متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

 

[بشنوید]

 

تـشنـه در بـادیــه مـردیــم،بـه امـیـد فــرات 

وه که بگذشت فُـراتـم ز ســر امـروز بـسی 

خیـز خواجو کـه گل از غنـچه بـرون می آیـد 

بلبلـی چون تو کنـون،حیـف بـود در قفسی 

ای خوشا مسـت و خراب اندر خرابات آمده 

فـارغ از سـجاده و تسبیح و طـامــات آمــده  

نـفی را اثبـات خود دانستــه و اثـبـات نفـی 

ایمن از خویش و بری از نفـی و اثبـات آمده 

کــرده ورد بلـبـل مسـت سـحر را استـمـاع 

بـاز بـا مـــرغ صُــراحـی در منــاجـات آمــده 

عارفــان را نـغـمـه ی چنـگِ مـغـنّـی ره زده 

صـوفـیـان را بـاده ی صـافـی مـداوات آمـده 

یک ره از ایـوان برون فـرمـای خواجو را ببین 

بر سر کوی تو چون موسی به میقات آمده 

بر سر کوی تو چون موسی به میقات آمده

 


برچسب‌ها: خواجوی کرمانی, ایرج بسطامی, تصنیف
 |+| نوشته شده در  شنبه دهم تیر ۱۳۹۶ساعت 11:0  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا