متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
درین سرای بی کسی، کسی به در نمیزند
به دشتِ پر ملال ما، پرنده پر نمیزند
یکی ز شب گرفتگان، چراغ بر نمیکُند
کسی به کوچه سارِ شب، درِ سحر نمیزند
نشستهام در انتظار این غبارِ بی سوار
دریغ که از شبی چنین، سپیده سر نمیزند
گذرگهی است پر ستم، که اندر او به غیر غم
یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند
چه چشم پاسخ است از این دریچههای بستهات؟!
برو که هیچ کس، ندا به گوش کر نمیزند
نه سایه دارم و نه بر، بیفکنندم و سزاست
اگر نه بر درخت تر کسی تبر نمیزند
![]() |