متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

          ستمی فوق ستمگری ها ... وقاحتی فوق وقاحت ها

 

   برتراند راسل در کتابش به نام «قدرت و فرد» می گوید:

   «یکی از تکان دهنده ترین نمادهای ستمگری آن است که کسانی را

که قربانیان بی عدالتی می باشند، مجبور می سازند تا کسانی که به

آنها ظلم کرده و با ایشان بدرفتاری می کنند را به عنوان «قهرمان» مورد

پرستش قرار دهند!»

 

بی قدریم نگر که به هیچم خرید و من

                  شرمنـده ام هنـوز خریــدار خویــش را!

 

   آری ناتوانی های بشری خیلی دردناک تر از آن است که می بینیم

و می شنویم و در کتاب ها می خوانیم. از دست دادن حقوق حیات در

برابر قدرتمندان، جریان بسیار دردناکی است که در گذرگاه تاریخ در هر

جامعه ای کم و بیش با اشکال گوناگون وجود داشته است. احساس 

این درد که ناشی از درو کردن جان های آدمیان، که جلوه گاه مشیت

خداوند می باشند، همواره در درون پاکان اولاد آدم زبانه کشیده، در راه

منتفی ساختن این درد از موجودیت خود دست برداشته و مانند شمع

فروزان، هستی خود را ذوب و مسیر حیات دیگران را روشن ساخته اند.

   همه ی پیامبران الهی و پیشتازان حقیقت پرست و به وجود آورندگان

امید برای زندگی، برای تامین «حقوق حیات» انسان ها تلاش ها کرده

و از هیچ گذشت و فداکاری مضایقه ننموده اند.

   اما یک ناتوانی در مقابل «قدرت» در تاریخ بشری دیده می شود که

به اضافه ی دردناک بودنش، بدترین وقاحت و رسوایی را، در بردارد که

حتی در قلمرو درنده ترین و موذی ترین جانوران هم دیده نمی شود و

آن ناتوانی، عبارت است از آن تباهی و فساد روحی که قدرتمندان در

شکست خوردگان خویش به وجود می آورند، که آن دشمنان جان های

آدمیان را «قهرمان» بنامند و سپاسگزارشان باشند! و با این بی شرمی

ارزش حیات دیگران را نیز مانند ارزش حیات خود از بین می برند. و بدین

ترتیب به قول مولانا:

   انسان هایی را که اعماق درونشان با یاد عدالت و مشاهده ی

آن، پر از فروغ الهی می شود را ظالم پرست و ظلمت گرا نمایند.

 

    این حقیقت را بارها گوشزد کرده ایم که هیچ انسانی مادامی که خود

اقدام به شکستن خود ننماید، هیچ قدرتی نمی تواند او را با شکست

مواجه سازد، زیرا منطقه ی شخصیت انسانی آن منطقه ی ممنوعه ای

است که جز خدا و خود انسان نمی تواند آن منطقه را باز کند و بشکند.

اگر یک فرد از انسان هزاران بار کشته شود و زنده گردد، تا وقتی که

شخصیت او کشته نشده است، کاری که در باره ی او انجام گرفته است،

جز این نبوده است که هزاران بار اجزای کالبدش را مانند ساعت باز کرده،

 و بار دیگر ترکیب کرده و کوکش کرده اند.

   ولی در آن هنگام که قدرتمندان از خدا بی خبر و ضد انسان، درون

ستمدیدگان را آماده ی پذیرش این زهر کشنده می کنند که ستمگران

و از پای درآورندگان آنان، قهرمانان و شایستگانی هستند که باید حق

قهرمانی و شایستگی شان را ایفا کرد و سپاسگزارشان بود، در این حال

ستمگران، خود ستمدیدگان را برای ویران کردن منطقه ی شخصیتشان

استخدام می کنند؛ و آنان را شمشیر به دست وارد کارزار با شخصیت

خود می نمایند، یا به عبارت دیگر آنان را قاتل خویش می سازند!

   آیا این وقاحت و بی شرمی را می توان در تاریخ طبیعی انسان ها

گنجاند، در حالی که در تاریخ طبیعی هیچ حیوانی، چنین وقاحتی دیده

نمی شود؟!

 


برچسب‌ها: قدرت, عدالت, تبلیغات یا شستشوی مغزی, از خود بیگانگی
 |+| نوشته شده در  دوشنبه هجدهم اسفند ۱۳۹۹ساعت 23:44  توسط بهمن طالبی  | 

 

   اگر از حکومت « عـدالـت » برداشتـه شود،هیچ فرقی  

بیـن حکومـت و یک دستـه دزد نیـست؛زیـرا گـروه دزدان  

نیز دارای رییـس و فرمـانروایی هستند.دزدان با یک دیگر  

سوگنـد وفـاداری خورده انـد و غنایم طبق قانون بین آنها  

تقـسیـم می شود، و اگر توفـیـق یابـنـد که مـال و مِنـال  

خود را افـزایش دهنـد و سرزمیـن هـایی را تصـرف کنند، 

به صورت حکومت درمی آیند.با این تفـاوت که در مرحلـه   

قبلی،یـاغی و قـانـون شکن لقب می گرفتنـد و در وضع  

جدید،قـانـون گذار نامیـده می شونـد. 

 

                              سنت آگوستین

 


برچسب‌ها: حکومت, عدالت, سنت آگوستین, یاغی و قانون شکن یا قانون گذار
 |+| نوشته شده در  سه شنبه دوم آبان ۱۳۹۶ساعت 15:18  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا