متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
ماریا مونته سوری (1952 - 1870 میلادی) نخستین دختری بود که در ایتالیا
پزشک شد و سرپرستی یکی از مراکز کودکان معلول و بیمار را پذیرفت او در
آموزش و پرورش کودکان استثنایی و معلول روش نویی را به کار بست و به
جای برنامه های آموزشی موجود الگوی جدیدی برای بچه ها ارائه داد. مونته
سوری مراکزی را به نام «خانه ی کودکان» ایجاد کرد و محیطی مناسب و
مجانی برای کودکان به وجود آورد. در این مکان ها به آموزش و پرورش، رشد
اخلاقی و فیزیکی، و بهداشت کودکان توجه می شد.
طبق نظریه ی مونته سوری نیازهای کودکان در سه دوره ی اساسی و
اولیه ی رشد عبارتند از:
دوره ی آموزش حرکتی یا تجارب عملی زندگی؛
دوره ی آموزش حسی یا تربیت حواس و
دوره ی آموزش مهارت های خواندن و نوشتن.
آموزش؛ مؤثرترین روش تغییر جهان است.
نلسون ماندلا
ما چهل سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه
فرستادیم، اما همه چیز بدتر شد:
تصادفات رانندگیمان بیشتر شد،
ضایعات نان بیشتر شد،
آلودگی هوا بیشتر شد،
شکاف طبقاتی بیشتر شد،
پروندههای دادگستری بیشتر شد،
تعداد زندانیان بیشتر شد و مهاجرت نخبگانمـان بیشتـر شد. پس دیگر
دست از درس دادن صرف بردارید. آموزش کودکان ما ساده است ما دیگر
به دانشمند نیازی نداریم، ما اکنـون دچار کمبـود مفـرط آدمهای تـوانمنـد
هستیـم. پس لطفـا" به کودکان مـا فقـط مهـارتهـای زنـدگـی کردن را یاد
بـدهیـد. به آنهـا گفتگـو کردن را، تـخیّـل را، خلاقیـت را، مـدارا را، صبـر را،
گذشت را، دوستی با طبیعت را، عذرخواهی را، دوست داشتن حیوانات
را، لـذت بردن از سرسبـزی را، دویـدن و بـازی کردن را، شـاد بـودن را، از
موسیقی لـذت بـردن را، آواز خوانـدن را، بوییـدن گل را، سکـوت کردن را،
شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را، دوست داشتن را، راست گفتن
را و راست بودن را بیاموزید.
بـاور کنیـد اگر بـچههـای مـا نـدانـنـد که حاصـل ضـرب ۱۱۴ در ۱۱۴ چه
میشود، و ندانند که با پای چپ وارد دستشویی شوند یا با پای راست،
هیچ چیزی از خلقت کم نمیشود؛ اما اگر آنها زندگـی کردن را و عشق
ورزیدن را و عزت نفـس را و تـاب آوری و عدم پرخاشگـری را تمرین نکنند،
زندگیشان خالیِ خالی خواهـد بود و بعد بـرای پر کردن این خلاء ها، به
خودشان و دیگران و طبیعت خسارت خواهند زد.
لطفا" برای بچههـا شعر بخوانیـد، به آنها موسیقـی بیاموزیـد، بگذاریـد
با هم آواز بخواننـد، اجازه بدهیـد همه با هم فقـط یک نقاشی بکشند تا
همـکاری را بیامـوزنـد، بـگذاریـد وقتـی خوابشـان میآیـد بخوابند و وقتی
مغزشان نمیکشد یاد نگیرند. لطفاً بچگـی را از کودکان ما نگیریـد. اجازه
بدهید خودشان ایمان بیاورنـد، فـرصـت ایمـان آزادانـه و آگاهانـه را از آنان
نگیرید، زبـان شان را برای نقد آزاد بگذاریـد، آنان را از وحشت آنچه شمـا
مقدس میپندارید به لکنت زبان نیندازیـد. بگذاریـد خودشـان باشنـد و از
اکنون نفاق را و ریا را در آنها نهادینه نکنید. اکنون که شما و ما و فرزندان
ما همگی اسیر یک نظام آموزشی فرسوده هستیم، دستکم هوای هم
را داشته باشیـم، نداشتـههـا و تنگناهـا و غـمها و عقدههـای خود را به
کلاسها نبرید. ترا به خدا در کلاسهایتان خدایی کنید نه ناخدایـی. شاید
خدا به شما و ما رحم کند و کودکان مان خوب تربیت شوند.
![]() |