متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 
 

 ... 

  ریز علی پیراهنش را به چوب دستی خود بست.نفت  

فانـوس خود را بـر آن ریخت و آن را آتـش زد و به سمت  

قـطـار دویـد... 

 

 


برچسب‌ها: معما و سرگرمی, آن شب سرد پاییزی, دهقان فداکار
 |+| نوشته شده در  سه شنبه چهاردهم آذر ۱۳۹۶ساعت 20:46  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا