متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

   ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می گوید:

   کسی سخن پیامبر را نمی شنید مگر این که محبت او در دلش جای

می گرفت و متمایل به او می شد. به همین خاطر قریش مسلمانان را

در دوران مکه صُباة (شیفتگان و دلباختگان) می نامیدند.  
   

   می گفتند: بیم آن است که ولید بن المغیره، دل به دین محمد بدهد

و اگر ولید ــ که گل سر سبد قریش است ــ دل بدهد، تمام قریش بدو 

دل خواهند سپرد.

    می گفتند: سخنانش جادوست، بیش از شراب مست کننده است.

   فرزندان خویش را از نشستن با او نهی می کردند، مبادا با سخنانش

و قیافه ی گیرای خود، آنها را جذب کند.

 

    هرگاه پیامبر در کنار کعبه در حِجر اسماعیل می نشست و با آواز

بلند قـرآن می خوانـد، یـا خدا را یـاد می کرد، انگشتـان خویـش را در

گوش های خویش فرو می کردند که نشنوند، مبادا تحت تأثیر جادوی

سخنان او قرار گیرند و مجذوب او گردند.

 

   جامه هاشان را بر سر می کشیدند، و چهره ی خود را می پوشاندند

که سیمای جذاب او آنها را نگیرد.

   با این وجود بیـشتر مـردم به مـجرد شنیدن سخنش و دیدن قیافـه و

منظره اش و چشیدن حلاوت الفاظش به اسلام ایمـان می آوردند.

 


برچسب‌ها: پیامبر گرامی اسلام, کعبه, حجر اسماعیل, ابن ابی الحدید
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و چهارم آبان ۱۳۹۸ساعت 17:25  توسط بهمن طالبی  | 
 

   در دوره ی بیست و پنج ساله ی خلفای سه گانه:

   مقصود از سکوت، ترک قیام و دسـت نبردن به شمشیـر است، و الا امام

از طرح دعوی خود و مطالبه ی آن و از تَظلّم در هر فرصت مناسب خودداری

نکرد. این سکوت او ناشی از اضطرار و بیچارگی نبود، بلکه او از میان دو کار،

بنا به مصلحت یکی را انتخاب کرد که شاق تر و فرساینده تر بود. سکوت او

از ترس مرگ نبود، بلکه به آن خاطـر بود که قیام و شهـادت در آن شرایط را

به زیان اسلام می دید، نه به نفع آن. 

   ...دیدم صبر بر همین حالت طاقت فرسا عاقلانه تر است، پس صبر کردم

در حالـی که خاری در چشـم و استـخوانـی در گلـویـم بود ... اگر بیم وقـوع

تفرقه میان مسلمـانـان و بازگشت کفـر، و تباهـی دین نبود، رفتار من نیز با

غاصبـان طـور دیگـری بود ... برای ما سلامـت اسلام و اینکه اساس اسلام

باقی بماند از هر چیز دیگر محبوب تر و با ارج تر است.

   مجهول ترین حق علی - حتـی در میان اکثریـت شیعیـانش - حقی است

که در قِبال وحدت اسلامی دارد ... علی قربانـی این وحدت شد. علی حق

بزرگ خویش را، وصایت خویش را،امامت خویش را، ولایت خویش را، زندگی

خویـش را و حتــی آیـنــده ی خانـدان خویـش را، همـه را قــربــانــی کرد تا

«وحدت» از هم نپاشـد؛ تا یاران پیـامبـر پس از مرگ رهبـر خویـش، همچون

بسیاری از نهضت ها و انقلاب ها، بر سر تقسیم قدرت، به جان هم نیفتند.

تا این امت جوان و اندک، که با بیست و سـه سال جهاد و رنـج جان گرفتـه

است، در کشمکش های داخلی و بازی های سیاسـی بی جان نشود ...

تا این مدینه ی کوچک که تنها پایگاه اسلام در روی زمین به شمار می رود،

ناگهان در برابر توطئه هـای داخلـی و دشمنـان خامـوش و تسلیـم شده ی

قبـایل بدوی  در برابر قدرت ها ی زخم خورده ی رومـی و ایرانـی، متلاشی

نشود.

   «ابـن ابـی الحدیـد» از «کلبـی» نقل مـی کنـد که امـام قبل از آن کـه به

سوی بصره برود، فـرمود: قـریـش پس از رسـول خدا، حق ما را گرفـت و به

خود اختصاص داد. دیدم صبر از تَفرّق کلمـه ی مسلمین و ریختـن خونشـان

بهتـر است. مـردم تازه مسلمـان شـده انـد و «دین» مثل مَشکـی که تکان

داده می شود، کوچک ترین سستی آن را تباه می کند و کوچکترین فـردی

آن را وارونه می نماید.

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, بیعت با امام علی, خلفای سه گانه, جانشینی پیامبر
 |+| نوشته شده در  یکشنبه نوزدهم فروردین ۱۳۹۷ساعت 23:0  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا