متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

   احتیاجات بشر در آب و نان و جامه و خانه خلاصه نمی شود. یک اسب

یا کبوتر را می توان با سیر نگه داشتن و فراهم کردن وسیله ی آسایش

تن راضی نگه داشت، ولی برای جلب رضایت انسان، عوامل روانی به

همان اندازه می تواند موثر باشد که عوامل جسمانی.

   حکومت ها ممکن است از نظر تامین حوائج مادی مردم یکسان عمل

کنند، در عین حال از نظر کسب رضایت عمومی یکسان نتیجه نگیرند،

بدان جهت که بعضی، حوائج روانی اجتماع را نیز برمی آورند و بسیاری

دیگر، نه!

 

 

   یک از چیزهایی که رضایت عموم بدان بستگی دارد این است که

حکومت با چه دیده ای به توده ی مردم و به «خودش» نگاه می کند؛

با این چشم که آنان برده و مملوک اند و خود، مالک و ارباب و صاحب

اختیار است؟! و یا با این چشم که مردم صاحب حق اند و حکومت، 

تنها وکیل و امین و نماینده ی آنان است؟!

   در حالت اول هر خدمتی که انجام دهد، از نوع تیماری است که

مالک یک حیوان برای حیوان خویش انجام می دهد، و در صورت دوم

از نوع خدمتی است که یک نماینده ی امین و صالح برای موکلانش

انجام می دهد. اعتراف حکومت به حقوق واقعی مردم و احتراز از هر

نوع عملی که مشعر بر نفی حق حاکمیت آنها باشد، از شرایط

اولیه ی جلب رضا و اطمینان آنان است.

 

 

   در قرون وسطی در اروپا روحانیون و برخی فیلسوفان، نوعی پیوند

ساختگی و دروغین میان اعتقاد به خدا از یک طرف و سلب حقوق

سیاسی و تثبیت حکومت های استبدادی از طرف دیگر برقرار کردند؛

طبعا" نوعی ارتباط مثبت بین دموکراسی و حکومت مردم بر مردم و

بی خدایی، به وجود آمد. یعنی انسان های خسته از ظلم و جور

کلیسای تایید شده ی شاهان، و شاهان تایید شده ی کلیسا به این

نتیجه رسیدند که یا باید خدا را بپذیرند و حق حکومت را از طرف او

تفویض شده به افراد معینی که هیچ نوع امتیاز روشنی ندارند تلقی

کنند، و یا خدا را نفی کنند تا بتوانند خود را ذی حق بدانند.

   از نظر روان شناسی مذهبی، یکی از موجبات بی ایمانی عامه ی

مردم و بدبینی آنها به روحانیون، این است که اولیای مذهب میان

مذهب و یک نیاز طبیعی تضاد برقرار کردند. یعنی در برابر این اندیشه

که «حق حاکمیت از مردم است»، این فکر را تبلیغ می کردند که

مردم در زمینه ی حکومت فقط تکلیف و وظیفه دارند، نه حق!

   همین کافی بود که تشنگان آزادی و دموکراسی را بر ضد مذهب و

دین و حتی خدا بشوراند! البته این مسئله فقط در اروپا نبوده، بلکه در

شرق عالم نیز نمونه های زیادی دارد؛ مثلا" در ایران عصر ساسانی،

همدستی روحانیون زردشتی با شاهان و تبعیض و فساد و بی عدالتی

ناشی از این اتحاد شوم در جامعه ی آن دوران، سبب زدگی و بیزاری

مردم از دین و آیین هم شد. همچنان که در تاریخ معاصر و در سالیان 

اخیر نیز! 

 

   

   اما آموزه های دینی ما در این باره چه می گوید؟ در خطبه ی 214

نهج البلاغه امام علی می گوید: خداوند برای من به موجب این که

ولی امر و حکمران شما هستم حقی بر شما قرار داده است و برای

شما نیز بر من، همان اندازه حق است که از من بر شما. همانا حق

برای گفتن، وسیع ترین میدان ها و برای عمل کردن و انصاف دادن،

تنگ ترین میدان ها است. حق به سود کسی جریان نمی یابد مگر

آنکه به زیان او نیز جاری می گردد و حقی از دیگران بر عهده اش

ثابت می شود، و به زیان کسی جاری نمی شود و کسی را متعهد

نمی کند مگر اینکه به سود او نیز جاری می گردد و دیگران را در باره ی

او متعهد می کند.

   چنانکه ملاحظه می کنید در این بیان، همه ی سخن از خداست و

حق و عدالت و تکلیف و وظیفه؛ اما نه به این شکل که خداوند به

بعضی از افراد مردم فقط حق اعطا فرموده است و آنها را تنها در برابر

خود مسئول قرار داده باشد و برخی دیگر را از حقوق محروم کرده، آنان

را در مقابل خودش و صاحبان حقوق، فقط مسئول قرار داده باشد و در

نتیجه عدالت و ظلم را در میان حاکم و محکوم و زمامدار و مردم، بی

معنی و بی مفهوم گردانده باشد!

 


برچسب‌ها: مولا علی علیه السلام, مسیر شیعه در تاریخ, استبداد و استبدادزدگی, وظایف هیئت حاکمه
 |+| نوشته شده در  یکشنبه دهم اسفند ۱۳۹۹ساعت 22:40  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا