متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 
 

   روزی عیـسی علیـه السـلام را دیدنـد که با شتـاب به طرف کوه

می دوید،گویی از شیری درّنده می گریخت.  

   از او پرسیدنـد که ای پیامبر از چه می گریزی؟

   در حالی که به سرعت گـام بـرمی داشـت گفت: بگذاریـد بـروم.

مـن از آدمــی نـــادان کـه خودش را دانــا مـی پـنــدارد، می گریزم. 

   گفتند: یا عیسـی! تـو که مــرده را زنـده مـی کنـی، کور را بـیـنـا

می کنی، افـلیــج را شفا می دهی، از گِل مرغی سازی و سپس 

در آن می دمـی و او را به پـرواز در می آوری؛ همان «اسم اعظم»

را بر این هـم بــخوان تـا از بیمـاری حمـاقـت و غـرور خلاص شود. 

   گفت:به همـان اسم اعظـم قسـم مـی خورم که اگـر «جهل» با

«غرور» همراه شود، درمان ناپذیر می شود!  

 


برچسب‌ها: عیسی مسیح, جهل و غرور, اسم اعظم
 |+| نوشته شده در  سه شنبه چهارم دی ۱۳۹۷ساعت 21:58  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا