جمعیت شناختی چین
حالا به جنبه ی جمعیت شناختی چین بپردازیم.چین در سه دهه ی
گذشتـه همـواره سیاسـت مـحدودیـت تعداد فرزنـدان را با سختگیـری و
شـدت بالایـی پیگیـری می کـرده است. این کشور تا چند سال دیگر به
دلیل سیـاست تک فـرزنـدی، جمعیتـی بسیار پیر خواهد داشت و حدود
400 میلیون از نیروی فعال کنونی خود را از دست خواهد داد.
غیر از موضوع کاهش نیروی کار، یک جمعیت پیر نیـاز به یک سیستم
تأمین اجتمـاعی در خور دارد و هزینـه های بهداشتی و مراقبتـی زیادی
را به دولـت تحمیـل خواهد کرد. از طرفی هیچ کشوری در طول تاریـخ با
سقوط جمعیتی به رشد ادامه نداده است.
وضعیت ژئوپلتیکی چین
منظر چهارم، بررسی موقعیـت چین از دیدگاه ژئـوپلیتیکی در آینـده ی
جهان است. برای درک اهمیت این جنبه، کافی است دو کشور قدرتمند
ژاپن و انگلستان در نیمه ی دوم قرن بیستم را مقایسه کرد، کشور ژاپن
با وجود اینکه از لحاظ درآمد ملی در رتبه ی دوم جهان پس از آمریکا قرار
داشت، ولی هیچ گاه نتوانست دایره ی نفوذ انگلستان در دنیا را داشته
باشد. در طول سالیـان گذشتـه با توجه به حرکت رو به رشد کشورهای
در حال توسعه در آسیا همچون هند، چین، اندونزی، کره جنوبی و سایر
کشورهای جنوب شـرق آسیـا، بسیاری از اقتصـاددانان در دنیا صحبت از
«جهش و طلوع آسیا» کرده اند، ولی در نگاهی دقیقتر در می یابیم ما
با یک قاره ی منسـجم و متـحد همـچون اروپـا، روبرو نیستیـم. به عبارت
دیگر «آسیا» تنها نامی است که به مجموعه ای از کشورها در بخشی
از خشکی اوراسیا اطلاق می شود و مجموعه ای متحد به عنوان آسیا
وجود خارجی ندارد. مثلا" در میان کشورهـای این منطقـه، هنـد، چیـن،
ژاپن، اندونزی و ویتنام هر کدام دارای منافعـی متفـاوت و گاهی متضـاد
هستند. تنها در جنوب چین 14 کشور وجود دارد که هرگونه تلاش چین
برای تسلط بر این کشورها مناقشه ی زیادی ایجاد خواهد کرد. تنها در
یکی دو سال گذشتـه چین مناقشـات بسیار شدیـدی با کره جنوبـی و
ژاپـن بر سـر کره شمالـی و درگیری هـای جدی با ویتنـام بر سر دریای
چین داشته است.
واکنشها و موضـعگیریهای چین نسبت به همسایگانش بسیار تند
است. از طرفی دیگر هیـچ کس در آسیا نمی خواهد تحت تسلـط چین
باشد، چیزی به نام «رویای چینی» آن گونـه که رویـای آمریکایـی وجود
داشت و به عنوان یک دارایی نامشهـود برای ایالات متحده آمریکا عمل
می کرد، وجود خارجی ندارد. مناقشـات چین با سایر کشورها فقـط به
همسایگانش مـحدود نمی شـود، به طـور مثال این کشـور با آمـریکا بر
سر مسائل مربـوط به محیـط زیسـت و تغییـرات اقلیمـی اختـلاف دارد،
اختلافاتـی که در اجلاس کپنهـاگ در سال 2009 به اوج خود رسید.
همچنین درگیریهای چین و آمـریکا بر سر نـرخ برابری ارز دلار / یوآن
و همچنین یارانه های چین به نفع شرکتهای چینـی در طول چند سال
گذشته به اوج خود رسیـده است.
هیچ کشوری نمـی توانـد در خلاء به رشـد خود ادامـه دهد. داشتـن
جمعیـت بالا در آینـده سبب شکل گیری بازاری بسیار بزرگ و پویا برای
کشورهـای همسایـه و همچنیـن غرب خواهـد بود، ولـی تاریـخ نشـان
داده است که داشتن منافـع مشترک اقتصـادی لـزومـا" دلیلـی بر عدم
منازعه نیست، همان طور که در جنگ جهانی اول، نیاز اقتصادی شدید
آلمان و انگلستان به یکدیگر، مانع از جنگ نشد.
چین از طرف دیگر سرمـایـه گذاری بسیار گستـرده ای در قاره آفریقا
کرده است و کمک زیادی به توسعه ی این منطقه می کند، موضوعـی
که به نظر می رسد به دلیل کمک به توسعـه و رشد طبقه ی متوسط
آفریقا، مورد قبول آمـریکا نیز می باشـد و از آن استقبـال می کند. ولی
چین بیش از آن که با مردم این قـاره رابطـه ی خوبی داشتـه باشد، با
دیکتاتورهـای این منطقـه رابطـه ی خوبـی دارد. سالهـا تصـور می شد
آمریکا با کشورهای خاورمیانه روابط گرمی دارد، درحالی که بعد از بهار
عربی معلوم شد آمریکا تنها با مستبدّین این منطقه روابط گرم داشته
است. در صورتی که چین بخواهد به منافـع بلنـد مدت خود در قـاره ی
سیـاه برسـد بایـد به گذار کشـورهـای این قـاره در مسیـر تـوسعـه ی
سیـاسـی نیز یـاری رسانـد، امـری که با تـوجه به ساختـار سیـاسـی
کنونی چین بعید به نظر می رسد.
چین برای موفقیت در عرصه ی جهانی باید بخشی از مسئـولیت ها
و وظـایـف بین المللـی را بر عهـده بگیـرد، چیـزی که به شدت نیازمنـد
همکاری با غرب است. تا سال 2050 جمعـیـت دنیـا از 9 میلیـارد عبـور
خواهـد کرد و 2 میلیـارد به طبقـه ی متـوسط دنیا اضافـه خواهـد شد؛
باید دید چین در آن شرایط جدید برای حفظ منافع و کسب منابع و مواد
طبیعی مورد نیاز خود تا چه حد به قدرت نرم اتکا میکند.
سیاست آمریکا در باره ی چین در طول 30 سال گذشته، سیاستی
ثابت و مشخص بوده است. دو کشور اگر چه همـواره بر سر مسائل و
موضوعاتی همچون دالای لاما، تایوان و مسائل حقوق بشـری اختلاف
اساسی داشته اند، اما آمـریکا از زمان هنری کیسینـجر، بعد از انقلاب
فرهنگی خونین مائـو تـلاش کرد این کشور را به عرصـه ی بینالملـلی
بازگرداند تا زمان حال، بدون تفاوت خاصی در دموکرات یا جمهوریخواه
بودن حزب حاکم، به دنبال یکپارچه کردن چین با بقیـه ی دنیا و افزایش
روابط با این کشور بوده است؛ هر چند چین در طول چند سال گذشته
به شدت ملـی گراتر و تندتـر شده است. از طرفی هر کشوری زمانـی
که از لحاظ داخلی دچار مشکل و بی ثباتی شود، در سیاست خارجی
خود تهاجمی تر مـی گردد و در صـورت وقـوع چنین اتفـاقـی در آینده ی
چین، این کشور نیز از این قاعده مستثنی نخواهد بود.
چین با تبلیغـات فـراوان و با شعـارهـایی چون تبدیـل شـدن به قـدرت
اقتصـادی برتر در قـرن 21 توانستـه است مـردم خود را در جهـت اهداف
بلندمدت متحد و مصمم سازد، همچنان که مردم شوروی نیز زمانی به
امپراطوری خود افتخار می کردند. اما اگر در بلند مدت دولت چین نتواند
اصلاحات اقتصادی و سیاسی لازم را پیاده کند، نه از قـدرت این کشور،
بلکـه از ضعـف آن باید ترسیـد! به همیـن دلیل بـرخی از صـاحب نظـران
چشم انداز اقتصادی هند را در آینده ی دور،روشن تر از چین می بینند،
زیرا به گفتـه ی فرانسیس فوکویامـا مـردمسالاری، توان خود را بیش از
هـر وقـت در دوران سختـی نشـان می دهد. چين اکنـون در مرحلـه ی
بـهـروزی اقتصـادی اسـت ولـی وقتـی به سـراشیبـی اقتصـادی بيـفتـد
امتـحانـش را پس خواهـد داد. چین کارهای سـاده را انجام داده است؛
اتوبانها، فرودگاهها و زیرساختهای عمرانی توسعه را گسترش داده،
ولـی هنـد یک مشـکل بسیـار بزرگ را حل کـرده اسـت، هنـد 25 یا 50
سال دیگر همین دموکراسی بزرگ و شلوغ کنونی خواهد بود، اما چین
25 سال دیگر از لحاظ سیاسی کجا خواهد بود؟!
مطمئنـا" چین نقشـی بسیـار حیاتـی در قـرن 21 خواهد داشت و به
توسعه ادامه خواهد داد و بدون شک یک قدرت بزرگ قرن بیست و یکم
خواهـد بود، امـا پرسش اسـاسی این است که چگونـه از این ظـرفیـت
استفاده خواهد کرد؟ آیا رشـد چین باعث تسلـط این کشور بر آمـریکا و
غـرب خواهـد شد؟ در پاسـخ به این پرسش باید گفت کشوری که خود
در مسیـر توسعـه در مرحلـه ی گذار باشـد و با مـوانـع داخلی نیز روبرو
باشد، قدرت تأثیرگذاری و تسلط کمتـری بر جهـان پیرامـون دارد. به نظر
می رسد قرن بیست و یکم، هم به چین و هم به آمـریکا، اروپا و سایـر
قدرتها تعلق داشته باشد.