متوسطه دوم و درس های ناگفته!
|
||
فقط از فهمیدن توست که می ترسند |
دو راهب در موقع گذشتن از قسمت کم عمق رودخانه،متوجه ی دختر
جوانی شدند که لباس پر زرق و برقی بر تن داشت و نمی خواست کـه
لبـاسش در حین عبور از آب خیس شود.
یکی از دو راهب بی هیچ مقدمه ای او را بر کول خود گرفت و آن طرف
آب او را روی زمین خشک گذاشت.
بعد از این مـاجرا راهب هـا باز به راه خود ادامـه دادنـد. ساعتـی بعد
راهب دیگر بـه سخن آمـد و گفت: «شکی نیست که لمس کردن زنان
کار درستی نیست و این کار بر خلاف احکام رهبانیت است. تو چگونه
بـه خود جرئت دادی که چنین کاری کنی؟»
راهبی که دخترک را بر دوش خود گرفته بـود، لحظاتـی بدون این که
سخنی بـه دوستش بگوید بـه راه خود ادامه داد و سرانجام گفت:
«من یک ساعت قبـل او را از کولـم به زمیـن گذاشتـم، تـو چرا هنوز
داری حملش می کنی؟!»
رهبانیت : ترک دنیا و گوشه گیری برای نزدیک شدن به خدا
جرئت : در زبـان عربی بـه صورت «جرأت» نوشتـه می شود، لیـکن بـر اساس
قواعد فرهنگستان زبان فارسی به صورتی که در متن آمده، نوشته می شود.
![]() |