متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

                              آغاز مأموریت من در ایران

 

   دیدارم با رضاشاه و تشریفات باریابی: ایران کشور گل و شعر و ترانه

است؛ سرزمینی است که زنانش چشمانی همچون ستارگان درخشان

دارند. 

   از فراموش‌ نشدنی ترين تجربه‌هايم در سال های زندگی در خارج از

ژاپن، ديدار و گفت‌ و گو با رضاشاه در كاخ گلستان است. او همچون

اژدهایی كه در افسانه‌های چين و ژاپن بر بال ابرها و سفينه ی باد در

آسمان‌ ها اوج می گيرد، بر شاهباز اقبال نشسته و بخت يار و قهرمان

شده بود.


   تهران، پايتخت ايران، در جلگه‌ای به بلندی چهار هزار پا افتاده، و

هوايش هميشه خشك و آفتابی است. تقديم استوارنامه‌ام در يك روز،

استثنئا ابری، در ماه دسامبر سال 1929 (دی ماه 1308) انجام گرفت.

كوه دماوند، كه ما ژاپنی ها آن را «فوجی ايران» می ناميم، با بر و

دوش پوشيده از برف به روشنی پيدا بود.


   كمی پس از ساعت 10 صبح آن روز، اتومبيل دربار جلوی ساختمان

سفارت پادشاهی ژاپن ايستاد. اين ماشين، سواری لينكلن نيلی رنگی

بود. رییس تشريفات دربار و من سوار آن و روانه یكاخ، حدود پانصد متری

سفارت، شديم. در دو سوی مسير ما، خانه‌های يك طبقه ی كوتاه و

بدنما رديف بود. مردم زيادی برای ديدن نخستين وزيرمختار ژاپن، كنار اين

مسير ايستاده بودند. زن‌ها چادر سياه به سر داشتند، و بسياری از آنها

فقط چشم‌هايشان از ميان حجاب پيدا بود. اين چشم‌ها درخشان و گيرا

می نمود. به ديدن اين چشم‌ها با خود گفتم كه صاحبان آن بايد در قامت

و سيما هم زيبا باشند.


   گلستان كه نام كاخ شاهی است، در فارسی به معنی باغ گل سرخ

است. همان كه وارد شديم، دسته ی موزيك نظامی كه در محوطه ی

كاخ به صف ايستاده بودند شروع به نواختن كيمی گايو، سرود ملی 

ژاپن، کردند. اينك در ايران، سرزمينی اين همه دور از ژاپن، آهنگ سرود

ملی ميهنم را كه ايرانيان می نواختند، می شنيدم؛ سرودی كه عظمت

و سعادت پاينده ی خاندان امپراتوری ژاپن را آرزو می كند. (سرود ملی

ژاپن كه با عبارت «كيمی گايو»، اشاره به امپراتور ژاپن، آغاز و به همين

نام خوانده می شود، می گويد: «ده هزار سال به شادی پادشاهی كن!

خدايگانا! تخت و بختت پاينده باد؛ تا آنگاه كه سنگريزه‌ها، در گذر زمان،

خاره‌ سنگ‌های سخت و ستبر شوند، و خزه‌ها قامتشان را بپوشانند!»

   ژاپنی ها در روزگار قديم بر اين باور بودند كه پاره‌ سنگ‌ها رشد

می كنند. اين سروده از معروف ترين ترانه‌های قديم ژاپن است، در سال

1880، سال سيزدهم پادشاهی امپراتور ميجی، كه ژاپنی ها به فكر

داشتن سرود ملی افتادند، اين ترانه را مناسب يافتند. تا آن هنگام

«كيمی» به معنی «تو» در آغاز اين شعر خطاب عام بود، و مراد از آن

محبوب يا هر كس ديگر بود كه اين شعر برای او خوانده می شد؛ اما

در تداول كنونی خطاب به امپراتور است. كيمی گايو از سال 1893 به

شاگردان مدارس ياد داده می شد و در جشن‌ ها و مناسبت‌ های ملی

خوانده می شد. در سالهای نيمه ی دوم سده بيستم كه زدودن آثار و

حال و هوای سالهای پيش از جنگ جهانی، خواست آزادمنشان و

صلح‌ دوستان بوده، خواندن اين سرود و نيز برافراشتن پرچم «هينو مارو»

(دايره سرخ بر زمينه ی سپيد) در مناسبت‌ ها و به‌ ويژه در مراسم

صبحگاهی و جشن‌ های مدارس ژاپن با اعتراض روبرو بوده، و اين موضوع

همچنان مورد بحث است. دولت ژاپن در تابستان سال 1999 طرح قانونی

را آماده كرد كه اين سرود و پرچم را سرود و پرچم ملی ژاپن می شناسد

بی آن كه كسی را وادار به ادای احترام به آن كند.)

   نوازندگی دسته ی موزيك ايران احساس هيجانی به من داد، و عزمم

را برای ايفای وظيفه ی خطيری كه در اينجا داشتم راسخ‌تر كرد. از طرف

دیگر، شنيدن اين آهنگ ياد خوشی را در دلم بيدار كرد، و با آن آرامشی

برايم دست داد. ديگران در اينجا چيزی در باره ی آن نمی دانستند. آن را

به ياد آوردم و احساس خوشی كردم. داستان اين بود كه دو، سه روز

پيش تر رییس كل تشريفات دربار برای ترتيب كارهای باريابی امروز به

ديدنم آمده و گفته بود: «اين نخستين بار است كه قرار است سرود ملی

ژاپن در اين جا نواخته شود، و اين سرود را نمی شناسيم. اگر شما نت

آن را داريد، لطفا" در اختيارمان بگذاريد تا دسته ی موزيك ما هرچه زودتر

شروع به تمرين آن كند. اما اگر در روز باريابی متوجه شديد كه سرود را

درست نمی نوازند، لطفا" معذورمان بداريد!» اولين بار بود كه نماينده ی

ديپلماتيك (وزيرمختار) ژاپن به ايران می آمد، پس محتمل بود كه چنين

چيزی پيش بيايد.


   به همين ملاحظه بود كه هنگام روانه شدنم به ايران، دفترچه ی نت

سرود ملی را كه داشتم در چمدانم گذاشتم و همراه آوردم. پس اين

نت را داشتم، و به امانت به رییس كل تشريفات دادم. دسته ی موزيك

نظامی با تمرين و تكرار پیگیر در اين دو، سه روزه توانسته بودند سرود

ملی ژاپن را بسيار خوب، هر چند به شيوه ی موسيقی ايرانی، بنوازند.

اين بود آنچه كه در آن ساعت با خوشی از آن ياد آوردم.


   به محوطه ی كاخ گلستان كه وارد شدم، حوض بزرگی ديدم كه آب

پاك و زلال از آن سرريز و گرداگردش پر از گل و درخت بود، و به عيان

می ديدم كه چرا اينجا را كاخ گلستان نام داده‌اند. در آن ميانه ی

زمستان كه اين باغ چنين پر گل بود، در تابستان بايد چه زيبا و دل‌انگيز

باشد! اكنون موسم شكوفایی و شادابی گل‌ها گذشته، اما بوی خوش

گل، هنوز در فضا مانده بود. عمارت كاخ، مشرف به آبنمای باغ بود، و 

دیوار آن با كاشی نقش‌دار گويای تاريخ قديم و جديد زينت داشت. طرح 

و نقش اين كاشی ها، بر زمينه ی لاجوردی و زرد، بسيار زيبا می نمود.


   به دنبال راهنمايم از پله‌های جلوی كاخ بالا رفتم، و اندكی آنجا

آسودم. ديری نكشيد كه پيشخدمت ايرانی آمد و گفت كه شاه آماده ی

پذيرفتنم است. ديدارم با شاه در تالار بزرگ كاخ بود. ديوارها و سقف آن

آيينه‌ كاری زيبایی داشت. اينجا عمارت برليان خوانده می شد. در

تشعشع خيره‌كننده ی ديوارها و سقف آيينه‌كاری شده، قالی بسيار

بزرگ زيبایی از طرح گل و اسليمی زرد و آبی، بر كف تالار می درخشيد.

اين قالی بزرگ، سرتاسر كف تالار را كه حدود يكصد تاتامی می شد،

پوشانده بود. (تاتامی، قطعه كف‌پوش حصيری بافته شده از ساقه ی

برنج، و نيز واحد ژاپنی برای اندازه گرفتن وسعت اتاق، برابر حدود 1.2

متر مربع)


   رضاشاه در ميانه ی تالار و نزديك در ورودی ايستاده بود. او مردی

 بلندقامت، به بالای حدود شش پا (هر پا، 30 سانتی متر)، و خوش

اندام می نمود، و وقار شاهانه داشت. او آن روز لباس رسمی با روبان

آبی پوشيده و بالاترين نشان‌ های ايران را به سينه زده بود. كنار او

تيمورتاش، وزير دربار و گرداننده ی واقعی دستگاه حكومت در آن روزها،

و فرزين وزير خارجه، كه بعد وزيرمختار ايران در آلمان شد، ايستاده و به

من چشم دوخته بودند. (مهدی بامداد در «شرح حال رجال ایران»

می نویسد: محمد عليخان فرزين، چون مدتی در كلوپ فرنگی ها سمت

مديری داشت، به نام کلوپ نیز معروف بوده. در سال 1308 وزير امور

خارجه شد و بعد، چندی رییس دربار سلطنتی بود و مدتی هم رياست

بانك ملی را بر عهده داشت.)

   هيئت حاكم كشور شاهنشاهی اكنون درست جلوی رويم بودند.

   (كاخ گلستان، مجموعه ی كاخ‌ها و بناهایی است كه در داخل ارگ

تهران ساخته شده است. قديمی ترين اين بناها، عمارت تخت مرمر

است. در دوران سلطنت فتحعلی شاه، تخت مرمر بزرگی ساخته شد

كه اكنون در وسط ايوان اصلی كاخ قرار دارد. نام اصلی تخت مرمر، تخت

سليمانی است .... در سال پنجم سلطنت ناصر الدين شاه، قسمت

شرقی باغ سلطنتی را توسعه دادند، و در اطراف اين باغ كه به نام

گلستان خوانده می شد، كاخ‌هایی بنا نهادند كه ساختمان آنها 5 سال

طول كشيد. اين كاخ‌ها مشتمل است بر تالار موزه، تالار آينه، تالار عاج،

تالار برليان، شمس العماره، و كاخ ابيض.)

 


برچسب‌ها: رضاشاه پهلوی, دکتر هاشم رجب زاده, آکی یو کازاما, کاخ گلستان
 |+| نوشته شده در  دوشنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۹۸ساعت 0:0  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا