متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
فلسفه ی دیگر زهد، آزادی و آزادگی است. میان زهد و آزادگی، پیوندی
کهن و ناگسستنی برقرار است. بی نیازی، ملاک آزادگی است. آزادگان
جهان که سبکباری و سبکبالی و قابلیت تحرک و پرواز، اصیل ترین آرزوی
آنهاست، از آن جهت زهد و قناعت را پیشه می سازند که نیازها را تقلیل
دهند و به نسبت تقلیل نیازها، خویشتن را از قید اسارت اشیاء و اشخاص
رها سازند.
زندگی انسان مانند هر جاندار دیگر، به یک سلسله شرایط طبیعی و
ضروری دارد که از آنها گریزی نیست، مثل هوا برای تنفس، زمین برای
مسکن و سرپناه، نان برای سیر شدن، آب برای سیراب شدن و جامه
برای پوشیدن. انسان نمی تواند خود را از قید این امور و یک سلسه
امور دیگر مانند «نور» و «گرما» یکسره بی نیاز و آزاد سازد؛ ولی یک
سلسله نیازهای دیگر هست که طبیعی و ضروری نیست، بلکه در طول
حیات به وسیله ی خود انسان یا عوامل تاریخی و اجتماعی بر او تحمیل
می شود و آزادی اش را از آنچه که هست محدودتر می کند. جبرها و
تحمیل ها مادام که به صورت یک نیاز درونی درنیامده است، آن قدرها
خطرناک نیست؛ ولی اگر این جبرها و قید و بندها به صورت یک نیاز
درونی درآید و آدمی را از درون خویش به زنجیر کشد، دیگر نمی توان از
خطر آن غافل ماند!
مکانیسم این نیازها که منجر به ضعف و عجز و زبونی انسان می گردد
این است که انسان برای اینکه به زندگی خود رونق و صفا و جلا بخشد،
به تنعم و تجمل رو می آورد و برای اینکه قدرتمندتر و نیرومندتر شود و از
شرایط زندگی بهره مند شود، در صدد تملک اشیاء برمی آید. از طرف
دیگر تدریجا" به آنچه آنها را وسایل تنعم و ابزار قدرت و قوت خویش قرار
داده، خو کرده و عادت می نماید و شیفته ی آنها می گردد و رشته هایی
نامرئی او را به آن اشیاء می بندد و عاجز و زبون و ذلیل آنها می سازد.
یعنی همان چیزی که مایه ی رونق و صفای زندگی اش شده بود،
شخصیت او را از رونق می اندازد و همان چیزی که وسیله ی کسب
قدرت او در طبیعت شده بود در درون، او را ضعیف و عاجز و زبون ساخته
و به صورت برده و بنده ی آن چیز در می آورد.
انسان، بالفطره میل به تصاحب و تملک و بهره مندی از اشیاء دارد
ولی آنجا که می بیند اشیاء به همان نسبت که در بیرون او را مقتدر
ساخته، در درون ضعیف و زبونش کرده و مملوک و برده ی خویش ساخته
است، در مقابل این بردگی طغیان می کند و نام این شورش و طغیان
«زهد» است.
ابوسعید خدری که از اکابر صحابه ی رسول خداست، در توصیف ایشان
می گوید: رسول خدا کم خرج بود، با اندک به سر می برد، با مئونه ی
بسیار کم می توانست زندگی خود را ادامه دهد.
علی ابن ابی طالب نیز از آن جهت به تمام معنی آزاد بود که به تمام
معنی زاهد بود. او در نهج البلاغه به شعار ترک دنیا، یعنی ترک لذت گرایی
به عنوان آزادمنشی زیاد تکیه می کند و «طمع» را بردگی جاودان می داند.
امام، زهد عیسی مسیح را چنین توصیف می کند: طمعی که او را خوار و
ذلیل سازد در او نبود.
در جایی دیگر می فرماید: دنیا، گذرگاه است نه قرارگاه و مردم در این
معبر و گذرگاه دو دسته اند: برخی خود را می فروشند و برده می سازند
و خویشتن را تباه می کنند و برخی بر عکس، خویشتن را می خرند و آزاد
می کنند.
![]() |