|
متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
|
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
جای تازه انتخاب شده برای محل نمايندگی و اقامتگاه رسمی وزير
مختار ژاپن خانه ی بسيار بزرگی بود نزديك خيابان پهلوی (وليعصر)
و درست در همسايگی كاخ سلطنتی. اين كاخ در واقع اقامتگاه شاه
بود و نيز محل وزارت دربار. اين خانه بزرگ در اجاره ی سفارت ژاپن،
ملك دكتر مصدق، از بستگان خاندان حكومتی سابق (قاجار) و وزير
پيشين امور خارجه بود. (در خاطرات جليل بزرگمهر از دكتر مصدق
در باره ی این خانه گفته شده: در جنوب ديوار شمالی متصل به خانه ی
109 خيابان كاخ (فلسطين) مقر نخستوزيری، باغی بود با ساختمان دو
طبقه قديمی ساز با سالنهای وسيع، پلههای بلند، ديوارهای گچبری
و پنجرههای بلند در وسط باغ، با درختهای كهن سر به فلك كشيده ی
سايهانداز و فرحناك، كه به باغ اصل 4 معروف شده بود. وجه تسميه ی
اين نام آن بود كه اداره اصل چهار ترومن اين محل را برای دفاتر خود در
اجاره داشت و كمی قبل از كودتای امرداد 1332 آنجا را تخليه كرده
بودند. اما آن نام بر روی خانه باقی ماند. اين عمارت از دهه ی اول 1300
سالها در اجاره ی سفارت ژاپن بود و به نام «باغ سفارت ژاپن» از آن یاد
می شد.)
بعدها چندين بار با دکتر مصدق ديدار كردم، و او را مردی شريف، نجيب،
و صاحب اعتبار يافتم. او كه از دانشگاهی در سويیس با ارائه ی رسالهای
در باره ی «حقوق وراثت در اسلام»، دكترا گرفته بود، در امور مربوط به
شرع بهترين راهبر و راهنمايم شد. وی در دستگاه حكومت سابق لقب
مصدق السلطنه داشت. لقب مضاف به «سلطنه» به معنی قدرت يا
حكومت است، بالاترين لقب و عنوان احترامي است.
در ايران تا دوره ی قاجار، شاهان اعطای القاب می كردند. اين القاب
درست برابر است با «چوكوگو» كه در قديم در كشور ما به راهبان
عاليرتبه ی بودایی و ديگران می دادند. القاب در ايران معمولا" از
كلمههایی مضاف به «دوله»، «مُلك» يا «مَمالك» ساخته می شد.
نمونه ی اين لقبها مُجير الدوله (مجیر: پناه دهنده یا فریادرس)،
اسد ا...، برهان الدوله، ذكاء الملك (لقب آقای فروغی نخست وزير
كنونی، و به معنی فروغ یا خورشید كشور) و ...
در دوره ی حكومت كنونی، القاب منسوخ شد، اما هنوز گاهی القاب
را به جای كُنيه به كار می برند، و اين مايه ی تعجب است.
آن خانه که گفتم، ساختمانی مجلل بود كه جلو و پشت آن آبنمای
بزرگ و باغچه ای پر درخت داشت. تركيب اين خانه به شيوه اصيل
ايرانی بود، اگر چه تا به اينجا عادت گرفتنم راحت نبود، ساختی با
سليقه داشت. اما پارهای چيزها مايه ی ناخوشنودی بود؛ مانند اين كه
به رسم خانه های ايرانی، بيرونی و اندرونی داشت، و اين تفكيك
اسباب ناراحتی بود، دستگاه گرم كننده ی آن ناقص و بد ساخت بود، و
آب حمام يعنی آبی كه توی وان می آمد گلآلود بود. برای آشاميدن، از
آب قناتی كه از پای كوه می آمد و مَظهر آن اقامتگاه وزيرمختار انگليس
بود، خریداری می کردیم پس، از خطر ميكرب بيماریزا و نوشيدن آب
آلوده مصون می مانديم. اما چون يخ را از يخچال طبيعی در كوه
می آوردند، من هيچگاه از آن نخوردم. گويا چند سال پيش به دنبال
مهمانی در اقامتگاه نمايندگی انگليس، وزيرمختار و همه ی كارمندهای
آن نمايندگی وبا گرفته بودند. سبب اين پيشامد آن بود كه چون آب
سودا كه برای آميختن با ويسكی سرد كرده بودند تمام شد،
سرپيشخدمت سفارت، با اينكه پيشاپيش منع شده بود، تكههای يخ
را در ليوان مشروب انداخته و به همه داده بود.
(يوشيدا ماساهارو، رییس نخستين هيئت سفارت ژاپن به دربار
ناصرالدين شاه، هم از يخ كوهستان ياد كرده و در وصف خود از تهران
نوشته: «هنگام تابستان، كسانی كارشان فروش قالبها و تكههای
يخ بود. اين يخ را از كوهستان، از نزديك قله ی دماوند، بار الاغ
می كردند و می آوردند». اين يخ طبيعی كوهستان جز يخی است كه
با آب انداختن در يخچالها در شهر يا پيرامونش در زمستان می ساختند
و برای تابستان نگاه می داشتند. سيف الدوله در وصف تهران گفته
است: «در كوهستانش معدن يخ هست». به نوشته ی شادروان
شهری: «يخ ديگری، جز يخ يخچالی نيز بود كه به خانههای اعيان و
اشراف می رفت و به فالوده فروشان داده می شد كه از توچال و
و كوهستانها و آبگيرهای شمالی تهران می آمد.»)
|
|