متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
کاشانی در کنار شعبان جعفری، معروف به شعبان بیمخ
کاشانی، چند هفته بعد از سرنگونی دولت محمد مصدق در گفتگو با روزنامه ی
مصری «اخبار الیوم» دیدگاه هایش در باره ی مخالفت با برقراری جمهوری به جای
سلطنت، و نیز عناد با جنبش ملی شدن نفت و دکتر مصدق را برملا کرد.
وقتی از او پرسیده شد که به نظر شما بزرگترین اشتباه مصدق چه بوده است؟
گفت: «پایمال کردن قانون اساسی و عدم اطاعـت از اوامر شاه»! او اشتباه بزرگ
مصدق را تلاش برای برقـراری «جمهوریـت» شمرد و گفت: «مصدق برای برقراری
جمهـوریـت میکوشیـد. او شاه را مجبـور کرد ایران را ترک کند؛ امـا شاه با عزت و
محبوبیت چند روز بعد برگشت، زیرا ملت شاه را دوست دارد»!
کاشانی در جواب روزنامه ی مصری که پرسیده بود آیا عقیده دارید دکتر مصدق
مستـحق همین سرنوشتـی بود که دچارش شد؟ گفت: «خداونـد عـادل است و
آنچه امروز بر مصدق گذشته است نتیجه ی عدل خداوندی است»! او در ادامه ی
سخنان کیـن توزانـه اش گفت: «مصدق راه را گم کرده و مستـحق چنین عاقبتی
بوده. تمام هم و غـم او این شده بود که مردم فریاد بزننـد زنـده باد مصـدق.»
همچنین با مقدم شمردن خود بر ملت گفت:«مصدق به من و کشورش خیانت
کرد، و طبق شرع شریـف اسلامی مجازات کسی که در فرمـاندهی و نمایندگی
کشورش خیانت کند مرگ است.»
کاشانی در ادامه، محمد مصدق را به داشتن جنون متهم کرد و گفت: «مصدق
برای کشـور کاری نکرد. نه یک خرابی را تـعمیـر کرد نه خیابـانـی را افتتـاح کرد نه
خزانه را نجات داد و نه ملت را متحد ساخت. حتی در مورد نفت که او ادعا داشت
صاحب فکر «ملی کردن نفت» میباشد اگر این اتحادی که من در صفوف ملت به
وجود آوردم نبود هرگز نفت، ملـی نمیشد. او خیانت کرد. به من و کشور خیانـت
کرد. قبل از اینکه من با مصدق مخالفت کنم، ملت با او بود ولی پس از این که من
با او مخالفت کردم ملت از دور او پراکنده شدند.مقام و کرسی صـدارت مصـدق را
مسحور کرده بود. او دستخوش نوعی جنون شده بود»!
کاشانی روی کار آمدن دولت کودتا را «سبب مسرت» دانست و ضمن تبریک به
زاهـدی گفت: «جای مسـرت اسـت که دولـت جناب آقای زاهـدی که خود یکـی از
طرفداران جبهه ی ملی بوده، تصمیم دارند که شرافتمندانه از حیثیت و آبروی ایران
دفاع نموده و در راه صلاح و افق ملت حداکثر فداکاری را بنمایند.من از ژنرال زاهدی
مادام که به منفعت ایران قدم برمیدارد پشتیبانی میکنم … ولی هر وقت که به
نظرم برسد او بر خلاف مصلحت ایران عمل میکند با او مخالفت میکنم.»
اما سرانجام حمایت های کاشانی از دولت کودتا به کجا انجامید؟
کاشانی و زاهدی چند بار یکدیگر را ملاقات کردند و این دیدارها تا مدتی ادامه
داشت. گفتگوهای آنها نیز در مطبوعات آن دوره درج می شد، امـا به مـرور خانه
نشیـن شده و گـلایـه کرده بـود که: «آزادی جز بـرای عمـال انـگلیـس نیست، و
مطبوعـات و نشریـات ملـی هیچ گونـه حق و امـکان اظهـار عقیـده ندارنـد و همه
توقیـف اند و بسیاری از ملیون و آزادیخواهان متدین در زندانها بسر میبـرند. این
اختیارات را چه کسی به زاهدی داده که این دیکتاتـوری شدید و قـرون وسطایـی
را با مردم شریـف ایـران مینماید؟ ... حیـف که رادیـو در اختیـار من نیست که از
افکار مردم و احساسات پاک این ملت استفاده کنم»!
سرانجام کاشانی در 10 دی 1334 بازداشت و در سلول مجاور محمـد مصدق
در لشکر زرهی تهران محبوس شد!
بر هيچ ناظر تيزبينی پوشيده نيست كه جهان ظرف چند دهه ی
گذشته با سرعتی روزافزون شاهد تغييرات كمی و كيفی شگرفی
بوده است و می توان گفت كه جهان به شكل بی سابقهای برای
ساكنان آن كوچك شده است. از يك طرف، جمعيت روزافزونی برای
استفاده از منابعی محدود و در مواردی رو به پايان مثل زمین، آب،
انرژی، جنگل ها و دریاها، با هم رقابت می كنند، و از طرف ديگر
زندگی مردم در نقاط مختلف كره ی زمين به گونهای روزافزون به
صورت كلافی پيچيده در می آيد به طوری كه تقريبا" زندگی هيچ
فردی از افراد بشر كاملا" مستقل از زندگی ديگری نيست.
فنآوری های جديد مخابراتی هم كه يكی پس از ديگری به سرعت
در زندگی بشر وارد می شوند، از راديو و تلويزيون گرفته تا اينترنت،
انسانها را وارد جهانی بيش از پيش به هم پيوسته كردهاند، به طوری
كه مردم سراسر جهان میتوانند نه تنها از كوچكترين اتفاق در دور
افتادهترين نقطه ی كره ی زمين به طور تقريبا" همزمان با خبر شوند،
بلكه می توانند نظرات خود را در مورد آن اتفاق، يا هر موضوع ديگری
با بقيه ی افراد روی زمين در ميان بگذارند و نكته ی مهم اين است
كه اين به هم پيوستگی، ديگر اختياری هم نيست!
حتی سرنوشت دهقانی كه در دشتی دور افتاده روی تكه زمينی
كار می كند و از تمامی وسایل ارتباط جمعی نيز محروم است و در
تمام عمر خود هم جز محل تولدش جای ديگری را نديده است بدون
اينكه خود بداند به شكلی عميق با سرنوشت بقيه ی بشريت گره
خورده است. مثلا" تغييرات جهانی آب و هوا كه امروزه از نظر علمی
نيز تقريبا" مسلم شده است، سرنوشت همه ی ساكنان روی زمين،
از جمله آن دهقان را به هم مربوط كرده است:
ما انسانها در اتمسفری واحد زندگی می كنیم، آب اقيانوس ها به
هم مرتبط است و اكوسيستم كره ی زمين به مثابه سيستمی در هم
تنيده و بسيار پيچيده به سرعتی بی سابقه در حال تغيير است.
بشريت در حال عبور از «زندگی در جهان های گوناگون» و ورود به
مرحله ی جديد «زندگی در جهانی واحد» است، جهانی كه در آن
مرزهایی مصنوعی از قبيل كشور و مليت و نژاد اهميت و كارايی اش
را به تدريج از دست خواهد داد. اما اين تغييرات چه معنایی برای ما
انسانها دارند؟ لازمه ی اين تحولات سريع و ژرف نوعی رويكرد جديد به
اخلاق است. اخلاقی كه بايد بر مبنای منافع تمام انسانها بنا شده
باشد و نه يك گروه خاص.
مثلا" در حوزه ی محيط زيست، مسئله ی گرم شدن كره ی زمين
مشكلی است كه اهميت و دامنه ی آن در چند سال اخير درك شده
است. تنها تا چند دهه قبل، اتمسفر كره ی زمين منبعی پايان ناپذير
به نظر می رسيد و كشورهای صنعتی، به خصوص آمريكا با استفاده
بی حساب از منابع طبيعی جهان و با نشر مقادير عظيمی از گازهای
گلخانهای توانستند مسير صنعتی شدن را با سرعت زيادی طی كرده،
استانداردهای بالایی از رفاه و آسايش را برای شهروندان خود فراهم
سازند اما امروزه از يك طرف مشخص شده كه توليد گازهای گلخانهای
نميتواند به همين ميزان ادامه يابد و از طرف ديگر، كشورهای در حال
توسعه حق دارند در اين ميان جويای سهم خود از زندگی و جهان باشند
چرا كه نمی توان از آنها خواست به بهانه ی حفظ محيط زيست به
استانداردهای پايين زندگی فعلی خود راضی باشند، آن هم در حالی
كه مشكل گرم شدن كره ی زمين تاكنون ناشی از استفاده ی بی
حد و حصر كشورهای صنعتی از اتمسفر بوده است.
اخلاق نوین در مسئله ی جهانی شدن اقتصاد هم باید راه گشا
باشد. در حوزه ی اقتصاد يكی از واضح ترين مظاهر جهانی شدن،
تولد و گسترش دامنه ی قدرت «سازمان تجارت جهانی» است:
با از بين رفتن موانع تجارت، دامنه ی نفوذ دولتها نيز كاهش می يابد،
به طوری كه به دليل قيد و بندهایی كه لازمه ی تجارت آزاد است،
دولتها به تدريج كنترل خود را در بسياری از حوزه ها از دست میدهند.
آزادی تجارت همچنين تأثيرات مهمی بر مسائل مربوط به محيط
زيست و حيوانات داشته است. از طرف ديگر، يكی از پرسش های
اساسی و مناقشه انگيز اين است كه آيا تجارت آزاد منجر به بهبود
وضعيت مردم فقير جهان شده يا وضعيت آنها را بيش از پيش بد كرده
است؟!
اخلاق جدید باید جنبههای حقوقی جهانی شدن را نیز مورد کنکاش
قرار دهد. طی چند صد سال اخير و با تولد دولتهای ملی به معنای
مدرن كلمه، مسئله ی حق حاكميت ملی مطرح شده است، به طوری
كه هر دولتی خود را در محدوده ی مرزهای خود در مسائلی از قبيل
نحوه ی رفتار با مردمش كاملا" مختار می داند، اما فجايعی كه در قرن
بيستم اتفاق افتاد مثل قتل عام میلیونها نفر در بوسنی و رواندا، اين
فرض را زير سؤال می برد:
آيا می توان گفت كه وقتی ميليونها نفر در كشوری در معرض خطر
قتل عام هستند، دنيا بايد دست روی دست گذاشته، به اين دليل كه
كل مسئله در حوزه ی حاكميت ملی دولت خاصی است از دخالت در
آن سرباز زند؟!
و اگر جواب این پرسش منفی است، مراعات چه ضوابطی لازم
است تا از سلطه جویی كشورهای قدرتمند به اين بهانه در امور
كشورهای ضعيف جلوگيری شود؟
اخلاق جدید در بررسی مسئله ی جهانی شدن از نظر ديدگاه
اجتماعی و روابط انسانی نیز بسیار تأثیرگذار می تواند باشد زیرا در
حوزه ی روابط انسانی رد پای اخلاق سنتی كه تاكنون تنظيم كننده ی
روابط انسانها بوده بيش از بقيه حوزهها قابل مشاهده است:
در سيستمهای اخلاقی سنتی معمولا" توجه شخص منعطف به
گروهی خاص است، مثلا" در سيستم اخلاقی قبيله ای، حوزه ی
توجه و مسئوليت هر كس، افراد هم قبيله اوست، به طوری كه او
تقريبا" هيچ مسئوليتی در قبال افراد خارج از قبيله ی خود احساس
نمی كند. حتی در جهان مدرن، با اين كه در مقام نظر كم و بيش همه
به تساوی انسانها معتقدند، سيستمهای اخلاقی عملا" ملی گرا و
ناسيوناليستی اند. به عبارت ديگر، انسانها دايره ی توجه و حس
مسئوليت خود را در بهترين حالت نهايتا" به افراد هموطن خود تعميم
می دهند:
فقر فاحشی كه بيش از يك ميليارد نفر از مردم جهان با آن دست
و پنجه نرم میكنند، شاهدی روشن بر اين موضوع است. در حالی
كه طبق آمار سازمان ملل روزانه بيش از 30 هزار كودك به علت فقر
شدید تلف می شوند، مخارج هنگفتی در كشورهای ثروتمند صرف
مصارف غيرضروری يا تجملی می شود. اين موضوع در مورد دولتها
مصداق واضحتری دارد، مثلا" در حالی که با صرف هزینه ای معادل
50 دلار در ماه می توان جان كودكی را در آفريقا نجات داد. در همین
حال، بودجه ی نظامی دولت آمريكا با وجود تمام ادعاهای بشر
دوستانه اش بيش از پانصد ميليارد دلار است و البته چنين هزينه ی
كلانی در قالب منافع ملی توجيه می شود!
پس می بینیم که با ادامه فرآيند جهانی شدن و به هم پيوستگی
روزافزون سرنوشت انسانها، سيستم اخلاقی ای كه اين چنين منافع
گروهی خاص را به منافع همه ترجيح می دهد، نيازمند بازنگری است.
به عبارت بهتر در حالی كه كشورهای جهان برای حل مسائل جهانی،
از قبيل تجارت، تغييرات آب و هوایی، عدالت و فقـر، به هم نزديك تر
می شوند، لازم است رهبران اين كشورها به جای اينكه صرفا" برای
حفظ منافع ملی خود تلاش كنند، ديدگاه وسيعتری را برگزينند. در يك
كلام اين رهبران بايد در مورد جهانی شدن ديدگاهی اخلاقی داشته
باشند اما روند كنونی حاكم بر تحولات جهانی به خصوص بعد از حمله
آمريكا به عراق حكايت از آن دارد، كه برخی كشورهای قدرتمند، از
جمله آمريكا بيشتر در پی معرفی خود به عنوان پليس جهان با استفاده
از ابزار نظامی اند، تا اداره ی جهان از طريق قوانين عادلانه!
از کتاب «یک جهان؛ اخلاق جهانی شدن»
پیتر سینگر
هممیهنانم:
ایران و ایرانی چهل سال است که جایگاه طبیعـی خود را از دست است. جایگاه
طبیعی ایران، در تقاطع تمدنهای شرق و غرب، از همان آغاز پایـهریزی مـوجودیت
چند هزار سـالـه ی مـا، در تـداوم زمان و دگردیسـیهای آن جایگاه تأثیـر پذیـری و
تأثیر گذاری فرهنگـی و تسهیـل ارتباطـات و رونـق تـجارت بوده است.
کشوری که در مقام طبیعی خود میتوانست با بهره گیری از امتیـازهای رقابتی
و استعدادهای انسانی و راهبردیاش، در کلیدیترین چهارراه جغرافیایی و تاریخی
با داد و ستدهای فرهنگی و تجاری از یک سو، و بهترین تکنولوژی و علم مدیریت از
سوی دیگر، برای ملت خود مرزی پرگهر و سرچشمه ی هنـر و سربلنـدی و رفـاه و
امید و آرزو باشد، افسوس که به مرتبهای از انزوا و فقر و فساد و تحریم فـرو افتاده
که با "ایرانستان" فاصله ی چندانی ندارد!
بـرای بـازگشت ایـران و ایرانـی به جایگـاه اصیلـش در جامـعـه ی جهــانـی، باید
نگاهمان به آینده باشد.روی سخنم با آن دسته از خردمندان و نخبگان ایراندوستی
است که در جوامع دور از وطن و در داخل و در دل دستگاه دیوانی و لشگری کشور،
در درد مشترک مـا که نجات ایران است، خود را شریک میداننـد.
از سوختـن نسل های امروز و فردای میهن جلوگیری کنیم.
ما ایرانی هستیم، دوستان! اصالت ما عشق، کلام ما دوستی، سلوک ما مهر
و عبـادت ما نـور و دشمـن ما تاریکـی است. مـا ایرانـی هستیم!
مـا اهل دادیـم و دشمـن تبـعیـض، اهـل راستـی و دشمـن ریـا، اهـل آغـوش و
دشمـن تبـعیـد، اهل شفقت و بخشش، و دشمن تکفیـر و کیـن و عـداوت!
اهل دادیـم نه دار! اهل عدالتیم نه بیداد، اهل حکمت دشمـن سفـاهت، اهل
اخوت و انصاف، اهل ایرانیم ما؛ برومند و بیدار!
درفش ما کاویانی، نشانمان ایرانی، پرچممان از جنس مردم، از آهنـگری اهل
ایران.
در راه مبارزه با ایران ستیزان همواره در کنار شما بوده و خواهم بود.
پاینده ایران
رضا پهلوی
قرار بود اینگونه شویم: باحجاب در کنار بی حجاب، دیندار در کنار بی دین، شیعه
در کنار سنی، مسلمان در کنار مسیحی، زردشتی، یهودی ... قومیت ها زیر لوای
ایران با تکثر زیبایشان!
قرار بود یکی شویم با رنگهای متفاوت و دوست داشتنی، امـا تاریخ تکرار شد و
اجبار جای آزادی را گرفت!
اگـر دیـروز «کشف حجاب» بود فـردای انقلاب حجاب اجبـاری شد، اجبـار به چند
دسته کردن مردم: خودی و غیر خودی و نخودی!
وقتـی «ایرانـی بودن» به عنوان «ریسمـان وحدت بـخش» انـکار شد و قـرائتـی
خاص و انحصـاری از مذهـب به پشتـوانـه ی قـدرت تبـدیـل شد، مـوجب تکـه تکـه
شـدن جامـعـه ای گـردیــد که بـرای تـوسعــه اش همبـستـگــی و شـور جمـعـی
می خواست!
آن خدای آسمانـی که آرامـش بخش قلب های مضطـرب بود، شد ابـزار اجبار و
اِعمال قدرت! امـا همچنـان که کشف حجاب جواب نداد، حجاب اجبـاری هم جواب
نـداد. فـردای ایـران، با اجبـار روشن نیـست، فـردای ایـران با آزادی و به رسمـیـت
شناختـن تکثــر زیبایش حول مـحور "ایرانی بودن" روشن است.
هر راهی جز توسعه ی دمکراتیک با عطف به اصل تکثر جامعه، سرنوشتی جز
شکست نخواهد داشت.
این را تاریخ می گوید: نه بنیادگرایی مذهبی نه سکولاریسم ستیـزه گر؛ فردای
روشن با به رسمیت شناختن گوناگونی جامعه ی ایرانی ممکن است.
فـردای ایران با به رسمـیت شنـاختن تکثر زیبـایـش حول مـحور "ایـرانـی بـودن"
روشن است
مجتبی نجفی
گاه تمام شب برای نوشتـن بیدار می ماند. جا و مکان مشخصی برای
نوشتن نمی خواست.به رغم داشتن میز کار،کمتر پشت آن می نشست
و از آن استفاده می کرد. در اتاق کارش تشکـی انـداختـه بودیم با پشتـی
کـه روی آن مـی نشسـت. گاهـی رادیـو را هـم روشـن می کـرد. با وجود
علاقه ای که به خودکار ظریـف نویـس داشت، دربنـد آن نبود. گاه می شد
کـه در بـه در دنبـال خودکـاری از هـر نـوع می گشت، تا شـروع به نوشتن
کند. چند عدد کلاسور در رنگ هـای مختلف،به نوشته های خصوصی اش
اختصـاص داشـت. بیـشتـر مطـالبـی که سال هـا بعـد از رفتـنـش، به نـام
«گفتگوهای تنهایی» انتشار یافت، در این کلاسورها نوشته شده بود.
تنها وسواسی که به خرج می داد و خواهشی که داشـت این بود کـه
کسی بـه اتـاق کـارش نـرود و آن جا مـرتب و جمع و جور نشود. ولی من
خودم به ناچار هر روز بایست به نوشتـه ها و کتاب هایش تا حدودی سر
و سامان می دادم.
علـی عـادت نـداشت نـوشتـه هـایش را جمـع کنـد. بیشتر این مـواقع،
شـروع به خوانـدن آن چه شب پیـش نـوشتـه بود، مـی کردم و در حیرت
می ماندم که چگونه مغـز او آن همـه خلاقیـت دارد و چه طـور مطـالب را
آن قدر عمیق و با دقت حلّاجی می کند.
وقتی یک صفحه از نوشتـه هایش را می خوانـدم، جذب شده و همـان
جا می نشستـم و مشغـول خوانـدن می شـدم و چه بسـا کـه ساعتـی
طـول می کشیـد و مـن در یـک جا نشسته بودم و می خواندم.
موقع نوشتن،همـه چیـز برایـش تحت الشعـاع قـرار می گرفت و به هـر
قیمتـی در جسـت و جوی خلوتـی مـی گشت تا بتوانـد بنویسـد. با وجود
علاقه ی عمیقش به خانواده و فرزند هرگز نتوانست خود را با چارچوبهای
متداول سنّتـی پـدر و همسـر و ... تطبیـق دهد، ممکن بود هفته ای را با
ما بگذراند و راجع به همـه ی جزئیـات ـ از درس و مشـق بچه ها گرفته تا
شرکت در مراسـم خانواده ـ حساسیت نشان دهـد و گـاه ماهها بگذرد و
نفهمد دور و برش چه گذشته است.
علی بسیـار دوست داشت که کلاس های درسش با بحث و گفتگـو و
سـؤال و جواب همـراه بـاشد. پیـش مـی آمـد که دانـشـجویـانـش پس از
شنیـدنِ پـاسخـی دقیق و بـه جا و حساب شده بی اختیار برایش دست
می زدند.
خواهرش ـ که در سالهـای 45 تا 48 شاگـردش بود ـ می گویـد: «دکتر
توصیه می کرد که خود را بـه تفکر و تأمل و استنباط عادت دهید. خود را
به یک وسیله ی نقلیه بَدل نکنید که مطالب را پلی کپی و کتاب ها را به
حافظه ی خود منتقل کنید، بلکه آنها را استدلال و حلاجی کـرده و قدرت
استنباط داشته باشید.
رابـطـه اش با دانشجویـانـش نـیــز در چارچوب مـقـرّرات نمـی گنـجیـد.
می کوشید دانشجویان را یکایک بشناسد و روانکاوی کند.
یکـی از دانشجویـانش مـی گـویـد: «روانـکاو بـود، بـی آنـکـه چیـزی از
خصوصیاتمان بگوییم، با روحیه ی یکایک ما آشنا بود.در سر کلاس سعی
می کرد مـا را به حرف زدن وادار کند و نظر ما را بداند. از اظهار نظر ما به
ویـژه وقتـی که نـظـر تـازه ای ابـراز می کـردیــم یا به بـرداشت درستــی
مـی رسیـدیــم بسیــار خوشـحال می شد.»
یکـی دیگـر از دانشجویـانش مـی گـویـد که: «دکتـر در حواشـی اوراق
امتـحانـی بعضـی از دانشجویـانش به اندازه ای که خود دانشجو مطـلب
نوشته بود، توضیحات می نوشت و آنها را نقد و بررسی می نمود. هیچ
گاه از کار زیاد احساس خستگی نکرده، در هر مبحثی که وارد می شد
کتب متعدّدی را معرفی می نمود.»
آن که پـر شـورتـریـن خطـابـه هـا را ایـراد مـی کـرد، به گـواهـی اکثـر
همدوره هایش اغلب ساکت و منزوی بود. در برابر قدرتمندان و نیروهای
مهاجم، مغرور بود و مقاوم، و در برابر هر انعطـافِ خالصانـه ای، تواضعی
مُـضـاعف از خود بـروز می داد و بـه راستـی مِـصـداق هـمـان «شـدت و
رحمت» و «زور نگفتن و نشنیدن» بود.
طرحی از یک زندگی
پوران شریعت رضوی
درگذشت پوران شریعت رضوی، همسر دکتر شریعتی را به خوانندگان عزیز این
صفحه تسلیت می گویم!
آن چیزی که مردم را عصبانی می کند و به واکنش وا می دارد
آن است که به صریح ترین لهجه، بزرگی آنان انکار می شود.
میرحسین موسوی
ز خشک سال چه ترس؟!
- که سد بسی بستند:
نه در برابر آب،
که در برابر نور
و در برابر آواز و در برابر شور ...
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
دکتر مینو محرز، رییس مرکز تحقیقات ایدز ایـران میگوید آموزش و پرورش
به بهانه ی بدآموزی دانش آموزان و اعتراض اولیای آنها از اطلاع رسانی در
باره ی ایدز و راه های انتقال ویروس آن طفره می رود و همین سبب افزایش
محسوس تعداد نوجوانان مبتلا به ایدز شده است!
به همین دلیل ایشان استفاده از شبکههای اجتماعی برای آگاه سازی مردم
و خصوصا" دانش آموزان و نوجوانان را کارگشا می داند.
زمانی که با نوجوانان مبتلا به ایدز صحبت میکنیم، آنها نسبت به چگونگی
برقراری ارتباط و راههای شیوع بیماری اظهار بیاطلاعـی میکننـد. دکتر محرز
می گوید: «متأسفانه برخی از مسئولین نظرشان این است که آموزش نوجوانان
و آگاهـی دادن به آنهـا نسبـت به ایـدز بد آمـوزی دارد و تبعـات دیگری به دنبال
خواهد داشت، به همین دلیل ترجیـح میدهند که در باره ی آن حرفی نزنند.
مسئولان بخشهای آموزشی همواره ترجیح میدهند به سکوت و انکار ادامه
دهند، حال آنکه نوجوانان به علت بی اطلاعی وارد روابط پر خطر شده و به
همین علت آمار نوجوانان ایرانی مبتلا به ایدز به صورت وحشتناکی بالا رفته
است!»
تا چند سال قبل %97 مبتلایان ایدز در ایران را مردان تشکیل میدادند اما با
رشد ده برابری زنان مبتلا، نسبت مبتلایان زن و مرد به هم نزدیک شده است.
قبلا" آمار مبتلایان به ایدز در مردان بالاتر از زنان بود، تا اینکه امکان انتقال ایدز
در میان معتادان تزریقی کنترل شد و در این زمینه کاهش آسیب صورت گرفت.
بعد از آن طبق معمول دیگر کشورها، شکل انتقال ویروس به سمت انتقال از
طریق تماسهای جنسی رفت، به همین دلیل تعداد زنان مبتلا به ایدز بیشتر
شده است.
البته روسپیگری و روابط آزاد عامل افزایش ده برابری زنان مبتلا نبوده بلکه
برقراری تماسهای مشروع و عادی بین افراد مبتلا، سرایت ویروس ایدز را بالا
برده است! به عبارت دیگر کمکاری و کوتاهی مراجع اطلاع رسانی همچون صدا
و سیما عامل اصلی گسترش ایدز در چند سال اخیر می باشد.
بسیاری از شهروندان با وجود مراکزی که برای تست رایگان ایدز در شهرها
دایر شده، به آنها مراجعه نمیکنند. برخی از مردم هراس دارند که به آنها انگ
زده شود و مورد قضاوتهای نادرست قرار گیرند؛ اما نمی دانند که به این ترتیب
عزیزانشان در معرض آلودگی و مرگ قرار خواهند گرفت!
ناآگاهی عمومی از ایدز، موجب شده که خانوادهها از آسیب این بیماری در
امان نمانند و در کمال تأسف، امروزه افرادی به بیماری مبتلا میشوند که
سالهاست ازدواج کردهاند و بچه های بزرگ دارند!
در میان ارگانها و دستگاه های اداری، تنها وزارت بهداشت کارش را در این
حوزه درست انجام داده است اما، همان طور که دیدیم معضل ایدز صرفا"
جنبه ی بهداشتی ندارد و مشکلات اجتماعی و فرهنگی نیز به گسترش آن
دامن میزنند.
در هفتمین سمینار سراسری ایدز در ایران، شمار مبتلایان به ایدز 66,000
نفر اعلام شد که اکثر بیماران بین 25 تا 40 سال سن دارند، و اصلیترین راه
انتقال ویروس از دو سال قبل، تماس جنسی است.
یک شعبه ی بانک در بلاد کفر!
مقـایسه کنیـد با بانک ها و ادارات خودمـون که بایـد تا نـاف در بـرابـر
کارمندی خم شـوی و با فریـاد خواسته ات را بگویی تا صدایت از پشت
یک دیوار شیشه ای یک سانتـی به آن طـرف برسد!
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
![]() |