متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

   آیات قرآنی در باره ی رابطه ی انسان و دنیا دو دسته است؛ دسته ی

اول آیاتی است که تکیه بر تغییر و ناپایداری و عدم ثبات این جهان دارد.

در این گونه آیات، واقعیت متغیر و ناپایدار و گذرای مادیات، آنچنان که

هست ارائه می شود؛ مثلا" گیاهی را مثل می آورد که از زمین می روید،

ابتدا سبز و خرم و بالنده است اما پس از چند صباحی به زردی می گراید

و خشک و پژمرده می شود و باد حوادث و گذشت زمان آن را خرد کرده و

در فضا می پراکند. آنگاه می گوید: این است مَثل زندگی دنیا.

   بدیهی است که انسان چه بخواهد چه نخواهد، بپسندد یا نپسندد، از

نظر زندگی مادی، مثل همان گیاه است و سرنوشتی مشابه و قطعی در

انتظارش است. و انسان باید همواره این حقیقت را نصب العین خود قرار

دهد و «مرگ اندیش» باشد.

   این دسته از آیات، زمینه است برای اینکه مادیات را از صورت معبودها

و کمال مطلوب ها خارج سازد. البته به دنبال این آیات، بلافاصله این

حقیقت گوشزد می شود که ای انسان! در کنار دنیای طبیعت، دنیای

دیگری هم هست که پایدار و دائم است، و مپندار که آنچه هست همین

امور گذرا و غیر قابل هدف گذاری است، بلکه حقیقتی دیگر وجود دارد و

زندگی پوچ نیست و حیات، بیهوده و عبث نیست. 

   اما دسته ی دیگری از آیات قرآن صریحا" نوعی از ارتباط انسان با جهان

طبیعت را که مشکل زا و نابودکننده است، روشن می کند که همان طور

که در نهج البلاغه نیز دیدیم، موجب تعلق و وابستگی و اسارت و رضایت

دادن و قناعت کردن به این امور گذرا و ناپایدار است:

 

    ثروت و فرزندان، آرایش زندگی دنیاست و کارهای پایدار و

شایسته (کارهای نیکی که پس از مردن انسان باقی می ماند

و نفعش به مردم می رسد) از نظر پاداشی که در نزد پروردگار

دارند و از نظر اینکه انسان به آنها دل ببندد و آرزوی خویش را در

آنها متمرکز کند، بهتر است.(کهف / 46)

 

   می بینیم که در این آیه، از «نهایت آرزو» صحبت می شود؛ و نهایت

آرزو آن چیزی است که انسان به خاطرش زنده است و بدون آن، زندگی

برایش پوچ و بی معنی خواهد بود.

 

    آنان که امید ملاقات ما را ندارند ( می پندارند زندگی دیگری

که در آن جا پرده ها پس می رود و حقایق آشکار می شود، در

کار نیست) و به زندگی دنیا رضایت داده و قناعت کرده اند، و

بدان دل بسته و آرام گرفته اند و از آیات و نشانه های ما غفلت

می ورزند. (یونس / 7)

 

   در این آیه نیز، آنچه نفی شده و نبایستنی تلقی می شود، امید به

زندگی دیگر نداشتن، و به «مادیات» رضایت دادن و قانع شدن است.

 

   تنها به ظواهر و نمودهایی از زندگی دنیا آگاهی دارند و از

آخرت و جهان ماورای نمودها و پدیده ها، بی خبر و ناآگاه اند.

(روم / 7) از آنان که از یاد ما روگردانده و جز زندگی دنیا، هدف

و غایت و مقصدی ندارند، روی برگردان. این است مقدار دانش

آنان. (نجم / 29 و 30) آنان به زندگی دنیا شادمان و دلخوش

شده اند، در صورتی که زندگی دنیا در جنب آخرت، جز متاعی

ناقابل نیست. (رعد / 26)

 

    پس می بینیم که آنچه در رابطه ی انسان و جهان نفی می شود و

نبایستنی تلقی می گردد این است که دنیا «نهایت آرزو» و چیزی که به

آن رضایت داده شده و قناعت شود، تلقی نگردد. دنیا، چیزی که مایه ی

دلخوشی و سرگرمی باشد، و آدمی بخواهد آرامش خود را در آن بیابد؛

واقع نشود؛ زیرا اگر بشود، به جای اینکه «دنیا» مورد بهره برداری انسان

قرار گیرد، انسان قربانی آن شده و از انسانیت ساقط می شود.

 

 |+| نوشته شده در  سه شنبه دهم فروردین ۱۴۰۰ساعت 1:53  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا