورد احتـرام اسـت بلکـه در سطـح جهانـی
بـرای مـا افتـخار مـیآورد. مـولـوی به عنـوان یک شخصیـت فـرهنـگی
تاریخـی و مثنوی به عنوان یک اثر ادبی تاریخـی نیـز اول سرمـایههای
فرهنگی بودهاند که ترکهـای ترکیـه آنها را به یک سرمایه ی نمـادین
جهانی برای خود تبدیل کردند و سالیانه میلیاردهـا دلار از کسانی که
برای دیدن قونیه و مراسم سَمـاع و مثنـوی خوانی به ترکیـه میرونـد
درآمـد کسـب میکننـد. اکنـون نیز تاجیـکها دارنـد روی فـردوسـی و
شاهنـامـه کار میکننـد تا او را برای خود به یک سرمـایـه ی نمـادین
جهانی تبدیل کنند.
برای نمادیـن شدن یک فـرد اصـلا" نیـازی نیست که او انسان خوبـی
بوده باشد، افراد بد هم میتوانند نمادین باشند، مثل هیتلـر و چنگیز
و استـالیـن که برای آلمانهـا، مغـولهـا و روسهـا سرمـایـه ی نمـادیـن
شده اند. یا نیازی نیست ساختمان مطلوبی بوده باشد مثلا" اردوگاه
آدم سوزی آشویتس در لهستان که میـراث نازیهای اشـغالگر است
یا حتی نیازی نیست خودش چیز ارزشمندی باشد مثل کلاه کهنه ی
نمدی رییسعلـی دلـواری یا آدامس جویـده شده ی فرگوسن، مربی
منچستر یونایتد که در مـوزه ی ورزش انگلستان نگهـداری میشود و
در حراجی حدود نیم میلیون پوند قیمتگذاری شده است!
...
![]() |