متوسطه دوم و درس های ناگفته!
 
 
فقط از فهمیدن توست که می ترسند
 
 

 

    نظرتان راجع به نظام سرمایه داری چیست؟

   - سرمـایـه داری، برتـری خود را بر کمـونیـسم و دیگر نظریـه هـای

سوسیالیستی افراطی ثابت کرده است ولی تاکنون نتوانسته ما را

قانع کند که برای پیشرفت و توسعه ی دلخواه جهان پاسخی کامل در

آستین دارد. نظام سرمایه داری که قرار بود آزادی را به ما ارزانی دارد

ممکن است که خود از راه پافشاری بر ضرورتهای آمرانه ی اقتصادی  

بشر را به بردگی بکشاند. سرمایه داری، نابرابری می آفریند . در این

روند ثروت کشور افزایش می یابد ولی پخش آن برابر نیست. اقتصاد

 آزاد، رها از ارزشهاست. هیچ کس مسئول دیگری نیست و چنین

حالتی، خودخواهی نابهنجار است و می تواند ویران کننده باشد.

 

 

    یعنی سرمـایه داری فقط به جنبـه ی مـادی پرداختـه و انسان را

تک ساحتی کرده است؟

   - ما زندانی افسانه ی پول شده ایم. با کمی مسامـحه می توان

گفت که وسیله، جای هـدف را گرفتـه است. پول شایـد شـرط لازم

خوشبختی باشد ولی شرط کافی نیست. پول بی تردید مهم است

ولی مهمترین چیز نیست. اکنون وضـع به گونه ای است که انگار از 

دید ما اقتصاد، همه چیز زندگی؛ پول، برترین معیار در آن و بازار، تنها

ساز و کار تنظیم امور است. همگی در دور باطلی گیر افتاده ایم . به 

گمان من انسان، تشنه و خواستـار چیـز دیگـری است که می تواند

بسیار پذیرفتنی تر و ارزشمندتر باشد.

  

 

 

   چه چیزی؟

   - معنا؛  جستجوی معنا. در جستجوی این هستیم که چرا ما کار

می کنیم. پاسخ این مطلب در گذشته آسان بود، ما کار می کردیم

زیرا برای زندگی کردن به پول احتیاج داشتیم. اما امروز آشکار است

که آن پول، بیشتر سمبولیک است تا واقعی. ما بسیار بیشتر از آن

چه واقعا" برای زندگی نیاز داریم ثروت تولید می کنیم  و پول یک معیار

خام اندازه گیری موفقیت می شود. ما دنبال چیز بیشتری هستیم. ما

به دین یا دستکم راه و رسم جدیدی نیاز داریم که ما را نجات دهد. نیاز

کنونی ما یک فلسفه ی زندگی است. به گمان من هدف در زندگی

می تواند این باشد که جهانی بهتر از آنچه تحویل می گیریم، پشت

سر خود بگذاریم.

 

   

   جست و جو برای یافتن بهترین در وجود خودمان، تنها آغاز راه است.

باید برای این گوهر، هدفی برگزینیم. نخستین پرسش گریز ناپذیر این

است که رو به کجا داریم؟ 

 

 

   از کجا باید آغاز کرد؟

   - این فرایند را باید از خود و زندگی خود آغاز کنیم.

   مسئولیت ما در برابر دیگران در مسئولیتی که نسبت به خود داریم

نهفته است. زندگی فرصتی است که به ما ارزانی شده تا برترین

بهره برداری را از خود بکنیم. در نهاد همه ی ما خوی نیکی و بدی

نهفته است. خویشتن بهنجار یا آراسته هنگامی نمود می یابد که

خوبی ها را آشکار ساخته و بدی ها را کنار بگذاریم. اگر می خواهی

دنیا را تغییر دهی، باید از زندگی خودت آغاز کنی. تنها چالش این

است که خود انسانی شویم که آرزو داریم. 

 

 

  

   شما در کتاب «روح تشنه» از اصطلاح «خودخواهی بهنجار» یاد

کرده اید و آن را راه درمان بدی های سرمایه داری دانسته اید.

خودخواهی بهنجار یعنی چه؟

   - خودخواهی بهنجار به معنای پذیرش مسئولیت والاترین بهره برداری

از توانمندی های خود و برگزیدن هدفی گسترده و فراتر از هدف فردی

است. ما همگی قلبا" دوست داریم تا هدفی برتر از توان شناخته

شده ی خود بیابیم. چنانچه فردگرایی را که قلب سرمایه داری است

با ویژگی خودخواهی بهنجار دوباره تعریف کنیم، جامعه ی انسانی

می تواند وضعیت بهتری پیدا کند . خودخواهی بهنجار، فراتر از خود

رفتن است؛ گریز از خود نیست. گم کردن خود در ظرفی بزرگ تر و

فراتر است. لازمه ی خودخواهی بهنجار این است که هر چه

می توانیم در راه خیر گام برداریم. فرآیند را باید از خود آغاز کرد. آنچه

به خود نمی پسندیم، به دیگران روا مداریم . بدین گونه عدالت، تعریف

شایسته ی خود را پیدا می کند.   ما باید رفته رفته برخورد با تضاد و

تناقضِ عدالت را آغاز کنیم. اگر چنین نکنیم ممکن است همه ی آنچه

را ساخته ایم خراب کنیم زیرا برای بسیاری از مردم فقیر، دیگر قابل

تحمل نیست که در کنار معدودی ثروتمند به زندگی ادامه دهند.

 

 

   خطر آن است که تهیدستان از دنیایی که ما در حال حرکت به

سوی آن هستیم کنار گذاشته شده اند؛ ابتکارات خود را در پیش

خواهند گرفت و در تعقیب راه خاص خود برای واژگون کردن جهان،

تروریسم را جایگزین سیاست و بمب را جایگزین آرا خواهند کرد.

 

 

 

   من از مرگ و نابودی ناشی از فقر انسانها در حالی که دریایی از

ثروت آنها را در بر گرفته است، خشمناکم. من از نبود دیدگاه ها و

هدفهای متعالی تر در زندگی نگرانم. چرا همه ی کردار و رفتار ما

رنگ اسطوره ی اقتصادی به خود گرفته است؟

   پول، وسیله ی زندگی است، نه هدف آن.  باید راهی برای

برقراری تراز و تعادل وجود داشته باشد.

 

 

    چه راهی؟

   - آموزه ی کفایت. بیش از حد کفایت، غیرضروری است و حتی

می تواند آزار دهنده و زیان آور باشد. محدودیت بر نیازهای خود

گذاشتن، و تعریف مرز کفایت، به انسان فرصت می دهد تا به

نیازهای دیگران توجه کند . کاری که در نهایت به سود خود اوست.

   ترکیب نفع شخصی با خیر اجتماعی انگیزه آفرین پرتوانی است. 

این آموزه به معنای کنار گذاشتن و انکار همه ی فعالیت های این

جهانی نیست. این آموزه نیاز به حرکت دارد نه کنار کشیدن. و

تشخیص اینکه برخی چیزها پس از یک میزان معین دیگر در رشد و

شکوفایی انسان اثر ندارد.

 

 

   چگونه انسان می تواند خود را جاودانه سازد؟

   - اگر در اندیشه ی به جا گذاشتن چیزهای ماندگار هستیم، باید 

خود را رشد و توسعه داده و شخص خاصی شویم. بدین گونه در

دیگران زندگی را ادامه خواهیم داد. انسان در دنیای خاکی تنها یکبار

زندگی می کند ولی می توان یادگارهایی از خود باقی گذاشت که

ما را جاودانه سازد. هر چند دیگران، و نه خودمان از آن بهره خواهند

گرفت. اثری که از خود در این دنیا باقی می گذاریم می تواند تنها

نشانه ی جاودانگی ما باشد.

 

 

   این نظریات و سخنان بسیار زیباست، اما همواره بین سخن و عمل

اختلاف است، چه باید کرد؟   

   - توصیف اصول همواره از انجام آنها آسانتر بوده است. به همین

دلیل است که به پدر بزرگها و مادر بزرگها که دیگر اجباری به عمل

کردن به آنچه موعظه می کنند ندارند، خوش می گذرد. نمی توانم

بگویم که پیاده کردن گفته های من آسان است . من از پیشینه ی

درازی در وعظ و بحث برخوردارم و می دانم که سخن گفتن آسان تر

از عمـل کـردن است ولـی زنـدگـی میــدان پـالایـش انـدیشـه هـا و

رفتارهاست تا جایی که آنچه راستین است، برجا بماند همانگونه که

میکل آنژ گفته است: شکل بایسته ی تندیس در میان قطعه سنگ

نهفته است. باید آن قدر بتراشید تا به آن برسید.

  


برچسب‌ها: چارلز هندی, بمب به جای آرا, تروریسم به جای سیاست, پالایش اندیشه ها و رفتارها
 |+| نوشته شده در  پنجشنبه ششم دی ۱۳۹۷ساعت 11:0  توسط بهمن طالبی  | 
  بالا