|
متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
|
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |

چندی قبل به مناسبت دویستمین سالروز درگذشت «جین آستن»
نویسنده ی رمانهـای «اِمـا»، «غـرور و تعـصب» و «منسفیلـد پارک»
تصویر او بر روی اسکناسهای 10 پونـدی منتشر شد.
این تصویر، طرحی است که خواهر جیـن در زمـان حیـات نویسنـده
از او کشیده و یکی از معتبرترین پرترههای برجای مانده از اوست.
در زیر تمثال جین آستن بر اسکناس،جملهای از او حک شده است:
«تصریح میکنم که لذتی بالاتر از مطالعه وجود ندارد.»
در ایران ما نیز نویسندگان همواره مورد توجه اند. آیا می توانید
چند نویسنده ی ایـرانی را نام ببـرید که در زنـدان های کشور در
حال پوسیدن هستند؟!
1. اصل مقبولیت و رضایت: مفهـوم رضایـت و پذیرش شهرونـدان در
تبعیت از حکومت و حاکمان، از عناصر اساسی در فلسفه ی سیاسی
دموکراسی است.
2. اصل حاکمیت ملی و مشارکت عمومی: یعنی آن که سازمان ها
و تصمیمات حکومت، مستند به رأی مردم باشد و به شخص معین و
یا طبقه ی حاکمه متکی نباشد؛ یعنی حاکمیت و سیادت از آنِ تمامی
مردم است و مردم با انتخاب نماینده و نظارت بر عملکرد او، از هر گونه
انحصار در روند تصمیم سازی و چیرگی گروه و فکر خاص جلوگیری
می کنند. این اصلی است که در واقع تمام اصول و مؤلفه های دیگر،
از آن برخاسته اند.
3. اصل برابری: از ارکان و پایه های نظام دموکراسی، برابری است؛
یعنی همه ی افراد جامعه باید در برابر قانون یکسان و برابر بوده، از
حق شرکت در وضع قوانین دولتی یا نقد آنها برخوردار باشند. براساس
اصل مساوات یا برابری، باید به تمامی اعضای جامعه فرصت کافی
داده شود تا در عرصه های مختلف سیاسی، اقتصادی و آموزشی، به
میزانی که خود مایلند دخالت کنند.
4. اصل آزادی: یعنی، افراد باید حق آزادی بیان، آزادی رأی، آزادی
عقیده و انتقاد و ... در تمامی شئون حکومتی، فردی و اجتماعی را
دارا باشند.
5. حاکمیت قانون: یعنی در تمام عرصه ها فقط قانون حاکمیت دارد؛
قانونی که به دست نمایندگان خود مردم وضع شده است.
6. حکومت اکثریت: یعنی باید تمامی تصمیمات دولت در هر امری،
موافق با اراده ی اکثریت افراد جامعه ــ البته در چارچوب قوانین جهان
شمول ــ باشد، و اگر در میان ملت در امری اختلاف نظر پیدا شد،
دولت باید اراده و نظر اکثریت را ملاک عمل قرار دهد.
7. سیستم نمایندگی: هیئت نمایندگان بایستی حق قانونگذاری،
حق رأی در مورد مالیات ها، نظارت بر بودجه، حق استیضاح و پرسش
از تصمیمات دولت را داشته باشد.
به نظر شما کدام یک از اصول گفته شده در کشور ما محترم شمرده
می شود و کدام یک نه؟!

درست مثه آدما که از پشه و مگس کلافه می شن،
زمین ما هم از ماهواره ها کلافه شده است!
«دموکراسی» به معنای انتخابات نیست.
به معنای این که «دو گرگ و یک گوسفند بر سر این که شام چه
بخورند، رأی بدهند» نیست.
به معنای «استبداد اکثریت» نیست.
واژه ی «دموکراسی» از واژه یونانی «دِموس کراتُس» به معنای
قدرت مردم می آید. این واژه به معنی سلطنت یک پادشاه که در
صدر امور است و صاحب مقام است، نمی باشد. حکومت اشرافی
افرادی که برای رهبری جهان به دنیا می آیند، نیست. دین سالاری
روحانیون نیست. بلکه حکومتی است که انعکاس همه ی مردم
است.
دموکراسی به معنای این است که دولت، مشروعیت خود را از
مردمی که بر آنها حکومت می کند، می گیرد؛ از توده ی این مردم،
هیچ جدایی ندارد و در خدمت آنها عمل مـی کند. همان جملـه ی
معروف لینکلن:
«حکومت مردم، به وسیله ی مردم و برای مردم»
ضبط اموال شعاعالسلطنه
نظر به اینکه شعاعالسلطنه و سالارالدوله بر ضد حکومت قیام کرده
و راه عصیان پیش گرفته بودند و در نتیجه خون هزاران بیگناه ریخته
شده بود و اموال عده ی بیشماری به یغما رفته بود، شوستر، به
عنوان خزانهدار کل، خود را مکلف دید که همه ی اموال آنها را توقیف و
به نفع دولت ضبط و مصادره کند.
به این ترتیب، در ذیالقعده 1329ق/ 2 اکتبر 1911 هیئت وزرا، حکم
مصادره ی اموال آنان را صادر و پس از تأیید مجلس، آن را برای خزانهدار
کل ابلاغ کرد. دولت ایران از راه حزم و احتیاط، حکم مزبور را به وسیله ی
وثوقالدوله، وزیر امور خارجه ی وقت به اطلاع سفیران روس و انگلیس
رساند، و در ضمن این خبر، به سفارتخانههای آنها متذکر میشود که
هر گاه این دو سفارت خود را در قسمتی از اموال اشخاص نامبرده
ذیحق میدانند و یا آنکه طلبی از آنها دارند، حاضر است به ادعای آنها
رسیدگی کند و طلب حقه ی آنها را بپردازد.
پس از وصول حکم مذکور، شوستر تصمیم به اجرای آن گرفت؛ اما
یک اشکال در این مورد وجود داشت و آن این بود که این شاهزاده
تابعیت عثمانی داشت. ولی با وجود این، شوستر در ذی القده 1329
برابر با 7 اکتبر 1911 هیئتی مرکب از شش دسته ی هفت نفره برای
ضبط شش پارچه از املاک شعاعالسلطنه و سالارالدولة مأمور میکند.
اموال شعاعالسلطنه در تهران عبارت بودند از: خانه و باغ بزرگ او در
قسمت غربی تهران و روستای منصورآباد و دولتآباد در سر راه تهران
به حرم حضرت عبدالعظیم، همچنین باغ عمارت در قریه ی چیذر در
شمیران. املاک سالارالدوله هم عبارت بودند از: دو قطعه ملک یکی در
شهریار و دیگری در مردآباد.
شوستر به مأموران خود دستور داده بود که با کمال ادب رفتار کرده
و املاک را ضبط کنند و چنان که ملک در اجاره اتباع خارجی باشد،
رعایت احترام و مقررات را کرده و درخواست کنند که از این پس،
مالالاجاره را به صندوق دولت بپردازند. وقتی افراد شوستر به محل
رسیدند، با مخالفت قزاقان ایرانی روبهرو شدند، ولی با نشان دادن
حکم دولت، داخل عمارت شده و مشغول لیستبرداری از اثاثیه شدند.
مدتی بعد، دو تن از اعضای کنسولگری روسیه به همراه چند قزاق، به
دستور سرکنسول پوختینف، کنسول روسیه در تبریز که با تلفن یکی
از قزاقهای مأمور عمارت مطلع شده بودند، به طرف محل حرکت کردند
و وارد عمارت شدند. مأموران اظهار داشتند که بر حسب حکم پوختینف،
نمیتوانند بگذارند مأموران ایرانی مداخله کنند؛ زیرا اموال شاهزاده در
حمایت روس است.
پوختینف اقدام خود را به دولت متبوعش میرساند و اعلام میدارد
که:
«... با توجه به این حقیقت که این خانه و همچنین املاک شاهزاده
در گرو وامهای او به بانک است، من پتروف و هیلدر براند را همراه با
چهار نفر قزاق فرستادم و دستور دادم که متجاوزان به حقوق ما را طرد
کنند و این کار توسط کسانی که فرستاده بودم، بدون زد و خورد انجام
گرفت».
وقتی شوستر از جریان امر مطلع شد، موضوع را تلگرافی به سفیر
روسیه در زرگنده اطلاع داد و اظهار داشت که:
«... اطمینان دارم که آن جناب این اقدام مأموران خود را کاملا" بدون
مجوز و غیرقانونی خواهد دانست و به همین سبب دوستانه از شما
تقاضا دارم که فورا" به کنسولگری خود دستور دهید که قوای خود را
خارج کنند».
شوستر برای تأیید و تأکید مطلب خود، نامهای هم به این مضمون
به سفیر روس میفرستد:
«... از آنجا که حکم مکاتبهای وزرا حتمیالاجراست، مجبورم که آن
را مورد عمل بگذارم. مقتضی دانستم که به شما اطلاع بدهم که
ساعت 10 صبح فردا هیئتی برای تصرف باغ مورد بحث فرستاده
میشود. صمیمانه توقع دارم که اقدامی بفرمایید که موجب حدوث
واقعهای ناگوار نشود ...».
پاکلوسکی، سفیر روسیه در جواب چنین مینویسد:
«... اگر تمام حقوق اتباع روس تأمین شود، سفارت روس با اقدامات
علیه اموال شعاعالسلطنه مخالفتی نخواهد داشت، بلکه او را مسئول
هر ادعایی خواهد دانست که اتباع روس نسبت به شاهزاده داشته
باشند».
در ذیالقعده 1329 ق / 10 اکتبر 1911 دوتن از معاونان خزانهدار کل،
کرنز و مریل، به دیدن سرکنسول روس رفته و حکم دولت را برای وی
قرائت کردند و خواهان برداشتن قزاقها از املاک شعاعالسلطنه شدند؛
اما او بر موضع قبل خود مصر بود و به ناچار کرنز به وی اطلاع میدهد
که وظیفه دارد ملک را به زور تصرف کند. این بار کرنز به همراه مستر
کریل که سمت ریاست گروه اعزامی را بر عهده داشت، در معیت پنج
صاحب منصب و 50 ژاندارم خزانه ی دولتی به همراه سه نفر ارشد،
این کار را انجام میدهند، ولی برای احتراز از درگیری و بهانه ندادن به
دست روسها، از در پشت عمارت وارد شده و عمارت را اشغال و
مأموران روس را اخراج کرده و شروع به لیستبرداری از اسباب و اثاثیه
میکنند و با ساکنان خانه که بیقراری میکنند، به ملایمت رفتار
می کنند.
پاکلوسکی در تلگرافهای خود به روسیه، یادآور میشود که:
«... شعاعالسلطنه تبعه ی دولت عثمانی است و تحت حمایت دولت
روس نیست. شاهزاده به روس بدهی ندارد. اگر چه سند مجهولی به
آن بانک سپرده است مبنی بر اینکه املاک خود را در گرو بانک نهاده تا
املاک خود را حفظ کنند، اما همه کس در تهران به ماهیت مجهول
معامله پی برده است».
دخالتهای پوختینف و افرادش سبب شد که دولت ایران به سفارت
روسیه اعتراض کند و عزل سرکنسول و پتروف را خواستار شود.
پاکلوسکی نیز قول تحقیق درباره ی این قضیه را داد و موضوع را به
پترزبورگ گزارش داد. از سوی دیگر نراتف از پاکلوسکی میخواهد که
به دولت ایران اعلام کند که بریگاد قزاق یا همان ژاندارمهای خزانه،
باید تعویض شوند و همچنین دولت ایران بابت تهدید مأموران روسی
سرکنسولگری معذرتخواهی کند.
در 16 ذیالقعده 1329 / اکتبر 1911 نقاب به کلی برداشته شد.
نراتف به شارژ دافر انگلیس (کاردار) در پترزبورگ اطلاع داد که به
عقیده ی او، دیگر دولت روسیه نمیتواند در اقدامات خیلی جدی در
اشغال اراضی ایران تأخیر کند. در این مذاکرات و رد و بدل شدن
نامهها، آنچه معلوم شد این بود که اقدامات شوستر برای آنها دیگر
قابل تحمل نبود. اقدامات جدی مورگان شوستر، مخالف با منافع
روسیه بود. نراتف از جدیت و مساعی مورگان شوستر به سختی
شکایت میکرد و شکایتش این بود که این مرد میخواهد در تمام
ادارات ایران نظارت داشته باشد؛ به شکلی که به کلی مخالف
منافع دولت روس است.
نراتف در ذیالقعده 1329 / 22 اکتبر 1911 در تلگرافی به پاکلوسکی
به حمایت از پوختینف میپردازد و خواهان دادن درس عبرتی به ایران
میشود. وی عقیده داشت که ایرانیان فقط در مقابل زور، خم میشوند.
افزون بر پوختینف، میلر در تبریز، دابیژا در مشهد و نکلراسف در رشت
نیز همین نحوه ی عمل را در پیش گرفته بودند.
محبوبیت شوستر
با وجودی که مدت اقامت شوستر در ایران بسیار کوتاه بود، با این
حال از بدو ورود، مردم و طبقه ی حاکمه، همه به اتفاق از او پشتیبانی
میکردند و او را میستودند. همه ی مردم ایران چه آنها که در داخل
این مرز و بوم میزیستند و چه آنها که از دست مظالم روس و انگلیس
به خارج گریخته بودند و در آنجا مبارزات خود را دنبال میکردند، همگی
شوستر و اقدامات او را میستودند. سر ادوارد گری وزیر خارجه انگلیس
درباره ی وی چنین مینویسد:
« ظاهرا" شوستر در اذهان ایرانیان اثر فوقالعادهای باقی گذارده و
اینکه تمام احزاب متفقا" تمام اختیاراتی که او درخواست مینمود، به
او دادهاند. این ثابت میکند که به وی اعتماد کامل دارند.».
شوستر و محمدعلیشاه مخلوع
روسها، محمدعلیشاه را که توسط مشروطهخواهان از قدرت خلع
شده بود و به روسیه گریخته بود، تحریک به حمله به ایران کردند. بر
اساس این نقشه، محمدعلیشاه و برادرش شعاعالسلطنه از دو
نقطه ی شمالی کشور، و سالارالدوله برادر دیگر آنان، از ناحیه ی
کرمانشاه حمله ی بزرگی را در تابستان 1911 / 1290 ش برای
تصرف تهران آغاز کردند. این حمله به شکست انجامید و تعداد زیادی
از رجال، نمایندگان و مقامات طرفدار محمدعلیشاه در دولت برکنار
شدند.
شوستر در جنگ با محمدعلیشاه معزول، درست مثل یک ایرانی
وطنپرست و فعال عمل کرد. او به علت احراز مقام ریاست کل
خزانهداری و وفاداری نسبت به رژیمی که او را استخدام کرده بود و
علاقه ی شخصی که به دفاع از انقلاب مشروطه ی ایران داشت،
محور تشکیلات مقاومت ملی و مظهر مبارزهطلبی و مایه ی امیدواری
مردم شد. نقش رهبری او در خنثی کردن نقشه ی محمدعلیشاه
در بازگشت به سلطنت، مورد تصدیق دوست و دشمن واقع شده
است.
شوستر در این میان زحمات زیادی را متحمل شد. او ترتیب مالیه ی
قشونی را که به جنگ با شاه مخلوع و همراهانش فرستاده بود، داد.
«عبدالهنوف» روسی در کتابش آغاز توسعهطلبی ایالات متحده در
ایران، با اینکه شوستر را عامل امپریالیسم آمریکا و شخص شرور و
موذی معرفی میکند در باره ی وی میگوید:
«... هر چند نقش عمده ی طرد کردن عوامل ضدانقلابی بر عهده ی
نیروهای ترقیخواه مردمی ایران بود، کسی نمیتواند منکر شود که
اقدامات شوستر و معاونانش نیز به نابود کردن نقشههای ضدانقلابی
شاه سابق کمک کرد ...».
شوستر و دخالتهای روس و انگلیس در ایران
ایران در دوره ی قاجاریه توسط دو قدرت استعماری احاطه شده بود.
دو کشور یعنی روس و انگلیس، ایران را به صورت کشوری ضعیف
درآورده بودند و سپس به جای رقابت با یکدیگر، با تفاهم با هم، ایران
را به مناطق تحت نفوذ خود تقسیم کردند!
کاهش تشنج بین انگلیس و روسیه را میتوان در پرتو شکست
روسیه از ژاپن در سال 1905 و پیشنهاد روسیه مبنی بر حمایت از
مراکش و نیز تفاهم فرانسه و انگلیس در سیاست بینالمللی توجیه
کرد. سرانجام روس و انگلیس، ایران را طبق قرارداد 1907 به سه
منطقه تقسیم کردند. اما در زمان ریاست شوستر در خزانه ی ایران،
دخالتهای روس و انگلیس در ایران افزایش یافت. روسیه، طی
اخطاری به دولت ایران تهدید کرد که اگر ظرف 48 ساعت خواستههایش
عملی نشود، به اشغال ایران خواهد پرداخت. با پایان رسیدن مهلت
48 ساعته، روسیه بلافاصله نیروهای خود را به داخل خاک ایران اعزام
کرد. اخطار روسیه، بحران بزرگی در کشور ایجاد کرد. بین مجلس و دولت
بر سر پذیرفتن یا رد کردن آن اختلاف افتاد. هیجان عمومی و طغیان
احساسات مردمی اوج گرفت. روسها با استفاده از فرصت به دست
آمده، کانونهای مقاومت تبریز و مشهد را به سختی سرکوب کردند.
مرقد مطهر امام هشتم را به توپ بستند. از آذربایجان تا خراسان
نیروهای خود را مستقر ساختند و منطقه ی زیر نفوذشان در قرارداد
1907 را اشغال کردند؛ بهگونهای که در سال 1912 میلادی، حدود
یازده هزار نیروی روسی در این منطقه مستقر بود. در این زمان،
انگلیس نیز برای اشغال منطقه ی زیر نفوذ خود قوایی از هندوستان
وارد جنوب ایران کرد. این دولت برای ایجاد موازنه در برابر رقیب دیرینه ی
خود در شمال، به این بهانه که ایران قادر نیست در جادههای تجاری
جنوب ایران امنیت ایجاد کند، اعلام کرد که خود برقراری امنیت راههای
جنوب را به عهده خواهد گرفت و هزینههای آن را از محل درآمد گمرکات
ایران دریافت خواهد کرد. سرانجام نیز این دو کشور سلطهگر، دولت
ایران را مجبور کردند تا سیاست خود را با اصول قرارداد 1907 تطبیق
دهد.
اخراج شوستر از ایران
یکی از ماجراهایی که به تلخکامی ایرانیان انجامید، اخراج شوستر
بود. مجلس شورای ملی لایحهای را تصویب کرده بود که به موجب آن،
اموال شعاعالسلطنه در تهران مصادره گردید. مجلس به شوستر اجازه
داد تا این تصمیم را توسط ژاندارمهای خزانهداری اجرا کند. شوستر نیز
در مهر ماه 1290 / اکتبر 1911 به ژاندارمری خزانه، دستور توقیف اموال
و املاک شعاعالسلطنه را داد. اما این اقدام وی با مخالفت و اعتراض
شدید روسیه مواجه گردید؛ زیرا بنابر ادعای سفارت روسیه، اموال
شعاعالسلطنه در گرو بدهی او به بانک استقراضی روس است. اما
وزیرمختار روسیه پاکلوسکی کوزیل با فرستادن اولتیماتومی به وزارت
خارجة ایران، درخواست کرد که مأموران ژاندارم خزانه، با قید فوریت
ملک شعاعالسلطنه را ترک کنند و افراد بریگاد و قزاق جای آنان را
بگیرند و وزیر خارجه ی ایران از توهینی که به عضو کنسولگری روسیه
شده بود، شخصا" عذرخواهی کند. یادداشت اعتراض وزارت خارجه
ایران از سوی سفارت روسیه برگردانده شد و شایعاتی در جراید به
چاپ رسید که روسها تهدید به تصرف گیلان کردهاند. روسها که
اولتیماتومشان بدون پاسخ مانده بود، در تاریخ 18 نوامبر 1911 روابط
سیاسی در سطح وزیرمختار را موقتا" قطع کردند؛ اما کنسولگری
روسیه باقی ماند. کابینه جدید تشکیل شد و وزیر امور خارجه
عذرخواهی کرد و شوستر ژاندارمهای خود را از ملک شعاعالسلطنه
فراخواند. اما پاسخ وزیرمختار روسیه به این اقدام آشتیجویانه،
شدیدتر از اولتیماتوم یادشده بود!
شوستر از یک تبعه ی انگلیسی به نام لکفر که از زمان ورودش به
استخدام وزارت مالیه در آمده بود، در کار تجدید سازمان مالیاتی
استفاده کرده بود. دولت انگلستان به شوستر هشدار داده بود که اگر
لکفر را به ایران بفرستد، روسها به موجب قرار داد 1907 بدان اعتراض
خواهند کرد. در پی آن، دولت روسیه نیروهای تازهای وارد ایران کرد و
روز هشتم آذر 1290 / 29 نوامبر 1911 طی اولتیماتومی برای قبول
سه شرط ذیل به دولت ایران 48 ساعت مهلت داد:
1. اخراج شوستر و لکفر از ایران؛
2. کسب اجازه از دولتهای روس و انگلیس برای استخدام اتباع
خارجی توسط دولت ایران؛
3. پرداخت هزینه و خسارت لشکرکشی روسیه به ایران.
وزیرمختار روسیه این درخواستها را چنین توجیه کرده بود:
1. لزوم کامل پرداخت غرامت به دولت امپراتوری روسیه که بر اثر
اقدامهای توهینآمیز آقای شوستر، ناگزیر به اعزام نیرو به ایران
گردیده است؛
2. خواسته ی قلبی دولت امپراتوری روسیه این است که منبع
اصلی اختلاف از میان برداشته شود و در آینده، شالودهای را بنا
نهد که بر پایه ی آن، دو دولت روسیه و ایران بتوانند به تحکیم
روابط دوستانه و استوار و به حل فوری و رضایتبخش موضوعات
و مسائل مورد نظر روسیه بپردازند؛
3. افزون بر حقایق مزبور، دولت روسیه در مورد اجرای پیشنهادات
مذکور بیشتر از 48 ساعت صبر نخواهد کرد و در این فاصله نیروهای
روسی در رشت باقی میمانند. چنانچه در طی این مدت پاسخی
واصل نشود، نیروهای روسیه، پیشروی خواهند کرد و بدیهی است
که این موضوع میزان غرامت ایران به روسیه را بیشتر خواهد کرد.
این اولتیماتوم با مخالفت مردم، مجلس و بعضی از روحانیون رو به
رو شد. اما بین کابینه و مجلس، نفاق بروز کرد. کابینه در نظر داشت
اولتیماتوم روسها را بپذیرد، و مجلس طالب ایستادگی در برابر آن بود.
همه ی احزابی که در مجلس نماینده داشتند مانند دموکراتها،
اعتدالیون، ترقی، اتفاق، همراه با حزب ارمنی داشناکسیون، برای
ایستادگی در برابر پیشرفت روسها متحد شدند.
تصمیم صمصامالسلطنه مبنی بر پذیرفتن اولتیماتوم روسیه، روابط
شوستر با کابینه را تضعیف کرد. اعضای کابینه امیدوار بودند شوستر
خود استعفا دهد تا اختلاف مجلس و کابینه از میان برود؛ اما چون
شوستر در عزم خود راسخ بود، به مجلس گفته شد که چنانچه
شوستر از ایران نرود، مجلس منحل خواهد شد؛ زیرا شوستر را
مجلس استخدام کرده است. وی اختیارات ویژه ی خود را مستقلا"
از کابینه و مجلس میدانست و چون مجلس او را استخدام کرده
بود، مجلس را ارباب خود به شمار میآورد.
با انحلال مجلس، شوستر در برابر کابینه ی بختیاریها تنها ماند.
شوستر نمیتوانست برای مدتی طولانی روابط خود را با وثوقالدوله
وزیر خارجه و قوامالسلطنه وزیر کشور حفظ کند. به همین دلیل با
سردی روابط قوامالسلطنه و وثوقالدوله روبهروشد. آنها تلویحا" به
شوستر می فهماندند که استعفا دهد!
شوستر وقتی متوجه شد که انگلیسیها نیز با روسها در اخراج
او همصدا و همگام هستند، به دولت و مجلسیان گفت که چون
نمیتوانند با دو مملکت قوی طرف شوند، به هیچوجه به فکر وی
نباشند و مصلحت مملکت را مقدم بر هر امری بدانند و او نیز به این
امر رضایت خواهد داد. مجلس دوم در نتیجه ی اتمام حجت روسها
در مورد شوستر و اخراج او، تشنج سختی به خود گرفت و نبرد
عمیقی بین اعتدالیون و دموکراتها درگرفت که عاقبت دموکراتها
مغلوب گردیدند و شوستر از ایران رفت. از اینروی، در روز کریسمس
1911 به خدمت او خاتمه دادند و شوستر در تاریخ 11 ژانویه 1912
تهران را ترک کرد. اتومبیل شاه را در اختیارش گذاشتند تا وی را به
بندر انزلی برده و از آنجا عازم اروپا شود. جانشین وی، مرنارد بلژیکی
بود که تا سال 1918 در این سمت باقی ماند!
درباره ی علل اخراج شوستر از ایران، مورخان معاصر ایرانی و خارجی
نظرات متفاوتی بیان کردهاند:
1. ملکالشعرای بهار که نظریه ی وی در بالا ذکر شد؛
2. حسین مکی، دلیل اخراج شوستر را همبستگی سیاست روس و
انگلیس توصیف کرده است؛
3. یحیی دولتآبادی دلایل اخراج شوستر را چنین برشمرده:
الف) غرور و عاقبتنیندیشی شوستر؛
ب) اغراض داخلی؛
ج) اغراض خارجی؛
4. عبدالهش مستوفی، دلیل اخراج شوستر را فشار روسها دانسته
است؛
5. اسماعیل رایین، دلیل خروج شوستر را نتیجه ی سیاست مشترک
روس و انگلیس در این زمینه میداند؛
6. سر پرسی سایکس، دلیل اخراج مورگان شوستر را عدم کفایت او
و مخالفت شدید روسیه دانسته است.
فاطمه سادات جلالی خیمه

برای مطالعه ی کتاب «اختناق ایران» نوشتـه ی مـورگان شوستـر که
بازگوکننده ی رویدادهای زمان اقامت او در ایران و ددمنشی دولت های
خبیث روسیه و انگلیس در ایران است، (اینجا) را کلیک کنید.
هنگامی که مجلس نوپای مشروطه برای اصلاح اداره ی کشور
تصمیم گرفت از کارشناسان کشورهای مختلف استفاده کند، دو
دولت روس و انگلیس از این اقدام سخت عصبانی شدند.
«مورگان شوستر» معروفترین چهره در بین این مستشاران بود
که با اختیارات وسیعی که مجلس به او داد، شروع به انجام اصلاحات
دامنهدار در امور مالی و اداره ی گمرکات کرد.
روسیه با دو التیماتوم ایران را تهدید کرد و خواستار اخراج مورگان
شوستر شد. به رغم ایستادگی مردم و مجلس، با حمایت انگلیس
از روسیه، سرانجام شوستر از ایران اخراج شد و اصلاحات وی ناتمام
ماند.

بیشک یکی از حساسترین دورانهای تاریخی کشور ما ایران،
دوران مشروطه است. حرکت مردم در جریان مشروطه، بیانگر آگاهی
نسبی آنان از اوضاع کشور بود. اما پیروزی و به ثمر رسیدن انقلاب
مشروطه، به معنای محو شدن جریان استبدادی و استعماری نبود؛
زیرا پس از مرگ مظفرالدین شاه، جانشین وی، محمدعلیشاه که
دست نشانده ی روسها بود، با مشروطه و مشروطهخواهان مخالفت
کرد و چهره ی وابسته خود را نشان داد. با به توپ بستن مجلس و
شروع دوره ی استبدادی موسوم به «استبداد صغیر»، روسها تا
حدودی از اوضاع سیاسی کشور راضی شده بودند، اما حرکت
آزادیخواهانه ی ملت، نشان داد که محمدعلیشاه جایی در ایران
ندارد. از این رو، پس از فتح تهران توسط انقلابیون مشروطهخواه و
سقوط محمدعلیشاه، روسها سیاست خود در ایران را تبدیل به
سیاستی منفی کردند و همانگونه که مجلس اول توسط «لیاخوف»
روسی به توپ بسته شد، بار دیگر آنان مجلس دوم را توسط زور و
ارعاب به تعطیلی کشاندند.
پس از انقلاب مشروطه، روسها میپنداشتند ممکن است امتیازاتی
که در گذشته به دست آورده بودند، از دست بدهند. آنان تا قبل از
پیروزی انقلاب مشروطه، امتیازات بیشماری در ایران داشتند. از سویی
دیگر، پس از شکست روسیه از ژاپن در سال 1905 و ضعف دولت روسیه،
دولت انگلیس که خواهان حفظ منافعش در ایران بود، برای یافتن متحدی
در برابر خطر آلمان که تازه داشت قدرت میگرفت، طرح قرارداد 1907 را
با روسیه منعقد کرد.
اما آنچه باعث شد سیاست استعماری در ایران به حالت تعطیل درآید،
استخدام مورگان شوستر آمریکایی بود؛ زیرا بر اساس تصمیم مجلس
نوپای مشروطه، عدهای کارشناس از آمریکا برای اصلاح دارایی و
خزانهداری کل، یک فرانسوی برای دادگستری و چند سوئدی برای
ژاندارمری استخدام شدند. در آن زمان، آمریکا هنوز خوی سلطهجویی
آشکار خود پس از جنگ جهانی دوم را نشان نداده بود و دولتمردان
ایرانی که به دنبال قدرت سومی بودند تا به اتکای آن در برابر سلطهگری
روس و انگلیس بایستند، متخصصان این کشور را ترجیح میدادند.
مورگان شوستر، معروفترین چهره در بین آنها بود که پس از ورود به
ایران دست به اقداماتی زد که بیانگر مخالفت وی با سیاستهای
اقتصادی و استعماری روس و انگلیس در ایران بود. وی توانست به
اصلاح اوضاع اقتصادی ایران بپردازد. اما برای پیشبرد اصلاحاتش باید
با خواستههای روس و انگلیس مخالفت میکرد و همین کار را نیز
انجام داد. شوستر اوضاع خزانه را سر و سامان داد و با اختیاراتی که
از مجلس گرفت، ژاندارمری خزانه را تشکیل داد و به دنبال آن، «میجر
استوکس» انگلیسی را به عنوان معاون مالیه و فرمانده ی ژاندارمری
خزانه استخدام کرد که این امر سبب مخالفت روس و به تبع آن
مخالفت انگلیس با این قضیه شد.
از سوی دیگر، در همین زمان توطئه ی برگشت محمدعلیشاه از
سوی روسها مطرح شد و چنانچه در ادامه خواهد آمد، شوستر در
سرکوبی شاه مخلوع نقش بهسزایی بر عهده داشت. وی همچنین
برای قشون بودجه ی مشخصی تعیین کرد و مقرری سفرای ایران را
که تا پیش از وی به موقع به دست آنان نمیرسید، پس از استخدامش
سامان داد. اقدامات شوستر، خودبهخود باعث نقض اختیارات روس و
انگلیس در ایران شد. او در عمل نشان داد که برای قرارداد 1907
ارزشی قائل نیست. پس از این بود که روس و انگلیس به فکر اخراج
شوستر افتادند و دست به توطئههای متعددی برای کارشکنی در
امور محوله به وی زدند. وقتی نتیجه نگرفتند، به مخالفت علنی و
آشکار روی آوردند و روسها با دادن اولتیماتومهایی به دولت ایران،
سرانجام باعث اخراج وی شدند.

لزوم استخدام شوستر
پس از خاتمه ی جریان پارک اتابک، دولت فرصت پیدا کرد تا به فکر
اصلاحات اساسی بیفتد و راهی را در پیش بگیرد که کشورهای مترقی
رفتهاند و کامیاب شدهاند و وضع آشفته ی مملکت را سامان بدهد.
روس و انگلیس که همیشه از نبود امنیت شکایت داشتند، پس از
جریان پارک اتابک و از میان رفتن مجاهدین از فشار خود کاستند و
دولت را تا حدودی به حال خود گذاشتند. از مهمترین مسائلی که هر
دولتی برای بقای مملکت خود باید در درجه اول مورد توجه قرار دهد
و برای وصول به آن مجاهدت کند، موضوع امنیت عمومی و بهبودی
وضع اقتصادی و تعادل در دخل و خرج بودجه ی مملکت است. دولت
نوبنیاد نیز چون میخواست اداره ی امنیت عمومی و اصلاحات مالی
را بر اساس اصول کشورهای مستقل پایهگذاری کند، پس از مشورت
با زعمای ملت و رهبران مجلس موافقت میکند مستشارانی از طرف
ممالک متمدن و بیطرف، که دارای سیاست خاصی در ایران نباشند،
و دو دولت همسایه نیز نسبت به آنان بدبین نباشند، به ایران دعوت
کند و زمام اداره ی امنیت و اقتصاد را به آنان بسپارد.
تأکید بر بیطرف بودن دولت فراگیر که اقتصاد کشور را به دست بگیرد،
نشاندهنده ی دخالتهای بیش از حد روس و انگلیس در ایران بود.
مجلس بر آن شد تا پس از بررسی شایستگی نسبی بلژیکیها،
ایتالیاییها و سوییسیها از آمریکاییها نیز دعوت به عمل آورد. اینان
چون اتباع دولتی بزرگ بودند، از تهدیدهای دولت روس و انگلیس
بیمی نداشتند.
البته سنتپترزبورگ و لندن مایل نبودند که در آینده فرانسویان، وزارت
مالیه ایران، ایتالیاییها ژاندارمری و اتریشیان قشون را اداره کنند.
معاون وزارت امور خارجه روسیه، «نراتف» و کاردار سفارت انگلیس
در این کشور موافقت کردند که باید دولت ایران را از استخدام اتباع
خارجی، به جز اتباع دولتهای کوچک، منع کرد. هنگامیکه سفیر
ایتالیا پرسید آیا روس و انگلیس نسبت به خدمت کردن ایتالیاییها
برای دولت ایران اعتراض دارند یا نه، «سر ادوارد گری» نوشت که
اشتغال اتباع ایتالیا، دو دولت روس و انگلیس را در موقعیتی بسیار
دشوار قرار خواهد داد. سرانجام مجلس از آمریکاییها دعوت کرد؛
زیرا آمریکا دولتی بزرگ بود و از روس و انگلیس واهمهای نداشت و
از طرف دیگر بنابر قول وزیرمختار روس، ایالات متحده آمریکا یک دولت
معظم اروپایی نیست و در آنجا مسائل سیاسی ندارد.
معاون وزارت مالیه، لایحهای درباره ی استخدام دو نفر مستخدم
آمریکایی و یک نفر اروپایی برای وزارت مالیه به مجلس تقدیم، و تقاضا
کرد با فوریت در همین جلسه مطرح شود؛ لایحه ی مزبور با کسب
62 رأی از 66 رأی، به تصویب رسید.
اوضاع مالی ایران قبل از ورود شوستر
قبل از برقراری رژیم مشروطیت در ایران، امور دارایی کشور با وضع
بهخصوصی که در دنیا بیسابقه بود، اداره میشد. در دوران سلاطین
قاجار، هنگام جمعآوری درآمدهای دولتی و تأمین وجه برای مخارج
ضروری کشور، از اصل عدم تمرکز پیروی میگردید. به این ترتیب که
هر استان و شهرستان، واحد مستقلی تشکیل میداد که در مرکز
برای آن دستورالعملی (بودجه ی جمع و خرج)، توسط مستوفی
مربوطه تهیه میشد و پس از آنکه این دستورالعمل از تصویب مقامات
دولتی و توشیح مقام سلطنت میگذشت، برای اجرا به فرماندار و
فرمانده ی هر محل ابلاغ میشد. همچنین در پارهای از مالیاتهای
معمولی محلی، برآوردهای سنواتی منظور، و مخارج هر استان و
شهرستان نیز که قسمت عمده ی آن، هزینه ی افواج محلی و
مستمریهای عمومی و حقوق مأموران بود، در آن درج میشد. اگر
درآمد یک استان یا شهرستان پس از وضع این مخارج و مقدمات، باز
هم مبلغی اضافه داشت، مبلغ مذکور به منزله ی تفاوت عمل و در
اقساط معین به تهران فرستاده میشد. همچنین اگر در پارهای نقاط
به علل سیاسی و سوقالجیشی ارقام خرج بر درآمد فزونی مییافت،
مبلغی به عنوان کسر عمل از تهران حواله میگردید. دستورالعملی
که به این ترتیب به صورت مقطوع تهیه و برای اجرا به فرمانفرماها و
حکام ابلاغ میگشت، غیرقابل تغییر بود و مأموران دولتی متعهد و
مجبور بودند همه ی مالیاتهای ابواب جمعی خود را به موجب آن
وصول کنند و هزینه ی مصوب را از همان محل بپردازند. حتی در
مواردی هم که به علت خشکسالی و یا بروز آفات ارضی و سماوی،
محصول ده آسیب میدید ــ جز در مواردی که قسمت اعظم محصول
از بین میرفت ــ پرداخت مالیات مقطوع، اجباری بود و اگر همه ی
محصول از بین میرفت، مردم و مالکان با استفاده از مقتضیات و دادن
هدیه به مأموران مالیات، از آنها تخفیف میگرفتند. اگر مأموری مبلغی
کسر میآورد، مجبور بود از داراییهای شخصی خود بپردازد. اما در
دوران سلطنت مظفرالدین شاه، در اثر حوادث گوناگون بی نظمی
افزایش یافت.
بخششهای بیحساب، مخارج سفرهای شاهانه به اروپا، طمع و
حرص و چپاول درباریان، کار را به آنجا کشانید که خزانه تهی شد.
افزون بر این، در آن زمان، باقیمانده ی مستشاران روسی در قزاقخانه،
فرانسویان در نیروی نظامی (که فقط اسمی از آن باقی بود)، عناصر
بلژیکی در گمرکات، سوئدیها و ایتالیاییها در ژاندارمری، از خزانه ی
دولت ایران مقرری میگرفتند.
در هنگام ورود شوستر به ایران، معلوم شد هیچگونه مقررات صحیح
یا سازمان اداری در این وزارتخانه وجود نداشت. اداره ی امور مالی
کشور به دست افراد معدودی بود که «مستوفی» نامیده میشدند.
مستوفیها افراد درستکاری بودند، ولی عیب بزرگ آنها این بود که
محافظهکار بودند و حساب پس نمیدادند. روحیه ی حساب پس
ندادن، کار مأموران مالیات را دشوار میساخت و به همین دلیل،
نظام مالیاتی پیشرفت نمیکرد. پس از استقرار مشروطیت و دو سال
پیش از آمدن شوستر، یک کارشناس فرانسوی به نام «بیزو»، وقت
خود را برای اصلاح نظامی ایران صرف کرد، اما نتیجه ی موثری نگرفت.
با تنظیم مقررات اداری، درست پیش از ورود شوستر در ایران در
می 1911، هشت اداره ی مالی به وجود آمد؛ که پنج حوزه مربوط به
اداره ی مالیاتی فارس و بندر خلیج فارس، آذربایجان و کردستان، گیلان
و مازندران، بروجرد و اصفهان بود و سه اداره ی آن، در مقر سازمان
قرار داشت.
روزی که شوستر شروع به کار کرد، دستگاهی که وزارت مالیه نامیده
میشد، اسم بدون رسمی بود و هیچ کس اطلاع نداشت جمع و خرج
کشور چه قدر میشود، چه مبلغ از آن قابل وصول است و خرج واقعی
کشور به چه میزان است. چه کسی مسئول وصول مالیات دولت و چه
کسی مسئول نگهداری حساب و رسیدگی به آن میباشد. در چنین
اوضاعی بود که شوستر به عنوان خزانهدار کل، امور مالی کشور را بر
عهده گرفت.
ورود شوستر به ایران
هیئت آمریکایی که مأمور انجام اصلاحات بودند، سرانجام در 12 می
1911 وارد تهران شدند. شوستر و همراهانش که شانزده نفر بودند، از
راه پاریس، وین، استانبول، باطوم و باکو عازم ایران گردیدند و روز 7 ماه
می، وارد بندر انزلی شدند بعد از چند روز توقف در رشت، در روز 15
می به مهرآباد رسیدند.
قبل از ورود شوستر به تهران، «علیقلیخان نبیلالدوله»، که از
رؤسای بهاییان ایران بود و با «عبدالبها» همکاری صمیمانه داشت و
در آن وقت کاردار سفارت ایران در واشنگتن بود به محفل بهاییان ایران
نامهای نوشت و از آنها تقاضا کرد تا در روز ورود شوستر، استقبال
شایانی از وی به عمل آورد. بهاییان پس از اینکه از حرکت شوستر از
بادکوبه مطلع میشوند، دو نفر از افراد انگلیسیدان خود را به بندر
انزلی میفرستند و هنگام ورود شوستر به ایران، از طرف محفل
بهاییان به او خیرمقدم میگویند. این دو نفر که از آنجا تا تهران همراه
وی بودند، روز ورود او را به محفل تهران اطلاع میدهند. دو روز قبل از
ورود وی به تهران، نزدیک صد نفر از بهاییان تهران که در بین آنها چند
نفر زبان انگلیسی را میدانستند، به قریه ی مهرآباد میروند و با
فرش کردن قسمتی از راه و تهیه ی وسایل پذیرایی، مقدم مورگان
شوستر و خانواده ی او را گرامی میدارند.
برعکس و با کمال تعجب، هنگام ورود شوستر به تهران، هیچ یک
از مأموران دولتی به استقبالش نرفتند، ولی در عوض بهاییان از او
استقبال کردند و همین امر سبب شد که سفارتخانههای روس و
انگلیس و سایر مخالفان ایرانی او بگویند که شوستر بهایی است؛
در صورتی که او بعد از ورود به ایران فهمیده بود که قضیه از چه قرار
است و فرقه ی بهاییت چیست؟
اصلاحات اولیه شوستر
وقتی شوستر به ایران آمد، با وزارت مالیهای روبهروشد که به
تازگی تجدید سازمان یافته بود. در این تجدید سازمان، تلاش شده
بود تا واگذاری مسئولیت به رییس ادارات و تسریع در مکاتبات تأمین
گردد. کارمندان جوانتر وارد دستگاهی شده بودند که رخوت پنهانی
کارمندان پیر تا حدودی این سازمان را فرا گرفته بود. بخشی از
موفقیت شوستر را باید مدیون این تحولات دانست.
در چنین شرایطی، شوستر برای اصلاح امور مالی کشور اقدام کرد.
اولین کامیابیهای او را وجود پول نقد و استفاده ی قانونی و محدود
از پولهایی تسهیل کرد که درست پیش از آمدن وی به ایران، از محل
وام قبلی تأمین شده بود. لایحه ی اخذ این وام 1,150,000 لیرهای را
بانک شاهنشاهی در جمادیالاول 1329 ه .ق/ 2 می 1911 تصویب
کرده بود. نخستین هدف شوستر، نظارت بر مصرف این وام بود و
آشکارا در پی آن بود که به قدر کفایت از آن استفاده کند.
روزی که شوستر خزانه را تحویل گرفت، فقط حواله ی 600 هزار
تومان موجودی در خزانه بود و تعهدات پرداختی دولت نیز که از دو
سال قبل باقی مانده بود، بالغ بر دو میلیون و سیصد هزار تومان
میشد. در حالی که یک دینار پول نقد در خزانه موجود نبود.
چپاولگران درباری قاجار و دولتی، نه تنها دیناری در موجودی خزانه
باقی نگذاشته بودند، بلکه همه ی مبلغ وامی را که فقط 50 روز قبل
از ورود شوستر از تصویب مجلس گذشته بود (به استثنای دو میلیون
تومان) به رسم علیالحساب از بانک شاهی گرفته بودند.
در این اوضاع، شوستر درصدد برآمد تا با اجازه ی دولت ایران، از
منابع مالی با شرایط آسان تقاضای وام کند. وی پس از بررسی،
متوجه ی شرکت سیلگمن در لندن شد. اما وقتی برای عقد یک
استقراض به مبلغ 400,000 لیره وارد مذاکره شد، سر ادوارد گری
وزیر خارجه ی انگلیس به محض اطلاع از این موضوع آشفته میشود
و تلگرافی بدین مضمون به سنت پترزبورگ مخابره میکند:
«استقلال ایران نباید باعث ضدیت آن با انگلیس و روسیه بشود. این
واضح است که به مقتضای موقعیت جغرافیایی آن، روسیه تحمل هیچ
دولتی را در این مملکت نخواهد کرد که منافع روسیه را محترم نشمارد
و در نظر نگیرد. هر وقتی که مناسب باشد، این مسئله را به شوستر
خواهیم فهماند.»

شوستر برای اینکه توان عملی و اجرایی داشته باشد، قبل از هر
چیزی مجبور بود که اختیاراتی داشته باشد تا نه اولیای دولت بتوانند
به میل و هوس خود او را بچرخانند و نه دیگر مستخدمان خارجی در
ایران مثل «مرنارد» بلژیکی جرئت نافرمانی داشته باشد. به همین
دلیل، لایحه ی اختیارات را که خود در دوازده ماده نوشته بود، به هیئت
وزیران فرستاد تا تقدیم مجلس شود. این لایحه در تاریخ 23 خرداد
1290 ه.ش / 1911 میلادی به اتفاق آرای وکلا از دمکرات و اعتدالی
و اتفاق و ترقی و منفرد تصویب شد و دست مستشاران مزبور برای
اصلاح مالیه و جلوگیری از مخارج زاید و حیف و میل باز گردید.
خزانهدار کل، با گرفتن اختیارات وسیع بر اساس این قانون، در
حقیقت به صورت یک مرکزیت مالی در آمد که همه نظرها و مسائل
مورد توجه او بدون چون و چرا اجرا میشد. گفتنی است همین قانون
بود که به شوستر و همکاران او فرصت داد تا نظام نوینی را در امور
مالی ایران برقرار سازد.
همچنین طبق همین قانون، شوستر در امور مالی حقوق و اختیارات
تام گرفت؛ در تمام امور مالی و پولی دولت، خزائن دولت، وضع
مالیاتها و عواید دولتی دیگر، حق نظارت و کنترل را داشت. هیچ
خرجی بدون اطلاع وی نمیتوانست صورت بگیرد؛ تنظیم بودجه ی
دولت و نظارت بر اجرای آن، نظارت بر قرضهها و امتیازات نیز در
حیطه ی اختیارات وی بود. شوستر اختیارات تامی برای سازماندهی
یک رشته از دوایر مالی با حق انتصاب و استقلال کارمندان این دوایر
گرفت، و حق داشت قوانین مالی را تغییر دهد و به طور کلی تمام امور
مالی و بسیاری از شعب اقتصادی ایران تحت نظارت شوستر قرار گرفته
بود.
در مجموع پس از وضع قانون مزبور، این اختیارات به شوستر تفویض
شد:
1. نظارت مستقیم و واقعی بر همه ی معاملات پولی ایران و اخذ تمام
عایدات و تفتیش کلیه محاسبات دولتی؛
2. نگهداری خزانه ی کشور و امضای حوالهجات مستقیم و تصدیق
حوالهجات اعتباری؛
3. تهیه ی نظامنامههای لازم برای اجرای اصلاحات مالیاتی؛
4. ریاست عالیه بر همه ی کارمندان ادارات تحت ریاست خزانهداری
کل.
اختلاف شوستر با مرنارد بلژیکی
وقتی شوستر تصمیم گرفت عواید گمرکی کشور را به خزانه ی
دولت سرازیر سازد، خشم روسیه را در شمال و خشم انگلیس را
در جنوب ایران برانگیخت. وزیرمختار روسیه رسما" اعلام کرد
مستشاران بلژیکی در گمرکات بنادر شمال، حق اطاعت از دستورالعمل
شوستر را ندارند و تهدید کرد در غیر این صورت، روسیه گمرکات شمال
را مستقیما" تصرف خواهد کرد.
مرنارد، جزو مستشارانی بود که در زمان مظفرالدین شاه به ایران
آمده بود. هنوز وقاحتهای «نوز» بلژیکی در اذهان مردم پاک نشده
بود که پس از اخراجش، معاون وی مرنارد به مدیر کلی گمرکات رسید
و پس از ورود شوستر، بیاعتنا به او، به کار خود ادامه داد. مرنارد با
همکاری عوامل روسیه در داخل و خارج مجلس، و در هیئت دولت
لایحهای را به مجلس فرستاد تا وام یاد شده در اختیار کمیسیونی
مرکب از پانزده عضو که ریاست آن بر عهده خودش باشد، قرار بگیرد.
به این ترتیب، خزانهدار کل، شوستر، که برای سر و سامان دادن به
امور مالی کشور استخدام شده بود، ناگزیر میشد به عنوان زیردست
مرنارد در این کمیسیون کار کند و این کمیسون بر هزینههای دولت
نظارت داشته باشد!
بدین ترتیب، بر اساس لایحه ی نظارت و تفتیش مخارج در نوزدهم
جمادی الثانی 1329 ه . ق / 1911 میلادی هیئتی از نمایندگان
وزارتخانهها و 7 نفر از اروپاییان مستخدم دولت ایران به ریاست وزیر
مالیه و نیابت ریاست گمرکات تشکیل شد که مخارج را نظارت و کنترل
کنند. وجود این کمیسیون باعث درگیری بین مرنارد بلژیکی رییس
گمرکات از یک طرف و شوستر خزانهدار کل، از طرف دیگر شد. مرنارد
با بانک شاهی معاملاتی به حساب ایران و به امضای خویش کرد و
شوستر که بر اثر قانون 23 خرداد، عهدهدار کل امور مالی شده بود،
دست وی را از کار کوتاه کرد. خزانهدار کل به اتکای قانون مزبور، به
رؤسای بانکهای خارجی در ایران من جمله «وود»، رییس کل بانک
شاهنشاهی، نامهای مینویسد که هیچگونه پرداختی به حساب
ایران جز به امضای شوستر خزانهدار کل واریز نشود. این امر باعث
درگیری شدیدی بین مرنارد و شوستر شد. در این میان، دولت روس
از مرنارد حمایت کرد و شوستر را متهم کرد که قصد دارد نزد ملیون
وجاهت کسب کند.
وزیر مختار روس ابلاغ میکند که مستخدمان بلژیکی گمرک نباید
تحت نظارت خزانهدار کل باشند. سفارت بلژیک نیز تعرضنامهای با
همین مفاد برای حکومت ایران میفرستد. وزیرمختار روس حتی تهدید
میکند که در صورت مخالفت با این نظریه، روسها گمرکات شمالی
را تصرف خواهند کرد.
سرانجام با حمایت دولت ایران از شوستر و با اطمینانی که شوستر
در مورد پرداخت اقساط وامهای خارجی داد، اختلاف موقتا" و به ظاهر
رفع گردید. «سر جورج بارکلی» طی تلگرافی چنین گزارش داده است:
« ... در سی ام ماه گذشته، چون مرنارد به تعلیمات خزانهداری کل
اعتنایی ننمود، شورای وزرا کاغذی را که شوستر به مرنارد نوشته
بود، تصویب کرد و تصمیم گرفتند که وی را به اطاعت قانون مزبور
دستورالعمل دهند. وزیر امور خارجه، تعلیمات مذکور را در پنجم ماه
جاری برای مرنارد نوشت و مرنارد هم باز به حساب گمرکات، چک
به حواله بانک شاهنشاهی میداد. از آن وقت تاکنون، در امورات
بهبود حاصل شده است. در هفتم ماه جاری وزیر امور خارجه از
شوستر دعوت کرد که روز بعد در اجلاس کابینه حاضر باشد، ولی
همین که شنید میخواهند او را با مرنارد روبهرو نمایند، شوستر
به وزیر امور خارجه جواب داد که حاضر نخواهد شد. به علت آنکه
نمیتوانست در باب این مسئله، با مستخدمی که آشکارا با قانون
اخیر مخالفت کرده است، مذاکره کند. وزیر امور خارجه مکررا" از او
دعوت نموده و اظهار داشت که مسئله ی بی توجهی مرنارد به
قانون در میان نیست و علتی ندارد که مباحثه و مذاکره شود.
شوستر بنابر این اطمینان در آن جلسه حضور یافت و مرنارد هم
حاضر شد. وزیر امور خارجه این دو نفر را به هم معرفی نمود و پس
از قدری صحبت، ظاهرا" رفاقت کاملی بین آنها پیدا شد و از یکدیگر
جدا شدند و از آن وقت تاکنون هر دو از نتیجه ی ملاقات اظهار
رضایت میکنند. بنابراین من اعتقاد دارم که ممکن است تصور کنید
که این کار اصلاح شده است».
اقدامات شوستر
اقدامات شوستر را از جنبههای مختلف میتوان بررسی کرد؛
زمینههایی چون مالیاتی، نظامی، صنعتی و اقتصادی و...:
1. اقدامات مالیاتی:
الف) یکی از اقدامات شوستر در بدو ورودش به ایران، برنامهریزی
جهت امور مالی و آگاهی از درآمدهای دولت و تنظیم دخل و خرج
و تسویه ی امور مالی ایران بود. وی برای آگاهی از داراییهای دولت،
دستور داد تا عواید مالیاتی در نزدیکترین بانک شاهی گذارده شود
و چنانچه بانکی در محل نباشد، به تجارتخانه مورد اعتماد تحویل داده
شود.
ب) وی همچنین اقداماتی برای رضایت قشون و جلوگیری از تعدیات
آنان به مردم به عمل آورد. وی افراد قشون را خشنود ساخته و مانع
از غارتگری آنان گردیده بود. همچنین برای اجرای اصلاحات مالیاتی،
نظام نامههایی تهیه کرد.
از دیگر اقدامات شوستر، لغو «مالیات نمک» بود. این مالیات توسط
دموکراتها وضع شده بود و اعتدالیون از روی منطق و به حق با آن
مخالفت میکردند.
2. اقدامات صنعتی:
شوستر طرح مفصلی برای استخراج انواع معادن ایران تهیه کرده بود
و مقرراتی را در نظر داشت تا با فروش محصولات معادن به خارج، درآمد
ارزی برای ایران تهیه شود و در داخل کشور نیز برای ایجاد صنایع از مواد
معدنی استفاده شود.
3. اقدامات نظامی:
شوستر ترتیبی داد تا مخارج قشون مرکزی را که تا آن موقع از دست
رجال بزرگ ایران میگذشت، خودش پرداخت کند. همچنین یکی از
مهمترین اقدامات وی در زمینه ی نظامی، تشکیل «ژاندارمری خزانه»
بود که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.
اقدامات اولیه ی شوستر باعث ناراحتی سپهدار که رییس الوزرا بود،
شد؛ زیرا وقتی از شوستر تقاضای پول کرد، جواب رد دریافت کرد و در
پاسخ یک ضربالمثل آمریکایی شنید: «... آیا طریقه و تدبیر مفیدی
به نظر شما میرسد، که بشود خون از سنگ بیرون آورد!»
سپهدار شکایت شوستر را به مجلس نیز برد؛ اما در آنجا هم
نتیجهای به دست نیاورد و با حالت قهر به رشت رفت. ناراحتی
سپهدار این بود که کلیه قدرتی را که با «شمشیر» به دست آورده
بود، شوستر با «قلم» آنها را از کفش خارج کرد!
شوستر، بودجه ی سفارتخانهها را به وسیله ی بانک شاهنشاهی
برای آنها حواله کرد و برای اولین بار در تاریخ این وزارتخانه، سفیران
ایران آخر هر ماه مقرری تعیین شده را دریافت میکردند. از چند سال
پیش به این طرف، دفعه ی اول بود که نمایندگان سیاسی در ایران در
خارجه، از خزانهای که در وقت ورود شوستر به کلی تهی بود و حالا
کمکم پر میشد، به طور منظم مواجب خود را دریافت میکردند.
4. اقدامات اقتصادی:
یکی دیگر از خدمات برجسته و مهم مورگان شوستر که با تحریکات
و مبارزه علنی و مخفی انگلیس و روس مواجه گردید، ماده ی سوم
قرارداد نفت شمال (استاندارد اویل) بود. در ماده ی سوم قرارداد نفت
شمال گفته شده است که حقوق دولت ایران زاید بر صدی ده از
همه ی نفت و مواد نفتی مستخرجه از چاهها قبل از آنکه هر گونه
خرجی به آن تعلق بگیرد، خواهد بود. این ماده، درآمد دولت ایران را
صدی ده از همه ی مواد نفتی استخراج شده از چاهها دانسته بود.
در حالیکه در قرارداد نفت ایران و انگلیس این درآمد برابر صدی شانزده،
پس از کسر همه ی مخارج بود. در مورد این قرارداد، نظر عوامل انگلیس
و کارگردانان شرکت نفت انگلیس در ایران این بود که با هیاهو و جنجال،
رقم صدی شانزده، پس از کسر همه ی مخارج را بیش از صدی ده،
پیش از کسر هرگونه مخارج، قلمداد کنند و با استفاده از بیاطلاعی
مردم، عاقدین آن را متهم به سوء استفاده و خیانت کنند؛ اما
سخنرانی «نصرتاله فیروز» که از سیاستمداران تحصیل کرده بود، با
ایراد نطق و توضیحات کاملی که داد به مردم و مجلس فهماند که
دولت ایران با کمک شوستر که در خیرخواهی و صداقت و صمیمیت او
به ایران و ایرانی شکی نیست، این قرار داد را منعقد ساخته و ذکر
صدی ده و مخصوصا" قید جمله ی بدون قبول و کسر مخارج، نه تنها
درآمد نفت ایران از صدی شانزده بالاتر میشود، بلکه تا صدی بیست،
و صدی بیست و دو بالاتر نیز خواهد برد.
اما همان طور که پیش از این نیز گفتیم، مهمترین اقدام شوستر،
تشکیل «ژاندارمری خزانه» و نیز ضبط اموال «شعاعالسلطنه» بود.
تشکیل ژاندارمری خزانه
شوستر کوشید ثابت کند که اگر مالیات به طور صحیح وصول شود و
به مصرف برسد، نیازهای مملکت رفع خواهند شد. وی برای وصول
صحیح مالیات، به فکر ایجاد قوای نظامی افتاد که تحت نظارت اداره ی
مرکزی خزانه باشد و با جبر و بدون ملاحظات شخصی، مالیاتها وصول
شوند. وی نام این قوه ی کوچک ولی منظم را به مناسبت ارتباطش با
کار مالیات و خزانهداری، ژاندارمری خزانه یا «قراسواران مالیه» نامید.
هیئت دولت و وکلای مجلس نیز با این تصمیم موافقت میکنند. اما
در وقت زمان انتخاب فرماندهی برای قراسواران، قضیه مهم و پر دردسر
میشود و روسها بار دیگر بنای مخالفت را میگذارند.
هنوز قضیه ی مرنارد بلژیکی تمام نشده بود که شوستر خود را در
کشمکشی به مراتب شدیدتر با روسیه میبیند. شوستر فرمانده ی
قشون خزانه را شخصی با لیاقت به نام «سرگرد میجر استوکس»
انتخاب کرد؛ زیرا وی را شایسته ی این مقام دید؛ چنان که شوستر در
نامهاش به نماینده ی سیاسی انگلیس آورده است که:
«... من شخصا" از صفات مخصوص میجر استوکس از قبیل تحصیلات
نظامی و توقف چهار ساله ی او در ایران و معرفتی که از حال و وضع
مملکت دارد و دانستن زبان فارسی و فرانسه و به طور عموم از
احتراماتی که در مقام یک نفر صاحب منصب و یک آدم متمدن در حق
او مرعی میدارند، واقف هستم...».
نورمن، معاون وزیر امور خارجه انگلیس، چنین تفسیر کرد که از
دیدگاه روسیه، انتصاب استوکس بینهایت مایه ی تأسف است؛ زیرا
او به عنصری ضدروسی معروف است. همچنین در روزنامه ی تایمز نیز
اعلام شد که روسیه اعتراض خود را مبنی بر استخدام میجر استوکس
اعلام کرده است. سرانجام در اثر مخالفتهای دولت روس، انگلیس که
نمیخواست خود را به زحمت بیندازد اعلام کرد که اگر استوکس
بخواهد در سمت فرماندهی ژاندارمری خزانه، انجام وظیفه کند، باید
از ارتش هند استعفا بدهد؛ زیرا در غیر این صورت، اعتراض روسها را
به همراه دارد و این مغایر با قرارداد 1907 بین دو دولت انگلیس و
روسیه است.
گری در تلگرافی به استوکس اطلاع داده بود که:
«... ما با روسها در جلوگیری از استخدام شما موافق هستیم و
علتش هم این است که اگر روسها بخواهند افسری به جنوب ایران
بفرستند، ما مخالفت میکنیم...».
از طرفی، استعفای استوکس از ارتش انگلیس در هند پذیرفته نشد
و در نتیجه، وی به استخدام ژاندارمری خزانه در نیامد و در 22 ذیالحجه
1329 ه .ق/ 14 دسامبر 1911 ایران را ترک کرد و به هند رفت. ولی
با وجود این ژاندارمری خزانه، تشکیل شد و در مدت کوتاهی عده ی
آن به 1500 نفر رسید. همچنین بهواسطه ی اطمینانی که شوستر
به سران حزب دموکرات داشت، اکثر صاحبمنصبان ژاندارمری خزانه،
منصوب به حزب دموکرات بودند و همین مسئله بیش از پیش بر آتش
خشم روسها افزوده بود.
...
مشاغل مناسب تیپ واقع گرا (اشیاگرا):
مهندس مکانیک، مهندس ماشین آلات سنگین، خلبان بالگرد، تکنیسین (در هر رشته ای)، تعمیرات و تاسیسات، خدمات و صنعت غذا، صنعت رنگ و پارچه، جوشکار، تراشکار، صنعت سرامیک، تکنیسین هواپیما، صنایع دریایی، صنایع فلزی، صنعت کشاورزی و دامداری، کاردان فنی حفاری، افسر ارتش، آبخیزداری، صنعت و اقتصاد حمل و نقل، صنعت نفت و گاز، سنگ و معدن، صنایع چوب، تولیدات چرم، تربیت بدنی، صنعت کاغذ و چاپ، جنگل داری، مکانیک ماشین، مرتع داری، صنعت فولاد، تعمیرات فرش، راه اندازی تجهیزات، آموزش فن و حرفه، تعمیر و نگهداری تجهیزات، کاردان فنی هواپیما، پالایشگاه، کشتی سازی، صنعت کیف و کفش، مشاغل مرتبط با خدمات در هتل و رستوران، آب و برق و مخابرات، تعمیرات در صنایع نساجی، مبلمان سازی، ساخت و تعمیر ماشین آلات موسیقی، پل سازی، تولید فرآورده های گوشتی، لبنی و شیلات، نوسازی قطعات (قطار، اتوبوس، هواپیما و ...)، قالب سازی. و خلاصه هر نوع رشته تحصیلی و شغلی که در ارتباط با اشیاء و ابزار باشد و جنبه ی فنی و تکنیکی داشته باشد. |
مشاغل مناسب تیپ جست و جوگر (داده گرا):
پزشک، فیزیکدان، جراح، شیمیدان، دندان پزشک، ریاضی دان، داروساز، علوم و فنون هسته ای، مهندسی هوافضا، اقتصاددان، مهندس طراح سیستم، دام پزشک، زمین شناس، زیست شناس، نویسنده ی مقالات علمی، جامعه شناس، ستاره شناس، مهندس نرم افزار کامپیوتر، مهندس عمران، مهندس الکترونیک، مهندس ژنتیک، مهندس و برنامه ریز کامپیوتر، پژوهشگر آزاد، روان پزشک، روان شناس، استاد دانشگاه، بیولوژی، میکروبیولوژی، بیوشیمی، علوم جغرافیا، مهندس برق قدرت. و خلاصه هر نوع رشته ی تحصیلی و شغلی که به داده ها بپردازد و مستلزم پژوهش و تحقیق مداوم باشد. |
مشاغل مناسب تیپ هنری (داده گرا و اشیا گرا):
معماری، طراح تبلیغات، فیلم نامه نویس، خوش نویس، شاعر، بازیگر، خبرنگار، روزنامه نگار، کارشناس میراث فرهنگی، هنر و موزه، رمان نویس و داستان نویس، مهندس طراح، فیلم بردار، نوازندگی، مردم شناسی، باستان شناسی، کارشناس علوم ارتباطات، هنرهای تجسمی، تزئینی، و نمایشی (رادیو تی وی، تئاتر و سینما)، سردبیر مجله و روزنامه، طراح گرافیک (ارتباط تصویری)، طراح لباس و مد، طراح صحنه، طراح داخلی (پرده، مبلمان، آباژور، کوسن، آشپزخانه و ...) انیمشن (نقاشی متحرک)؛ ویراستار؛ طراح صنعتی؛ طراح بافت و چاپ پارچه؛ کارشناس صنایع دستی؛ گرافیک رایانه ای؛ مترجم زبان های خارجی؛ ادبیات نمایشی؛ روان شناس اجتماعی؛ کارشناس ادبیات فارسی و ادبیات زبان های خارجی؛ ادبیات هنر و موسیقی؛ موسیقیدان و آهنگ ساز؛ کارگردان؛ کارشناس نقاشی؛ کارشناس عکاسی؛ کارشناس چاپ؛ کارشناس مرمت و احیای آثار تاریخی؛ کارشناس فرش؛ کارشناس هنرهای سنتی؛ طراح مراسم و تدارکات ازدواج؛ طراح صفحات وب کامپیوتر. و خلاصه هر نوع رشته ی تحصیلی و مشاغلی که در ارتباط با داده ها و اشیاء باشد و خلاقیت، ابتکار و آثار هنری فرد را ارج نهد. |
مشاغل مناسب تیپ اجتماعی (مردم گرا):
آموزش و پرورش و تدریس، الهیات و علوم دینی؛ علوم اجتماعی؛ علوم تربیتی و روان شناسی و مشاوره؛ امور کار و اشتغال؛ مدیریت مراکز مراقبت از کودکان؛ کارشناس و مدیر کتابداری؛ مدیر و برنامه ریز آموزشی؛ مربی مهد کودک؛ فیزیوتراپیست؛ خدمات روان درمانی؛ مدیریت در سازمان های خیریه و تأمین اجتماعی؛ مدیر، معلم و استاد دانشگاه؛ پرستار و درمانگر؛ مورخ؛ مدیر کارگزینی و توسعه ی کارکنان؛ سرپرست و رییس پلیس؛ کارشناس مطالعات خانواده؛ روان شناس صنعتی و مدیریت؛ روان شناس و مشاور تحصیلی؛ مشاور شغلی؛ مشاغل مرتبط با روابط عمومی؛ خدمات و ارتباطات مردمی؛ مشاور امور اجتماعی و مردمی؛ مدیر باشگاه و امور جوانان؛ خدمات اجتماعی؛ مددکار اجتماعی؛ کاردان بهداشت دهان و دندان؛ افسر پلیس؛ مأمور آگاهی. و خلاصه هر نوع رشته ی تحصیلی و مشاغلی که در ارتباط با مردم است و آموزش و تدریس و رفاه اجتماعی را مدنظر دارد.
|

مشاغل مناسب تیپ متهور (مردم گرا):
مدیریت و بازرگانی؛ بازاریاب؛ رهبری، ریاست، سرپرستی در هر صنفی؛ مدیریت هتل و رستوران؛ کارشناس حقوق و علوم قضایی؛ دادستان؛ قاضی؛ مدیر تورهای داخلی و خارجی گردشگری؛ مدیر تجاری؛ مدیر وام و اعتبار؛ خرده فروش؛ کارشناس بازرسی مواد شیمیایی و کشاورزی؛ رییس دانشگاه؛ مترجم؛ مشاور املاک؛ مشاور مالی و سهام؛ تجارت؛ سیاستمدار؛ معامله گر و واسطه گر؛ مدیریت منابع انسانی؛ مدیریت دولتی؛ مدیر اجرایی؛ نماینده ی مردم؛ مدیر امور صنفی؛ مدیر خدمات؛ مدیر شرکت خصوصی؛ مهماندار هواپیما؛ رییس اتاق بازرگانی؛ بازرس بهداشت و امنیت محیط کار؛ مدیریت امور بانکی؛ مدیریت بیمه؛ مدیریت مراسم و تشریفات؛ مأمور خرید و فروش در هر صنفی؛ وکیل؛ کارشناس علوم سیاسی؛ کارشناس روابط بین الملل؛ کارشناس وزارت کار؛ مدیر فرودگاه. و خلاصه هر نوع رشته ی تحصیلی و مشاغلی که در ارتباط با مردم است و اهداف سازماندهی، مدیریت و فروشندگی را دارا می باشد. |
مشاغل مناسب تیپ قراردادی:
کارشناس حسابداری؛ کارشناس امور اداری؛ بازرس اعتبارات؛ معاون شهرداری منطقه؛ کارشناس و مشاور مالیاتی؛ کارشناس امور گمرکی؛ مدیریت دفاتر؛ دفتردار حقوقی و قضایی؛ ثبت احوال؛ امور ثبت و دفتری پست و تلگراف؛ ثبت و تنظیم داده های اداری (بانک، گمرک، بیمه و ...)؛ تحلیلگر امور مالیاتی؛ ناظر صورت برداری از موجودی؛ مسئول دفتر؛ دفترداری در هر صنفی؛ مشاغل در ارتباط با تنظیم بودجه؛ کنترل کیفیت کالا؛ فهرست نویس کتابخانه؛ متصدی امور بایگانی؛ کارشناس امور و بازرس پرواز؛ نماینده ی خدمت به مشتریان؛ اپراتور؛ گزارش نویس دادگاه؛ تکنیسین اسناد پزشکی؛ تحویلدار بانک؛ ثبت سند، شکایات، دادخواست ها؛ سرپرست پذیرش مدارک پزشکی؛ تحلیل گر بودجه؛ اپراتور اطلاعات. و خلاصه هر نوع رشته ی تحصیلی و مشاغلی که به جزییات و ریزه کاری در داده ها بپردازد.
|
برو یک مدیر خوب بیاور، کارت راه میافتد!
یک روز وزیر فرهنگ افغانستان مرا صدا کـرد گفت:« همایون! تو مثل
برادر منی، من یک چاپخانهای دارم که کلی از بودجه ی وزارتخانه را
میبلعد، ولی هیچکاری نمیکند. هروقت هم میپرسم، از مشکلاتی
میگویند که من سر درنمیآورم. تو بیا برو ببین موضوع چیست. فقط
راهنمایی کن»
گفتم: چشم!
رفتم توی چاپخانه، دیدم واقعا" چاپخانه ی عظیمی است؛ در حدود
سیصد نـفر کـارگر، پنجاه نـفر کارمند، و انواع و اقسام ماشین چاپ
دارد، اما هیچ صدایی از آن بلند نمیشود. رفتم پیش مدیر چاپخانه…
سلام و علیک و احوالپرسی و چای و غیره. بعد گفتم:« فلانی چرا
ماشینها کـار نـمیکنند؟»
گفت: « مـاشینها اشکالی ندارند؛ من کاغذ ندارم.»
گفتم: «خب برو بازار کابل کـاغذ بـخر.»
گفت: «نه… کاغذ در انبار هست اما انبار درش بسته است»
گفتم: «خب برو درو باز کن»
گفت: «آخه انباردار نیست»
گفتم: «خب بگو بیاید»
گفت: «نه بابا نمی شه، پسرعمویش مرده، رفته دهاتشون بـرای
عزاداری، تا او نیاید که نمیتونم در انبارو باز کنم»
گفتم: « حالا این انباردار کی میآد؟»
گفت: «والله این دیگه بسته به هـواست. اگر باران و برف بیاید یکی
دو ماه دیگر. اگر نیاید یکی دو هفته دیگر»
دیدم حرف زدن بیفایده است. بهانه میآورد، نمیخواهد کار کند.

رفتم پیـش آقای وزیر. گفتم: «چاپخانهات خیلی خوب است. فقط یک
مدیر باید بگذاری اینجا که مشکل حل شـود.
گفت: «مدیر از کجا بیاورم؟»
گفتم: «نمیدونم... اگر این جا مدیر پیدا میکنی از اینجا، اگر نه از
ایران بیاور، اگر نه یک آمریکایی را بردار از اصل چهار بگذار ایـنجا؛
مـشکلت حل می شود»…
این گذشت. سال بعد که رفتم افغانستان، وزیر از من گـله کـرد که:
«فلانی من از تو توقع نداشتم!»
گفتم: «چه شده؟»
گفت:« تو گفتی برو مدیر بیار، من رفـتم بـه جـای یک مدیر چند تا
آوردم، اما مشکل من حل نشد. میشود دوباره سری بزنی ببینی
قـضیه چـیست؟»

رفتم چاپخانه. دیدم یک مشت آمریکایی گوش تا گوش نشستهاند
بیکار. رفتم پیش مدیر که یک آمـریکایی قدبلند بود از کالیفرنیا. سلام
و علیک و اینها. برای ما نسکافه آوردند و… چاپخانه همچنان ساکت و
بی سر و صدا بود. کار نمیکرد.
گفتم: «چرا چـاپخانه کـار نمیکند؟»
پرسید: «تو از کار چاپ سررشته داری؟»
گفتم: « ای! مختصری»
گفت: «بیا تا نشانت بدهم»
رفتم. گفت: «بـبین ایـن خـط تولید ماست. اینجا ماشین حروفچینی
است، اینجا ماشین ...، اما ما ماشین ورق تاکنی نداریم. برای همین
خط تولید خـوابیده.»
گفتم: «چـرا ماشین ورق تاکنی ندارید؟ این مدت چه کار میکردید؟»
گفت:« ماشینها را سفارش داده بودیم و قرار بود از راه پاکستان
حمل شـود. اما پیـش از آن که ماشین ها برسد میانه ی پاکستان و
افغانستان به هم خورد و گمرک را بستند و ماشینها در گمرک
پاکستان ماند.»
گفتم: «خب بالاخره چی؟»
گفت:« هیچی؛ رفتم دوباره پیشنهاد دادم به مجلس که بودجهاش
را تصویب کنند، پولش را بفرستم و این بار ماشینها را از راه ایران
بیاورم.»
دفتر چـاپخانه در مـیدانی بـود که دور و بر آن عدهای افغانی بیکار
نشسته بودند در انـتظار کـار. دست مدیر آمـریکایی را گـرفتم بردم
کنار پنجره؛ کارگرهای بیکار را نشانش دادم… گفتم: عمو! ببین،این
آدمها هـمه دست دارند.»
گفت:« خب!»
گفتم:« خب به جمالت! اینها رو بیار، اگر میخواهی حروفچینی
کنی با دست حروفچینی کن، اگر میخواهی ورق تاکنی بـا دست
تاکن. مـگه قبل از لاینو تایپ و ایـنترتایپ و مـاشین ورقتاکنی بـا
دسـت حروف نمیچیدند و فرمها را تا نمیکردند؟»

آقا! یـارو آمـریکاییه از کوره دررفت که مرا از آمریکا آوردهاند که اینها
را از قرن هیجدهم بیاورم بـه قـرن بیستم، حالا این آقا میخواهد مرا
ببرد بـه قرن هیجدهم!»
رفتم پیش آقای وزیر. گـفتم:« فلانی حرف همان است کـه گـفتم،
برو یک مدیر خوب بیاور، کارت راه میافتد.»
بسیار کم سخن بود و با ایجاز و اختصار سخن می گفت. در زندگی
کسی کنکاش نمی کرد. عبدالباسط در سال 1927 در روستای
المزاعزه در حومه ی شهر اَرمنت در استان «قنا» ی مصر متولد شد.
پدربزرگ پدری اش، استاد عبدالصمـد از مـردان با تقوا و از حافظان
قرآن و پدر بزرگ مـادری او، ابـو داوود از عارفـان زمـانه ی خود در شهر
آرمنت بود. پدر عبدالباسط نیز از مـدرسین حفظ و تـجوید قرآن کریـم
بود،
دو برادرش محمود و عبدالحمید در مکتب، قرآن را حفظ می کردند.
عبدالباسط هم در سن 6 سالگی به ایشان ملحق گردید. مهارتهای
قرآنی که با شنیدن تلاوت قرآن در شب و روز و صبح و شام برای او
حاصل شده بود او را از دیگر شاگردان ممتاز می ساخت. از طرف
دیگر سرعت فراگیری ، هوش و ولع شدید در تبعیت از استاد، و دقت
در خوب اداء کردن مَـخارج الفـاظ و وقف و ابتـداء و صـوت زیبایـی که
گوش ها را می نواخت سبب پیشرفت زودهنگامش شد.
در جایی گفته: «سنم 10 سال بود که حفظ قرآن کریم را به پایان
بردم و مـانند نهـری روان از زبانـم جاری می شد، پدرم کارمندی در
وزارت حمل و نقل و پدر بزرگم از علما بود. من از ایشان راهنمـایـی
خواستم که قرائت ها را چگونه فرا گیرم و آن ها مرا به شهر طنطا
در شمال مصر راهنمایی کردند تا به دست استاد محمدسلیم علوم
قرآن و قرائات را فرا گیرم اما مسافت میان آرمنت که یکی از شهرهای
جنوب مصر است تا طنطا در شمال مصر بسیار زیاد بود ولی موضوع،
مسئله ی آینده و برنامه ریزی برای آن بود. به همین علت برای سفر
آماده شدم، اما یک روز مانده به رفتنم به سوی طنطا از آمدن استاد
محمدسلیم به ارمنت مطلع شدیم. او آمده بود تا کلاسی برای
آموزش قرائات در مدرسه ی دینی آرمنت بر پا کند. اهالی شهر از او
به شایستگی استقبال کردند و پیرامونش حلقه زدند چرا که ایشان
می دانستند این مرد کیست و قدرت او را در علوم قرآنی می دانستند
و گویی قضا و قدر او را در زمان مناسب به سوی ما روانه کرده بود.
استاد، علوم قرآن و قرائات را آموزش می داد و قرآن کریم را تحفیظ
می نمود، من به آنجا رفته و قرآن را نزد او دوباره مرور کردم و متن
شاطبیه که متنی مخصوص به علم قرائات هفتگانه است را حفظ
کردم.»
عبدالباسط تازه به سن 12 سالگی رسیده بود که از هر شهر و
روستا در استان قنا از او برای قرائت قرآن دعوت می کردند.
در سال 1950 در محفلـی که به منـاسبت ولادت زینـب کبـری
سلام الله علیها در مسجد زینبیه ی قاهره برپا شده بود و بانیان این
محفل جمعی از قاریان شهیر مانند استاد عبدالفتاح الشعشاعی،
استاد مصطفی اسماعیل، استاد عبدالعظیم زاهر و دیگر قاریان
رادیوی مصر بودند، حاضر شد. پس از گذشت نیمی از شب و در
حالی که مسجد از انبوه محبین اهل بیت علیهم السلام، که از هر
نقطه آمده بودند موج می زد ، یکی از نزدیکان عبدالباسط از مسئول
مجلس اجازه خواست تا این جوان با استعداد 10 دقیقه ای را به تلاوت
بپردازد، او اجازه داد و عبدالباسط از سوره احزاب شروع کرد. سکوت
همه جای مسجد را فرا گرفت و همه دیده ها به این قاری جوان
خیره شد که با جرئت در جایگاه قاریان بزرگ نشسته است. البته
سکوت دقایقی بیش طول نکشید و تبدیل به فریادهایی شد که
مسجد را می لرزاند ... الله اکبر... ربنا یفتح علیک ...
به جای 10 دقیقه، قرائت بیش از یک ساعت و نیم ادامه یافت.
چنین می نمود که ستون ها و دیوارهای مسجد هم با حاضران
هم صدا شده اند و تنزیه و تسبیح می گویند!
چند ماه بعد، استاد ضباع، نواری را که عبدالباسط در روز ولادت
زینب کبری خوانده بود به هیئت داوران رادیوی مصر داد و همگان از
ادای قوی و صوت عالی او تعجب کردند. و به این ترتیب عبدالباسط
به رادیو راه یافت تا یکی از ستارگان درخشنده در آسمان تلاوت
باشد. به قول میلیون ها نفر از مردم نظر تأیید بانوی کربلا، او را چون
موهبتی به اسلام و مسلمانان هدیه کرده بود.
با ملحق شدن او به رادیو، مردم برای خرید رادیو هجوم آوردند. هر
کس در یک روستا یا یک منطقه رادیویی داشت، صدای آن را بلند
می کرد تا همسایگان هم صدای قرائت عبدالباسط را بشنوند. حتی
محافل قرائت خارج از کشور او هم با قطع برنامه های عادی رادیو، به
طور مستقیم پخش می شد.
در سفری به جاکارتای اندونزی در بزرگترین مساجد شهر به تلاوت
قرآن کریم پرداخت در حالی که در میدان مقابل مسجد و خیابان های
اطراف آن بیش از 250 هـزار نفر اجتمـاع کردنـد تا به قـرائت او گوش
دهند!
استاد عبدالباسط به مسافرت به کشورهای اسلامی بسنده نکرد،
بلکه شرق و غرب و شمال و جنوب عالم را پیمود تا در همه ی نقاط
به مسلمانان دست پیدا کند. از مشهورترین مساجدی که در آن به
تلاوت پرداخته، مسجدالحرام مکه ،مسجد نبوی مدینه، مسجدالاقصی
در قدس، مسجد ابراهیمی در فلسطین است.
همچنین در بسیاری دیگر از مساجد مشهور آسیا، آفریقا، ایالات
متحده، فرانسه، لندن و هند قرآن خوانده است.

وفات او غمی سنگین بر قلوب میلیون ها مسلمان در هر مکانی از
دنیا بود. هزاران نفر از دوستداران صدا، اداء، و شخصیت او جنازه اش
را تشییع کردند. سفرای بسیاری از کشورهای گوناگون مسلمان و
غیرمسلمان نیز به نمایندگی از سوی مردم کشورشان در خاکسپاری
او شرکت نمودند.
جین آستن (Jane Austen) در سال 1775 در استيوِنتون همپشایر
در جنوب انگليس زاده شد. میگفت:
برای چه زندهايم جز اينكه همسايهها را بخندانيم و به آنها بخنديم!
پدرش كشيشی آزادمنش و مادرش پرورنده ی هشت فرزند بود
که جین هفتمین آنان بود. از كودكی بيشتر وقتش را در كتابخانه ی
پدرش میگذراند.
جین آستن نوشتن را از همان نوجوانی آغاز کرد. 12 ساله بود كه
نمايشنامههای طنزآميزی به انتقاد از كتابهای رمانتيك موجود
مینوشت و در تئاترهای خانگی برای دیگران میخواند.
17 ساله بود كه نخستين طرحهای رمانهای بعدیاش را ريخت،
چندين داستان مانند "يك فيلسوف زن" آفريد و پس از آن به هيچ كاری
جز نوشتن نپرداخت.
در 21 سالگی ماندگارترين و بلندآوازهترين اثرش «غرور و تعصب»
(Pride and Prejudice) را نوشت كه البته 16 سال بعد یعنی در
1813 منتشر شد.
اين شاهکار ادبی نخستین بار توسط «شمسالملوك مصاحب» در
سال 1336 به فارسی ترجمه شده و مانند آثار ديگر او سرگذشت
عشق زنان و مردان طبقه ی متوسط و توصيف زندگی روستايی در
مناطق ييلاقی زمان نويسنده است.
قهرمانان اصلی این رمان «الیزابت» و «دارسی» آدمهاییاند که به
تدریج به محاسن یکدیگر پی میبرند. خود جین به صراحت گفته است
که رستگاری اخلاقی شخصیتها بستگی دارد به این که به تدریج و با
افزایش شناخت و آگاهیشان از دیگران، خود نیز دگرگون و کاملتر
شوند.
معادل دقیق عنوان کتاب آستن «غرور و پیشداوری» است، نه «غرور
و تعصب» و این نکتهای است که خواننده پس از مطالعه متن رمان به آن
پی خواهد برد.

از این رمان بارها فیلم ساخته شده است که یکی از معروفترین
نسخههای آن در سال 2005 با بازی کایرا نایتلی در نقش«الیزابت» و
مَتیو مَکفادین در نقش آقای «دارسی» بوده است. پیش تر در سال
2004 هم بالیوود بر مبنای این کتاب، فیلم «عروس و تعصب» را با بازی
«آیشواریا رای» ساخت.

ويژگی برجسته و راز ماندگاری آثار آستن نثر بیپيرايه، ریزهکاریهای
كلامی و پرهيز از اغراق در توصيفهای عشقی است:
«اين احساس بیتفاوتی، سستی و كرختی، اين بیحوصلگی برای
اشتغال به يك كار و اين حس كه همه چيز پيرامون ملالانگیز و عبث به
نظرم میآید از كجا میآيد؛ حتما" عاشق شدهام؟!».
جین آستن هرگز ازدواج نكرد و آثارش را فرزندان دلبندش میناميد.
آرام و بیدغدغه میزيست و اين شيوه ی زندگی را درونمايه ی
داستانهايش ساخت. هيچكدام از شخصيتهای داستانهايش قهرمان
و فوقالعاده نيستند اما اين انسانهای عادی را چنان موشكافانه و زنده
و دقيق طرح و وصف میكند كه آثارش الهامبخش داستانها و فيلمهای
بسياری شده اند.
نثر كنايهآميزش او را همتراز بزرگترين داستانسرايان ادبيات انگليسی
مانند شكسپير و والتر اسكات قرار داده است.
تمام کارهای جین آستین به سریال و فیلم سینمایی برگشته اند و
تنها بر پايه ی "غرور و تعصب" تاكنون پنج فيلم ساخته شده است.
بیشتر آثار جین آستین را «رضا رضایی» به زبان فارسی برگردانده
است.
جين آستن در 41 سالگی یعنی در سال 1817 در وينچستر انگليس
درگذشت. جین آستن، قبل از انتشار آثارش، بارها در آنها دست
میبرد و بازبینیشان میکرد. چهار رمان «عقل و احساس»، «غرور و
تعصب»، «منسفیلدپارک» و «اِما» در زمان حیات او منتشر شدند.
رمانهای جین آستن از پرخوانندهترین آثار در ادبیات جهاناند و حدود
دویست سال است که نسلهای پیاپی، با کشش و علاقه روزافزون،
رمانهای او را میخوانند.

برای مطالعه ی کتاب «غرور و تعصب» جین آستن (اینجا) را کلیک کنید.
First published Thu Mar 14, 2019
Born on the island of Martinique under French colonial rule, Frantz Omar Fanon (1925–1961) was one of the most important writers in black Atlantic theory in an age of anti-colonial liberation struggle. His work drew on a wide array of poetry, psychology, philosophy, and political theory, and its influence across the global South has been wide, deep, and enduring. In his lifetime, he published two key original works: Black Skin, White Masks (Peau noire, masques blancs) in 1952 and The Wretched of the Earth (Les damnés de la terre) in 1961. Collections of essays, A Dying Colonialism (L’an V de la révolution Algérienne 1959) and Toward the African Revolution (Pour la revolution Africaine), posthumously published in 1964, round out a portrait of a radical thinker in motion, moving from the Caribbean to Europe to North Africa to sub-Saharan Africa and transforming his thinking at each stop. The 2015 collection of his unpublished writings, Écrits sur l’aliénation et la liberté, will surely expand our understanding of the origins and intellectual context of Fanon’s thinking.F

Fanon engaged the fundamental issues of his day: language, affect, sexuality, gender, race and racism, religion, social formation, time, and many others. His impact was immediate upon arrival in Algeria, where in 1953 he was appointed to a position in psychiatry at Bilda-Joinville Hospital. His participation in the Algerian revolutionary struggle shifted his thinking from theorizations of blackness to a wider, more ambitious theory of colonialism, anti-colonial struggle, and visions for a postcolonial culture and society. Fanon published in academic journals and revolutionary newspapers, translating his radical vision of anti-colonial struggle and decolonization for a variety of audiences and geographies, whether as a young academic in Paris, a member of the Algeria National Liberation Front (FLN), Ambassador to Ghana for the Algerian provisional government, or revolutionary participant at conferences across Africa. Following a diagnosis and short battle with leukemia, Fanon was transported to Bethesda, Maryland (arranged by the U.S. Central Intelligence Agency) for treatment and died at the National Institute for Health facility on December 6, 1961. F
برای دریافت pdf کتاب ارزشمند فرانتس فانون «واپسین دم استعمار»
در بـاره ی انقلاب الـجزایـر و تـلاش مــردم این سرزمیـن برای رهایی از
سلطه ی فرانسه (اینجا) را کلیک کنید.
چرا رفتی، چرا؟ من بیقرارم
به سر، سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
نه هنگام گل و فصل بهارست؟
نه عاشق در بهاران، بیقرار است؟
نگفتم با لبان بسته ی خویش
به تو راز درون خسته ی خویش؟
اگر جانت ز جانم آگهی داشت
چرا بی تابی ام را سهل انگاشت؟
خیالت گر چه عمری یار من بود
امیدت گر چه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت ساغرم ده
دل دیوانه را دیوانه تر کن
مرا از هر دو عالم بی خبر کن
بیا! دنیا دو روزی بیشتر نیست
پی فرداش، فردای دگر نیست
در این شهر آزمودم من بسی را
ندیدم با وفا ز آنان کسی را
گذشتم من ز سودای وصالت
مرا تنها رها کن با خیالت
از همـان اول هم همیـن «روحانیـت اسـلام» بود که فتـوی می داد:
ابـوذر قصد آشـوب دارد، آیه را بد معنی مـی کـنـد؛ حُجر بـن عـدی،
از دین خارج شده اسـت؛ حسین بن علی بر خلافت الهـی خروج کرده
است، و شیخ خلیفه در مسجد سبزوار حرف دنیا می زند و به اصحاب
اهانت می کند، او را سلطان سعید باید بکشد؛ سهروردی کافـر است،
شمـع آجینش کنید؛ شهید اول، شهیـد ثـانـی، شهیـد ثـالـث، همـه ی
اینهـا که تـن بـه حکومت اولـی الامـر نمی دهنـد، رافضی اند، مشرکند،
عاصی بر حکم خدا و رسول اند، قتل عامشان کنید!
تا اینکه ... شیعـه فهمیـد که آنـچه به نـام اسلام و به دست خلفـای
پیـامبـر! و به فتـوای روحانیـون و فقهـای اسـلام! در همـه ی مسـاجد
تبلیـغ می شود «اسلام» نیسـت و اینهـا جانشینـان پیـامبـر نیستنـد،
جانشینـان ابـوسفیـاننـد! و اینهـا روحانیـون اسـلام نیستـنـد و فقهای
اسـلام نیستنـد، بلـکـه در لبـاس روحانـیـت و فـقـاهـت اسـلام، نقـش
پیشیـن خود را در دشـمنـی بـا مـردم و رابطه ی با زورمندان و زرمندان
بازی می کننـد، منتهی ایـن بـار به نام اسـلام!
گـاه بـرای کـشـتــن یـک حق بــزرگ، بـه حق دیـگـری می پردازند،
و به کمک یک حق، حق دیگر را می کشند. وقتـی در خانـه حریـقـی
در گرفـتـه است - درست دقـت کنید - دعـوت آن کس که تـو را به نماز
و دعای با خداوند هـم می خوانـد، دعـوت یک خیـانتـکار است، تا چه
رسد دعوت به کار دیگـر!
هر انسانی که جز به «خود آگاهی انسـانی» خودش و جز به
«خود آگـاهی اجتـمـاعی» اش بینـدیشد، فریب خورده و استحمـار
شده. می دانیـد استحمار یعنی چه؟
از ریشـه ی «حِمـار» به مـعنـی «خر» اسـت. استحمـار یعنی:
«خرکردن» مردم!
خود آگاهـی انـسـانـی یـعـنـی که: مـن یـک انسانـم، جانـشیـن
خدا بــر روی زمـیـنــم، از کـرامـت بـرخوردارم، خداوند مـرا بر مـاه و
خورشید و آب و باد و آتش،بر جماد و نبات و حیوان برتــری داده، و
گفتـه است که: عالـم را بـرای تـو خلـق کرده ام و تو را بـرای خودم!
برای انـس گرفـتن با خودم، برای اینـکه به اخلاق من درآیی، مـانند
من بشوی!
خود آگاهی اجتماعی: یعنی داشتن شـور و شوق بـه سرنوشت
جامـعـه ی خویـش؛ داشتـن تـعـهـد به آن؛ احساس مسئـولیت در
برابر آن. یعنی آگاه بودن به زمـان و زمـانـه. خود را مـسافری مسئول
در کـشتـی جامـعـه دانستـن و عضـوی با شعـور در کاروان اجتمـاع
دانستن. یعنی به سـرنـوشت جامـعـه ی خویـش فـکر کردن و دل
سوزانـدن.
و ... استحمـارگـر گاه تو را بـه زشتـی ها و انحرافـات می خوانـد و
گاه حتـی تو را به زیبـایی و حقایـق دعوت می کند، تا تو را از این دو
نـوع آگاهی غافل کند! تا تو را از آن حقیقتی که اگر بـه آن بیندیشـی،
خطرنـاک و بیدار کننده است، دور نگـه دارد.
در زمـان پیامبـر مردم از حساسیت اجتمـاعی بالایی برخوردار بودند
و تا کوچک ترین خطری را بـرای سرنوشت جامـعـه حس می کردند،
کوچک تـرین ظلـم و ستـمی از طرف خلیفـه به مردم می شـد، یا
یکی از وابـستگان قدرت را مـی دیدند که از مقام خود سـوء استفـاده
می کند، تمام مـردم، از هر شغلـی به مسجد می ریختند و داد و
فـریـاد و محاکمـه و تـوضیـح خواستن...!
بـه خلیفـه ی دوم که در زمان او ایـران و روم و مصــر مسلمان شده
بودند، اعتراض کردند که چرا پیـراهن تو از دیگران بلندتـر است؟ مگـر
غنـیمتـی کـه تـو دریـافـت کردی، بیش از دیـگران بـوده؟!
خوب مـعلـوم اسـت کـه بـه این مـــردم نـمـی شــود حکومت کرد!
باید برای سوار شدن به گُـرده ی آنها این حساسیت اجتمـاعی را از
بین برد. باید آنها را بی هدف کرد یا هدف های دیگری برایشان تعریف
کرد که به حال من «حکومـت کننده» خطرنـاک نبـاشد!
این است که در دوره ی بـنـی عبـاس، علـم، هنــر، ادبیـات، فکـر
معمـاری، صنعت، فـلسفـه، ... وجود داشت. شهرهای زیبــا و آبـاد!
تـمـدن اسـلامـی! دوره ی درخشـان! ولی آگاهی اجتمـاعی وجود
نداشت.

در شـب عـروسـی «عبـاسه» با «جعـفـر بـرمکـی» به قدری غذا
درست شد که باقی مانـده ی آن موجب بیماری و مشقت در بین
مـردم بغداد شد. یک نفر هم در سراسر جامعه ی مسلمین از عالم
و فقیه و شاعر و فیلسوف و آگاه و غیر آگاه و پیشنماز و پس نماز ...
نگفـت چرا؟!
مردمی که غرق در سوادآموزی و علم اندوزی، هنر و رسم، تَحشیه
و کِتـابـت و تـرجمـه و ساخت و سـاز و قـبـلـه یـابـی و تـجارت و تـولـیـد
و سیاحت و بِـلاغت و سُـرایـش و فناوری بودند، از حال و روز جامعه ی
خویش و تقدیر خود غافل شده بودند. این بود که وقتی مغـول آمد،
همگـی در زیـر تـازیانـه و شمشیـر او مثل گوسفنـدان قـربـانـی رام
بـودنـد!
رشد فردی و جامعه ی توسعه یافته
رشد فردی، نتیجه پنج نوع آزادی است:
ــ آزادی ارتباطات
ــ آزادی سازماندهی
ــ آزادی بیان
ــ آزادی متفاوت فکر کردن
ــ آزادی تولید ثروت
در ده کشور اول ازنظر نوآوری در جهان، این پنج نوع آزادی در میان
کشورها مشترک است. نوآوری شهروندان این کشورها، محصول
سیستمی از این نوع آزادی ها است که به وجود آمده است. انسانها
محصول این سیستم ها هستند. در کشوری که سیستم درست
نشده باشد، کانون های قدرت از آزادی شهروندان نگران می شوند.
وقتی ما به سوییس فکر می کنیم که مقام اول نوآوری جهانی را دارد،
حتی نام چند نفر اجرایی را هم نمی توانیم به یاد بیاوریم چون یک
سیستم به معنای مجموعه ای از قواعد پایدار مورد اجماع، ایجاد کرده
است که همه در هر جایگاه و موقعیتی، آن قواعد را رعایت می کنند.
بخش ناخودآگاه ذهن انسان که سرشار از یادگیری های مستقیم و
غیر مستقیم است، نقشی تعیین کننده در سرنوشت یک فرد و در
نهایت یک جامعه دارد. افراد از کودکی در محیط خانواده، مدرسه،
جامعه، رسانه ها و حکومت به تدریج می آموزند که از چه مسائلی
باید بترسند، و حد و مرزها کجاست. ذهن دائما محاسبه می کند که
پی آمد حرفی که می زند، ارتباطی که برقرار می کند، گروهی که
تشکیل می دهد، درآمدی که دارد چیست و چه نوع هراسی باید
داشته باشد. به عنوان مثال در بعضی از کشورها، ارتباط با خارجی ها
جرم محسوب می شود اما در سال 2017، کره جنوبی 52 میلیون
دلار برای لابی در قوه مجریه و مقننه ی آمریکا هزینه کرد. در
شهر واشنگتن حدود 16,000 شرکت رسمی ثبت شده وجود دارد که
برای افراد و دولت های خارجی در دستگاه حکومتی آمریکا لابی
می کنند. چرا شهروندان آمریکایی نمی ترسند که برای خارجی ها
در درون حاکمیت خودشان تبلیغ و لابی گری کنند؟ چون حتی کار با
خارجی قاعده مند است. حتی قانون تا آنجا صریح نوشته شده است
که فرزندان نمایندگان مجلس می توانند شرکت لابی داشته باشند.
هر قدر افراد بیشتر نگران پیامدهای فعالیت های خود باشند به
همان میزان کمتر برای نو آوری فکر می کنند و سازماندهی می کنند.
شهرداری لس آنجلس هم به عزادارن عاشورا اجازه داد در مرکز شهر،
مراسم خود را برگزار کنند و هم به حامیان پادشاه باستانی ایران؛
کوروش. چرا هر دو نوع سازماندهی، آزادی دارند؟ چون سیستمی
وجود دارد که هراسی از سازماندهی های متفاوت ندارد.
از قوی ترین انگیزه های انسانی، بهتر شدن (Self- Enhancement)
است. اما این بهتر شدن نیاز به محیط مستعد دارد که انسان ها از کار
و نوآوری نهراسند. این محیط، ذهن انسان ها را در ناخودآگاه تربیت
می کند.
در سال 1890 روانشناس و فیلسوف نامی، ویلیام جیمز (James)
در کتابی به نام اصول روانشناسی نوشت: اینکه در بخش خودآگاه و
ناخودآگاه انسان چه "انباشتی" صورت گرفته سرنوشت او را رقم
می زند، زیرا افکار، احساسات و رفتار او را شکل می دهد.
ترس بر دو نوع است: معقول و نامعقول. ترس از ندادن مالیات یک
ترس واقعی و منطقی است اما ارائه ی یک تفسیر متفاوت از یک
موضوع نسبت به تفسیر اولیاء، معلم، رسانه، جامعه و دولت نباید
ترس به همراه داشته باشد و این ترس، نامعقول است.
فردریک اسمیت زمانی که دانشجوی دانشگاه بود مقاله ای برای
یکی از کلاس های خود نوشت و ایده ی تحویل محموله در عرض 24
ساعت را مطرح کرد. او برای این مقاله نمره 12 گرفت و ایده ی او
غیر واقعی قلمداد شد. اما او نترسید و ایده را تست کرد و هم اکنون
شرکت FedEx با 650 هواپیما، روزانه حدود 2,000,000 محموله را در
سراسر جهان جا به جا می کند. آزادی بیان وجود داشت که او حرفش
را زد و به خاطر همین آزادی بیان، با او مخالفت هم شد ولی با آزادی
سازماندهی، آزادی ارتباطات، آزادی متفاوت فکر کردن و آزادی تولید
ثروت، تشکیلات عظیم و منحصر به فردی را ایجاد کرد. جایی مانع
او نشد و او فرصت پیدا کرد که ایده ی خود را آزمایش کند. از این رو،
باید این پرسش را مطرح کرد که تا چه میزان، مجموعه ی یک جامعه در
ناخودآگاه افراد ترس و پرهیز از فعالیت را تزریق می کند و تا چه اندازه
به آنها القاء می کند که شجاع باشید، سازماندهی کنید، نظر بدهید،
متفاوت باشید، اگر شکست خوردید باز تلاش کنید، از نو آغاز کنید،
رشد کنید و ثروتمند شوید.
یکی از شاقول های کلیدی توسعه یافتگی این است که جوامع و
دولت ها چقدر فرد را می ترسانند و چقدر او را تشویق می کنند؟
چقدر برای ترس، سیستم درست کرده اند و چقدر برای تشویق و
یادگیری و ارتباط، سیستم ایجاد کرده اند؟ چقدر جامعه به افرادی
که بسیار کار کرده و زحمت می کشند پاداش منطقی و عملی
می دهد، و یا تا چه میزان، به آنها مظنون می شود؟!
فرصت دادن به انسان ها، خیلی اعتماد به نفس، علاقه به رشد و
پیشرفت، احترام به شأن انسان، علو طبع و سیستم می طلبد.
البته نیکولو ماکیاولی به اشتباه معتقد بود که مردم باید بترسند!
|
|