متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

   ژاپن با داشتن 4500 میلیـارد دلار تولید ناخالـص داخلی در سال 2005

دومین قدرت اقتصادی دنیا بوده است و در سال 2014 با نزدیک به 5000

میلیارد دلار پس از آمریکا و چین در مقام سوم جهان قرار گرفته است.

   مـردم ژاپـن تـولیـد و کـار را امـری مقـدس و ارزشمنـد مـی داننـد. آنان

همچنین به فکر افزایش بهره وری و کارایی خود هستند. به همین خاطر

همیشه با کنجکاوی و دقت به دنبـال روشهـای مناسبتر برای کار و تولید

خود هستنـد و راه هـایـی مـی یـابنـد که سبـب ارزش افـزوده ی بیشتر،

فروش بیشتر، یا صرفـه جویی در وقـت یا نیـروی انـجام کار می شـود. به

این پیشنهادها «کایـزِن» گفته می شود.

    برای خواندن بهتر درس ها با بازده ی بیشتـر یا انجام کارهـا و وظایـف

خود در زمـان کمتر و با راندمان بیشتر چه راه هایی به نظرتان می رسد؟ 

  از چه راه هایـی می توانیـد رضـایـت بیشتـری در خانـواده ی خود ایـجاد

کنید؟

   چگونـه می توانـید به پیشبرد اهداف در گروه خود یـاری برسانید؟

 


برچسب‌ها: کایزن, صرفه جویی در هزینه و زمان, فروش بیشتر, جلب رضایت و همکاری
 |+| نوشته شده در  شنبه سی ام دی ۱۳۹۶ساعت 19:37  توسط بهمن طالبی  | 


برچسب‌ها: معما و سرگرمی, جدول سودوکو
 |+| نوشته شده در  جمعه بیست و نهم دی ۱۳۹۶ساعت 0:57  توسط بهمن طالبی  | 
 

 

   تیم فوتبال هـنـد در جام جهـانی 1950 بـدون کفش در زمیـن حاضـر شد

و فـدراسیون جهـانی اجازه ی بازی به آنها نداد و تیم هـنـد به همین علت

از دور رقابت ها کنار رفت ! 


برچسب‌ها: هندوستان از 1950 تاکنون, تیم ملی فوتبال
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۶ساعت 16:29  توسط بهمن طالبی  | 

 

عشق بورزید، 

وگرنه می میرید

راه دیگری وجود ندارد!

 


برچسب‌ها: میرحسین موسوی
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه بیست و هشتم دی ۱۳۹۶ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 
 

  مجموع دو عدد 872 و اختلاف آن دو عدد دو برابر عدد کوچک تر می شود.

عدد بزرگ تر کدام است؟

 

654                     580                         520                          480

 


برچسب‌ها: معما و سرگرمی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 23:45  توسط بهمن طالبی  | 
 

 

مناطق رویش مو در بدن پس از بلوغ و تراکم آن

 


برچسب‌ها: رویش مو, رشد و بلوغ, موی زهار, تراکم رویش مو در بدن مردان و زنان
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 22:5  توسط بهمن طالبی  | 
 

همان طور که می دانید در هر ثانیه حدود دو میلیون از گلبول های قرمـز

خون ما عمرشان به سر می رسد و به همین تعداد هـم ساختـه شـده

و جایگزیـن قبـلی ها می شود.

   گفته می شود تعـداد گلبول های قرمـز خون که در 24 ساعـت از بین

می روند، یک صد و بیست و پنجم کلّ گلبول های قرمـز انسان هستند.

   آیا می توانیـد بگوییـد در بدن ما تقـریبا" چنـد میلیون گلبول قرمز وجود

دارد؟

 

 

برچسب‌ها: معما و سرگرمی, در باره ی بدن خود چه می دانید, گلبول های قرمز, اریتروسیت ها
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 21:58  توسط بهمن طالبی  | 
 

 مجموع پنج عـدد زوج متوالـی با مجموع چهار عدد زوج متوالی دیگـر برابر

اسـت. در صورتـی که بزرگ تریـن عدد مجموعـه ی چهـار تایـی 78 باشد،

کوچک ترین عـدد این دو مجمـوعـه چیست؟

 

48                         52                            56                          60

 


برچسب‌ها: معما و سرگرمی
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 21:50  توسط بهمن طالبی  | 
 

   امـا بیشتر از همـه دیو رنـج می برد. عیبـی در او پدیـد آمده بود. بیش از

پیش غمین و تحریک پذیر شده بود و همین که چادر زده می شد او فـورا"

آشیانه می ساخت و راننده اش همان جا غذایش را می داد. همین که از

مال بند بازش می کردند، دیگـر تا صبـح روز بعد که می خواستند سورتمه

را ببندند، از جا برنمی خاسـت. همـه ی راننـدگان به وضعش متوجه شده

بودند. یک شب که در باره ی او بـحث می کردنـد، دیو را از آشیانـه اش به

کنار آتش آوردنـد و همه جایش را فشـار دادنـد و امتـحان کردند، او چند بار

نالیـد. چیزی در درون او عیـب کرده بود وگرنـه همـه ی استخوان هایش را

بی عیـب یافتنـد. در روزهای بعد دیو آنچنـان ضعیـف شـده بود که مکرر در

بیـن راه زمیـن می خورد. اسکاتلنـدی دورگه فـرمـان تـوقـف داد و دیـو را از

دسته بیرون آورد. منظـورش آن بود که دیو را آسـوده کند و بگذارد بدون بار

کنار سورتمـه بدود. اما دیو هر چند ضعیـف و ناتـوان بود از بیـرون مانـدن از

دستـه نفـرت داشت، و در تمـام مدتـی که او را از مال بنـد باز می کردنـد،

می غریـد و دندان به هم می ساییـد. و چون دیـد سگ دیگـری را به جای

او بستند، با دلی شکسته ناله سر داد. غرور او جریحه دار شده بود.

دلش می خواست تا موقـع مـرگ کارش را انجام دهـد و جای او به سگی

دیگر داده نشود!

 

   وقتی که سورتمـه راه افتاد، دیو در میان برف های نرم خود را به زحمت

کشید و با دندان به سگی که جانشینش شده بود حمله کرد و سعی کرد

در میان افسار و سورتمه خود را جا کند و در تمام مدت نالیـد و زوزه کشید

و از فـرط درد و انـدوه گریسـت. مـرد دورگه کوشید او را به زور تازیانه براند،

اما دیـو اعتنـایی به ضـربـات جانسـوز تازیانـه نکـرد، و آن مـرد هم دل آن را

نداشت که سخت تر از آن بزند. دیو حاضـر نبود آزاد دنبال سورتمه بدود. با

چشمان خود التمـاس می کرد که بگذارنـد همـان جا بمـانـد و سورتمـه را

بکشـد. سگ رانـان دیدنـد که اگر کاری را که او را می کُشـد به او ندهنـد،

دلش می شکند.

 

   بـالاخره دیــو را بـه سـورتـمـه بـستنـد؛ چون مـی دانستـنـد او بـه زودی

می میرد، بهتر آن دیدند که در حال انـجام کاری که به آن افتـخار می کرد،

بمیرد. این بود که او را به سورتمه بستند و دیو مانند گذشته با غرور تمام

سورتمه را کشید،هر چند خواه ناخواه چند بار از درد درون ناله های شدید

کشید. چند بار بر زمیـن افتـاد و روی برف کشیـده شـد، و یک بار سورتمه 

زیرش گرفت به طوری که از آن لحظه به بعد یک پایش می لنگید. 

   هر جور که بود خود را تا وقتـی که به جای اردو رسیدنـد نگاه داشت، و

آنجا راننده اش جایی کنـار آتش برایش مهیـا کرد. وقتـی صبـح فـرا رسید،

دیو ضعـیف تر از آن بـود که بتـوانـد سفـر کند. آخریـن بار که رفقـایش او را

دیدند وقتی بود که روی برف افتاده بود و نفس نفس می زد. سگ رنـجور

با نگاهش رفتن سورتمه و رفقایش را دنبال کرد.

 

 

   وقتی که سورتمه ها سر پیچ رودخانه از نظر ناپدید شد، زوزه ی بلندی

کشید. در این موقع قطار سورتمه ها متوقف شد و مـرد دورگه آهستـه از

راه رفته به جای اردو بازگشـت و صدای تیر تپانـچه شنیـده شد. بعد از آن

مرد دورگه شتابان بازگشت و تازیانه دوباره سگ ها را به راه انـداخت، اما

باک می دانست و همه ی سگ ها  می دانستنـد که پشت پیج رودخانه

چه واقع شده است.

 


برچسب‌ها: داستان, آوای وحش, جک لندن
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 0:30  توسط بهمن طالبی  | 
 

   در دهه ی 1950 وزارت «صنعت و تجارت بین المللی» ژاپن تلاش کرد یک

شـرکـت کوچک را از خریـدن حق تـولیـد فنـاوری «نیمـه رسـانـا» از شرکت

«وسترن الکتریک» آمریکا منع کند؛ ولی این شرکت ژاپنی بر حق خود پای

فشـرد و در نهـایـت این فنـاوری را خریـد و بـعـدها به یکـی از مـوفق تـریـن

شرکت های تولید وسایل الکترونیکی تبدیل شد.

   آیا نام این شرکت را می دانید؟ می توانید تصور کنید که دنیای امـروز ما

بدون «سونی» و محصولاتش چه شکلی داشت!

 


برچسب‌ها: اقتصاد جهانی, دخالت دولت در صنعت, تکنولوژی نیمه رساناها, وسایل الکترونیکی امروز
 |+| نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم دی ۱۳۹۶ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 

 

کشت طلای سرخ در گلخانه

 


برچسب‌ها: اقتصاد ملی, اقتصاد جهانی, کشت گلخانه ای, کشت گلخانه ای زعفران
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۶ساعت 17:0  توسط بهمن طالبی  | 
 

    5/9 پول رضا باقی مانـده که با 3/4 پول مسعـود برابر است. رضـا 240

تومـان پولش را خرج کـرده است. پول مسعـود چه قـدر بوده است؟

 

630 تومان                              729 تومان           

400 تومان                              340 تومان

 

 


برچسب‌ها: معما و سرگرمی
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۶ساعت 16:2  توسط بهمن طالبی  | 
 

   دو سگ دیگر به نامهای «تیک» و «کونا» به دسته افزوده شد و سرعتی

که باک برای جذبه گرفتن از آنها به کار برد، نفس فرانسواز را برید.

   فریاد زد: « هیچ سگی مثل باک نمی شـه! هیچ! هیچ! به خدا هزار دلار

بیشتر می ارزه! تو چی می گی پره آو؟»

   و پره آو با سر تصدیق کرد. 

 

   راه بسیار خوب بود، به حد کافی کوبیده شده بود و برفی تازه هم نیامده

بـود که با آن نبـرد کنند تا راه را بـاز کننـد. هـوا هم زیاد سـرد نبـود. درجه ی

حرارت چهار درجه زیر صفر بود و در تمام مدت سفر همان طور ماند.

   فرانسواز و پره آو به نوبت سوار و پیاده می شدند و با توقف های کوتاه و

کم، سگ ها را مدام می راندند.

   رودخانه با یخ پوشیده شده بود و راهی را که ده روزه آمده بودند یک روزه

رفتنـد. بـالاخره به «اسکاگ وِی» رسیدنـد. مـدت سـه روز فرانسواز و پره آو

سینـه هـا را باد کردنـد و در خیابـان اصلـی اسکاگ وی گشتنـد و از بس به

نوشیدن دعوت شدند که خسته شدند.

   در این مدت نقل هر محفلی دسته ی سگ های ایشان بود و سگ بازان

و سگ دوستان دور سگها جمع می شدنـد. بعد سـه یا چهار تن از راهزنان

غربی خواستند شهر را بچاپند، که دست آخر به خاطـر زحمتی که کشیده

بودند، مثل کفگیر سوراخ سوراخ شدند! سپس دستور اداری آمد؛ فرانسواز

بـاک را صـدا زد، دستـش را دور گـردنـش انـداخت و گـریسـت. و دیـگـر باک

فرانسواز و پره آو را ندید. این دو نیز مانند انسانهای دیگر به کلـی از زندگی

باک خارج شدند.

 

   یک اسکاتلندی دورگه اختیار باک و رفقایش را در دست گرفت و در معیت

دوازده سگ  سورتمـه کش دیگر راه داوسن را در پیش گرفتند. اینک سگها

در یک گروه پستـچی به کار خود ادامـه می دادند. آنهـا از مردم جهان برای

اشخاصی که در حوالـی قطـب در جستـجوی طـلا بودند، خبـر می بردند و

برعکس حال و روز آنها را به صورت مکتوب به بستگانشان اطلاع می دادند.

   هر روز باید به شدت تقلا می کردند و بار سنگینی را می کشیدند. باک  

از این کار یکنواخت خوشش نمی آمـد، امـا کـارش را خوب انـجام می داد،

چون مانند دیو و سول لکز از کار خود مغرور بود. همچنین می دید که سایر

رفقـایش اعـم از اینکـه غـروری در خود حس کننـد یا نه، کار خود را به نحو

خوبی انجام می دهند.

   شبهـا چادر می زدنـد، طبـاخ ها آتـش درسـت می کردند و غـذا درست

می کردنـد. عـده ای آب یا یـخ برای آنهـا می آوردنـد. تعـدادی هیـزم جمـع

می کردند. سگ رانان به سگ ها غذا می دادنـد و آنها را تیمار می کردند.

   سگها بعد از خوردن ماهـی، شـروع به گردش و ولگـردی می کردند. این

گردش هـای شبانـه در میـان سگ ها که در حدود صـد تا بودنـد، برای باک

لذتی بی مثال داشت. میان این سگ ها جنگجویان سختـی نیز بودند، اما

پس از جنگ با سه سگ که از همه جنگجوتر بودند، باک بر همه مهتر شد،

به نحوی که چون او یال برمی افراشت و دندان نشان می داد، همه از سر

راهش کنار می رفتند.

   اما باک از همه کار بهتر آن می دیـد که کنار آتش دراز بکشـد، پاها را زیر

خود جمع کند و دستها را پیش رو دراز کند، سرش را بالا بگیرد، و چشمـان

خمارش را به شعله ی آتش بدوزد و خواب ببیند. گاه به یاد خانه ی قاضـی

میلر در دره ی سانتاکلارا می افتاد، اما بیشتر به یاد مرد سرخ پوش، مـرگ

کُرلی، و جنـگ عظیمـی که با اسپیتز کرد، و چیزهای خوبـی که خورده بود

یا دوست داشت بخورد می افتـاد. دلش برای زادگاهـش تنگ نشـده بود و

این گونـه خاطـرات برایش کشـشی نـداشـت. برای بـاک قـوی تر از این ها

«خاطراتِ وراثت» او بود که چیزهایـی را که قبـلا" هرگز نـدیـده بود برای او

آشنا جلوه می داد. غریزه ها که در واقع همان خاطرات نیاکان او بود که به

صورت عادت درآمـده بود، و در سالیـان اخیـر در او از میـان رفته بود باز زنده

می شد و جان می گرفت.

   گاه هنگامـی که در برابـر آتش دراز کشیـده بـود، به نظـرش می آمـد در

برابر آتشی دیگر در میان غاری دراز کشیده و مردی به غیر از آشپز در برابر

اوست که بدنی پرمو دارد و تقریبـا" عریـان است. مردی که از تاریکی زیاد،

می ترسیـد و پیوستـه گوش به زنگ بود؛ مثل کسی که مـدام از چیـزهای

دیده و نادیده در هراس باشد.

 

   گروه چاپارها یک ساعت قبل از روشن شدن هوا چادرها را جمع کرده و

به راه مـی زدنـد. بار سنگیـن بود و برای سگ ها کشیـدن آن دشوار بود و 

وقتی گروه  به دواسن سیتی رسید، وزن سگ ها کم شده بود و خستـه

و نـزار بـودنـد و لااقـل بایسـت ده روز یا یک هفتـه استراحت می کردنـد تا

دوباره روی پا می شدند، اما پس از دو روز از کناره ی رودخانه ی یوکان به

راه افتادند تا این بار نامه های طلاجویان را به خارج برسانند.

   سگ هـا خستـه بـودنـد و بدتـر از همـه این که هـر روز بـرف می باریـد.

معنـی آن این بود که راه نـرمتـر و برای دونـدگان کنار سورتمـه دشوارتـر و

برای سگ های سورتمه، کشیدن بار مشکل تر می شد. نیروی سگ ها

با وجود همه ی توجهی که سگ رانان می کردنـد و رسیدگی مرتـب آنها،

نقصـان می پذیرفـت. باک طاقـت می آورد و رفقـایش را نیز وا می داشت

که کار خود را انـجام دهنـد و نظـم را هم نگـاه می داشـت، هر چند او نیز

نسیار فرسـوده شـده بود. بیلی هر شب در خواب خود، مرتـب می نالید.

جو از همه وقت بدخوتر شده بود. و طرف سول لکز نمی شد رفت، چه از

طرفی که کور بود، چه از طرف دیگر. اما بیشتر از همـه «دیو» بود که رنج

می برد ...

 


برچسب‌ها: داستان, آوای وحش, جک لندن
 |+| نوشته شده در  سه شنبه بیست و ششم دی ۱۳۹۶ساعت 0:55  توسط بهمن طالبی  | 


برچسب‌ها: معما و سرگرمی, جدول سودوکو
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۶ساعت 23:0  توسط بهمن طالبی  | 
 

   در 2 لیوان مقدار مساوی آب هویـج وجود دارد. 5/9 از آب هـویـج لیـوان

اول باقـی مـانـده اسـت و 5/8 آب هـویـج لیـوان دوم خورده شـده اسـت.

اختلاف آب هویـج 2 لیـوان برابر با کدام گزینـه است؟

 

5/72                     1/5                        1/63                    13/72

 

 

 


برچسب‌ها: معما و سرگرمی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۶ساعت 16:58  توسط بهمن طالبی  | 
مطالب قدیمی‌تر
  بالا