|
متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
|
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
غريبا! واعظ مسجد کرامت مشهد را چه افتاده است که خود وعظ
کسی را نمیشنود و قدرت مطلقه ی ولايت در گوش او چه خوانده
است که ناشنوا مانده است؟!
ای صاحب کرامت! شکرانـه ی سلامت
روزی تفقدی کن درويش بی نــــــــوا را
شما که کرارا" در خطابههای خود برای اعيان حضرت و ارکان دولت به
ويژه سفيران و رايزنان و مبلغان میگوييد «پيام اسلام را به همه جا
برسانيد. ما برای جهانيان حرفهای گفتنی بسيار داريم» آيا نمیدانيد
که سخن بدون مجال نقد، نه گفتنی می شود و نه ماندنی؟! شما و
همراهانتان که هميشه يک سويه سخن می گویيد و سخن ديگران را
نه از نزديک و نه از دور نمی شنويد و اصلا" لايق شنيدن نمیدانيد،
کدام حرف گفتنی برايتان باقی مانده است؟!
چهار صد سال است که جهان تئوری نقد آزاد و عمل آزادانه ی نقد را
میآزمايد و از برکاتش بهره مند میشود. حالا از شما چه بشنود که ز
اين بانگ جرس چهار صد سال است پس مانده ايد و هنوز سخنان آب
نديده و نقد نشنيده ی خود را علاج دردهای جهانيان میدانيد؟!
ای کاش نقدها را فقط نشنيده مینهاديد و ناقدان را اين همه فرو
نمیکوفتيد. کارنامه ی شما در پاسخگو کردن خويش و شنيدن نقد
ديگران به هيچ روی درخشان نيست. جوانان و نيکخواهان توصيه های
شما را به کدام پيشينه و پشتوانه جدی بگيرند؟
در آغاز رهبری که دماغ مرجعيت می پختيد، فقيهی دلير، مشفقانه
و عالمانه شما را پند داد که فروتنی کنيد و جامه ی افتاء بر تن مکنيد
که «من افتی بغير علم فليتبوأ مقعده من النّار»، صاعقه ی عذاب
چنان بر او نازل شد که ديگر مراجع از بيم، سرها در گليم کشيدند و
خائفانه در کنج خاموشی خزيدند. آنچه ولايتی ها با آن فقيه اهل بيت
کردند، ناصبی ها با علی و اهل بيت نکردند. اين پيمانه ی کوچک تحمل
که به نيم قطره مخالفت پر می شود با سيلاب بی امان نقد چه خواهد
کرد؟!
از نامه ی سروش به خامنه ای
یکم دی ماه 1390
|
|