|
متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
|
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |

درنای امید صبح دوشنبه 29 مهرماه وارد تالاب فریدونکنار شد.
درنای امید آخرین بازمانده ی دسته ی غربی درناهای سیبری
است که هـر سـالــه بـرای زمستــان گـذرانی فـاصلـه ی 5,000
کیلومتری بین غرب سیبری تا ایران را می پیمودند و به سـواحل
جنـوبی دریای مازندران می آمدند.
امیدواریم که میزبان شایسته ای برای درنای امید باشیم!
شهرام ناظری در 29 بهمن 1328 خورشیدی در کرمانشاه به دنیا آمد.
در کودکی، مادرش او را با شعر و آواز آشنا کرد و پدرش که صدایی لطیف
داشت و با گوشه ها و ردیف های آواز ایرانی آشنا بود، دانسته هایش را
در اختیار فرزند گذاشت. پسر، نواختن سه تار را نیز از پدرش آموخت.
در 7 سالگی اولین برنامه ی هنری خود را در رادیو کرمانشاه اجرا کرد
و در 11 سالگی نیز توانست در رادیو تلویزیون ایران چند برنامه ی دیگر
آوازخوانی اجرا کند. شهرام ناظری در 17 سالگی برای بهره بردن از
مکاتب و استادان موسیقی به تهران آمد و نواختن سه تار را نیز ادامه
داد. از آغاز دهه ی پنجاه در سطح کشور شناخته شد و در نیمه ی دوم
قرن حاضر ـ که آخرین سالش را پیش روی داریم ــ همراه با محمدرضا
شجریان به تأثیرگذارترین و برجسته ترین شخصیت های موسیقی ایران
تبدیل شدند، به طوری که هر ایرانی در طول روز و طی شب اثری از آثار
این دو عزیز را زمزمه می کند.

در 26 سالگی به استخدام رادیو تلویزیون ایران درآمد و در سال های
1360 تا 64 به تدریس موسیقی و ردیف های آوازی به علاقمندان پرداخت.
او در پنج دهه فعالیت خود بیش از 40 آلبوم منتشر کرده است. علاوه بر
فارسی به زبان مادری اش یعنی کردی کرمانشاهی نیز آواز می خواند
که «شیرین شیرین» و «واران وارانه» از نمونه های آن است.
شهرام ناظری در آثار خود بیشتر از اشعار مولانا بهره برده است، هر
چند که در اشعار معاصر پارسی نیز یدی طولا دارد. همچنین او از اولین
کسانی است که با استفاده از موسیقی مقامی، اشعار شاهنامه ی
فردوسی را اجرا کرده است. در اجرای شعرهای مولوی پیشروی تمامی
خوانندگان است. آلبوم «مثنوی موسی و شبان» و «صدای سخن عشق»
او رویکرد جدیدی به موسیقی و شعر عرفانی به حساب می آید که در
اواخر دهه ی پنجاه و اوایل دهه ی شصت از خود به جا گذاشته است.
همچنین به مناسبت هشت صدمین سالگرد تولد مولوی دو اثر «گل
صد برگ» و «یادگار دوست» را منتشر کرد که اولی از پرفروش ترین آثار
موسیقی ایران شد و دومی به عنوان «اولین سمفونی ایرانی» شناخته
شد.
ناظری در سال مولوی نیز آلبوم «مولویه» را در خارج از کشور اجرا کرد
که «دیپاک چوپرا» نیز در این آلبوم حضور دارد. این آلبوم که به نام «شور
رومی» معروف شد یکی از بهترین آلبومهای سال جهان معرفی شد.
شهرام ناظری همچنین اجراهای صحنه ای شاهنامه خوانی را در
آمریکا، فرانسه و تونس انجام داده است. از آلبوم هایی که بر اساس
اشعار شاهنامه تولید شده می توان به «درفش کاویانی» و «کاوه ی
آهنگر» اشاره کرد.

ناظری در بسیاری از کشورهای جهان برنامه و کنسرت اجرا کرده
است و به دریافت جوایز متعددی از مجامع و کشورهای مختلف مفتخر
شده است: دریافت نشان لژیون دونور از کشور فرانسه در سال 2007،
دریافت عنوان «هنرمند برتر آسیا» در سال 2007، دریافت جایزه ی
«اسطوره ی زنده» از دانشگاه UCLA، دریافت نشان طلایی سماع از
دست اسین چلبی ــ نواده ی مولانا در سال 1386 در شهر قونیه ی
ترکیه، دریافت کلید طلایی شهر خوی و مقبره ی شمس در جشنواره ی
بین المللی شمس تبریزی در 1386، دریافت لوح سپاس از شهردار
ارواین کالیفرنیا به خاطر ترویج پیام معنوی صلح به وسیله ی موسیقی
و اشعار مولوی، دریافت لوح سپاس از کنگره ی آمریکا، دریافت تقدیرنامه
از دانشگاه هاروارد به دلیل نقش مؤثرش در معرفی مولوی به دنیای
غرب و نوآوری در موسیقی ایرانی که سبب جذب مخاطبان غربی شده
است؛ از جمله افتخارات اوست!
از جمله آلبوم های او بر اساس شعر معاصر ایران «سفر عسرت» و
«امیرکبیر» است که از اشعار مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، شفیعی
کدکنی، هوشنگ ابتهاج، فریدون مشیری، عارف قزوینی، ملک الشعرای
بهار و شاعران گرانقدر دیگر استفاده کرده است. همچنین در آلبوم
«زمستان» از شعر زمستان اخوان ثالث سود برده است. در «گلستانه»
که در زمستان 1366 اجرا شده به مناسبت شصتمین سال تولد سهراب
سپهری از اشعار او استفاده شده است.
شهرام ناظری از استادان خود عبدا... خوان دوامی، محمود کریمی،
علی برومند و دکتر داریوش صفوت یاد می کند و می گوید چند سالی با
استاد شجریان معاشر بوده و همواره از او آموخته و آموخته هایش را در
جای خود به کار گرفته است.
او می گوید به جز موسیقی کلاسیک، موسیقی شرق، بخصوص هند
را خیلی دوست دارد، کار قوال های تاجیکستانی و موسیقی فلامنکو و
حتی جاز بلوز را نیز گوش می دهد.
در اینجا آواز گلستانه ی او را می توانید بشنوید.

هنر دست هنرمندان فارس نیوزی و احوالات ملت بی چاره ی ایران!
آن یکـی خر داشت، پــــــالانش نبـود
یـافت پـــــــــالان، گرگ خر را درربـود!
کوزه بودش، آب می نـامــد به دست
آب را چون یافت، خود کوزه شکست!
Research and Its Legitimation through Performativity
New methods of argumentation and establishing proof are changing the pragmatics of research. It is accepted that there are a variety of methods to arguing truth, not just a universal metalanguage. New moves, new rules, and new games are all pathways of progress in scientific knowledge. Proof is increasingly established through technology, because the technical apparatus can make observations more efficiently than human senses. The problem is that technology costs money, and so truth can most often only be established by the wealthy. This interweaving of efficiency and wealth has meant that research is typically conducted not to establish truth, but to turn a profit and gain power. If those with wealth are running the game, they continue establishing proof by funding more research, which then increases efficiency or ‘performance improvement,’ which allows more ‘proof’ to be produced, which as an end in itself becomes a type of legitimation. So in the postmodern world, power is the knowledge of how to increase the efficiency of the system, which is accomplished by having, creating, and reformatting the most information and data.F
Education and Its Legitimation through Performativity
What defines learning and education when knowledge becomes the equivalent of performativity of the social system? Education ceases to end with young people at the university level – instead members of society will need to continually absorb new information in order to be able to function in an ever-evolving system. The role of professor as transmitter of learning may decrease, as computer-based learning opportunities increase. When information becomes universally accessible and ubiquitous, learning becomes a matter of knowing how to harvest the information out of a vast pool of data, how to ‘create’ knowledge by reassembling available information in meaningful ways.F
Postmodern Science as the Search for Instabilities
Lyotard says that postmodern scientific knowledge cannot be based on performativity, because efficiency must be calculated based on a stable system. Nature and society are not stable systems, it is impossible to define all the variables of those systems, and so they can never be perfectly controlled. Their success and progress are based on inconsistencies and innovations, or “new moves.” As is demonstrated by tyrannical governments or authorities, control does not increase performativity, but rather stifles the system. So knowledge in the postmodern world is about change, adapting to it, and generating new ideas, not on an established rigid scientific method.F
Legitimation by Paralogy
Postmodern thought accepts that there cannot be a fixed, static paradigm for legitimation in a system that is fluid, organic, and constantly in flux in its process of growth. It is more apparent now that at any other previous point in history that we are living in a world of accelerating technological change, and flexibility of the players to create new moves and rules will be crucial to society’s functioning. Permanence has always been an illusion, and aligning our interactions and interpretations of society and knowledge more with the notion of transience and ephemerality will only service in our favor.F
گفته می شود خاستگاه دموکراسی، یونان باستان است. سقراط
هم یونانی بود و از قضا دموکراسی را وسیله ی استحمار مردم و
فریفتن آنها می دانست!
در مکالمات افلاطون، سقراط که «پدر فلسفه ی یونان» خوانده
می شود، این بدبینی به دموکراسی را بیان می کند. در کتاب ششم
جمهوریت افلاطون، سقراط با شخصی به نام آدمانتوس وارد بحث
می شود و سعی می کند با تمثیل جامعه به یک کشتی، ضعف های
دموکراسی را برایش نمایان کند. سقراط می پرسد: «اگر یک سفر
دریایی در پیش داشتید، بهترین کسی که می تواند انتخاب کند که چه
کسی کشتی را هدایت کند کیست؟ هر کسی و یا کسی که با
دریانوردی آشنایی دارد؟»
آدمانتوس جواب می دهد: مشخص است که باید آشنایی داشته
باشد و سقراط در جواب می گوید: «پس چرا ما فکر می کنیم که هر
کسی صلاحیت دارد قضاوت کند چه کسی رهبر بهتری برای یک کشور
است؟»

نکته ای که سقراط به آن اشاره می کند این است که رأی دادن یک
مهارت است و نه یک توانایی ذاتی. و همانند هر مهارت دیگری نیاز دارد
که به مردم آموزش داده شود. رأی دادن همه ی شهروندان بدون آموزش
لازم همانقدر غیرمسئولانه است که سپردن انتخاب ناخدای کشتی به
کسی که از دریا هیچ نمی داند.
سقراط در تاریخ از اولین کسانی است که از حماقت رأی دهندگان
بزرگترین آسیب را دید. در سال 399 قبل از میلاد، به جرم ایجاد فساد
در جوانان آتن به دادگاه فراخوانده شد. 500 نفر از شهروندان آتنی برای
رأی دادن جمع شدند و با اختلاف بسیار کوچکی بین آرای موافق و
مخالف، سقراط مجرم شناخته شد و به دستور دادگاه با دست خود
«جام شوکران» را نوشید. این رویداد برای افراد متفکر همانقدر تراژیک
است که مصلوب شدن مسیح برای افراد معتقد!
بسیار مهم است که توجه کنیم که سقراط در معنای عام کلمه
«نخبه گرا» نبود. او اعتقاد نداشت که فقط تعداد معدودی باید رأی
بدهند. ولی اصرار داشت که فقط افرادی باید نزدیک صندوق رأی شوند
که در مورد موضوع عمیقا" فکر کرده اند و اطلاعات لازم برای قضاوت
را دارند.
ما تفاوت بین دموکراسی هوشمندانه و دموکراسی به عنوان «حق
طبیعی» همه ی افراد را فراموش کرده ایم. ما حق رأی دادن را بدون در
نظر گرفتن آگاهی افراد به همه داده ایم!
سقراط به خوبی می دانست نتیجه ی این دموکراسی چه می شود.
نتیجه ی آن سیستمی شد که یونانی ها از آن واهمه داشتند:
«عوام فریبی»
یونان باستان آسیب های فراوانی از عوام فریبان خورده است. مثلاً
آلسیبیادس که فردی متموّل، کاریزماتیک و خوش صحبت بود، از آزادیهای
معمول جامعه ی دموکراتیک استفاده کرد و مردم را تحریک کرد که
لشکری ساخته و به سیسیل حمله کنند که چیزی جز شکست و
خرابی به بار نیاورد!
سقراط می دانست که افرادی که خواستار رأی مردم هستند چطور
می توانند با جواب های ساده و گفتن چیزی که مردم نیاز به شنیدنش
دارند اعتماد عام را جلب کنند. او از مردم می خواست که تصور کنند بین
یک دکتر و یک فروشنده خوش صحبت باید یک نفر را انتخاب کنند.
فروشنده راجع به رقیب خود می گوید: «ببینید، این آقا کلی به شما
بدی کرده است. بدن شما را به درد می آورد، به شما محلولهای تلخ مزه
می دهد و از شما می خواهد غذاها و نوشیدنی هایی را که دوست
دارید نخورید. او هیچگاه برای شما مهمانی ها و لذت هایی که من
فراهم می کنم، نمی کند.»
دکتر می گوید: «من بدن شما را به درد می آورم ولی بیماری چندین
ساله ی شما را درمان می کنم. عمر طولانی تر می دهم ولی باید
برای آن سختی بکشید. بر خلاف لذت های شما کار می کنم که بتوانم
کمکتان کنم.»
و سقراط از ما می خواهد عکس العمل مردم را در نظر بگیریم. فکر
می کنید عوام به کدام رأی می دهند؟!

ما اخطار سقراط را فراموش کرده ایم. ترجیح داده ایم که دموکراسی
را مطلقا" عادلانه و بدون هیچ ابهامی فرض کنیم در حالی که باید بدانیم
دموکراسی فقط در حد «سیستم آموزشی جامعه» ای که در آن اتفاق
می افتد کارایی دارد. در نتیجه ما بسیاری از همان فروشنده های چرب
زبان و تعداد بسیار کمتری از دکترها را انتخاب می کنیم!

بیشتر فروشندگان بازارهای هفتگی مثل جمعه بازار یا چهارشنبه بازار
در شهرهای گیلان را قشر کشاورز و باغدار تشکيل می دهند. در برخی
از مناطق، بازار دو بار در هفته برپا می شود و اين موضوع از قديم در آن
منطقه مرسوم بوده و همچنان نيز ادامه دارد، مثلا" در آستانه اشرفیه و
سیاهکل دوشنبه و پنج شنبه بازار برگزار می شود و یا در منطقه ی
لنگرود فروشندگان در دوشنبه و چهارشنبه بساط می گسترانند.
برخی از فروشندگان با لباس های محلی در بازار حاضر می شوند که
رسم زیبایی از سنت های استان را برای مردم تداعی می کند.

از جمله مزیت های بازارهای هفتگی، متعادل نگه داشتن بهای اجناس
و کالاها و جلوگيری از افزايش نامتناسب قيمت هاست. اين بازارها
همچنین محلی برای ديد و بازديد دوستان و آشنايان نيز هست، زيرا
اکثر مردم برای خريد به بازارهای هفتگی می آیند.
شور و نشاطی که در بازارهای محلی گیلان به چشم می خورد
خود حديث زندگی است. صبح زود فروشندگان به محل بازار می آيند
و بساطشان را پهن می کنند. هر که زودتر بيايد جای بهتری خواهد
داشت.
در اکثر نقاطی که بازارهای هفتگی در آن برپاست، مردم، هفتگی
خريد می کنند، زيرا قيمت محصولاتی که در آن بازارها عرضه می شود
به نسبت مغازه ها پايين تر است. اين بازارها قدمتی هزار ساله دارند.
بازارهای هفتگی گيلان مناسب ترين مکان برای خريد و فروش بدون
واسطه و کوتاه کردن دست دلالان است؛ آن از خدا بی خبرانی که با
دست به دست کردن کالا، سود گزافی به دست می آورند!

بازارهای هفتگی موجب می شود بسياری از جوانان بيکار با حضور
در آنها بخشی از مشکلات خود را سر و سامان دهند و مرهمی بر
زخم زندگی خویش بنهند.
بازارهای هفتگی از نظر جهانگردی نیز اهمیت دارند و موجب جذب
گردشگران داخلی و خارجی و آشنایی آنها با محصولات منطقه ای و
فرهنگ و آداب و رسوم مردم محلی می شود.
آنچه اين بازارها را از بازارهای استان های دیگر ايران متمايز می کند
نوع کالاها و توليداتی است که توسط خود روستاييان توليد و با قيمت
مناسب در معرض فروش گذاشته می شوند: انواع میوه های محلی از
قبيل پرتقال، به، ازگيل، خرمالو، گلابی محلی (خوج)، نارنگی و زیتون؛
انواع سبزيجات نظير سبزی های دست کاشت تا سبزی های خودرو،
باقلای محلی، کدو؛ و صد البته برنج، ماهی تازه، ماهی شور، پنير،
ماست، دوغ، ترشيجات و عسل؛ و حتی پوشاک مثل چادر شب،
جوراب پشمی، البسه، کفش، پارچه؛ به همراه وسايل خانگی و ابزار
کشاورزی مثل داس و بیل و داره، کوزه های سفالی، تنور، وسايل زينتی
مثل بافته های حصیری و هزار و يک محصول ديگر در بازارهای هفتگی
گيلان يافت می شود.
The Narrative Function and the Legitimation of Knowledge
Narrative knowledge is looked at disdainfully by advocates of scientific knowledge because it doesn’t put legitimation as its foremost priority when forming statements. Ironically, scientific knowledge must resort to narratives in order to legitimate itself, as arguments and proofs are merely dialectics. The new function of narrative knowledge is characterized by both denotative utterances concerning truth, and prescriptive utterances concerning justice. “The people” decide that what is needed to determine the legitimacy of truth or justice is simply their debate and consensus.F
Narratives of the Legitimation of Knowledge
The two predominant versions of the narrative of legitimation. The first is “humanity as the hero of liberty.” Humanity becomes the validator of knowledge: laws that are created are just because the citizens who create them desire them to be just, and so it follows that they must be just. Knowledge is valuable insofar as it serves to meet the goals of the collective. The second positions science as a path to morality, ethical action, and spirituality. Legitimation then becomes the subject of the philosophical, of the spirit.F
Delegitimation
In the postindustrial society, the grand narrative is dead. A process of deligitimation was inherent in terms of positive science, as its version of ‘knowledge’ was legitimated by itself “by citing its own statements in a second-level discourse,” and is therefore not true knowledge at all. Instead, science can be seen as a speculative game that is defined by a certain set of rules. As the rules are being bent, fields of science are converging, and areas of inquiry are applicable to a greater range of disciplines. No one can master all the languages, and in the absence of a metalanguage,legitimation leaves the realm of being based on performativity and is accepted to be based on the social bond, consensus and communications.F

بس
که
در
بیماری هجر تو
گریانم
چو شمع
همچنـان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع

دویدن به صورتی که بتوان دم و بازدم عمیق انجام داد و تنفس
سریع و کوتاه نشود، موجب سوختن چربی خون می شود. البته
یک شرط دارد و آن این است که 10 دقیقه قبل از آن بدن را گرم
کنید.
ورزشهای شدید یا قدرتی مثل دوهای سرعت و وزنه برداری یا
کشتی، قندسوز هستند و ذخایر قند خون و عضلات را به مصرف
می رسانند. علت آن است که در زمان کم و در غیاب اکسیژن
کافی، چربی ها نمی توانند برای تولید انرژی بسوزند. بر عکس
بدن ما در دوهای استقامت به دلیل امکان تنفس عمیق در حین
ورزش، تری گلیسریدها را برای سوزاندن و تولید انرژی انتخاب
می کند.
ورزش کردن علاوه بر مصرف چربی های اضافی بدن، کلسترول
بد را نیز به کلسترول خوب تبدیل کرده و رسوب داخل رگها را از
کلسترول بد پاک می کند.
به بدن خود احترام بگذارید و ورزش کنید. اگر از مقدار چربی و
کلسترول غذای خود بکاهید و ورزش کنید، اثر ورزش های چربی
سوز را زودتر بر روی بدن خود خواهید دید.
The Nature of the Social Bond: The Modern Alternative
Lyotard says that to understand the nature of knowledge in modern times, one must be able to understand how the society operates. In this case, postmodern society it is either a whole, or split in two. Is it an optimistic model that views society as a cohesive, unified whole, or a model based in dissonance, where the needs of the people and functions of the system are incompatible? Either way, society is a machine, and knowledge is a cog in the system that keeps it running.F
The Nature of the Social Bond: The Postmodern Perspective
The social bond is itself a language game, each of us nodes on a communication net, intercepting and resending messages throughout the system. These messages affect the nodes in the language game, causing “moves,” “displacements,” and “countermoves,” all which potentially enhance and enrich the system by creating innovation and novelty. This method of communication differs greatly from the modern institutional approach at language games, which limit the kinds of ‘moves’ able to be made by creating rigid boundaries and rules.F
The Pragmatics of Narrative Knowledge
Science is not the same as knowledge. Whereas science is made up of denotative statements, and must be observable, repeatable, and verifiable by experts, knowledge casts a wider net, being composed of a competence that encompasses concepts of truth, justice, efficiency, and beauty. Knowledge is not limited to a specific class of statements; it is characterized by a fluidity and flexibility that can identify the relationships across subjects in order to make “good” utterances. Narratives then decide the criteria of the competence of knowledge – in traditional knowledge this would be “know-how,” “knowing how to speak,” and “knowing how to hear.” A narrator attains legitimation simply by being the narrator; the information is transmitted to the listener, who then attains the knowledge, and through meter and repetition pass of the criteria of competence and the acceptable rules of a culture.F
The Pragmatics of Scientific Knowledge
Scientific knowledge is characterized by the ability to provide proof supporting a statement, and ability to refute opposing statements. The combination of these two conditions do not prove a statement ‘true,’ but rather as being likely to be true based on our understanding of reality. The competence needed in the formulation of scientific knowledge does not require a social bond; it is one-sided, only requiring a sender’s competence, and is composed only of the language game of the denotative utterance.F
In postmodern society, we have two types of knowledge: narrative and scientific. Neither can be judged as right or true or better in comparison to the other, because their criterion of competence idifference.F

وقتست
کز فراق تو
و
سوز اندرون
آتش درافکنم به همه رَخت و پَخت خویش
How do we define ‘knowledge’ in a postindustrial society equipped with new media, instantaneous communication technologies and universal access to information? Who controls its transmission? How can scientific knowledge legitimated? F
These are the questions Lyotard asks in The Postmodern Condition. He believes that the method of legitimation traditionally used by science, a philosophical discourse that references a metanarrative, becomes obsolete in a postmodern society. Instead, he explores whether paralogy may be the new path to legitimation.F
The Field: Knowledge in Computerized Societies
The nature of knowledge itself is shifting from being an end in itself to a commodity meant to be repackaged and redistributed. In order to be valuable, learning must be able to be reformatted into these packets of information in computer language, so that they can be sent through that channel of communication. Today, we increasingly hear the words “knowledge economy” and “information society” to describe the era we are entering. As was always the case, knowledge is power. Now, in an increasingly complex world, those with the ability to sort through the vast amounts of information and repackage it to give it meaning will be the winners. Technologies continue to solve problems that were formerly the source of power struggles between nations (i.e. the need for cheap labor is diminished by the mechanization of industry, the need for raw materials is reduced by advances in alternative energy solutions), and so control of information is most likely to become the 21st century’s definition of power.F
The Problem: Legitimation
The definition of knowledge is determined by intertwining forces of power, authority, and government. Leotard draws a parallel between the process of legitimation in politics and of those in science: both require an authority figure or “legislator” to determine whether a statement is acceptable to enter the round of discourse for consideration. In an increasingly transparent society, this leads to new questions:F
Who is authorizing the authority figure? Who is watching the watchers?F
The Method: Language Games
The manner in which communication unfolds is like a dance. Or a battlefield. Those patterns that define our social interactions are identified here as language games, and put us in constantly changing positions and roles based on the type of discourse.F

در خون ما سلول های مختلفی وجود دارد که هر نوع از آنها
وظایف حساسی به عهده دارند. سلولی که تعداد آن در خون
بسیار زیاد است، سلول هـای قـرمـز خون است. برای این که
تعداد زیاد آنها را درک کنید جعبه ای را در نظر بگیرید که طول و
عرض و ارتفاع آن 1mm باشد، اگر این جعبه را با خون پر کنیم،
در این صورت 5,000,000 عدد گلبول قرمز در همین مقدار ناچیز
خون قابل شمارش است!
در حقیقت قرمزی خون به دلیل تعداد زیاد همین سلول های
قرمز است. درست مثل یک لیـوان آب که در درون آن خاکشیر
ریخته باشیم و قرمز به نظر می آید.
در تصویر به جز سلـول های قرمـز، چیزهای دیگری نیز دیده
می شود، به نظر شما آنها چیستند؟ آیا می توانید درصد آنها
را نسبت به گلبول های قرمز بیان کنید؟
|
|