|
متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
|
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
هریت بیچر استو
Hariet Beecher Stowe
نویسنده ی رمان کلبه ی عمو تم
هاریت بیچر استو در روستای لیچفیلد در ایالت کانِکتیکات زاده شد.
پنج ساله بود که مادرش را که 13 فرزند آورده بود از دست داد. پدرش
کشیش آزاداندیشی بود که دخترانش را علی رغم رسم معمول به
مدرسههای عالی فرستاد.
13 ساله بود که آموزگار دبستان دخترانه ای شد که خواهرش در
بوستون تأسیس کرده بود.
21 ساله بود که با پدرش به ایالت سینسیناتی رفت و عضو یک
کلوپ نویسندگان محلی شد. در آنجا از جمله با استاد الهیات به نام
«کالوین اِلیس استو» آشنا شد، 5 سال پس از آن با او ازدواج کرد و
نام خانوادگی او را گرفت.
او از 30 سالگی شعرهای مذهبی میگفت و پس از آن دو رمان
عشقی منتشر کرد. 40 ساله بود که قانونی در آمریکا به تصویب رسید
که به موجب آن بردههای فراری از ایالات جنوبی آمریکا باید به مالکان
پس داده میشدند. این قانون ضد بشری او را واداشت تا برای یکی از
مجلاتِ ضد برده داری، رمانی با عنوان "کلبه عمو تم" بنویسد و به
صورت پاورقی هفتگی به چاپ برساند.
این داستان ماندگار در سال 1853 به صورت کتاب چاپ شد و شهرت
جهانی یافت و به نماد «نبرد علیه برده داری» تبدیل شد.
استو در این اثر وضعیت فلاکت بار بردگان سیاه پوست آمریکا و رفتار
ضد بشری برده داران را به تصویر کشیده است.
8 سال بعد جنگ داخلی میان ایالات شمالی که مخالف برده داری
بودند با ایالات جنوبی در گرفت. کتاب "کلبه عمو تم" به گفته ی رییس
جمهور وقت آمریکا یعنی «آبراهام لینکلن» که قانون برده داری را لغو
کرد، انگیزه اصلی برپایی این جنگ به شمار می آمد.
لینکلن در دیدار با هریت بیچر استو گفته بود: "شما همانید که
کتابتان جنگ داخلی علیه برده داری را باعث شد؟"

هاریت بیچر استو در یکم ژوئیه 1896 در 85 سالگی در همان ایالت
زادگاهش درگذشت.
گفته می شود دلیل اصلی لغو «قانون برده داری» توسط لینکلن، نیاز
کارخانه های ایالت های شمالی به کارگر بوده، تا بردگان آزاد شده به
جای کار در مزارع به کارگری در کارخانجات بپردازند و دلایل انساندوستانه
و بشری برای لغو برده داری در کار نبوده؛ ولی به هر صورت اعتراف
به تساوی حقوق انسان ها به هر نیتی که انجام شده باشد، نقطه ی
عطفی در تاریخ فکری بشریت به حساب می آید و نقش خانم استو در
به راه اندازی این نهضت قابل ستایش و تحسین برانگیز است.
نامه ی آبراهام لینکلن به معلم پسرش
به پسرم طوری درس دهید که بداند اگر چه همه ی
مردم عـادل و صادق نیستند، امــا بـه ازای هر شیادی،
انسان صدیقی هم وجود دارد.
همین طور بـه او بگویید که بـه ازای هـر سیاستمـدار
خودخواه،رهبر جوانمردی هم یافت می شود،و به ازای
هـر دشمن،دوستی هم هست.
به او بیاموزیـد اگر با کار و زحمت خویش یک دلار بـه
دست آورد، بهتر از آن است کـه پنج دلار از روی زمیـن
پیدا کند.
به او بیاموزید که از شکست ، پند بگیرد و از پیروزی
لذت ببرد.
او را از غبطه خوردن و حسادت برحذر دارید.
به او تأثیر حیاتی خندیدن در زندگی را یادآور شوید.
به او نقش مؤثر کتاب در زندگی را آموزش دهید.
بـه او بگویید ،تَعمُّق کند. بگویید بـه پـرندگان در حال
پرواز،به گلهای درون باغچه،و به زنبورهایی که در هوا
می چرخند،دقیق شود.

بـه پسرم بیاموزید کـه اگـر مردود شود بهتر است از
اینکه با تقلّب قبول شود!
به پسرم بیاموزید که با افراد ملایم،ملایم و در مقابل
گردن کش ها،گردن کش باشد.
به او بگویید که به عقایدش ایمان داشته باشد حتی
اگر همه بر خلاف او حرف بزنند.
بـه او یـاد بـدهید کــه همـه ی حرف ها را بشنـود و
سخنی را کــه بــه نظرش درست می رسـد را انتخاب
کند.
ارزش های زندگی را به او یاد دهید.
به او یاد دهید که در اوج اندوه تبسم کند.
به او بیاموزید که از اشک ریختن خجالت نکشد.
بـه او بیاموزیـد کـه اگـر چه می تـوانـد بـرای فـکر و
شعـورش بهایی تعیین کند،امـا قیمـت گذاری برای دل
بی معناست.

بـه او بگویید کـه تسلیـم هیاهـو نشـود و اگر خود را
بـرحق می دانـد، پـای سخنش بایستـد و بـا تمام قـوا
بجنگد.
در کار آمـوزش ،با پسـرم ملایمـت به خرج دهید، اما
او را یک نازپرورده بار نیاورید.بگذاریـد که شجاع باشد.
به او بیاموزید که به مردم اعتقاد داشته باشد.
شاید ایـن هـا کـه گفتـم زیـاد بـاشد، امـا ببینید چـه
می توانید بکنید!

آبراهام لینکلن
شانزدهمین رییس جمهور ایالات متحده
|
|