متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

                                  پروژه‌ ی ناکامل مدرنیته

 

   هابرماس در دهه‌ی 80 میلادی با آن جریان‌ های فلسفی به

رو در رویی فکری پرداخت که نسبت به مدرنیته، موضعی انتقادی

داشتند. این رو در رویی فکری به ویژه متوجه ی جریان‌ های

نومحافظه‌ کار و فیلسوفان پست‌ مدرن بود.

   هابرماس در سال 1980 به مناسبت دریافت جایزه‌ ی آدورنو

سخنرانی‌ ای ایراد کرد به نام "مدرنیته؛ پروژه‌ ای ناکامل". وی

بعدها اندیشه‌ های اصلی این سخنرانی را تحت عنوان "بحثی

فلسفی در باره‌ ی مدرنیته" به صورت درس‌گفتارهایی در "کالج

فرانسه" در پاریس و دانشگاه فرانکفورت عرضه کرد.

   موضوع اصلی برای هابرماس، دفع حملاتی است که از سوی

برخی جریان‌های فلسفی علیه روشنگری صورت می‌گرفت.

هابرماس در دیدگاه‌های خود به دستاوردهای روشنگری وفادار ‌

مانده ولی ضمنا" می‌خواهد از گذرگاه یک روشنگری رادیکال‌ تر،

کاستی‌های آن را برطرف سازد.

 

   برای هابرماس جوامعی، مدرن هستند که تصویر آن‌ ها از جهان،

دیگر بر پایه‌ ی پنداری دینی استوار نیست. این جوامع ناچارند تعابیر

خود از زندگی، و سَمت گیری‌ های رفتاری خود را از هنجار‌های

خودساخته برگیرند. چنین امری نیازمند یافتن اصلی است که

جایگزینی برای قدرت متحدکننده‌ی دین باشد. این اصل باید از اصول

درونی خود مدرنیزاسیون اجتماعی عصر جدید برگرفته شود و بتواند

نقش تثبیت‌ کننده‌ ی دین را برعهده گیرد.

   به باور هابرماس، همان‌ گونه که هورکهایمر و آدورنو در کتاب

"دیالکتیک روشنگری" تحلیل کرده‌اند، در جریان مدرنیزه شدن،‌ خردی

که سوبژکت در کانون آن قرار دارد، به سوی مطلق‌کردن خرد ابزاری

گرایش می‌یابد. ولی مدرنیته باید دیالکتیک روشنگری را بشناسد و

"پسرفت در پیشرفت" را نقد کند تا انتقاد از خود مدرنیته را ممکن

سازد.

   از دیدگاه هابرماس، خردی که بر شالوده‌ی اصل سوبژکتیویته

استوار است، در تلاش برای یک نقد تام مربوط به خود، دچار تناقضات

می‌گردد. برای این خرد، ناممکن به نظر می‌رسد که با ابزار مفهومی

که در اختیار دارد، وظایفی را که مدرنیته در برابر آن قرار می‌دهد با

موفقیت حل‌کند.

   هابرماس در پایان نتیجه می‌گیرد که پیش بردن طرح هگلی یک

مدرنیته‌ ی خودبنیاد برخاسته از خرد، هنوز ممکن و خواستنی است.

ولی این امر مستلزم آن است که در مفهوم خرد، تجدیدنظر شود.

برای موفقیت این پروژه نه خردی که سوبژکت در کانون آن ایستاده،

بلکه "خرد ارتباطی" مناسب است.

 

                                   دین و موضوعات دینی

 

   هابرماس از اواخر دهه‌ ی نود میلادی، به گونه‌ ای مستمر به

بررسی موضوعات دینی و تاثیر سنت یهودی ـ مسیحی بر

اندیشه‌ ی غربی روی آورد. به باور او، برابری‌ خواهی جهانشمولی

که از ایده‌ ی آزادی، همزیستی توأم با همبستگی، خودآیینی در

تعیین شیوه‌ی زندگی، رهایی، وجدان اخلاقی، حقوق بشر و

دموکراسی، برخاسته؛ میراث بی‌ میانجی «عدالت» در سنت یهودی

و اتیک «عشق به همنوع» در سنت مسیحی است.

   هابرماس معتقد است که در اندیشه‌ ی پسامتافیزیکی جامعه‌ ی

مدرن و سکولار، عموما" هر کس از مفهوم زندگی خوب و نمونه‌ وار، 

تن می‌زند، ولی در کتب مقدس و احادیث مذهبی، هزاران سال

است که اندیشه‌ هایی در باره‌ ی رستگاری و نیز زندگی نادرست، 

زنده نگاه داشته شده است. در همین راستا بود که هابرماس باب

مراوده با نهادهای دینی و از جمله کلیسای کاتولیک را گشود و به

کشورهایی با حکومت‌های دینی سفر کرد.

   این رویکرد هابرماس نسبت به دین، واکنش تند انتقادی شماری

از متفکران را برانگیخت. به باور «هانس آلبرت»، فیلسوف آلمانی،

هابرماس پس از یک تحول فکری دراز مدت که با تعبیر هرمنوتیکی

مارکسیسم و تاکید بر اهمیت روشنگری آغاز شده بود، سرانجام

به معنای واقعی کلمه، به دشمن روشنگری تبدیل شده است.

آلبرت رویکرد هابرماس را در این زمینه نکوهش می‌کند و آن را

"هرمنوتیک فاسد"، و طرحی می‌خواند که حقیقت را قربانی توافق

می‌کند.

 

                                    دیگر آثار هابرماس

 

   از مهم‌ترین آثار هابرماس می‌توان افزون بر کتاب‌ های یاد شده، به

"دگرگونی ساختاری گستره‌ی همگانی"، "نظریه و عمل"، "شناخت و

علاقه"، "سیاست، هنر، دین"، "تکنیک و دانش چون ایدئولوژی"،

"گذشته چون آینده"، "حقیقت و توجیه"، "آسیب‌شناسی زمانه" و

"آینده‌ی طبیعت آدمی" اشاره کرد. زبان هابرماس طبق سنت

فیلسوفان آلمانی پیچیده است.

 

   در ایران از یورگن هابرماس کتاب‌ هایی با عنوان‌ های مهندسی

ژنتیک و آینده‌ ی سرشت انسان، جهانی شدن و آینده‌ی دموکراسی، 

نظریه ی کنش ارتباطی، دگرگونی ساختارهای عمومی، و

شناخت‌شناسی تحلیلی و دیالکتیکی به فارسی برگردانده شده

است.

   افزون بر آن، کتابی از رابرت هولاب به نام "نقد در حوزه‌ ی عمومی"

در معرفی اندیشه‌های هابرماس به زبان فارسی برگردانده شده است.

    هابرماس در سال 1381 به دعوت "مرکز گفت و گوی تمدن‌ها" به

ایران سفر و در دانشگاه تهران سخنرانی کرد.

   حوزه‌ ی اندیشه‌ ی هابرماس، جایی در مرز میان فلسفه و جامعه‌

شناسی است. بسیاری از آثار و نوشته‌های او به زبانهای انگلیسی،

فرانسه، ایتالیایی، اسپانیایی و دیگر زبانهای مهم دنیا ترجمه شده و

تأثیر اندیشه‌ های او بر فلسفه‌ ی معاصر انکارناپذیر است. هابرماس در

حال حاضر گاهی مقاله‌ هایی در روزنامه‌ های معتبر آلمان به چاپ

می‌ رساند.

 


برچسب‌ها: یورگن هابرماس, چگونه اروپا اروپا شد, مدرنیسم و پست مدرنیسم, مکتب فرانکفورت
 |+| نوشته شده در  جمعه پانزدهم شهریور ۱۳۹۸ساعت 17:48  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا