متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 

 

  انسان حد و مرز ندارد اما «راه» دارد. قرآن روی راه مشخص انسان

که از آن به «صراط مستقیم» تعبیر می کند، تکیه ی فراوان دارد.

انسان مرحله ندارد. به هر مرحله ای که برسد، مرحله ای دیگر در

پیش رویش است، اما «مدار» دارد؛ یعنی در یک مدار خاص باید

حرکت کند. حرکت انسان در مدار انسانی، تکامل است؛ نه در مدار

دیگر مثلا" مدار سگ و خوک، و نه در هرج و مرج و خارج از هر مداری.

   از این رو بر اگزیستانسیالیزم که منکر هرگونه تعیّن و رنگ و شکل

برای انسان است و هر تقیدی ولو تقید به مدار و راه خاص را بر ضد

انسانیت انسان می داند، و تنها بر آزادی و بی قیدی و تمرد و عصیان

تکیه می کند، این ایراد وارد است که هرج و مرج اخلاقی و بی تعهدی

و نفی مسئولیت را ترویج می کند. 

   بیاییم در این باره بیشتر تعمق کنیم؛ آیا حرکت و تکامل مستلزم از

خود بی خود شدن است؟ آیا هر موجودی یا باید خودش خودش بماند

و یا باید راه تکامل پیش گیرد؟ مثلا" در مورد انسان، انسان باید انسان

بماند و یا متحول و متکامل گردد و تبدیل به غیر انسان گردد؟

   پاسخ این است که؛ حرکت و تکامل واقعی یعنی حرکت شیء به

سوی غایت و کمال طبیعی خود، و به تعبیر دیگر حرکت از راه مستقیم

طبیعت و خلقت به هیچ وجه مستلزم این نیست که خود واقعی آن

«موجود» تبدیل به خود دیگر گردد. آنچه خود واقعی یک موجود را تشکیل

می دهد، «وجود» اوست نه ماهیتش؛ تغییر ماهیت و نوعیّت به هیچ

وجه مستلزم تبدیل خود به ناخود نیست. 

   ملاصدرا نیز تصریح می کند که انسان «نوعیت» مشخص ندارد و مدعی

است که هر موجود متکامل در مراتب تکامل، «انواع» است نه نوع.

رابطه ی یک وجود ناقص با غایت و کمال طبیعی خود رابطه ی یک شیء

با شیء بیگانه نیست بلکه رابطه ی خود با خود است. رابطه ی خودِ

ضعیف است با خودِ واقعی. آنجا که شیء به سوی کمال واقعی خود در

حرکت است از خود، به سوی خود حرکت می کند و به تعبیری می توان

گفت از ناخود به خود حرکت می کند. تخم گیاهی که در زمین می شکافد

و از زمین می دمد و رشد می کند، ساقه و شاخه و برگ و گل می دهد،

از خود به سوی ناخود نرفته است؛ اگرخودآگاه می بود و به غایت خویش

آگاه بود و آن را درک می کرد، احساس از خودبیگانگی نمی کرد.

   این است که عشق به کمال واقعی، عشق به خود برتر است و

عشقی است قابل ستایش؛ و یک خودخواهی تحسین برانگیز و مقدس

است!

   شیخ اشراق در رباعی اش این مطلب را چنین به نظم کشیده است:

 

هان تا سر رشته ی خرد گم نکنی

                                 خود را ز برای نیک و بد گم نکنی

رهرو تویی و راه تویی، منزل تو

                     هشدار که راه «خود» به «خود» گم نکنی

 

   پس میان خواستن خدا و حرکت به سوی او، میان تعلق و وابستگی به

خدا و عشق به او، میان بندگی خدا و تسلیم به خدا، با هر خواستن دیگر

و حرکت دیگر و وابستگی دیگر و عشق و بندگی و تسلیم دیگر تفاوت از

زمین تا آسمان است.

   بندگی خدا ، بندگی ای است که عین آزادی است،

   تنها تعلق و وابستگی ای است که توقف و انجماد نیست،

   تنها غیرپرستی ای است که از خود بی خود شدن و با خود بیگانه شدن

نیست.

   چرا؟ زیرا «او» کمال هر موجود است، مقصد و مقصود فطری همه ی

موجودات است:

 

                وَ اَنَّ اِلی' رَبِّکَ المُنتَهی' (نجم / 42)

 

 


برچسب‌ها: قرآن, اگزیستانسیالیزم و شیعه, خدا, شناخت ایدئولوژی عمل
 |+| نوشته شده در  جمعه سیزدهم فروردین ۱۴۰۰ساعت 22:39  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا