متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

برگ ریزان دلم را نوبهاری آرزوست


شاخه ی خشک تنم را برگ و باری آرزوست!

 

شمع جمع خفتگانم، آتشم را کس ندید


خاطرم را مونس شب زنده داری آرزوست!

 

 

می میرم از این درد که جان دگرم نیست


تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم

 

تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم


بگذار بدانگونه وفادار ... بمیرم 

 

 

خواهم چو راز پنهان، از من اثر نباشد


تا از نبود و بودم، کس را خبر نباشد

 

خواهم که آتش افتد، در شهر آشنایی


وز ننگ آشنایان، بر جا اثر نباشد

 

گوری بده، خدایا! زندان پیکر من


تا از بهانه جویی، دل دربدر نباشد

 

 


برچسب‌ها: سیمین بهبهانی, شعر معاصر ایران
 |+| نوشته شده در  دوشنبه دوم تیر ۱۳۹۹ساعت 10:22  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا